زندگی و آثار هوشنگ مرادی کرمانی – نویسنده کودکان

محمد هاشمی
«هوشنگ مرادی کرمانی» در 16 شهریورماه 1323 در روستای سیرچ-از توابع کرمان-در فقر و محرومیت به دنیا آمد و سالها بعد با به تصویر کشیدن دردها و رنجهای زندگی خود در داستانهایش، بهعنوان یکی از مطرحترین نویسندگان آثار کودک و نوجوان در دنیا شناخته شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش آغاز کرد و آن را در کرمان و بعدها در تهران ادامه داد و در رشتهٔ زبان انگلیسی موفق به اخذ مدرک لیسانس شد.
مرادی کرمانی از سال 1339 در رادیو محلی کرمان به کار نویسندگی پرداخت و در سال 1347 با چاپ داستان در مطبوعات فعالیت مطبوعاتیاش را گسترش داد. اولین داستانش را با نام «کوچهٔ ما خوشبختها» و باحالوهوایی طنزآلود در مجلهٔ «خوشه» منتشر کرد.
در سالهای بعد، مرادی کرمانی در آثارش وجه مشخصهیی بارز را حفظ کرد؛ ارایهٔ گوشههایی از رنجها و دردهای زندگی، صیقل خوردهبا چاشنی طنز، تا تحمل تلخی نهفته در آن مصایب را برای خواننده میسر سازد. طنز در زبان مرادی کرمانی گزنده، تلخ، عصبی و همراه با نفرت و بدبینی نیست، بلکه ملایم و به نسبت تلخ است. خندهیی که در نتیجهٔ طنر به کار گرفته شده در آثار وی ایجاد میشود، از روی دلسوزی و ترحم است و نه تحقیر و تمسخر. او دربارهٔ این وجه مشخصه گفته است: «این داستانها حاصل چنگزدن و تلاش من در زندگی است، یعنی به زندگی خودم چنگ زدم و آن را به تصویر کشیدم؛ داستانهایم همه ریشه در زندگی من دارند. زمانیکه دیدم مردم دردهای مرا گوش نمیدهند، سعی کردم آنها را به زبان رنج بگویم». (ازاین رنجهای زندگی کافی است داستانی را از زبان خودش نقل کنیم که یکبار در کودکی برای خرید کتاب اقدام به خالی کردن نمک از کامیون میکند و در پایان شب اگرچه با پول زحمت خود کتاب را میخرد، اما بهدلیل زخمهای بهوجود آمده از سختی سنگهای نمک در دستش، برای خواندن کتاب مجبور میشود آن را با زبان ورق بزند. او از 8 سالگی مجبور بوده که برای گذران زندگی کار کند).
از مطبوعات تا رادیو
مرادی کرمانی پس از رها کردن مطبوعات، نوشتن برای برنامهٔ «خانه و خانواده» را در رادیو آغاز کرد. او خود میگوید، نثرپردازی را از مجلهٔ خوشه، ارتباط با مخاطب را از نشریات هفتگی و گفتوگو را از رادیو آموخته است.
در سالهای 1349 و 1350، هوشنگ مرادی کرمانی اولین کتاب داستان خود، «معصومه» و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیدهیی هستم» را به چاپ میرساند. اما اولین اتفلاق مهم در زندگی ادبی وی خلق داستان «قصههای مجید» در سال 1353 است؛ مجموعهٔ قصههایی دربارهٔ یک پسر نوجوان و فقیر کرمانی که با مادربزرگ پیر و مهربانش به نام «بیبی» زندگی میکند، که البته بازهم گوشههایی از نوجوانی پراز سختی نویسندهاش را منعکس میکند.
مرادی کرمانی نخستین جایزهٔ نویسندگیاش را بهخاصرداستان «بچههای قالیبافخانه» در سال 1359 از شورای کتاب کودک کسب میکند و سپس برای همین کتاب جایزهٔ جهانی «هانس کریستین اندرسن» را در سال 1985 به خود اختصاص میدهد. داستان این
مرادی کرمانی در سال 1992 از سوی داوران جایزهٔ جهانی هانس کریستین اندرسی برلین بهدلیل تأثیر عمیق و گستردهاش در ادبیات کودکان جهان بهعنوان نویسندهٔ برگزیدهٔ سال انتخاب شد و برندهٔ جایزهٔ جهانی برلین شد. وی همچنین جایزهٔ «خوزه مارتینی»(نویسنده و قهرمان ملی آمریکای لاتین) را در کشور کاسترایکا از آن خود کرد.
هوشنگ مرادی کرمانی که سال گذشته از او بهعنوان چهرهٔ ماندگار تقدیر شد، عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.
کتاب سرگذشت کودکانی را بیان میکند که به خاطر وضع نابسامان زندگی خانواده مجبورند در سنین کودکی به قالیبافخانهها بروند و در بدترین شرایط کار کنند. مرادی کرمانی برای نوشتن این داستان به کرمانی رفت و ماهها در کنار بافندگان قالی نشست تا احساس آنها را به خوبی درک کند. او برای جلد دوم قصههای مجید نیز در سال 1360 لوح تقدیر شورای کتاب کودک را دریافت کرد. آثار هوشنگ مرادی کرمانی به زبانهای هندی، عربی، انگلیسی، آلمانی، اسپانیایی، هلندی و فرانسوی ترجمه شدهاند، اما اولین اثری که از او به زبان انگلیسی ترجمه شد، داستان «سماور» از مجموعهٔ قصههای مجید بود که برای «یونیسف» فرستاده شد.
مرادی کرمانی دربارهٔ اثرپذیریاش از نویسندگان مطرح و علایقش به آثار سینمایی گفته است، عامیانهنویسی را از «صادق چوبک»، شاعرانهنویسی را از «ابراهیم گلستان»، ایجاز را از «ارنست همینگوی» و «گلستان» سعدی، احساس را از «صادق هدایت» و طنز را از «چخوف» و «دهخدا» آموخته؛ در سینما از همه بیشتر به سینمای نئورئالیستی ایتالیا و ازجمله «دزد دوچرخه»(ویتوریو دسیکا) عشق میورزد، از سینمای کلاسیک آمریکا «مارجای نیروز»(فرد زینهمان) را دوست دارد و در مورد سینمای ایران فیلم «مسافر»(امیر نادری) و «کودک و سرباز» (رضا میرکریمی) را دوست دارد زیرا در این فیلمها میتوان آدمها و فضای اصیل ایرانی را پیدا کرد.
استفاده از ضربالمثلها و آداب و رسوم عامه، کاربرد واژگان محاورهیی و آمیختگی نظم و نثر، از دیگر ویژگیهای آثار هوشنگ مرادی کرمانی هستند که در آخرین آثارش مانند «ماه شب چهارده» و «نه ترو نه خشک» هم دیده میشوند.
هوشنگ مرادی کرمانی و سینما
شاید هوشنگ مرادی کرمانی تنها نویسندهٔ ایرانی باشد که آثار سینمایی (با تلویزیونی) اقتباسشده از داستانهایش، بیشتر بهخاطر جنبههایی متفاوت آثاری قابل تأمل و شاخص از کار درآمدهاند. مجموعهٔ فیلمهای تلویزیونی قصههای مجید که اولین این آثار است، به یکی از پرتماشاگرترین مجموعههای بعد از انقلاب تبدیل شد. پس از آن کارگردان این مجموعه، «کیومرث پوراحمد»، داستانهایی دیگر از مجموعهٔ قصههای مجید را اینبار در سینما به تصویر درآورد. «صبح روز بعد» که بهدلیل ساختار طنزآلود و افشاگرانهاش دربارهٔ آموزش و پرورش سنتی موردتوجه مخاطبان قرار گرفت، «شرم» که بهخاطر ساختار پیچیده و ذهنی و ارزشهای فرهنگی و هنریاش هرچند مورد توجه مخاطب عام قرار نگرفت، اما منتقدان و کارشناسان سینمایی را خوش آمدو «نان و شعر» که بهدلیل بعضی ملاحظات درونی و بیرونی مربوط به فیلم (مانند بزرگشدن بازیگر نقش اونل قصههای مجید (مهدی باقربیگی) و عدم دوخته شدن دوبارهٔ نقش مجید به شمایل جدیدش یا اغتشاش داستانی به علت درهمآمیزی چند داستان از مجموعهٔ داستانهای قصههای مجید در این فیلم) نه مخاطب عام را راضی کرد و نه خاصی را. «خمره»، دومین ساختهٔ «ابراهیم فروزش» و براساس داستانی از مرادی کرمانی، از دیگر آثار ارزشمندی است که در سال 1369 ساخته شد و طی دو سال شرکت در جشنوارهها و مجامع بینالمللی رکورددار شد.
«محمد علی طالبی» که در دههٔ 1370 با گرایش مضامین اجتماعی و بیان سرنوشت کودکان و نوجوانان ایرانی که در کلانشهر تهران زندگی توأم را حسرتی را میگذرانند توانست نام خود را در کنار سینماگران نوجوان ایرانی ثبت کند، سه فیلم «چکمه»، «تیک تاک» و «کیسه برنج» را براسسا داستانهایی از مرادی کرمانی ساخت که باتوجه به ساختار واقعگرایانهشان، توجه مجامع بینالمللی را بهسوی این فیلمساز جلب نمودند تا آن حد که فیمل کسیسهٔ برنج با سرمایهٔ مشترک ایران و ژاپن ساخته شد. طالبی به تازگی فیلمهای «تنور» و «مثل ماه شب چهارده» را براساس داستانهایی با همین نامها از هوشنگ مرادی کرمانی ساخته و همچنین یک مجموعهٔ تلوزیونی 11 قسمتی از روی ماه شب چهارده اقتباس کرده است که این آثار هنوز به نمایش درنیامدهاند.
>روندی تازه در اقتباسهای سینمایی
اما اقتباس «داریوش مهرجویی» از «مهمان مامان» در سال 1382، فصل تازهیی را در روند اقتباسهای سینمایی از روی آثار مرادی کرمانی گشود، این فیلم گرچه متعلق به سینمای کودک نبود، ولی به وضوح در نمایش شخصیتهای فقیر معصومش، فضای خاص توأمان کودکانه، تلخ و طنزآمیز آثار کرمانی را بازتاب میداد(خود مرادی کرمانی گفته است که سرسختی پیرمرد در رمان«پیرمرد و دریا! همینگوی و لایههای درونیاش برای او این را تداعی میکند که پیرمرد، یک «مجید» آمریکایی است و از این جمله میتوان چنین نتیجه گرفت که در داستانهای وی نوعی روح کودکانه حضور دارند، هرچند در بعضی از آنها-دستکم-شخصیتهای محوری کودک نباشند». این فیلم هم توانست نظر قاطبهٔ منتقدان و انبوه تماشاگران را بهسوی خود جلب کند. «مربای شیرین»(مرضیه برومند) تنها اثر اقتباششده از روی داستانهای مرادی کرمانی است که مطلقا فاقد جنبههای عامپسند و همچنین خاصپسند است. فیلم با دستمایه قراردادن داستانی واقعگرایانه از مرادی کرمانی-بهعنوان ویژگی ثابت آثار او-فضا را بهسوی موزیکال و فانتزی کودکانه برده است و این تناقص اساسی باعث شده که به اثری کممایه تبدیل شود.
آخرین آثار سینمایی به نمایش درآمده از روی داستانهای مرادی کرمانی، «تکدرختها» (سعید ابراهیمیفر) و «گوشواره»(وحید موسویان) هستند که هریک با آمیزش با جهانبینی خاص فیلمسازان خود رنگوبویی متفاوت به خود گرفتهاند، اما همچنان میتوان ردپای آن کودکانگی تلخ طنزآمیز را مثلا در شخصیت شاعر کرمانی فیلم تکدرختها بازیافت که شعرهای نهچندان قاعدهمند ولی باارزشش درنظر انجمن شاعران کرمان، برای خود شاعر سالخورده چون جواهری بیبهاست چراکه روایتگر دوران کودکی فرزندانش بوده و همچون آینهیی در مقابل کودکصفتی بیبغض و کینه اما پردرد خودش قرار میگیرند.
شاید مهمترین عللی را که در چرایی اینهمه توجه فیلمسازان به آثار این نویسنده جهت اقتباس بتوان جستوجو کرد-که بهطور مسلم مجموعهٔ این رویکردها هرازچندگاهی توانست رنگو لعابی به سینمای کودک و نوجوان با سینمای کودکانهٔ ما بدهد-به وضوح در اظهارات خود نویسنده بیان گردند که ممکن است بتوانند برای تمامی سینماگران و نویسندگان شکستخوردهٔ عرصهٔ کودک و نوجوان هم مفید واقع شوند:
«هنگام نوشتن داستان به جنبههای سینمای آن فکر میکنم؛ در واقع داستان را به صورت تصویری میبینم و بههمین دلیل در رابطه با آثاری که از روی داستانهایم ساختهشدهاند، کمترین مشکل را دارم».
«بشر اولیه قبل از اینکه نویسنده شود سینماگر بوده و تصاویر روی دیوارهٔ غارها، مجسمهها و ظروف سفالی گواه این امر است. بشر از ابتدا دوست دشاته که ذهنش تصویرگر باشد و این امر امروزه بااستفاده از ابزار و تجهیزات در قالب سینما و تصویر امکانپذیر شده است. هرکس که کتابی میخواند، بهدلیل نوع برداشت و تصویرسازی ذهنیاش از داستان، به نوعی نویسنده است».
«من وارد ادبیات کودک نشدهام، بلکه ادبیات کودک در من شکل گرفته است. قبل از نوشتن برای کودکان، برای رادیو متن مینوشتم. یکی از نوشتههایم که خوب هم جواب داد و قرار بود 13 روز طول بکشد، قصههای مجید بود که 4 سال طول کشید. فکر میکنم که بازتاب کودکی در من مانده است؛ من در کودکی ماندهام و هر چه بگذرد، کودکی از ذهنم نمیرود. هرکسیکه کودکیاش را ازدست بدهد، جانش را ازدست میدهد و میمیرد».
«هرگز سعی نمیکنم برای کودکان بنویسم، موقع نوشتن هم پایهٔ واژگانی خوانندگان را در نظر نمیگیرم؛ هرچه دل تنگم میخواهد روی کاغذ میگذارم و میبینم بچهها دورم جمع شدهاند. من در نوشتن نه به پیام و نه به روانشناسی توجه نمیکنم. نوشتن برای من یک حادثهٔ درونی است که یک مطلب که به ذهنم امده و تمام مواقع در ذهنم وجود دارد، در من درونی میشود و روی کاغذ میآید».
کودک خندان تلخ
شاید چکیدهٔ آنچه بتوان در مورد نویسندهٔ بنام کودک و نوجوان، هوشنگ مرادی کرمانی، در سن 60 و اندیسالگی گفت از خلال داستانی از وی نمایان شود که طی آن مقداری پسته را به جایی میبرند و باز و خندان میکنند، اما تنها یک پسته استکه هرچه بر آن میکوبند خندان نمیشود تا اینکه پسربچهیی تلاش میکند آن را بشکند و نمیتواند و لبش زخمی میشود. پسر عصبانی میشود و پسته را روی زمین میاندازد. پستهٔ اخمالو توی خاک ریشه میکند و درختی میشود و هزاران پستهٔ خندان روی آن درخت بهوجود میآیند؛ آیا این نویسندهٔ تخلی که تا بهحال هزاران کودک و بزرگ کودکخصال را خندانده، میتواند باردیگر زمینهساز نقشبستن خنده بر چهرهٔ عبوس سینمای کودک و نوجوان ما باشد؟