طلاق در طول تاریخ چه تاریخچه و داستانی داشته است؟

رود فیلیپس
به طور رسمی یا غیررسمی، جوامع بشری در هر مکان و زمانی قوانینی برای ازدواج و طلاق زوجین وضع کردهاند. احتمال اینکه فردی به دلایلی درخواست طلاق بدهد، همیشه بالا بوده است. طلاق، میدان جنگی برای رسیدگی به موضوعات ضروریتر جامعه مانند: نقش کلیسا و حکومت، حقوق فردی و حقوق زنان بوده است. رود فیلیپس به تاریخچه پیچیده طلاق سرک میکشد.
اولین قوانین شناختهشده طلاق ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح بر روی لوحهای سفالی در بینالنهرین باستان نوشته شده بود. به طور رسمی یا غیررسمی، جوامع بشری در هر مکان و زمانی قوانینی برای ازدواج و طلاق زوجین وضع کردهاند. برای مثال، زوجین اینکا (نوعی قبیله سرخپوستی) با یک همکاری آزمایشی شروع کردند که در طی رابطه مرد هرموقع میخواست میتوانست رابطه را تمام کند. اما وقتی ازدواج، رسمی میشد هیچ راه بازگشتی از آن نبود. در میان مردم اینویت (گروهی از اسکیموها) طلاق ممنوع بود اما هر یک از طرفین میتوانستند با فرد دیگری باشند. یا دو زوج میتوانستند همسرانشان را با یکدیگر در صورت توافق هر ۴ نفر معاوضه کنند.
احتمال اینکه فردی به دلایلی درخواست طلاق بدهد، همیشه بالا بوده است. طلاق، میدان جنگی برای رسیدگی به موضوعات ضروریتر جامعه مانند: نقش کلیسا و حکومت، حقوق فردی و حقوق زنان بوده است.
مراجع دینی غالبا قوانین ازدواج و طلاق را وضع کردهاند. مسلمانان آفریقا، خاورمیانه و آسیا در قرن هفتم میلادی شروع به استفاده از قوانین قرآن کردند. به طور کلی، یک مرد میتواند بدون هیچ دلیل موجهی زنش را طلاق دهد اما درمقابل، زن باید رضایت شوهرش را برای طلاق جلب کند. کلیساهای مسیحی از قرن یازدهم به بعد در اروپا بر طلاق نظارت میکردند، کلیسای کاتولیک آن را کاملا ممنوع اعلام کرد و کلیساهای پروتستان اجازه طلاق را در شرایط محدود به ویژه زنا (رابطه جنسی نامشروع) میدادند.
در اواخر قرن هجدهم، تغییراتی رخ داد که سرانجام باعث شکلگیری قوانین طلاق در سراسر جهان شد. در طی قرنها درگیری مذهبی، اروپاییها، دولت را برای جدایی دین از سیاست تحتفشار قرار دادند. دادگاههای سکولار به تدریج مدیریت تحصیلات، رفاه اجتماعی، سلامتی، ازدواج و طلاق را به دست گرفتند. انقلاب فرانسه اولین قوانین طلاق را وضع کرد که به زن و مرد اجازه میداد که در شرایط مختلفی از جمله: زنا، خشونت، ترک همسر و یا عدم رضایت طرفین از یکدیگر طلاق بگیرند.
اگرچه پیشرفت نابرابر بود اما در کل این قانون در قرن نوزدهم در اروپا، آمریکای شمالی و برخی مستعمرات اروپا گسترش یافت. هنوز هم طلاق گرفتن برای مردان نسبت به زنان راحتتر است. زنا برای زنان جدیتر طلقی میشد یک مرد به تنهایی میتوانست زنش را به خاطر زنا طلاق دهد در حالی که زن برای اثبات خیانت همسرش به یک مدرک و یک تخلف اضافی صورت گرفته، نیاز داشت تا بتواند از همسرش طلاق بگیرد. گاهی اوقات این دو مورد در قانون ذکر میشد گاهی هم دادگاهها قانون را به طور نابرابر اجرا میکردند. خشونت خانگی مرد علیه همسرش تا قرن بیستم عموما از عوامل طلاق به شمار نمیآمد. اگرچه قوانین جدید عوامل طلاق زن و مرد را گسترش داده است، اما آنها همچنان اصول اولیه مذهبی خود را حفظ کردهاند. فقط در صورتی که یک فرد به دیگری به روشهای خاصی ظلم کند، میتوانند از هم جدا شوند.
این وضعیت بطور جدی مورد استقبال قرار گرفت. زوجین ایالات متحده در قرن بیستم برای گرفتن مدرک خیانت مجبور شدند به استخدام بازیگرانی متوسل شوند که با لباس کامل در کنار همسرشان بخوابند تا بتوانند عکس را برای ارائه به دادگاه ثبت کنند. سرانجام در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، بسیاریاز کشورها و ایالتها با قانون طلاق عاطفی سازگار شدند که هر کس میتوانست بدون نیاز به مدرک برای اثبات و از همه مهمتر، بدون رضایت فرد مقابل طلاق بگیرد.
پس از گذر از قوانین فرهنگی و مذهبی در دولتهایی که همیشه نابسامان و مشکلدار بودند ــــ مردم اغلب قوانین دولت را به نفع انجمنهای دیگر نادیده میگرفتند. حتی امروزه، کلیسای کاتولیک طلاق قانونی را قبول ندارد. در بعضی نقاط، مثل بخشهایی از هند، طلاق با قوانین غربی را نوعی استعمار میدانند و افراد طلاق را با احکام دینی دیگری به جا میآورند. به عبارت دیگر، اگرچه قانون، حق طلاق را حق هریک از طرفین میداند، اما تبعیض در نظام حقوقی، انگ اجتماعی و یا فشارهای جامعه همیشه شرایط را برای افراد، مخصوصا زنان سخت میکنند. و حتی در مناطقی که برای زنان منع قانونی وجود نداشته باشد، شرایط اجتماعی و اقتصادی اغلب طلاق را برای زنان سختتر میکنند. بهطورمثال، در ایالات متحده زنان بعد از طلاق بیشتر از مردان از نظر اقتصادی متضرر میشوند.
در بهترین حالت، ازدواج توافقی مدرن اجازه میدهد آنهایی که در رابطه خود دیگر شاد نیستند بتوانند جدا شوند. اما پایان دادن به یک ازدواج به سادگی جدا کردن و فرستادن آنها به دو مسیر جداگانه نیست. زوجین حتی بعد از طلاق هم به هم احساس تعلق دارند و اینکه چگونه آنها جنبههای به جا مانده از زندگی مشترک را مدیریت میکنند، از لحاظ عاطفی و فلسفی موضوعات پیچیدهای هستند.