کتاب ارتباط بدون خشونت، زبان زندگی |خلاصه و معرفی| مارشال بی. روزنبرگ
کتاب ارتباط بدون خشونت، زبان زندگی نوشته مارشال بی. روزنبرگ است که با ترجمه کامران رحیمیان منتشر شده است. کتاب ارتباط بدون خشونت، زبان زندگی به شما یاد میدهد قدم به قدم تغییر کنید و جهان را جور دیگری ببینید.
ارتباط بدون خشونت (nvc) روش تعاملی است که تبادل اطلاعات و حل صلحآمیز اختلافات را تسهیل میکند. ارتباط بدون خشونت بر ارزشهای مشترک انسانی و نیازها تکیه میکند و افراد را به پرهیز از زبانی که سبب مقاومت یا کاهش عزت نفس میشود و استفاده از زبانی که سلامت را افزایش میدهد تشویق میکند.
ارتباط بدون خشونت باور دارد که به جای ایجاد ترس، گناه، سرزنش و شرم؛ غنیسازی زندگی رضایت آمیزترین انگیزه برای انجام کارهاست و به عنوان هدف، بر پذیرش مسئولیت فردی و در انتخاب و افزایش کیفیت ارتباط تاکید دارد. این روش حتی وقتی طرف مقابل آن را نمیداند نیز موثر است.
با ارتباط بدون خشونت شما خواهید دانست که:
هرکاری که هرکسی انجام میدهد تلاشی است برای تحقق نیازهای متحقق نشده.
برای هرکسی تحقق نیازها از طریق همکاری، سالمتر از رقابت است.
به صورت طبیعی افراد وقتی که از روی میل در سلامت دیگران سهیم شوند لذت میبرند.
مهارتهای ارتباط بدون خشونت به شما کمک میکند تا:
احساس گناه، شرم، ترس و افسردگی را از بین ببرید.
خشم و ناامیدی را به ساختن اتحاد و مشارکت تبدیل کنید.
راهحلهایی بر اساس امنیت، احترام متقابل و اتفاق آرا خلق کنید.
نیازهای اساسی فرد، خانواده، مدرسه، جامعه و اجتماع را به روشهای زندگی غنیساز تحقق بخشید.
تکنیکهای ارتباطی فعال مارشال روزنبرگ تضادهای بالقوه را به گفتوگوهای صلحآمیز تغییر میدهد. شما تکنیک سادهای میآموزید که مشاجره را خنثی میکند و ارتباط محبتآمیزی را با خانواده، و سایر آشنایان خلق میکند.
کتاب ارتباط بدون خشونت، زبان زندگی
بیایید خودمان تغییری شویم که در دنیا جستجویش میکنیم
نویسنده: مارشال بی. روزنبرگ
کسی را که بعضی از ما تنبل مینامیم برخی خسته و یا آسانگیر مینامند، کسی را که بعضی از ما خنگ مینامیم برخی با دانش متفاوت مینامند، پس من به این نتیجه رسیدهام که، ما را از ابهام نجات میدهد اگر بین آنچه میتوانیم ببینیم و آنچه نظر ما است تفاوت قائل شویم.
من به این سادگیها نمیترسم. نه به خاطر آنکه شجاع هستم بلکه به این دلیل که میدانم با انسان طرفم. پس باید با تمام قدرت تلاش کنم تا هر آنچه را که هرکس انجام میدهد، بفهمم. همانطور که امروز صبح رفتار خشن و فریاد افسر جوان گشتاپو مرا خشمگین نکرد. حتی برعکس محبت حقیقی را حس کردم و میخواستم بپرسم: «آیا دوران کودکی تلخی داشتهای؟ آیا همسرت ترکت کرده است؟» بله، او آسیب دیده و طرد شده بود. من میبایست او را دوست داشته باشم تا بتوانم در اولین فرصت درمان او را شروع کنم. زیرا میدانم مردان جوان و درماندهای چون او به سرعت خصوصیات انسانی خود را از دست میدهند و بسیار خطرناک میشوند.
درخواست آمرانه یکی دیگر از شکلهای زبان است که محبت را مسدود میکند. شنونده در صورت تبعیت نکردن از درخواست آمرانه بهشکل آشکار یا پنهان، با شرم یا تنبیه تهدید میشود.
کاربرد ان. وی. سی. در جهان و زندگی ما وقتی از ان. وی. سی. در رفتار متقابلمان ــ با خود، با فرد دیگر یا در یک گروه ــ استفاده میکنیم، به محبتی که در اعماق قلبمان هست دست مییابیم. به همین دلیل، ان. وی. سی. در تمام سطوح ارتباطی و موقعیتهای متفاوت مفید و مؤثر است: روابط خصوصی خانوادهها مدارس مؤسسات و ادارات درمان و مشاوره مذاکرات سیاسی و تجاری و در هر بحث و مناقشهای بعضیها از ان. وی. سی. برای عمیقتر کردن روابط صمیمی خود استفاده میکنند
سرشت ما از نثار و دریافت محبت لذت میبرد. با وجود این در طی زندگی شکلهای گوناگونی از ارتباط بیگانهساز از زندگی را آموختهایم، این آموختهها سبب میشوند به گونهای حرف بزنیم و رفتار کنیم که به خود و دیگران آسیب برسانیم. یک مدل از ارتباط بیگانهساز از زندگی قضاوت اخلاقی است که اشاره به اشتباه و بدی در وجود افرادی دارد که متناسب با ارزشهای ما عمل نمیکنند. مدل دیگر، مقایسه است که میتواند راه محبت به دیگران و حتی خودمان را مسدود کند. دیگر آنکه ارتباط بیگانهساز از زندگی آگاهی ما را از اینکه مسئول احساسها، تفکرات و اعمالمان هستیم از بین میبرد. درخواست آمرانه یکی دیگر از ویژگیهای ارتباط بیگانهساز از زندگی است که محبت را مسدود میکند.
من عباراتی از ژرژ برنانوس، روزنامهنگار و رماننویس فرانسوی، را برای او نقل کردم: خیلی وقتها فکر میکنم اگر روزی قدرت رو به افزایش تکنیکهای مخرب سبب نابودی نوع انسان شود دلیل و علت آن نه شقاوت و بیرحمی است، نه خشم و تنفر و نه حتی انتقام و تلافیای که نتیجهٔ چنین احساسهایی است. …. بلکه حرفشنوی، مسئولیتگریزی انسانهای مدرن، و اطاعت چاپلوسانهٔ ما از هر فرمان، دلیل این نابودی است. وحشتهایی که تا کنون شاهد آن بودهایم و پس از این شاهد خواهیم بود نشانهٔ زیاد شدن انسانهای آشوبگر، سرکش و نافرمان، در دنیا نیست بلکه بالعکس تعداد افراد مطیع و فرمانبردار رو به افزایش است.»
یکی از شکلهای ارتباط بیگانهساز از زندگی، قضاوت اخلاقی است. یعنی غلط یا بد دانستن آن چیزهایی که متناسب و هماهنگ با ارزشهای ما نیستند. این نوع قضاوتها معمولاً چنین بیان میشوند: «مشکل تو این است که بسیار خودخواهی.» «او تنبل است.» «آنها متعصباند.» «این کار خیلی زشت است.» سرزنش، اهانت، تحقیر، برچسب، انتقاد، مقایسه و عیبجویی، همه شکلهایی از این نوع قضاوتاند.
مارتین بوبر فیلسوف، کیفیت حضور در زندگی را چنین توصیف میکند: «هرموقعیتی در زندگی، علیرغم تمام شباهتها، مثل یک کودک تازه متولد شده موجود جدیدی است، که انگار قبلاً هرگز وجود نداشته و هرگز هم وجود نخواهد داشت و واکنشی میطلبد که نمیتوانید از قبل آماده کنید. او از گذشته هیچ چیز نمیخواهد. آن وجود، حضور و مسئولیت میطلبد. شما را میطلبد.»
تمام انتقادها، حملهها، اهانتها و قضاوتها با گوش دادن به احساسها و نیازهای پشت هر پیام از بین میرود. هرچه بیشتر این روش را تمرین کنیم بیشتر این واقعیت ساده را درک میکنیم که: در پشت تمام این پیامهایی که اجازه میدهیم ما را تهدید کنند فقط افرادی با نیازهای ارضا نشده وجود دارند که از ما تقاضا میکنند در ایجاد سعادتشان سهیم شویم.
آیا به یاد دارید بهعنوان شاگرد از معلم خود سؤالی کرده باشید و معلمتان پس از پاسخگویی پرسیده باشد: «آیا جواب سؤالت را فهمیدی؟» با شنیدن این جمله چه احساسی داشتید؟ در این الگو معلم میتواند بپرسد: «توانستم پاسخ سؤالت را بدهم؟» تمایز این دو جمله در پذیرش مسئولیت، عدم قضاوت و احترام به کرامت انسانی توسط گوینده است که از اصول این الگوی ارتباطی است.
من به این سادگیها نمیترسم. نه به خاطر آنکه شجاع هستم بلکه به این دلیل که میدانم با انسان طرفم. پس باید با تمام قدرت تلاش کنم تا هر آنچه را که هرکس انجام میدهد، بفهمم. همانطور که امروز صبح رفتار خشن و فریاد افسر جوان گشتاپو مرا خشمگین نکرد. حتی برعکس محبت حقیقی را حس کردم و میخواستم بپرسم: «آیا دوران کودکی تلخی داشتهای؟ آیا همسرت ترکت کرده است؟» بله، او آسیب دیده و طرد شده بود. من میبایست او را دوست داشته باشم تا بتوانم در اولین فرصت درمان او را شروع کنم. زیرا میدانم مردان جوان و درماندهای چون او به سرعت خصوصیات انسانی خود را از دست میدهند و بسیار خطرناک میشوند. یادداشتهای روزانهٔ اتی هیلسم (۱۹۴۱-۴۳)
رنج حاصل از بیان نیازها، در برابر رنج حاصل از بیاننکردن نیازها در جهانی که برای شناسایی و بیان نیازهایمان اغلب با بیرحمی قضاوت میشویم، انجام این کار ممکن است بسیار وحشتناک باشد. مخصوصاً برای زنان که نسبت به انتقاد آسیبپذیرترند. قرنها تصویر زنِ ایدهآل، زنی فداکار با انکار نیازهایش و آماده برای مراقبت از دیگران بود. چرا که زنان تربیت شدهاند تا مراقبت از دیگران را مهمترین وظیفهٔ خود بدانند و اغلب آموختهاند نیازهای خود را نادیده بگیرند.
در کلاس ما یکی از شاگردها به هر شاگردی که نزدیک میزش میشد تف میانداخت، فحش میداد، جیغ میزد و مدادش را به طرف او پرت میکرد. یک بار به او علامت دادم که، «این را به روش دیگر بگو، از زبان زرافه استفاده کن.» (عروسک زرافه در برخی از آموزشهای ان. وی. سی. به عنوان وسیلهٔ کمک آموزشی استفاده میشود) او فوراً بلند شد و آرام به شاگردی که به میزش نزدیک شده بود گفت، «ممکن است از اینجا دور شوی؟ وقتی خیلی نزدیک من میایستید عصبانی میشوم.» پاسخ دانشآموز مقابل چیزی شبیه این جمله بود: «ببخشید! یادم رفته بود که این موضوع تو را ناراحت میکند.»
ارتباط بیگانهساز از زندگی از جوامع سلسلهمراتبی و مبتنی بر سلطه ناشی میشود و متقابلاً این گونه جوامع را تقویت میکند. جایی که اکثریت مردم را اقلیتی در جهت منافع خود کنترل میکنند. ارتباط بیگانهساز از زندگی در خدمت پادشاهان، تزارها، اشراف و غیره است و تودهها به نوعی آموزش میبینند که در ذهنشان، خود را برده ببینند. زبان اشتباه، باید و اجبار کاملاً مناسب این هدف است. هرچه مردم بیشتر بیاموزند بر اساس قضاوت اخلاقی که اشتباه و بدی را انعکاس میدهد فکر کنند، بیشتر میآموزند که برای آنچه درست، غلط، خوب و بد است به بیرون از خود ــ به قدرت بیرونی ــ نگاه کنند. وقتی ما انسانها با احساسها و نیازهایمان در ارتباط باشیم، دیگر بردگان و زیردستان خوبی نخواهیم بود.
وندل جانسن معناشناس مطرح میکند که ما با استفاده از یک زبان ثابت برای بیان و تسخیر یک واقعیت دائمالتغییر مشکلات زیادی ایجاد میکنیم: «زبان ما ابزار ناقصی است که به دست انسانهای اولیه و ناآگاه خلق شده است. این یک زبان زندهانگارانه است که به ما هنگام صحبت دربارهٔ ایستایی و ثبات، شباهت هنجارها و مدلها، استحالهٔ جادویی، درمان سریع، و راهحلهای نهایی کمک میکند. اما جهانی را که ما سعی میکنیم با این زبان نمادگذاری کنیم جهان فرایند، تغییر، تفاوتها، ابعاد، کارکردها، روابط، رشد، کنشمتقابل، توسعه، یادگیری، سازگاری و پیچیدگی است. ناهماهنگی دنیای دائمالتغی
خیلی وقتها فکر میکنم اگر روزی قدرت رو به افزایش تکنیکهای مخرب سبب نابودی نوع انسان شود دلیل و علت آن نه شقاوت و بیرحمی است، نه خشم و تنفر و نه حتی انتقام و تلافیای که نتیجهٔ چنین احساسهایی است. …. بلکه حرفشنوی، مسئولیتگریزی انسانهای مدرن، و اطاعت چاپلوسانهٔ ما از هر فرمان، دلیل این نابودی است.
من هرگز احساس نکردم که نثار کردم مگر وقتی که تو از من پذیرفتی هنگامی که تو خشنودی مرا از نثار کردن به خودت فهمیدی. و تو میدانی که من نثار نکردم تا تو را مدیون خود سازم، بلکه چون میخواهم زندگیام جلوهٔ عشقی باشد که نسبت به تو احساس میکنم. با محبت پذیرفتن شاید نثار کردن بهتری باشد. راهی نیست که این دو را از هم جدا کنم. وقتی تو به من نثار میکنی، من پذیرشم را به تو میدهم. وقتی تو از من میپذیری، احساس میکنم که دریافت میکنم. ترانهٔ «نثار» از روت ببرمیر در آلبوم نثار کردن ۱۹۷۸