هوش هیجانی چیست و افرادی که دارای هوش هیجانی هستند، چه ویژگیهایی دارند؟
در طول سالهای اخیر مقوله هوش هیجانی در محیطهای کاری و سازمانی از اهمیت رو به افزونی برخوردار شده است.
بر اساس مقالهای که در سال ۲۰۱۶ در مجله مدیریتی هاروارد به انتشار رسید، کسانی که هوش هیجانی (emotional intelligence, EQ) بالاتری داشته باشند از تواناییهای مدیریتی بهتری برخوردار هستند. در قسمتی از این مقاله آمده است: «ما در طی تحقیقات به این نتیجه رسیدیم افرادی که توانایی درک و مدیریت احساسات خود و دیگران را دارند، رهبران بهتری هستند. این افراد بهتر میتوانند استرس را مدیریت کنند، از موانع عبور کرده و دیگران را برای یک هدف مشترک تشویق به همکاری کنند.»
هوش چیست؟
به منظور ارائه تعریفی دقیق از هوش کوششهای بسیاری صورت پذیرفته، اما همواره تعریف آن مناقشه برانگیز بوده است. مناقشه و مشکل در بین صاحبنظران به این دلیل است که هوش مفهومی انتزاعی دارد در واقع، هیچ گونه پایه محسوس، عینی و فیزیکی در این زمینه وجود ندارد.
هوش به مثابه مجموعه فرآیندهایی کلی است که از رفتارها و پاسخهای آشکار افراد استنباط میشود. به عنوان مثال، میتوان فنون حل مسأله را مشاهده و نتایج حاصل از به کار بستن این فنون را به طور عینی اندازهگیری کرد، اما هوش که فرض میشود این فنون را به وجود میآورد به طور مستقیم قابل مشاهده و اندازهگیری نیست. میتوان گفت که مفهوم هوش شبیه مفهوم نیرو در فیزیک است. نیرو را میتوان از طریق آثار آن شناخت. هوش و نیرو هر دو پدیدههایی هستند که به شخص امکان میدهند تا درباره انواع خاصی از رویدادهای عینی بحث و اقدام به بررسی کند و آنها را گسترش و تعمیم دهد. ابهامی که در اصطلاح هوش وجود دارد موجب شده از پیش فرضهای فلسفی، مباحث سیاسی، موضوعات اجتماعی و محدودیتهای قانونی تأثیر بپذیرد و در چهارچوب بافت این عوامل تنظیم و صورتبندی شود.
تعاریف بسیاری از مفهوم هوش بیان شده. یکی از قدیمیترین تعریفها از هوش، توسط بینه و سیمون در ۱۹۱۶ مطرح شد. آنها فعالیتهای اساسی هوش را عبارت دانستند از: به خوبی قضاوت کردن، به خوبی درک کردن و به خوبی استدلال کردن. وکسلر هوش را مفهومی کلی تلقی کرد. تعریفی که او در ۱۹۸۵ ارائه داد مورد استفاده فراوان قرار گرفته است. او هوش را توانایی فرد در اقدام هدفمند، تفکر منطقی و برخورد مؤثر با محیط دانست. در صورت مرور تعاریفی که از هوش وجود دارد، در همه آنها پنج حوزه زیر به طور ضمنی مطرح شده است: تفکر انتزاعی، یادگیری از تجربه، حل مسائل از طریق بینش، سازگاری با موقعیتهای جدید و همچنین تمرکز و تداوم در به کارگیری تواناییها به منظور رسیدن به هدفی مطلوب.
اهمیت علمی مفهومسازی هوش در آن است که به متخصصان بالینی امکان میدهد پیچیدگی آن چه را که در صدد اندازهگیری هستند به طور کامل درک کنند. این درک به آنها مجال میدهد تا به دقت تخمین بزنند که کدام یک از جنبههای هوش درمانجو را اندازهگیری کنند و کدام را اندازهگیری نکنند. به عنوان مثال، یک آزمون هوش که تواناییهای کلی را مورد تأکید قرار میدهد ممکن است محدودیتهایی داشته باشد، زیرا درباره حوزههایی نظیر مسأله گشایی غیر کلامی یا سازگاری با موقعیتهای جدید اطلاعاتی ارائه نمیکند.
با رویکردهای عصبی – زیستی نیز درباره هوش تحقیقات گستردهای انجام شده است. افراد زیادی از جمله کتل ، هب ، دترمن و… در این زمینه تحقیق کردهاند. براساس این رویکردها هوش وابسته به یک زمینه عصبی است
تعریف هوش هیجانی
میتوان گفت هوش هیجانی پدیدهای نو در روانشناسی است و شاید آن طور که باید هنوز به آن پرداخته نشده و جنبههای کشف نشده بسیاری داشته باشد، اما در قرن گذشته توانسته توجهها را به خود جلب کند. از زوایای مختلفی به هوش هیجانی نگریسته شده و اکنون اهمیتی بیش از پیش پیدا کرده است.
با توجه به تعاریف متعدد و نظریههای متنوعی که در این زمینه وجود دارد نمیتوان در چند خط از هوش هیجانی تعریف جامعی ارائه کرد. بنابراین به منظور روشن شدن این مفهوم تعاریف گوناگونی را ارائه میدهیم تا خواننده بتواند درک همه جانبهای از آن داشته باشد.
هوش هیجانی به عنوان ترکیبی از توانایی درک و فهم عواطف، ارزیابی افکار، خلق و خو و تنظیم آنها به گونهای که موجب تعالی و رشد شناختی- عاطفی میشود، یکی از مفاهیم ترکیبی است که مورد توجه محققان علوم روان شناختی بوده است. شاید امروزه بتوان تعریف جامعی از هوش هیجانی ارائه داد
اما این تعریف را نمیتوان تنها در چند واژه ارائه کرد. هوش هیجانی توانایی کنترل هیجانهای خود و دیگران، تشخیص و تمایز بین هیجانهای مختلف و نامگذاری مناسب آنها و همچنین استفاده از اطلاعات هیجانی به منظور هدایت اندیشه و رفتار است.
به طور کلی میتوان گفت که هوش هیجانی نوعی پردازش عاطفی است که شامل ارزیابی صحیح عواطف خود و دیگران، بیان مناسب عواطف و تنظیم مناسب آن هاست، به نحوی که به بهبود جریان زندگی منجر شود. هوش هیجانی، توانایی فرد در بازنگری عواطف و هیجانهای خود و دیگران، تمیز قائل شدن میان هیجانات و استفاده از اطلاعات هیجانی به صورت سالم در حل مسأله و نظم دهی به رفتار است.
بار آن در ۲۰۰۰ مفهوم هوش هیجانی را بیشتر در حوزه ویژگیهای شخصی گسترش داده و آن را به پنج مؤلفه تقسیم کرد: مؤلفه درون فردی شامل خودآگاهی هیجانی، خودایرازی، عزت نفس، خودشکوفایی و استقلال؛ مؤلفه بین فردی شامل همدلی، مسئولیتپذیری و روابط بین فردی مدیریت استرس شامل تحمل فشار روانی و کنترل تکانش؛ توان سازگاری شامل واقع گرایی، انعطافپذیری و حل مسأله؛ خلق و خوی عمومی شامل عوامل خوش بینی و شادکامی.
وی در ادامه، با توصیف گستره این مؤلفهها، هریک را به صورت زیر به طور دقیقتر تشریح کرد:
مؤلفه درون فردی، توانایی تشخیص را در آگاهی از هیجانها و کنترل آنها نشان میدهد و عوامل آن عبارتند از: خودآگاهی هیجانی: میزان آگاهی فرد از احساسات خویش و درک و فهم این احساسات؛ خودابرازی یا جرأت ورزی: توانایی ابراز احساسات، باورها و دفاع از مهارتهای سازنده بر سر حقوق خود؛ عزت نفس: توان آگاه بودن از ادراک خود و پذیرش و احترام به خود؛ خودشکوفایی: توانایی درک ظرفیتهای بالقوه و انجام چیزی که میتوان انجام داد و از آن لذت برد؛
استقلال: توانایی هدایت فکر و اعمال خود و رها بودن از تمایلات هیجانی مؤلفه بین فردی، توانایی شخص را به منظور سازگاری با دیگران و مهارتهای اجتماعی بررسی میکند و عوامل آن عبارتند از:
همدلی: توانایی آگاه بودن و درک احساسات دیگران و ارزش نهادن به آنها؛
مسئولیتپذیری: توانایی معرفی خود به عنوان عنصر دارای حس مشارکت مؤثر و سازنده در گروه؛
روابط بین فردی: توانایی ایجاد و حفظ روابط مطلوب متقابل از طریق نزدیکی و صمیمیت مؤلفه مدیریت استرس که توانایی تحمل و کنترل تکانشها را ارزیابی میکند.
مدیریت استرس دو مؤلفه دارد که عبارتند از تحمل فشار روانی و همچنین کنترل تکانش
تحمل فشار روانی: توان مقاومت در برابر رویدادهای فشارآور، بدون جا زدن و رویارویی مثبت با موقعیتهای تنش
کنترل تکانش: توانایی مقاومت در برابر تنشها و کنترل هیجانات خود توان سازگاری نیز مواردی شامل انعطافپذیری، توان حل مسأله و واقع بینی را مد نظر قرار میدهد
واقع بینی: توانایی سنجش هماهنگی بین تجربه هیجانی و واقعیت
انعطافپذیری: توانایی سازگار بودن افکار و رفتار با تغییرات محیطی حل مسأله
توانایی حل مشکلات و ایجاد راه حلهای مؤثر.
گلمن در ۱۹۹۵ بیان کرد که هوش هیجانی یکی از عوامل مهم تعیینکننده در بسیاری از واکنشهای انسان نسبت به محیط اجتماعی است. هوش هیجانی توانایی حفظ انگیزه، پایداری در برابر ناملایمات، کنترل در مقابل تکانشها، به تعویق انداختن کامیابیها، همدلی با دیگران و امیدوار بودن است.
هوش هیجانی طیف گستردهای از مهارتها است و برجستهترین آنها مهارت اجتماعی است که بر خودآگاهی مبتنی میباشد، یعنی توانایی شناخت دقیق احساسات، عواطف و ویژگیهای خود. از طرفی یکی از اساسیترین مهارتها، مقاومت در مقابل تکانهها است که ریشه آن در تمام خویشتنداریهای هیجانی است. یکی از ویژگیهای هوش هیجانی کنترل تکانه است که باعث عمل میشود و فرونشاندن اولین حرکت، در مهار آن اهمیت بسزایی دارد. بنابراین هوش هیجانی به مثابه مهارتی اجتماعی است و شامل توانایی شناخت و کنترل حالتهای هیجانی، کاربرد احساسات در روابط و توانایی هدایت و رهبری سایر افراد میشود.
هوش هیجانی با وقایع و پیامدهای زندگی در ارتباط است و در فهم و پیش بینی جنبههای گوناگون زندگی روزمره کمک میکند.
هیجان نه تنها افکار و قضاوتهای افراد را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه بر تعاملات اجتماعی زندگی واقعی افراد نیز تأثیر میگذارد.
با توجه به تعاریف بیان شده میتوان نتیجه گرفت که برخورداری از سطح بالای هوش هیجانی میتواند فرد را در برقراری روابط اجتماعی سالم، مطرح شدن در اجتماع و پیشبرد اهداف یاری کند و برعکس، پایین بودن آن میتواند آسیبهای زیادی به زندگی فرد وارد کند و او را منزوی و از اجتماع دور کند. بنابراین هوش هیجانی مؤلفهای اساسی است که پرداختن به آن ضرورت دارد.
جاستین باریسو، نویسنده کتاب «هوش هیجانی: راهنمای کاربردی در دنیای واقعی» میگوید: «احساسات و هیجانات انسان در همه زمینهها در زندگی افراد تاثیر میگذارند از انتخاب شغل گرفته تا محیط کار و انتخاب همسر. بنابراین ترکیب هوش هیجانی با عوامل دیگر میتواند برای ما زندگی بهتری به ارمغان بیاورد.»
هوش هیجانی را میتوان افزایش داد
دکتر مایر و آقای باریسو هر دو معتقدند که هوش هیجانی را میتوان آموخت و تقویت کرد. جاستین باریسو به شبکه خبری انبیسی میگوید: «ما بیشتر بر اساس عادت نسبت به موقعیتها واکنش نشان میدهیم. پس اولین قدم دقت کردن به احساساتمان در مواقع مختلف و شناختن عادتها است. با گذر زمان و تمرین میتوان عادتها را تغییر داد و احساسات را مدیریت کرد. این همان تقویت هوش هیجانی است.»
آیا باید برای تقویت هوش هیجانی تلاش کرد؟
دکتر مایر معتقد است احساس نیاز به تقویت هوش هیجانی بستگی به فرد دارد. او میگوید: «اگر فرد احساس میکند که در رابطه با دیگران مشکل دارد، اگر همیشه عصبانی است و یا برعکس نمیداند باید در برابر چه موقعیتی، چه احساسی داشته باشد، بهتر است درباره هوش هیجانی بخواند و تلاش کند تا آن را در خود تقویت کند.»
۱۵ خصوصیت که نشان میدهد شما هوش عاطفی بالایی دارید
۱. میتوانید از واژههای دقیق برای بیان احساسات خود استفاده کنید
همه انسانها احساساتی را تجربه میکنند، اما تنها برخی از آنها میتوانند به طور دقیق تشخیص دهند و بگویند احساسی که دارند چیست. تحقیقاتی که تاکنون انجام گرفته نشان میدهد که تنها ۳۶ درصد مردم میتوانند ماهیت احساسات خود را بشناسند. این امر مشکل ایجاد میکند، چون احساساتی که نشود بر آن نامی گذاشت اغلب سوءتفاهم به وجود میآورد و این خود انتخابهای غیرعقلانی و رفتارهای غیرسازنده را به دنبال دارد.
انسانهایی که دارای هوش عاطفی بالا هستند احساساتشان را هدایت میکنند چون میتوانند آنها را بفهمند. این انسانها از گنجینه بزرگی از واژهها برای بیان احساساتشان استفاده میکنند. در حالیکه بسیاری از مردم به گفتن اینکه حالشان “بد” است بسنده میکنند، کسانی که به لحاظ عاطفی باهوش هستند، میتوانند دقیقا تشخیص دهند که الان احساس میکنند “عصبی (حساس در برابر عوامل خارجی)” هستند یا “سرخورده”، “غمگین” هستند یا “خشمگین”، “افسرده” یا “مضطرب”. هر چه واژهای که برای بیان یک احساستان انتخاب میکنید دقیقتر باشد و نیز اینکه چه چیز باعث ایجاد این احساس شده و چه باید در رابطه با آن انجام داد، نشان میدهد که شناختتان از احساساتتان بهتر است.
۲. دیگران برایتان بیاهمیت نیستند
فرق نمیکند که اطرافیان شما درونگرا باشند یا برونگرا. کسانی که دارای هوش عاطفی بالا هستند درباره کسانی که در اطرافشان هستند کنجکاوند. این کنجکاوی حاصل همدلی، یعنی درک احساسات دیگران است، حاصل اهمیت قائل بودن برای انسانهای دیگر است و بیتفاوت نبودن نسبت به اینکه چه بر آنها میگذرد. این یکی از مهمترین خصوصیتهای افرادی است که دارای هوش عاطفی بالا هستند.
۳. از تغییر استقبال میکنید
کسانی که به لحاظ عاطفی باهوشاند، انعطافپذیرند و مدام در حال پذیرش چیزهای جدید. آنها میدانند که ترس از تغییر انسان را فلج میکند و مانع موفقیت و خوشبختیاش میشود. آنها در جستجوی تغییر هستند که گاه در گوشهای کمین کرده، و برنامهریزی میکنند تا تغییر حاصل شود.
۴. نقاط ضعف و قوت خود را میشناسید
انسانهایی که به لحاظ عاطفی باهوشاند تنها در درک احساسات خود و دیگران توانا نیستند؛ آنها میدانند در چه کاری توانا و خوب هستند و برای چه کاری خوب نیستند. آنها همچنین میدانند که چه محیطی و چه آدمهایی میتوانند به آنها کمک کنند تا به موفقیت و خوشبختی برسند. میتوان گفت که شما هوش عاطفی بالایی دارید اگر بدانید که نقاط قوتتان چیست و چگونه میتوانید به این نقاط قوت تکیه کنید و از آنها بهره ببرید و همچنین اگر بدانید چگونه میتوانید مانع شوید که نقاط ضعفتان جلوی پیشرفتتان را بگیرد.
۵. دارای توانایی داوری درباره شخصیتها هستید
بخش بزرگی از هوش عاطفی در ارتباط با شناخت و آگاهی اجتماعی و توانایی شناخت مردم است؛ اینکه در چه شرایطی به سر میبرند و چه تجربههایی را از سر میگذرانند. با گذشت زمان تجربههایی میاندوزید که باعث میشود بتوانید شخصیت انسانها را بشناسید. دیگر کسی به نظرتان اسرارآمیز نمیآید. میدانید که با چه اشخاصی سر و کار دارید، انگیزههای آنها را میفهمید، حتی اگر نقاب بر چهره داشته باشند و باطنشان بسیار متفاوت از ظاهرشان باشد.
۶. دیگران نمیتوانند به راحتی شما را آزار دهند
اگر شما درک روشن و خللناپذیری از خودتان داشته باشید و به وضوح بدانید که هستید و چه اصولی در زندگی برایتان مهم است، دیگران مشکل بتوانند چیزی بگویند یا کاری کنند که شما را خشمگین کند. انسانهایی که هوش عاطفی بالا دارند دارای اعتماد بنفس و به دور از تعصب درباره مسائل مختلف هستند. شما حتی ممکن است درباره خودتان شوخی کنید یا به دیگران اجازه دهید درباره شما شوخی کنند، چون این توانایی را دارید که بین استفاده از طنز و تحقیر دیگران تفاوت بگذارید.
۷. از خطاها درمیگذرید
افرادی که دارای هوش عاطفی بالا هستند از خطاهایشان فاصله میگیرند، اما آنها را فراموش نمیکنند. این افراد اشتباهاتشان را در فاصلهای مطمئن از خود نگاه میدارند و در عین حال آنها را تا حدی قابل دسترس قرار میدهند تا بتوانند با نظر به آنها موفقیت آیندهشان را نیز تضمین کنند. برای اینکه بتوانند مثل یک بندباز ماهر میان فکر کردن مدام به خطاها و به یاد آوردن آنها حرکت کنند باید در “خودآگاهی” ممارست کرده باشند. فکر کردن طولانی درباره خطاهایی که کردهاید باعث ایجاد ترس و اضطراب در شما میشود. اگر خطاهایتان را کاملا فراموش کنید هم احتمال دارد آنها را تکرار کنید. ایجاد تعادل میان این دو، بسته به آن است که تا چه حد توانایی استفاده از خطاهایتان را به عنوان تجربهای ارزنده داشته باشید. اگر این توانایی را در خود تقویت کنید، میتوانید هر گاه از پای افتادید به سرعت دوباره روی پایتان بایستید.
۸. کینهجو نیستید
احساسات منفیای که به دلیل کینهجویی بوجود میآیند در حقیقت استرسزا هستند. همین که شما به حادثهای پرتنش فکر کنید باعث میشود که به طور غریزی در موقعیتی قرار بگیرید که انگار هنوز تهدیدی وجود دارد و بدنتان به شما میگوید یا بجنگ یا فرار کن! اگر این تهدید واقعا در حال وقوع باشد واکنش به آن برای ادامه حیات شما ضروری است، اما اگر تهدید مربوط به موضوعی است قدیمی، رها نکردن این استرس باعث ایجاد هرج و مرج در بدن شما میشود و پس از مدتی میتواند تاثیری مخرب بر سلامتیتان بگذارد. محققان نشان دادهاند که استرس حاصل از کینهجویی از جمله باعث بالا رفتن فشار خون و بیماریهای قلبی میشود. ادامه کینهجویی باعث ادامه استرس میشود و کسانی که دارای هوش عاطفی بالا هستند به هر قیمتی شده از آن پرهیز میکنند. رها کردن خود از کینهجویی باعث میشود که هم احساس بهتری داشته باشید، هم بدنتان سالم بماند.
۹. اشخاص منفی را خنثی میکنید
سر و کار داشتن با آدمهای دشوار میتواند شما را عصبی، خسته و درمانده کند. کسانی که دارای هوش عاطفی بالا هستند روابطشان با چنین افرادی را از طریق نگاه کردن به احساسات خودشان کنترل میکنند. وقتی قرار است با چنین افرادی گفتوگو یا ملاقات کنند، از عقل خود بهره میگیرند و احساساتشان را دخالت نمیدهند. آنها احساساتشان را شناسایی میکنند و نمیگذارند که خشم یا ناراحتی، آتشی که هست را شعلهور کند. آنها همچنین به نقطه نظر شخص دشوار توجه میکنند و میکوشند تا راه حلی پیدا کنند که آن فرد هم بپذیرد. آنها در بدترین شرایط هم به آدمهای دشوار اجازه نمیدهند که باعث پایین آمدن روحیهشان شوند.
۱۰. کمالگرا نیستید
انسانهایی که به لحاظ عاطفی باهوش هستند به دنبال دستیابی به کمال در چیزی نیستند، چون میدانند چنین چیزی وجود ندارد. هیچ انسانی کامل نیست و همه جایز الخطا هستند. وقتی هدف شما کمالگرایی باشد، همیشه احساسی رنجآور در رابطه با خطاهایتان را با خود حمل میکنید. این احساس میخواهد مجبورتان کند تا دست از تلاش بردارید یا از تلاشتان بکاهید. وقتتان را صرف شکوه از این میکنید که چرا نتوانستهاید به هدفی برسید یا اینکه باید کاری را به گونهای دیگر میکردهاید. در حالیکه این وقت میتواند صرف حرکت به جلو و تلاش برای رسیدن به هدفهای آیندهتان شود.
۱۱. اوقاتی را آگاهانه به دور از شبکههای ارتباطی میگذرانید
دوری جستن از شبکههای ارتباطی برای اوقاتی از روز نشانه هوش عاطفی بالاست، زیرا این کار به شما کمک میکند تا استرستان را تحت کنترل درآورید و در لحظه زندگی کنید. وقتی شما برای ۲۴ ساعت هر روز هفته در دسترس باشید، مثل این است که یک سیم استرسزا به خود وصل کردهاید. قطع اینترنت، موبایل، ایمیل برای مدتی، به شما فرصتی برای تنفس میدهد. تحقیقات پژوهشگران نشان میدهد که قطع ایمیل حتی برای مدتی کوتاه، استرس را کاهش میدهد. بسیار سخت بتوان در آرامش به چیزی فکر کرد در حالیکه هر لحظه یک ایمیل رشته افکارتان را قطع میکند.
۱۲. میزان مصرف مواد اضطرابآور چون قهوه را محدود میکنید
با مصرف زیاد قهوه آدرنالین در بدن آزاد میشود که هم اضطرابآور است و هم عاملی قلمداد میشود برای آنکه بدن خود را در وضعیت “یا بجنگ یا فرار کن” حس کند. در این حالت رجوع به عقل برای تصمیمگیری سختتر میشود. کافئین مغز و بدن را در وضعیتی پراسترس قرار میدهد و احساسات بر رفتار غلبه میکند. مدتی طول میکشد تا کافئین از بدن خارج شود. افراد با هوش عاطفی بالا میدانند که کافئین چنین مشکلی را با خود میآورد. به جای آنکه این ماده آنها را کنترل کند، آنها این ماده را کنترل میکنند.
۱۳. به قدر کافی میخوابید
خواب در بالا بردن هوش عاطفی و مدیریت استرس بسیار اهمیت دارد. وقتی که میخوابید، مغزتان قوای خود را باز مییابد، خاطرات طول روز را مرور و ذخیره میکند یا آنها را دور میریزد. وقتی بیدار میشوید ذهنتان روشن است. افراد دارای هوش عاطفی بالا میدانند که اگر به اندازه کافی و آنگونه که باید نخوابند حافظهشان ضعیف میشود و تواناییشان برای کنترل خود و تمرکز بر روی مسائل کاهش پیدا میکند. برای همین خواب از اولویتهای اصلی آنهاست.
۱۴. از سخن گفتن مداوم با خود پرهیز میکنید
هر چه بیشتر خود را با افکار منفی مشغول کنید، قدرت بیشتری به این افکار میدهید. بیشتر افکار منفی ما، فقط افکار هستند و نه واقعیت. افرادی با هوش بالای عاطفی افکارشان را از واقعیتها جدا میکنند تا از دایره منفیگرایی خارج شوند و به سوی چشماندازهای مثبت و تازه بروند.
۱۵. به کسی اجازه نمیدهید مانع خوشحالی شما بشود
وقتی حس شادی و خشنودی شما به عقیده مردم وابسته باشد، نمیتوانید ناخدای کشتی خوشبختیتان باشید. وقتی آدمهای دارای هوش عاطفی بالا احساس خوبی نسبت به کاری که کردهاند دارند، اجازه نمیدهند عقیده یا حرفهای توهینآمیز کسی آن احساس را از آنها بگیرد. غیرممکن است که آدم واکنشی نسبت به آنچه دیگران فکر میکنند نداشته باشد، ولی لازم هم نیست که آدم خودش را با بقیه مقایسه کند. چون ارزش شما از درونتان برمیآید، اهمیتی هم ندارد که مردم چه فکر میکنند یا چه میکنند.