چگونه میتوانید با یک قانون ساده، ذهنی باز داشته باشید؛ احساسات خود را مدیریت کنید و بیشتر بیاموزید؟
جاستین بریسو – سایت inc
اخیرا من و همسرم با هم اختلاف پیدا کردیم. اختلاف ما درباره چیز مهمی در زندگی نبود و صرفا به یک گفتوگوی پرشور منتهی میشد.
در یک نقطه، همسرم نشان میداد خیلی بیشتر از من درباره یک موضوع، اطلاعات دارد و من در نقطه دیگر، فرضیات سادهای را مطرح میکردم که درست نبودند.
در یک لحظه، ناگهان ساکت شدم.
همسرم گفت: «متاسفم؛ خوبی؟»
البته که همسرم کار اشتباهی نکرده بود. برعکس، حق با او بود. نفس من به سادگی ضربه خورده بود. در حالیکه از نظر فکری متوجه شدم که همسرم درست میگوید؛ اما از نظر احساسی آمادگی پذیرش آن را نداشتم.
اکنون، سوالم این است که «چگونه میتوانم از آن احساسات آسیبدیده عبور کنم و به جلو بروم؟» اینجا است که باید قوانین بازاندیشی را وارد زندگی کنم.
قوانین بازاندیشی مبتنی بر اصول هوش هیجانی، توانایی درک بهتر مسایل و مدیریت احساسات را میدهند. این اصلی است که نه تنها در زندگی شخصی، بکه در مدیریت و رشد کسبوکارم به من کمک زیادی میکنند.
بیایید توضیح دهیم چگونه یک قانون میتواند به شما کمک کند احساسات خود را مدیریت کنید؛ شبیه به یک دانشمند فکر کنید و طرز تفکر خود را رشد دهید.
چگونه قانون بازاندیشی به شما کمک میکند فکر کنید، یاد بگیرید و رشد کنید
قانون بازاندیشی ساده است:
هنگامی که اطلاعاتی به شما داده میشود که با آنچه در باور شما است؛ متفاوت است؛ در برابر اصرار برای رد فوری آن مقاومت کنید.
در عوض، خود را مجبور کنید که با دقت گوش دهید؛ سپس، ایده جدید را در پرتو شواهد جدیدی که دریافت کردید؛ مورد بررسی قرار دهید.
قانون بازاندیشی ارزشمند است؛ چون نخست، همه ما از نظر عاطفی به باورهای خود وابسته هستیم و دوم، همه از اشتباه کردن متنفرایم. اینها فقط دو دلیل ساده هستند که باعث میشوند به شدت از نظرات و عقاید خود دفاع کنیم؛ حتی زمانی که اطلاعات درستی نداریم یا زمانی برای تجزیه و تحلیل موضوع و بررسی دقیق و صحیح آن صرف نکردیم.
«آدام گرانت»، روانشناس و نویسنده کتاب Think Again در یک مصاحبه به من گفت: «فکر میکنم بسیاری از ما زمان زیادی را صرف فکر کردن مانند وعاظها، دادستانها و سیاستمداران میکنیم. وقتی شبیه به یک وعاظ فکر میکنیم؛ متقاعد شدیم که حق با ماست؛ وقتی شبیه به یک دادستان شدیم؛ سعی میکنیم ثابت کنیم که دیگران اشتباه میکنند و وقتی فکری مشابه سیاستمداران داریم؛ سعی میکنیم هر حالت ذهنی که مانع از تفکر مجدد میشود را بپذیریم.»
گرانت توصیه میکند: «در عوض، باید یاد بگیریم شبیه دانشمندان فکر کنیم.»
او میگوید: «فکر کردن مانند یک دانشمند، به این معنا نیست که باید تلسکوپ یا میکروسکوپ داشته باشید.» فقط به این معنی است که شما تواضع را به جای غرور و کنجکاوی را به جای اعتقاد قبول کنید. شما در این وضعیت، اجازه نمیدهید که ایدههای شما، تبدیل به هویت شما شوند. شما به دنبال دلایلی هستید که ثابت کنند شاید دارید اشتباه میکنید؛ نه فقط دلایلی که نشان میدهند حق با شما است.»
این مهم است؛ چون همه ما گاهی دچار اشتباه میشویم. به طور معمول، هرچه مشکلی که داریم دربارهاش اشتباه میکنیم؛ بزرگتر باشد؛ زمان بیشتری طول میکشد تا بپذیریم که اشتباه میکنیم. با پذیرش قانون بازاندیشی، به کنترل احساسات خود کمک کردیم و آماده شدیم تا از دیگران بیاموزیم. این به ما کمک میکند که شیوه تفکر خود را رشد داده و توانایی ادامه یادگیری و پیشرفت را داشته باشیم. همه اینها به بهتر شدن و درست شدن سوق پیدا میکنند.
بنابراین، چگونه میتوانید وقتی متوجه میشوید که اشتباه کردید؛ بهتر این اشتباه را بپذیرید؟
نکته کلیدی: باید یاد بگیرید از نظر احساسی، خود را از ایدههایتان جدا کنید که تقریبا به همان اندازه که نشان میدهد آسان است؛ میتواند سخت شود.
- من یک فرآیند دو مرحلهای را پیشنهاد میکنم:
- ابتدا سوالات زیر را از خود بپرسید:
- چرا من نسبت به چیزی که اعتقاد دارم؛ اینقدر حساس هستم؟
- آیا من همه حقایق را میدانم؟
- چگونه ممکن است احساسات من بر باورهایم تاثیر بگذارد؟
- ممکن است چیزی را به اشتباه به خاطر بیاورم؟
- آیا حاضرم چیزی را باور کنم؛ چون حقیقت دارد؟
- با کنار گذاشتن احساسات شخصیام، میتوانم چه چیزی را جایگزین آن کرده و بیاموزم؟
وقتی برای پاسخگویی به این سوالات وقت میگذارید؛ برای گوش دادن و یادگیری تمرکز کردید و میتوانید مسایل را منطقیتر ببینید. این نگرش در بسیاری از موارد به شما کمک میکند تا راحتتر نظر خود را تغییر دهید.
حتی اگر نظر خود را تغییر ندهید؛ با پیروی از گام نخست، احترام فردی که دارید با او صحبت میکنید یا در حال نزاع و مشاجره هستید را جلب خواهید کرد. چون او میبیند که واقعا دارید به صحبتهایش گوش میکنید و حرفهایش را نادیده نمیگیرید.
اما گام نخست این واقعیت را تغییر نمیدهد که همه ما از اشتباه کردم متنفر هستیم. بنابراین، وقتی متوجه شدیم موضوعی، آنطور که فکر کردیم؛ نیست و دربارهاش نمیدانیم؛ چگونه میتوانیم خود را مدیریت کنیم؟
این ما را به گام دوم میرساند که نیاز به تمرین و خواندن مکرر یک جمله دارد. ما میتوانیم این جمله را برای تاکید بیشتر، سه بار با هم بخوانیم:
«گاهی اوقات من اشتباه میکنم. گاهی اوقات من اشتباه میکنم. گاهی اوقات من اشتباه میکنم.»
هرچه بیشتر به گفتن این جمله عادت کنید؛ بیشتر متوجه خواهید شد که تغییر نظر و عقیده به استناد شواهد و دلایل جدید، چیز بدی نیست و در واقع نشانهای از رشد و هوش بیشتر است.
پس، دفعه بعدی که با یک دیدگاه و نظر مخالف خودتان روبرو شدید؛ قانون بازاندیشی را به خاطر بیاورید و در برابر اصرار برای رد فوری و سریع این دیدگاه مقاومت کنید؛ با دقت گوش کنید و مانند یک دانشمند فکر کنید.
تشخیص اینکه گاهی اوقات اشتباه میکنید؛ به شما کمک میکند که بیشتر اوقات رو به نظر و دیدگاه درست حرکت کنید.