فیلم مهلت دو هفتهای – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Two Weeks Notice 2002
ساندرا بولاک نگارش فیلمنامه مهلت دو هفتهای را نیز به مارک لارنس سفارش داد اما این بار به مدیران استودیو برادران وارنر تاکید کرد که «لارنس تنها کسی است که باید فیلمنامه خودش را بسازد» مدیران استودیو هم که عمدتاً تحت تاثیر نام ستارگان هستند موافقت کردند. به این ترتیب آقای مارک لارنس به لطف حمایت ساندرا بولاک، برای نخستین بار به پشت دوربین رفت تا کار دشوار کارگردانی را انجام دهد.
اما موفق بودن بر روی صفحات کاغذ یک چیز است و موفق بودن در صحنه عمل یک چیز دیگر. وقتی مهلت دو هفتهای را میبینید کاملاً احساس میکنید که صحنهها خیلی خوب نوشته شدهاند اما اجرا فوق العاده ضعیف است. این فیلمساز تازه کار یک ایراد اساسی دارد و آن نداشتن حس زمان بندی درست در صحنههای کمدی و رمانس است و خودتان حدس بزنید که فقدان چنین مهارتی میتواند چه آسیبی به یک فیلم در ژانر کمدی رمانتیک بزند.
یکی از همین آسیبها کاراکتر غیر جذاب ساندرا بولاک در مهلت دو هفتهای است. این نقیصه آن هم در چنین فیلمی که قرار است بر روی جذابیت و ملاحت این سرکار علیه بنا شود. در حکم یک فاجعه است. باز خدا به سازندگان فیلم رحم کرد که ۵۰ درصد قضیه به لطف حضور زنده با نشاط و پر انرژیتیک هیو گرانت، حل و فصل شده است. هیو گرانت که با فیلم درباره یک پسر یکی از فرازهای بازیگری در فیلمهای کمدی رمانتیک را طی سالهای اخیر رقم زد. در مهلت دو هفتهای نیز همان کیفیتهای ثابت و همیشگی خود را به رخ میکشد. اما افسوس که طرف مقابل او با روزهای اوج خود فاصله بسیاری دارد.
ساندرا بولاک در مهلت دو هفتهای نقش یک وکیل آزادیخواه و مترقی به نام لوسی کلسون را بازی میکند. لوسی در طی سالهای اخیر فعالیتهای حرفهای خود را حول مبارزه با مقاطعه کاران طماع و آزمند متمرکز ساخته است. به اعتقاد او این مقاطعه کاران بی رحم با خراب کردن بافت قدیمی و سنتی شهرها و به جای آن علم کردن برجها و ساختمانهای مدرن شهر را به هویت کرده اند. هدف مبارزات فعلی این سرکار خانم یک سوپر میلیاردر خوشتیپ به نام جرج وید (هیو گرانت) است این آقای جرج (که شخصیتی شبیه دونالد ترامپ دارد) ریاست یک کمپانی بزرگ را به عهده دارد. کار و وظیفه این کمپانی، «مدرنیزه» کردن شهرها و محلات است. جرج معنا و مفهوم مخالفتهای لوسی را نمیفهمد و به اعتقاد او لوسی یک آدم ضد پیشرفت و ترقی است. در حالی که لوسی خود را یک آدم طرفدار سنتها و هویتهای بومی میپندارد.
در ادامه ماجرا بر اثر وقوع چند اتفاق عجیب لوسی در کمپانی جرج به عنوان مشاور آقای رئیس استخدام میشود. لوسی تدریجاً تحت تاثیر مهارتهای کاری و حرفهای جرج قرار میگیرد. او امیدوار است که در آینده شغل مناسبتری در کمپانی به وی داده شود. لوسی از وضعیت شغلی خود ناراضی است، زیرا میبیند که آقای رئیس فقط برای کارهای پیش پا افتادهای هم چون انتخاب لباس و کارهای سطح پایینی در این حد از وی استفاده میکند. لوسی که دیگر نمیتواند این شرایط را تحمل کند یادداشتی خطاب به رئیس خود مینویسد و طی آن به او دو هفته مهلت میدهد تا شغل مناسبی برای وی در نظر بگیرد و گرنه استعفا خواهد داد. عاقبت، این دو که در آغاز آشناییشان با هم هر کدام برای خود دل مشغولیهای رمانتیک جداگانهای داشتند. در مییابند که به یکدیگر علاقمند هستند و...