کتاب ۱۰۱ سؤالی که در دههی بیست سالگی باید از خود بپرسید | خلاصه و معرفی| پل انگول
کتاب ۱۰۱ سؤالی که در دههی بیست سالگی باید از خود بپرسید اثر پل انگول ترجمه هدیه جامعی که توسط کتاب کولهپشتی منتشر شده است به مهمترین سوالاتی که یک افراد میتواند در دهههای بیست و سی زندگی خود بپرسد پرداخته است.
دههی بیست و سیسالگیمان شبیه هم هستند، اینطور نیست؟ برای من که اینطور بوده. مبهم، درهموبرهم و دیوانهوار: چطور شد که به اینجا رسیدم؟
آدم قبلاز رسیدن به بیستسالگی اهداف و رؤیاهای بزرگ زیادی دارد که مطمئن است به آنها میرسد. در تمام طول عمر به آنها بالوپر میدهد، پرورششان میدهد و به آنها عشق میورزد.
این کتاب سوالهایی را مطرح میکند که درطول مسیر جوانی باید از خودمان بپرسیم و پاسخی که به آنها میدهیم مسیر سرنوشتمان را مشخص میکند.
صادقانه بگویم، داشتن کسی که بتوانم زندگیام را، چه خوبیها و چه سختیهایش را، با او قسمت کنم یکی از بخشهای موردعلاقهٔ من درمورد ازدواج است. وجود شریک زندگی باعث میشود سختیها آسانتر و خوشیها شیرینتر شوند. ۵. از رابطهداشتن با افراد مختلف خسته شدهاید. اگر مثل دانهریختن برای پرندگان، هرجایی که بتوانید بذرپاشی میکنید، بنابراین ازدواجکردن در برنامهٔ پنج سال آیندهتان نخواهد بود؛ اما اگر از رابطهداشتن با افراد مختلف خسته شدهاید و فکر میکنید درمقابل، تنها درد و پشیمانی نصیبتان میشود و یک کاسه سوپ داغ و خوشمزه در خانه را به همهٔ آنها ترجیح میدهید، بنابراین به ازدواج بسیار نزدیک شدهاید.
آدم قبلاز رسیدن به بیستسالگی اهداف و رؤیاهای بزرگ زیادی دارد که مطمئن است به آنها میرسد. در تمام طول عمر به آنها بالوپر میدهد، پرورششان میدهد و به آنها عشق میورزد. اما بعداز فارغالتحصیلی و ترک دانشگاه وارد بزرگسالی میشود و تمام اهدافش مثل لهشدن زیر دوچرخههای یک گروه دوچرخهسوار، یکشبه ازبین میروند و آخرینباری که به آنها فکر کرده به جایی در فرانکلین و کنتاکی برمیگردد.
حالا تصور کنید یک نفر درست کنارتان ایستاده، دستتان را در دست گرفته و سعی میکند در هردوی این لحظات حالتان را درک کند. در ازدواج، شما شخصی را در بدترین لحظهٔ زندگیاش نمیبینید، بلکه با او در چنین لحظهای زندگی میکنید و باهم این لحظات را میگذرانید. اگر این حقیقت شما را نمیترساند بنابراین محکم بنشین ای شریک زندگی، پیش بهسوی پیوند مقدس ازدواج. اما زیبایی حقیقیِ این موضوع در این است که چگونگی دوستداشتن را یاد میگیرید و مفهوم دوستداشتن را درک میکنید؛ نه درمیان لحظاتی که در شبکههای اجتماعی باهم بهاشتراک گذاشتهاید، بلکه درطول لحظات سختی که قبلازآن پشتسر گذاشتهاید و نمیخواهید دیگران آن را ببینند.
هیچ شغلی کامل و بیعیبونقص نیست. هیچ شریک زندگیای کامل نیست. هیچ دوستی کامل نیست. هیچ زمانی کامل نیست. هیچ خانوادهای کامل نیست. هیچ کلیسایی کامل نیست. هیچ محلهای کامل نیست. هیچ جوابی کامل نیست. هیچ راهی کامل نیست. هیچوقت اطلاعات کافی یا دیدِ ثابتی نخواهید داشت. تنها چیزی که با گشتن دنبال هرچیزِ کامل و تمامعیار نصیبتان میشود یکسری موارد ناقص است که به ناامیدیتان منجر میشوند.
درحین بزرگشدن، بخش اعظمی از عمرمان را صرف بالارفتن از مرحلهای به مرحلهٔ دیگر میکنیم. راهنمایی، دبیرستان، واردشدن به یک دانشگاه خوب، انتخاب بهترین رشته، گرفتن نمرات عالی، گذراندن دورهٔ انترنی… و همینطور به بالارفتن از این پلهها ادامه میدهیم. سریعتر! بالاتر! به پشت سرت نگاه نکن! سؤال نپرس! فقط به بالارفتن ادامه بده! چون موفقیت یک جایی آن بالابالاهاست. درنهایت به بالا میرسی، در را باز میکنی و شغل رؤیاییات، خانهٔ رؤیاییات، شریک زندگی رؤیاییات و اساساً یک زندگی موفق، تحسینبرانگیز و فوقالعاده آنجاست، جایی که جواب تمام سختکوشیهایت را میگیری.
«دست از پیداکردن فرد مناسب بردارید و روی فرد مناسبشدن تمرکز کنید. البته این به آن معنا نیست که وقتی در سوپرمارکت درحال قدمزدن هستید چشمانتان را ببندید و به هیچکس نگاه نکنید، یااینکه شما یک فرد کاملاً آماده و فوقالعاده برای یک رابطه هستید. خوبی خوبی را جذب میکند. هرچه درستتر و مناسبتر باشید رابطهتان درستتر و مناسبتر خواهد بود.»
چند سال پیش تنها یک هفته با تسلیمشدن و دستکشیدن فاصله داشتم. برای رسیدن به رؤیایم خیلی تلاش کرده بودم، درد و سختی کشیده بودم و هرچیزی که میدیدم انگار به صورتم سیلی میزد و فریاد میکشید که دست از رؤیایت بردار. و درعینحال، چیزی به من میگفت صبر داشته باش. همهچیز در اطرافم میگفت که تسلیمشدن انتخابی منطقی و درست است، اما در اعماق وجودم میدانستم که امواج این تسلیمشدن در آیندهای که قادر به دیدنش نیستم تأثیری گستردهتر خواهد گذاشت. من برای گفتن حقیقت و ایجاد شور و شوق و امیددادن به دیگران مینوشتم و اگر دست از نوشتن میکشیدم، بدونتوجه به اینکه آیا کسی کتابم را میخواند یا نه، تمام آن امواج را ازبین میبردم.
آیفن، سیگارِ نسل امروز است. ما نسل رفرشکردن هستیم؛ مدام گوشیمان را در دست میگیریم تا ببینیم چهخبر است. بعضیها مثل کسی که بهمحض تمامشدن سیگارش، سیگاری دیگر روشن میکند، هنوز گوشیشان را زمین نگذاشته، دوباره آن را برمیدارند و چک میکنند. آیا چسب ترک سیگار برای ترک گوشی هم وجود دارد؟ از شلوغی و از عواملی که باعث حواسپرتیمان میشود استقبال میکنیم. به اعلانهای گوشیمان معتاد شدهایم؛ باعث میشوند احساس مهمبودن بکنیم و غرقِ شادی شویم. آیا این کار برای سلامتیمان مفید است؟ تأثیرات زیانبار بیوقفه انجامدادن هرکاری: ما اغلب متفاوتبودن را میکشیم و با این کار ممکن است خودمان را بهکشتن دهیم
واقعگراها همهجا هستند و طوری بدون فکر از واقعیتهای دنیا صحبت میکنند که انگار آنها دکترند و شما هم به نسخهٔ تجویزیِ آنها نیاز دارید. شما هم این آدمها را میشناسید. وقتی با آنها دربارهٔ رؤیای بزرگتان صحبت میکنید، قبلازآنکه فرصت تمامکردن حرفتان را پیدا کنید، شروع میکنند به ارائهکردن هفت دلیلی که نشان میدهد رؤیای شما به حقیقت نخواهد پیوست. آنها ترس و عدماعتمادبهنفس خودشان را به شما منتقل میکنند و اسمش را توصیه میگذارند.
آیا تابهحال به بقیه گفتهام کجا میروم؟ فیلم ۱۲۷ ساعت را دیدهاید؟ فیلم فوقالعادهایست. بزرگترین و هشداردهندهترین پیام را برای همهٔ ما دارد تا مسائل را جدی بگیریم. اگر تابهحال این فیلم را ندیدهاید برایتان بگویم که جیمز فرانکو نقش کوهنوردی واقعی بهنام آرون رالستون را بازی میکند که وقتی در منطقهای دورافتاده در یوتا درحال کوهنوردی بود یک تختهسنگ روی دستش میافتد و قادر به فرار نیست و همانجا زندانی میشود. وقتی شدت و سختیِ موقعیتی که در آن گیر کرده شروع میشود و رالستون سرما را احساس میکند، به حقیقتی تلخ پی میبرد: من به کسی نگفتم کجا میروم. هیچکس نمیداند کجا باید دنبالش بگردد. هیچکس برای نجاتش نخواهد رفت. او کاملاً تنها بود چون طوری زندگی کرده بود که انگار اصلاً به کسی نیاز ندارد.
۵ نشانهٔ آمادگی برای ازدواج ۱. درست وقتی آهنگ موردعلاقهتان درحال پخش است یکی شبکه را عوض میکند و شما اصلاً عصبانی نمیشوید! چنین لحظهای در شکلهای مختلف حداقل هفتهای یکبار در هر ازدواجی رخ میدهد. اگر میتوانید نفسی عمیق بکشید و اجازه دهید آهنگ موردعلاقهتان، برنامهریزیهایتان و عقایدتان از شما دور شوند، آنوقت احتمالاً آمادهٔ ازدواج هستید. اگر بخواهید برای گوشدادن به «آهنگ موردعلاقهتان» بجنگید باید بگویم که جنگهای زیادی درپیش خواهید داشت. ۲. تنها چیزی که بهطور قطع میدانید این است که چقدر نمیدانید؛ بااینحال میتوانید در چنین فضایی زندگی کنید و نفس بکشید. ازدواج راه جالبی برای بهچالشکشیدن هرچیزی است که مطمئن بودید میدانستید. اگر فکر میکنید همیشه حق با شماست، وقتی ازدواج کنید قطعاً همیشه اشتباه از جانب شما خواهد بود و اصلاً مهم نیست که واقعاً حق با شماست. (ممکن است من از روی تجربهای احمقانه این حرف را بزنم.) اگر مثل یک تکه چوب انعطافناپذیر، یکدنده و سرسخت باشید، دراینصورت ازدواج با استفاده از همان چوب توی سرتان خواهد زد.
گشتن دنبال یک راه کامل، کاملترین راه برای ناامیدی کامل است. هیچ شغلی کامل و بیعیبونقص نیست. هیچ شریک زندگیای کامل نیست. هیچ دوستی کامل نیست. هیچ زمانی کامل نیست. هیچ خانوادهای کامل نیست. هیچ کلیسایی کامل نیست. هیچ محلهای کامل نیست. هیچ جوابی کامل نیست. هیچ راهی کامل نیست. هیچوقت اطلاعات کافی یا دیدِ ثابتی نخواهید داشت. تنها چیزی که با گشتن دنبال هرچیزِ کامل و تمامعیار نصیبتان میشود یکسری موارد ناقص است که به ناامیدیتان منجر میشوند. درست مثل آنچه در کتاب ۱۰۱ راز دههٔ بیستسالگی نوشتم: «آیا از اینکه نمیدانید چه میکنید ترسیدهاید؟ عالی شد. همهٔ آدمها همینطورند.»
گشتن دنبال یک راه کامل، کاملترین راه برای ناامیدی کامل است. هیچ شغلی کامل و بیعیبونقص نیست. هیچ شریک زندگیای کامل نیست. هیچ دوستی کامل نیست. هیچ زمانی کامل نیست. هیچ خانوادهای کامل نیست. هیچ کلیسایی کامل نیست. هیچ محلهای کامل نیست. هیچ جوابی کامل نیست. هیچ راهی کامل نیست. هیچوقت اطلاعات کافی یا دیدِ ثابتی نخواهید داشت. تنها چیزی که با گشتن دنبال هرچیزِ کامل و تمامعیار نصیبتان میشود یکسری موارد ناقص است که به ناامیدیتان منجر میشوند. درست مثل آنچه در کتاب ۱۰۱ راز دههٔ بیستسالگی نوشتم: «آیا از اینکه نمیدانید چه میکنید ترسیدهاید؟ عالی شد. همهٔ آدمها همینطورند.»
هویت شما فقط در یک چیز خلاصه نمیشود. شما با یک موفقیت تعریف نمیشوید. تنها یک کلمه نمیتواند معرف شما باشد. شما یک عنوان شغلی نیستید. شما با یک رابطه تعریف نمیشوید. هویت شما نباید مثل بالونی که پساز بریدهشدن طناب آمادهٔ پرواز است بسته به یک چیز باشد. شما خیلی بیشتر از موفقیتهای قابلرؤیتتان هستید. و البته، موفقیتهای شما ممکن است خیلی بیشتر از آنچه درحالحاضر بهنظر میرسد باشند.
هدف دههٔ بیستسالگیتان باید رشد افزایشی باشد، نه فقط دریافت حقوق، و نه فقط ترفیع شغلی؛ بلکه رشدی گسترده در تمام مهارتهایتان، در کسب تجربه و در شخصیتتان. در دههٔ بیست و سیسالگی نباید روی افزایش وسایل و داراییها متمرکز شد، بلکه باید روی پرورش و گسترشدادن استعدادها و تواناییهایمان متمرکز شویم. شغلتان باید شما را بهچالش بکشد و شما نیز باید طوری کار کنید که شغلتان چالشبرانگیز باشد تا راههایی را کشف کنید که با استفاده از آنها بتوانید بهتر عمل کنید.