نقد و بررسی سریال دکستر و بازی عالی مایکل سی. هال در نقش دکستر مورگان

هرچند ضدقهرمانهای جذاب و تاثیرگذار تعدادشان در میان شخصیتهای تلویزیونی کم نیست، اما بدون شک دکستر مورگان یکی از دوستداشتنیترین و به یادماندنیترین آنهاست. دکستر، یک قاتل زنجیرهای با میل بیپایان به کشتن، در عین حال انسانی شریف در جامعه، همسری مهربان، پدری مسئول و برادری غمخوار است. او که از زمان کودکی نیاز به کشتن را در خود حس میکرده، تحت تعلیمات پدر پلیساش هری دارای اصول و دستورالعملهایی برای خود است که مهمترین آن این است: «فقط قاتلها را بکش. »
مادر دکستر، لورا، که سابقه همکاری با باند قاچاق مواد مخدر داشته، پس از کشتهشدن توسط اعضای این باند، او را به همراه برادرش برایان که او هم تبدیل به یک قاتل سریالی شده و به دست خود دکستر کشته شد، در صحنه خونین قتل با جنازه بیجان و خونیناش تنها میگذارد. اما هری مورگان که از لورا به عنوان خبرچین استفاده میکرد، دکستر را تحت سرپرستی و تعلیم خود میگیرد. دکستر مورگان که خود را متفاوت با دیگران و گرگی دورافتاده از سایرین میبیند، تبدیل به یک کارشناس خونشناسی در اداره پلیس شهر میامی میشود که کارش را خیلی خوب بلد است همه رویش حساب میکنند.
یک گیگ آزمایشگاهی بیاحساس و منزوی از نگاه سایرین، که به واسطه موقعیت شغلی که دارد دسترسیاش به آدم بدهای قاتل راحتتر است. او قربانیاناش را به دقت و با وسواس انتخاب میکند و تنها وقتی از قاتل بودنشان مطمئن میشود، آنها را با مسکن خوابآور قوی بیهوش میکند، به داخل کانتینری که یادآور صحنه قتل مادرش است و یا اتاقی میبرد که سراسر پوشیده از پلاستیک است تا آثاری از خون بر جای نماند، بدنشان را قطعه قطعه میکند و به اعماق اقیانوس میاندازد و حتی چند قطره از خون آنها را به عنوان یادگاری نگه میدارد. آنقدر تمیز و بینقص این کار را انجام میدهد که هیچ ردپایی از او به جا نمیماند. یکی از سنتهایش این است که به قاتل گناهکاری که روی تخت مجازاتی که برای او درنظر گرفته خوابیده، پیش از کشتناش، عکسهایی را از قربانیاناش نشان میدهد و بهشان حالی میکند که برای چه در حال مجازات شدن هستند.
بله! اینها همه وحشتناک هستند و دوست داشتن چنین قاتل رعبآوری عجیب به نظر میرسد. اما جنبههای انسانی دکستر آن چنان پررنگ هستند که نمیتوان او را دوست نداشت. او عاشق بچههاست و دیوانهوار خواهرش دبورا را دوست دارد. دکستر خود را خوب میشناسد و با همه زوایای وجودیاش آشناست. با دنبال کردن او، به تاریکترین لایههای وجودی و روانشناختی بشری که در درون خودمان هم هست سفر میکنیم و همراه با «مسافر تاریکیاش» میشویم. دکستر مورگان نماد انسانی درگیر با خیر و شرّ وجودی خودش است. همان چیزی که بسیاری از انسانها درگیرش هستند و به همین دلیل است او را درک میکنیم و خود را به جایش قرار میدهیم. برای او دل میسوزانیم و میدانیم که انسان بدی نیست و در موارد بسیاری حتی به او حق میدهیم.
با اینکه که در مواجهه با سایرین نقاب بر چهره دارد و حتی تا قسمتهای آخر سریال، دبورا نزدیکترین آدم زندگیاش هم چهره بینقاب او را نمیبیند، اما به خود دروغ نمیگوید و میداند که میتواند تبدیل به چه هیولای مهارنشدنی شود. او با مسافر تاریکیاش نمیجنگد اما میداند برایاش تاریکی به ارمغان میآورد و تلاش میکند آن را کنترل کند. همان ندای درونی که او را به کشتن وا میدارد. از کودکی چشم در چشم هیولای دروناش دارد، او را در آغوش میگیرد، اما هرگز نیچهوار، خود تبدیل به هیولا نمیشود. برای ساخت چنین شخصیتی، مایکل سی. هال بهترین گزینه ممکن بوده است.
به همین دلیل است که او برای ایفای نقش جوایز متعدد برده و بسیار مورد توجه و تحسین منتقدین و طیف وسیعی از بینندگان تلویزیونی قرار گرفته است. چهره سنگی و در عین حال معصوم سی. هال، همراه با موهای قرمز موجدار و نگاهی که میتواند از نماد بیگناهی تبدیل به یک قصاب تمام عیار شود، به خوبی پیچیدگی شخصیتی دکستر مورگان را به تصویر کشیده است. او که سابقه تئاتری قوی و غنیای دارد، آنچه از چهره و نوع بازیاش میتوان خواند، مردی آسیبدیده و در عین حال دوستداشتنی است که میتواند به شکلی غیرقابل باور بیرحم باشد.
سی. هال خودش هم همچون دکستر مورگان شخصیتی سرسخت و راسخ دارد. او در طول سریال به سرطان مبتلا شد اما با همین روحیه مقاوم و سرسخت، موفق شد بر این بیماری فائق آید و به بازی در سریال ادامه دهد. او موفق شد، یک شخصیت قاتل را، دوستداشتنی، باورپذیر و درگیرکننده کند. به حق باید گفت که مایکل سی. هال بار اصلی سریال را بر دوش میکشد و آن قدر بازی چشمگیری دارد که سایر شخصیتها با وجود دوستداشتنیبودن، با فاصله بسیار زیاد پشت سر او قرار میگیرند.
هر چند تونی سوپرانو و جک بائر هم جزء اولین شخصیتهای تلویزیونی هستند که باعث افزایش محبوبیت ضدقهرمانها در میان عامه شدند، اما دکستر مایکل سی. هال، بدون شک مهمترین نقش را در میان سایر شخصیتهای سریالهای تلویزیونی در همهگیر شدن شهرت و محبوبیت ضدقهرمانها داشته است.
نوشته آرش خیروی