سریال صندوقچه عجایب گیرمو دل تورو: آدرنالینی از وحشت دلپذیر!

قبلا هر برایتان نوشته بودم که حس میکنم ترس برای مردم مغرب زمین و مشرق زمین، خیلی متفاوت است. طوری که نمادها مینمیالی از انیمههای و مانگاهای ژاپنی لایههایی از ترسهای انبار شده در ناخودآگاه را برای ما «گاهی» باز میکنند و گاهی فیلم و سریالهای غربی که خیلی رویشان کار شده تا ما را بترسانند، تبدیل به چیزهای مضحکی میشوند، طوری که ریزش خون و قطع شدن سر و بدن هم به نظرمان ترسآور نمیآیند.
اما حالا گیرمو دل تورو در یک مینیسریال 8 قسمتی پا به وادی سریالهای ترسناک گذاشته است. اسم این سریال صندوقچه عجایب گیرمو دل تورو یا Guillermo del Toro’s Cabinet of Curiosities است.
هم اسم و هم حضور او در صحنه ابتدایی هر سریال ما را به یاد سریال مشهور آلفرد هیچکاک تقدیم میکند، میاندازد.
سریال کیفیت خوبی دارد و وقتی دو اپیزود پخش شده از آن را دیدم، متوجه شدم همان عناصر آشنای گیرمو دل تورو را که مثلا در فیلم مشهور هزار تو پن یا شکل آب دیده بودیم، میخواسته تکرار کند.
اما خب آن فیلمها عناصری داشتند که این سریال به کلی از آن تهی است. مثلا در هزار توی پن وحشت حکومت خودکامه اسپانیا و جنگهای داخلی در دنیایی رؤیایی دخترکی ترکیب شده بود.
اما در این اپیزود، ورای عناصر ترساننده، گویا دل تورو تمرکزش را گذاشته بر پوچ بود و مضحک بودن حرص و مطع و آز آدمیان.
یعنی در هر اپیزود آدمی را میبینیم که به شکلی غیرمنطقی و تعجبآور برای رسیدن به سود اقتصادی به هر کاری تن در میدهد و اسیر همان دنیای زیرزمینی تاریک و پر از موجودات افسانهای دل تورو میشود.
خود ترس خالص را که همان طور که اشاره کردم در کمتر سریال یا فیلم غربی احساس کردهام، اما از نظر جلوهپردازی و مقدمه و موخره دل تورو واقعا هنرمندانه عمل کرده است.
داستانهای هم ظاهرا ناب هستند و دل تورو ترسهای باستانی ما را مکانهای متروک و احضار ارواح و گورستان را به شکل بدیعی به تصویر کشیده است.
در دنیای پر از وحشت و ناامیدی زندگی میکنیم، و شاید جایش نبود که یک سریال ژانر وحشت به شما معرفی کنم. اما برای امشب همین سریال دم دستم بود.
سریالی که در انتهای اپیزود دوم آن یاد این شعر از سعدی افتادم:
گفت چشم تنگ دنیادوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
و البته این انیمیشن زیبا از نورالدین زرین کلک!