فیلم جنگهای ستارهای، حمله کلونها – معرفی و نقد و تحلیل و خلاصه داستان – Star Wars: Attack of the Clones 2002
فلیپ فرنچ. آبزرور
از دو دیدگاه متفاوت میتوان به کارنامه حرفهای جرج لوکاس نظر افکند. میتوان او را سینماگری دانست که در 30 سال گذشته خود را وقف هنرش کرده و مرکزی برای نوآوریهای فنی پدید آورده تا هنر سینما را در مسیر پیشرفت قرار دهد. وی همچنین معادلهای سینمایی زیادی برای رمانهای بزرگ و تاریخی تهیه و کارگردانی کرده که اگر دقیقا با آثار بالزاک و پروست قابل مقایسه نباشند، احتمالا در کنار نوشتههای تریپراچت و جی.ار. تولکین قرار میگیرند. از منظر دیگر، جرج لوکاس در زمانی خود را به عنوان یک فیلمساز خوششانس وارد عرصه کرد که فرهنگ بین المللی فیلم و سینما به طرز غریبی شکوهمند بود و درک عمومی از هنر هفتم در سطحی در حد کمال قرار داشت. امّا او با انرژی تمام، این رساله را از مسیر رشد طبیعی بازداشت و ذایقه دو نسل از جهانیان را تا حد زیادی تنزل داد. درست 25 سال از زمانی که «جنگهای ستارهای» با موفقیت تمام در سراسر دنیا به روی پرده رفت، میگذرد. فیلم علاوه بر فروش سرسامآور، دو عبارت کلیدی به ادبیات سیاسی رونالد ریگان افزود: امپراتوری شرارت Empire Evil و عنوان فیلم که برای ابتکار استراتژی دفاعی او مورد استفاده قرار گرفت. فیلم «جنگ ستارهای» دو دنباله دیگر در پی داشت و پس از یک وقفه 16 ساله، این سه اثر در قالبی جدید طراحی و روانه پرده سینماها شدند. حالا سهگانه جرج لوکاس تبدیل به یک ششگانه شده است که قسمت اوّل آن «تهدید شبح» سه سال پیش اکران شد، «حمله همسانها» تازه به روی پرده رفته است و اپیزود سوم که هنوز نامی ندارد، احتمالا در یکی دو سال آینده از راه میرسد. هوادارای پروپاقرص «جنگهای ستارهای» از پرگوییهای «تهدید شبح» ناامید و سرخورده شدند و چنین به نظر میرسد که لوکاس در فیلم جدیدش اشتباهات پیشین را مرتکب نشده است. «حمله همسانها» با یک انفجار عظیم آغاز میشود که درواقع سوء قصدی است به جان ملکه خوشروی سیاره سبز «نابو» پادمه از تاج و تخت خود دست کشیده تا سناتور کهکشانی شود. ابیون کنوبی و آناکین اسکای و اکرهم، محافظان شخصی او هستند. تلاش مجدد برای به قتل رساندن پادمه با استفاده از یک هزارپای سمی (یاد «دکترنو» نیفتادید) با یک تعقیب و گریز هوایی به سبک «بلیدرانر» همراه میشود و زن آدمکش درست در لحظاتی که میخواهد نام کارفرمای خود را بر زبان بیاورد، با درد ناشی از گلوله از پای درمیآید.
قصد لوکاس این بوده که بگوید جهتگیری سیاسی آناکین خشم او را به کدام سو سوق میدهد و اینگونه رابطهای میان وی و گرایشهای مستبدانه جان وین برقرار سازد. با توجه به 5«جنگ ستارهای» به نمایش درآمده و یک اثر باقیمانده، میتوان به این جمعبندی رسید که ششگانه سینمایی جرج لوکاس، یک بسته غذای روحی بنجل برای مردمان دنیاپرست عصر حاضر است.
کنت توران. لسآنجلس تایمز
مهم نیست که چقدر علاقه داریم، ما هرگز یک «جنگهای ستارهای» دیگر نخواهیم دید. ولی خیلی دوست داریم که دوباره ببینیم. این، درست مثل حس غیرقابل وصفی است که در همان عشق نخستین نصیب انسان میشود. این التهاب با همان فیلم اوّل در درون ما جاری شد و هرگز هم با هیچ تعداد از مقدمه و دنباله تغییر نمیکند و به جای اولش باز نمیگردد. این واقعیت که «حمله همسانها» کمی بهتر از سلف خود «تهدید شبح» از کار درآمده، به روشنی نشان میدهد که این تازه از راه رسیدهها چه کمبودهایی دارند. فیلم اخیر نسبت به اپیزود اوّل، «تهدید» بیشتر و «جارجار» کمتری دارد، صحنههای نبرد آن بهتر و تأثیرگذارتر و رویدادهایش خیرهکننده و باشکوه هستند. تیم کامل و تقریبا ده نفره متخصصان جلوههای ویژه و طراحیهای کامپیوتری پروژه «حمله همسانها» چندین دنیای جایگزین خلق کردهاند و یک نفر هم درباره اینکه در هر دنیا هرکس چه لباسی به تن کند، تصمیم گرفته است. برخی دیگر از صحنههای فیلم از جمله صحنه تعقیب و گریز خوب و تماشایی از کار درآمدهاند و این بیشتر به دلیل فیلمنامه منسجم لوکاس و همکارش جاناتان هیلز است.
درباره بازیگران اپیزود دوم «جنگهای ستارهای» حرف و حدیث فراوانی وجود دارد. فیلم جدید نشان میدهد که جرج لوکاس-و همه جهانیان-تا چه اندازه خوششانس بودند که در همان اولین اثر از سری «جنگهای ستارهای» با بازیگرانی چون هریسن فورد، کری فیشر و مارک همیل سروکار داشتند. بهویژه فورد که با خود نوعی شوخطبعی سهل انگارانه به متن اثر افزود و الان جای خالی آن حس، به وضوح احساس میشود. اما از حق هم نباید گذشت که حضور در اولین پروژه لوکاس در دهه 70، هیچ معنایی برای بازیگران نداشت. امّا اکنون، چشم همگان به تمامی جزئیات دوخته شده و این، کار هنرپیشگان را بسیار مشکلتر میکند و ابهت پروژه «جنگهای ستارهای» افراد دخیل در آن را به این باور رسانده که به واقع بخشی از یک پدیده جهان شمول به شمار میروند. بههرحال، بازیگران «حمله همسانها» از این همه اهمیت، هیچ نفعی به خود فیلم نرساندهاند. بهرغم اثرگذار بودن جلوههای ویژه کامپیوتری، فقط نوجوانان میتوانند از این اندازه کاربرد تکنولوژی راضی باشند و تنها این قشر از مخاطبان هستند که هیچ توجهی به احساسات سست و کمدوام و بازیهای ضعیف بازیگران ندارند.