فیلم قاچاق – ساخته استیون سودربرگ – معرفی و نقد و تحلیل – Traffic 2000
شاید قاچاق، این فریاد ناامیدانه استیون سودربرگ، از زمان نشویل ساختهٔ رابرت آلتمن نخستین فیلم هالیوود باشد که شکل سنتی سینمای حماسی را با ریتمی نو و اضطرابآلود و زمینههای تازه بازتاب میدهد.
ضرب آهنگ پر التهابی که دوربین روی دست ایجاد میکند (و خود کارگردان با اسمی مستعار آن را فیلمبرداری کرده است) به خوبی در بطن صحنههای اکشن جا میافتد و کاملا با موضوع بیرحمانه فیلم مطابقت دارد: امریکا در جنگ با مواد مخدر شکست میخورد.
نشویل، شاهکار آلتمن، فرهنگ امریکایی را در حکم کارناوالی مملو از رقابت و رؤیاهای هانکی-تانک (نوعی موسیقی جاز) تصویر میکند. درحالیکه قاچاق همچون نوعی سمفونی جاز پیچیده است که هریک از اصواتش با دیگری ناسازگار است، در عین حال هریک از آنها واریاسیونهایی بر روی تم اعتراض هستند.
قاچاق میانهای با دولت امریکا ندارد. ویکفیلد (مایکل داگلاس) از واشنگتن برمیگردد، درحالیکه طی این مدت رئیس ستاد ریاست جمهوری (آلبرت فینی) و سایر مقامات مبارزه با مواد مخدر «توجیهش» کردهاند. وقتی نزد همسرش باربارا (امی ایروینگ) و دخترش کارولین (اریکا کریستینسن) میآید، ماجرایش را چنین توصیف میکند «انگار در کلکته بودم و دورم را گداهایی گرفته بودند که هر کدامشان کت و شلوارهای 1500 دلاری پوشیده بودند، نه میگفتند «خواهش میکنم» و نه «تشکر» میکردند.» فیلم از تصویر کردن لذت مصرف مواد مخدر ابایی ندارد و کشانده شدن کارولین به سمت مصرف کوکائین با حالتی حریصانه نشان داده میشود.
از سوی دیگر قاچاق نسخهای امروزی و امریکایی از مجموعه چند قسمتی و انگلیسی قاچاق است که در 1989 به نمایش درآمد و طی آن تحارت مواد مخدر از پاکستان به انگلستان نشان داده میشد. سکانس افتتاحیه فیلم با حالتی مالیخولیایی و ایهامآلود، در صحرا میگذرد (یادآور صحنهای از فیلم شمال از شمال غربی ساخته هیچکاک) خاویر (بنیچیو دل تورو) و همکارش مانولو (ژاکوب وارگاس) محمولهٔ جدیدی از کوکائین توقیف شده را به ژنرال فاسد تحویل میدهد. در صحنه دیگری که در انتهای فیلم میگذرد یکی از مأموران امریکایی جانش را به خطر میاندازد تا در عمارت قاچاقچی مواد مخدر میکروفن کار بگذارد. در این بین همه چیز به شکلی نفسگیر و مملو از هیجان تصویر میشود، حتی میتوان گفت که قاچاق تلفیقی از چند تریلر است که هریک ریتم پرتنش و ملتهب خاص خود را دارد. آنچه این داستانها به کل اثر اضافه میکند ژرفتر و گستردهتر از چیزی است که در فیلمی صرفا ماجرایی و خوش ساخت دیده میشود.
مضمونی که در سراسر فیلمنامهٔ استیون گافان نمود دارد، تأمل دربارهٔ اعتیاد و وابستگی است. قاچاق پرسشهای بدون پاسخ دربارهٔ خود درمانی، لذت، وابستگی و اعتیاد مطرح میکند. فیلم نشان میدهد که چگونه برو بچههای خوبی که درگیر مبارزه با مواد مخدر هستند و بودجه کافی ندارند، نمیتوانند در مقابل منابع قویتر دشمن بایستند. آنچه فیلم را از حدّ صرفا تریلری قدرتمند فراتر (تصویرتصویر) (تصویرتصویر) میبرد، تعمق دربارهٔ نقاط ضعف انسانی است. از نقشههای هلنا (کاترین زتاجونز) برای حفظ ثروتش گرفته تا جایی که آدمکشی حرفهای تا یک میخانه مورد تعقیب قرار میگیرد و به دام میافتد، تا وکیل مزور کارلوس (دنیس کواید) که وقتی رئیسش پشت میلههای زندان است وسوسه میشود اموالش را بچاپد، فیلم به خوبی قدرت بیرحمانهای را نشان میدهد که ورای اشتیاقات انسانی نهفته است. فیلم از تیجوانا به سین سیناتی، واشنگتن و سن دیهگو میرود.
از محلهای شیک به ناحیه فقیرنشین در صحرای مکزیک و خود کاخ سفید میرسد و دیدگاهی عالمانه، لحنی کوبنده و در عین حال توأم با خونسردی نسبت به تجارت چند میلیارد دلاری مواد مخدر دارد و نبرد علیه آن را عمدتا بیثمر نشان میدهد…
به یاد ماندنیترین بازیهای فیلم را بنیچیو دل تورو در نقش پلیسی تنومند مکزیکی، با چشمان عقابی و شجاعت و کارآیی فراوان، ارائه میدهد. همچنین مایکل داگلاس در هیئت نماینده محافظه کار دیوان عالی اوهایو که به عنوان سزار جدید کشور در مبارزه علیه مواد مخدر انتخاب میشود، اریکا کریستنسن که نقش دختر نوجوان معتاد و اخموی داگلاس را به عهده دارد. کاترین زتا-جونز هم به عنوان زنی موقر، ثروتمند و بیرحم از کالیفرنیای جنوبی، بازی چشمگیری ارائه میدهد. او نمیداند که شوهرش یکی از قاچاقچیان کله گنده مواد مخدر است، تا وقتی که مأموران پلیس سراغ شوهر میآیند و او را از خانه بیرون میکشند.