فیلم آمین کاستا گاوراس: معرفی و نقد و بررسی – Amen. 2002
بشریت، میثاقی به تبعید شدگان بیشماری بدهکار است که طوفان جنگ، آنها را از سرزمین مادریشان آواره، و در سرزمینهای غریبه پراکنده کرده است. آنان که میتوانند نوحه خوانی پیامبر را درک کنند. میراث مابه بیگانگان رسیده است؛ و خانهی ما به غریبهها». بشریت این میثاق را به صدها هزار نفری بدهکار است که بدون هیچ تقصیری از جانب خودشان، تنها به دلیل ملیت یا نژاد خود، به مرگ یا نابودی آرام کشانده شدهاند. آمین! »
از نطق رادیویی پاپ پیوس دوازدهم، کریسمس ۱۹۴۲
نشریه هنرنگار: کاستاگاوراس، در قرن بیست و یک، دوباره ماجرای هولوکاست را بر روی پردهی سینما میاندازد. اما این بار موضوع کمی متفاوت است. یک فیلم، با اشاره به دو رویداد تاریخی. این بار درونمایهی فیلم، فقط هولوکاست و شرح آن نیست، بلکه به موضوع دیگری نیز پرداخته میشود و آن، سکوت کلیسا در برابر جنایت است.
گاوراس با فیلم آمین، محصول سال ۲۰۰۲ بار دیگر صفحات خاک خوردهی کارنامهی کلیسا را بعد از ۵۰ سال ورق میزند، جنجال به پا میکند و واتیکان را به چالش میکشد.
خودداری پاپ پیوس دوازدهم از تقبیح علنی هیتلر و اقدامات نازیها در نسل کشی یهودیان در طول جنگ جهانی دوم، چالش اصلی در فیلم آمین است که کوستا گاوراس آن را از نمایشنامهی نماینده به نوشتهی نمایشنامهنویس آلمانی رولف هوخوت که در سال ۱۹۶۳ نوشته، اقتباس کرده است.
انتشار نمایشنامهی «نماینده» کلیسای کاتولیک را خشمگین کرد، زیرا مجموعهای از حوادث را به تصویر میکشد که در آن پاپ میتوانست در مورد جنایات انجام شده در طول جنگ صحبت کند، اما از این کار خودداری کرد.
در همان سالها یعنی ۱۹۶۴، هانا آرنت با انتشار مقالهای با عنوان «نماینده؛ گناهکار با سکوت؟ »، از اهمیت این نمایشنامه مینویسد:
نمایشنامه رولف هوخوت، نماینده، به عنوان جنجالیترین اثر ادبی این نسله توصیف شده است و با توجه به جنجالی که در اروپا برانگیخته و قرار است در این کشور برانگیخته شود، این توصیف مبالغهآمیز، موجه جلوه میکند. این نمایشنامه به قول معروف، به شکست و إناکامی پاپ پیوس دوازدهم در اعلان بیپرده و صریح عمومی در واکنش به قتل عام یهودیان اروپایی در جنگ جهانی دوم اشاره دارد و نیز نگرانیها از پیامد این ناکامی مبنی بر گرایش سیاسی واتیکان به سوی رایش سوم.
همچنین در پایان مقاله چنین جمعبندی میکند که: این از بخت نیک رولف هوخوت بوده است که بخش قابل توجهی از کاتولیکها آگاه شدند و افکار عمومی در کنار او ایستادند. پروفسور گوردون زان، دقت تاریخی چشمگیری این نمایشنامه را ستوده است. و فردریش هیر در اتریش گفته است که همه چیز راجع به حقیقت باید گفته شود، آنچه که متاسفانه، همیشه در «لحظه روان شناختی اشتباه» میآید، و در این دورهی زمانی مورد بحث، در همان لحظهی فیزیکی اشتباه نیز میآید: «تنها حقیقت است که ما را آزاد خواهد کرد. همهی حقیقت که همواره دهشتناک است. »
هانا آرنت از قول هوخوت این پرسش را طرح میکند، که آیا اگر پاپ بهتری در واتیکان میبود، واتیکان ساکت نمیماند؟
«آمین» بر داستان واقعی شکل میگیرد.
داستان بر روی دو شخصیت استوار است: کورتگرشتاین، پزشک، افسر جوخهی حفاظت بهداشت در ارتش نازی؛ و ریکاردو فونتانا، یک کشیش یسوعی از انجمن عیسی یا فرستادگان / پیاده نظام پاپ که با جنبش مقاومت» ضد نازیها همکاری میکند. گرشتاین جزو دست اندرکاران علمی روند نابودی یهودیان است. او این روند را برای بدست آمدن یک نتیجه بهتر، مشاهده و تحلیل میکند و وظیفهاش اینست که بهترین راه برای بالا بردن حجم این کارخانهها بیابد. همچنین جزو وظایف اجباری اوست که یک پزشک در آنجا بایستد، از سوراخ سوراخ نگاه کند، و تضمین کند که همه توسط گاز زیکلون بی در اردوگاههای کار اجباری دچار خفگی میشوند. گرشتاین مجبور به شرکت در این روند در ادامار است. یکی از مهمترین مراکز اوتانازی نازیها.
کاستا گاوراس، فیلم را با نمایش روند اتانازی معلولان ذهنی آغاز میکند. دختری جوان که در یکآسایشگاه معلولان ذهنی زندگی میکند و سپس دستوری که از بالا میرسد و معلولانی که سوار بر اتوبوس شده و به جایی دیگر منتقل میشوند، که آن دختر هم در میان آنهاست. گاوراس به جای نمایش دراماتیک خشونت عریان، مخاطب را وادار میکند که آن وحشت را خودشان تصور کنند. در فیلم آمین، نمایش عریان خفگی یا نابودی یا کشتار یهودیان و معلولان ذهنی را نمیبینیم. دوربین آنها را تا درون سوله دنبال میکند و سپس کات.
مخاطب فیلم، فقط واکنش چهرهی کسانی را میبینند که آن صحنهها را نظاره میکنند. یعنی ماموران اجرا.
این واکنش و انقباض و انبساط عضلات صورت شاهدان ماجرا که همانا ماموران اجرا هستند، در سولههای گاز آشویتس هم تکرار میشود. با این تفاوت که آن سولهها بسیار بزرگتر شدهاند و تکنیک بکار رفته در اجرای کشتار جمعی از جمله نوع گاز، میزان کشتار در روز را به اندازه زیادی بالاتر برده است. شاهدان ماجرا، اگرچه ماموران اجرا هستند اما شاهدان بینظیرترین کشتار جمعی در تاریخ بشر هستند! رویدادی که تا به آن زمان رخ نداده بود.
گرشتاین هم یکی از آنهاست. او با مشاهدهی کشتار جمعی، برخلاف آیشمن که ذوق و شوق نشان میدهد، دچار رنج درونی است، و گاوراس آن رنجگرشتاین را در مواجههاش با همکاران و در مشاهدهی کشتار به خوبی نشان میدهد.
دیدار فونتانا وگرشتاین آنها را به این هدف مشترک میرساند که پاپ را ترغیب کنند که بیانیهای علیه نازیها و آزار و اذیت آنها نسبت به یهودیان صادر کند، و داستان روی این دو شخصیت پیش میرود. یکی در آلمان مشغول جمعآوری مستندات است و دیگری در واتیکان در حال چانه زنی و تلاش برای ترغیب پاپ به واکنش، تلاشهایی که نتایجی دلسردکننده دارد. درحالیکه آنها مشتاقانه در انتظار واکنش پاپ در نطق رادیویی به مناسبت کریسمس هستند، اما نطق پاپ بسیار کلی است و هیچ نامی از یهودیان به میان نمیآورد. سرنوشت این دو شخصیت فیلم نیز به شدت دراماتیک است. یا بهتر بگوییم، گاوراس در فیلمش، پایانی دراماتیک به ماجرا میدهد و آن دو شخصیت را به همان سرنوشت تلخ دیگران دچار میکند. همان یاس و ناامیدی از تلاش برای نجات بشریت. …
هانا آرنت دربارهی استدلال هوخوت در محکومیت پاپ، چنین مینویسد:
نمونههایی چند رخ داده است که کلیسا سعی میکرد تا از مواجهه با مسائل جدی و در معرض خطر، طفره برود، یا اینکه یک نظریه به نمایشنامه وارد کند که در آن نیست هیچ جاهوخوت ادعا نمیکند که پاپ پیوس مسئولیت آشویتس را برعهده داشته است، با او مقصره این دوره بوده است. با اینکه ارجاع دهد به کمکهایی که از سوی سلسله مراتب محلی واتیکان در بعضی کشورها به یهودیان داده شده است. این واقعیت که سلسله مراتب محلی به ویژه در فرانسه و ایتالیا چنین کاری کردند، هرگز مورد اختلاف نبوده است. تا چه اندازه پاپ این فعالیتها را آغاز کرده و یا حتی از آنها حمایت کرده، مشخص نیست، زیرا واتیکان بایگانی خود را برای تاریخ معاصر باز نمیکند. اما ممکن است فرض شود که بسیاری از کارهای خوب و همچنین بدی که انجام میشود باید به مراتب محلى و اغلب گمان میکنم به ابتکارات کاملا فردی نسبت داده شوند. به نقل از هوخوت، در هنگام تبعید یهودیان [تازه] کاتولیک شده، کاتولیکهای یهودی از هلند، در واقع ده هاده دوازده عضو از رستههای مختلف از خانههای مذهبی هلند تحویل داده شدند. اما چه کسی جرات خواهد کرد که زم را در این باره مقصر بدارد؟ و از آنجا که هوخوت یک پرسش دیگر را نیز طرح میکند – چگونه گشتاپو میتوانست فهمیده باشد که این راهبه زادیت استاین، یک نوکیش آلمانی و نویسنده مشهور فلسفی خون یهودی دارد؟ – که هرگز پاسخ داده نشده است، اما چه ک سیژم را مقصر آن میداند؟ اما با همین تعبیر، کلیسا به عنوان یک نهاد، به سختی میتواند چند نمایش بزرگ از خیریهی مسیحیان واقعی را به حساب خود بگذارد-توزیع اسناد جعلی به هزاران یهودی در جنوب فرانسه، برای سهولت در مهاجرتشان؛ تلاش کشیش برنهارد لیختنبرگ از کلیسای جامع سنت هدویگ در برلین برای همراهی یهودیان به شرق؛ شهادت پدر ماکسیمیلیان گلبه، یک کشیش لهستانی در آشویتس، برای بیان تنها برخی از بهترین نمونههای شناخته شدهی این موضوع است.
آنچه کلیسا به عنوان یک نهاد و پاپ به عنوان حاکم آن میتواند به حساب خود بگذارد، کار سیستماتیک اطلاعاتی است که توسط نانسی پرها سفیران پاپ در کشورهای مختلف در سرتاسر اروپای اشغالی نازی انجام شده است تا حداقل رهبران دولتها را در کشورهای کاتولیک – فرانسه، مجارستان، اسلواکی، رومانی برای معنی واقعی، و قاتلانهی کلمهی «اسکان مجددا آگاه سازند. این مهم بود زیرا اقتدار اخلاقی و معنوی پاپ، تضمینی برای حقیقت بود، در حالیکه در غیر این صورت، میتوانست به راحتی با برچسب پروپاگاندای دشمن، تکذیب شود، به ویژه در کشورهایی که از این فرصت حل مسئله یهود» استقبال میکردند، گرچه نه به قیمت قتل عام گسترده.
با این حال، استفاده انحصاری واتیکان از کانالهای دیپلماتیک به این معنا بود که پاپ فکر نمیکرد که مناسب است به مردم بگوید مثلا ژاندارمری مجارستان، همهی کاتولیکهای خوب، که مشغول گردهم آوردن یهودیان برای فرمان ایشمن» در بوداپست بودند- و، بدین معناست که، به نظر میرسد که اسقفها را از سخن گفتن به گله (مردمان اشان و دلسرد کردند (اگرچنین دلسردی لازم بود). آنچه، در وهله نخست برای قربانیان و بازماندگان، و سپس برای هوخوت و سرانجام از طریق او برای بسیاری دیگر همچون چنین عدم کفایت ظالمانه ظاهر شده است، متانت و خودداری وحشتناکی بود که ظاهرا واتیکان و نانسییرها اسفیران پاپ آن را برای تاثیرگذاری، عاقلانه میپنداشتند، پایبندی سفت و سخت به یک هنجارکه دیگر با توجه به فروپاشی کل ساختار اخلاقی و معنوی اروپا وجود نداشت.
در پایان پردهی چهارم نمایش «نماینده»، هوخوت از نقل قولی از بیانیهی عمومی پاپ پیوس استفاده میکند و تنها یک کلمه را تغییر میدهد: جایی که پیوس گفته بود «لهستانی هاء، هوخوت در اثرش از زبان پیوس میگوید «یهودیان»، که به شرح زیر است: «همانطور که گلها در حومهی شهر در زیرلباس زمستانی برف منتظر نسیمهای گرم بهارهستند، پس یهودیان نیز باید دعا کنند و منتظر رحمت باشند و اعتماد به این داشته باشند که ساعتآسایش آسمانی فرا خواهد رسید. این یک نمونهی اولیهی چیزی است که هوخوت نه تنها آن را « وراجی (روده درازی گل منگلی یاللی انامفامیلی پاپ پیوس دوازدهم و نامیده است، بلکه حتی با چیزی متداول ترتوصیف کرده است، از دست دادن فاجعهآمیز همهی احساسات برای واقعیت. »
هانا آرنت در ادامه، واتیکان را به هماهنگی با نازیها در برخورد با یهودیان متهم میکند: همه اینها اثبات میکند، نه کم و نه زیاد، که کاتولیکها به هیچ وجه متفاوت از دیگر افراد جامعه رفتار نکردند. و این از همان آغاز رژیم جدید آشکار بود. اسقف اعظم آلمان در سال ۱۹۳۰، نژادپرستی، نئوپاگانیسم کفرورزی جدید و سایر ایدئولوژی نازیها را محکوم کرده بود (یکی از مقامات اسقف نشین تا آنجا پیش رفت که کاتولیکها را از ثبت نام و عضویت در حزب هیتلر را با تهدید به اخراج از مقدسات- منع کرده بوده و پس از آن همه منعها و هشدارها را فورا در مارس ۱۹۳۳ پس گرفت – یعنی درست هنگامی که همه سازمانهای عمومی البته به استثناء حزب کمونیست و وابستگان آن) إباحزب هیتلر) «هماهنگ شدنده.
باید گفت که این رویداد پس از انتخابات پنجم مارس رخ داد که همانطور که والدمار گوریان در سال ۱۹۳۶ در اثرش هیتلر و مسیحیان عنوان کرده، «دیگر آشکار شد، به خصوص در ایالت باواریا، که حتی کاتولیکها نیزبه گرداب ناسیونال سوسیالیست (حزب نازی) گرفتار شده بودند. به همهی آنچه از محکومیتهای تشریفاتی سابق باقیمانده بود، در یکی از نامههای روحانی که توسط همه اسقفها امضا شده و از فولدا صادر شده، چیزی بیش از یک اخطارنه چندان برجسته برضد «دغدغه ویژه به نژاد و خونه نبود (ویژهی ایتالیک افزوده شده است). و هنگامی که مدت کوتاهی پس از آن، کمک کلیساها در شناسایی همهی افراد باتبار یهودی لیست شد، کلیسا به طور قطع، هماهنگ شده بود همکاری میکرده و همچنان -چنانچه گونتریوی در مجله کامنتری گزارش داده است – کلیسا این کار را تا پایان تلخ ماجرا ادامه داد. از این منظر، چوپانان آلمانی، از گلههای خود (مومنان دنباله روی میکردند، و آنها را رهبری نمیکردند. و اگر درست باشد که «رفتار اسقفهای فرانسوی، بلژیکی و هلندی، در سالهای جنگ «برخلاف رفتاره برادران آلمانی آنها است، ممکن است کسی بخواهد چنین نتیجهگیری کند -لااقل تا قسمتی که این بخاطر رفتار متفاوت مردم فرانسوی، بلژیکی و هلندی بوده باشد. »
در آغاز قرن ۲۱ام، در سینما، هولوکاست و نسل کشی یهودیان، موضوعی مورد علاقه بود. در همان سالی که آمین ساخته شد، پیانیست رومن پولانسکی، نخل طلای کن را میگیرد. کنستانتین کاستا گاوراس نیز دقیقا۵۰ سال پس از اعدام آیشمن و آغاز آن جنجالها، دوباره به سراغ آن موضوع میرود. نسخهی سینمایی نمایشنامهی هوخوت، بینندگان بسیار بیشتری مییابد و جهان بار دیگر انگشت اتهام به سوی کلیسا میگیرد، و کلیسا را دوباره وادار به واکنش میکند، تا نسل جوان، آن ماجرا را فراموش نکند، نه هولوکاست را و نه سکوت کلیسا را.
جنجالهای دههی ۱۹۶۰ بر سر موضوع هولوکاست و سکوټ همدستانهی کلیسا، پیشتر با بازداشت آدولف آیشمن و محاکمه و اعدام او در اورشلیم در ۱۹۶۲ آغاز شده بود و هوخوت نمایشنامه را در ۱۹۶۳ نوشت. اما اقتباس کاستاگاوراس فراتر از سکو گناهکارانهی کلیسا میرود و در سکانس پایانی فیلم، به همدستی واتیکان در فراری دادن آیشمن به آرژانتین اشاره میکند. کاستا گاوراس فیلم آمین را با این سکانس به پایان میرساند:
ورود آیشمن به واتیکان. این فیلم اجازه نمیدهد مخاطبانش سایر اعمال ناشایست کلیسا در زمان هولوکاست را فراموش کنند. از این رو، گاوراس، میسیونر هودال، کشیش وینی طرفدار فاشیسم را به مخاطبان معرفی میکند، کسی که برای واتیکان کار میکرد و به حداقل دو یا سه جنایتکار بزرگ نازی – از جمله أدولف آیشمن (مبتکر ایدهی نابودی یهودیان کمک میکند تا با آسودگی خیال و با استفاده از یک نوع سفر پنهانی که در اختیار واتیکان بود، یعنی مسیر موش صحرایی- به آرژانتین بگریزند.