12 فیلم شبیه فیلم مومیایی: از جاده الدورادو تا استارداست
هیچ چیز جدیدی در زیر نور خورشید وجود ندارد – حتی آن احساسی که برای اولین بار در کتابی قدیمی به نام کتاب مقدس سرچشمه گرفت و از آن زمان به عنوان راهی کارآمد برای بیان نوعی بدبینی خستهکننده در مورد تکرار زندگی، راه خود را به زبان عامیانه مدرن گسترش داده است. به راحتی میتوان فهمید که چگونه میتوان این عبارت را به طرز ناراحتکنندهای در ماشین هالیوود، پر از راهاندازی مجدد و دنبالهها و پاستیکهای صورت طاس به کار برد. استدلال مخالف من این خواهد بود که «هیچ چیز جدیدی در زیر آفتاب» به سازندگان آزادی میدهد – اگر همه چیز قبلاً انجام شده است، چرا از انجام آن لذت نبریم؟
مومیایی، یک بلاک باستر اکشن، ماجراجویی و ترسناک استیون سامرز از سال 1999، ترکیبی آشکار از تأثیرات است. به صراحت، این برداشتی از سری فیلمهای مومیایی یونیورسال پیکچرزدر دهههای 1930 و 1940 و بهروزرسانی کلی از فیلمهای ترسناک کلاسیک و گوتیک آن استودیو (که بسیاری از آنها اقتباسی از رمانهای ترسناک گوتیک و داستانهای قبل از آنها هستند) است. اما این تصویر جذاب، ناوگان و کاملاً سرگرمکننده عناصر سینمای ماجراجویی کلاسیک و عاشقانه – ایندیانا جونز، عاشقانه سنگ، ملکه آفریقا، سریالهای فیلم اولیه – و سینمای اکشن ماجراجویی خانوادهای معاصر – جومانجی، را با هم ترکیب میکند. قلاب، مردان سیاهپوش و پارک ژوراسیک. همه اینها با هم ترکیب شدند، فیلمی بیزمان و در عین حال به موقع، پست مدرن و در عین حال کلاسیک، وفادار به بزرگسالانی که به دنبال عاشقانه و ترسناک هستند، در حالی که هرگز بچههایی را که به دنبال دکورهای سرگرمکننده و احمقانه هستند، بیگانه نمیکند. شهرت مومیایی تنها در سالهای پس از انتشار افزایش یافته است، و حتی با افتخارترین وضعیت فرهنگ پاپ معاصر به اوج خود رسیده است: ادای احترام سوپر یاکی.
از زمان اکران آن فیلم، هالیوود تلاش کرده تا دوباره خورشید را به مومیایی بتاباند و موفقیت برقآسا در بطری خود را به روشهای مختلف، از جمله دو دنباله رسمی که تداوم را افزایش میدهند، یک اسپینآف که جهان را گسترش میدهد، و یک راهاندازی مجدد در سال 2017 را به دست آورد. که سعی کرد دنیای سینمایی جدید خود را راهاندازی کند. همچنین سعی شده تا فیلمهای جدیدی به سبک مومیایی بسازد، و سعی کرده است اجزای آن فیلم شامل ماجراجویی، اکشن، ترسناک، عاشقانه، کمدی، و سبک کلاسیک را در یک فیلم جدید و در عین حال قدیمی ترکیب کند. با جدیدترین فیلم Jungle Cruise که تلاش میکند این ژانر بسیار خاص را احیا کند، بررسی 12 مورد از مومیاییترین تلاشها از زمان تغییر سینما در سال 1999 جالب بود.
جاده الدورادو
از بسیاری جهات مرکزی که تجسم کاملی از “DreamWorks Smirk” است، The Road to El Dorado دو هنرمند کلاهبردار، میگل و تولیو (کنت برانا و کوین کلاین) را انتخاب میکند. در سفری تصادفی به سمت سرزمین افسانهای-اما شگفت انگیز-واقعی الدورادو، شهری پر از طلا و ثروت. بعلاوه، به لطف برخی سوء تفاهمات مسخره، مردم این شهر سرنخهای عاقلانه و همیشه پوزخندی ما را به عنوان خدایی در نظر میگیرند که از قلمرو معنوی برای تحقق پیشگوییها فرود میآیند. هیجینکها، گنج جویی، درسآموزی، و رابطهای اغلب مشکل ساز بین «استعمارگران» و «استعمارشدهها» به وجود میآید. گاهی اوقات فیلم میخواهد این ایده را که این روستاییان ساده را میتوان به همین راحتی بامزه کرد، طعنه زد، گاهی اوقات میخواهد آن تروپ واپسگرا را مستقیماً پخش کند (این یک مشکل فراگیر در بسیاری از این نوع فیلمها است).
و صحبت از مشکل: لحن شوخی تصویر، به ویژه هنگامی که حول قهرمانان بداخلاق ما و تداوم آنها از “طمع در مقابل نوع دوستی” متمرکز میشود، اغلب به نفع آن است و به تصویر ماجراجویی مجاور مومیایی حس سبکی و خوشایند میبخشد. خودانگیختگی (در یک نقطه میگل به معنای واقعی کلمه خنده را خفه میکند، که مانند یک واکنش بسیار واقعی از طرف برانا در غرفهای است که در آن انیمیشن ساخته شده است) حتی وقتی که روایت آن به طرز عجیبی در بخش میانی گیر میکند. اما قوس رمانتیک در حال جوانه زدن “دشمنانی که به متحدان بیمیل تبدیل شدهاند و به عاشقان تبدیل شدهاند” در نگاه صریح مردانه خود احساس زیبایی میکند. رزی پرزنقش چل را بازی میکند، ابژهٔ بینآمریکایی مورد علاقهٔ قهرمانان ما، و او با سکسیسازی متحیرانه و جسورانه متحرک شده است. چل ثابت میکند که شخصیتی توانا و حیلهگر است – او بلافاصله وارد نقشه هنرمندان کلاهبردار میشود و میخواهد – اما انتخابهای بالا به پایین در مورد او، از نحوه حرکت او گرفته تا هوسهای او، دیدگاهی کم عمق و بدبین را نشان میدهد. زنان از بسیاری از اعضای خلاق کلیدی. در حالی که مسلماً دیدن اینکه او و یکی از قهرمانان ما در یک موضوع نیمه ارگانیک با هم به هم میپیوندند، خوب است، این عاشقانه با رابطه درخشان و برابر بین ریک (برندان فریزر) و ایولین (ریچل وایز) فاصله زیادی دارد. قهرمانان از مومیایی.
در نهایت، فقط میخواهم بگویم: «همیشه ممکن است به اندازه کافی طولانی نباشد» از مومیایی برمیگردد، بهتر از آهنگهای التون جان و تیم رایس الدورادو است.
مومیایی برمی گردد
صحبت از The Mummy Returns and He Bought a Dope Nu-Metal Tune With Him: این دنباله 2001 تقریباً همه اعضای بازیگران کلیدی خلاق از جمله سامرز، فریزر و وایز را برای یک حس بزرگتر و جهانیتر به ارمغان میآورد. ماجرایی که تقریباً هر خارشی را که از همان اول به طول انجامیده بودید، میخراشید. ریک و اولین اکنون صاحب فرزندی به نام الکس (فردی بوث) هستند که با زودباوری مادرش و لجبازی پدرش شریک است و به مخاطبان جوانتر آواتار واضحتری میدهد تا روی آن بچسبند (ممکن است مسافت پیموده شده شما متفاوت باشد، اما به نظر من او کاملاً فردی است. قهرمان جوان دوست داشتنی و نه آزاردهنده، به ویژه در تعامل با جان هانا به عنوان عمویش و Adewale Akinnuoye-Agbaje. همانطور که سرسپردگی برای تماشای او تعیین کرده است). ایولین سفر درونی غنیتری دارد که شامل پیشگویی از تناسخ و/یا نسب است که به وایس مقدار زیادی دوپ و اقدامات فیزیکی برای انجام میدهد (مخصوصاً صحنه مبارزه با فلاش بک جنبشی بین او و پاتریشیا ولاسکوئز). و نیمه جلویی فیلم دامنه اکشن را به دور از مصر گسترش میدهد، از جمله صحنه مبارزه پر از شوخی در خانه اوکانل و تعقیب و گریز هیجانانگیز با اتوبوس دو طبقه لندن که شامل دستهای از مومیاییهای اسکلتی است. Mummy Returns، از نظر طراحی، نسبت به فیلم اول کمتر ساخته شده و غافلگیرکننده به نظر میرسد، اما برای دور دوم سرگرمی جذاب با شخصیتهایی که دوستشان دارید، شکست دادن آن سخت است.
پادشاه عقرب
بازگشت مومیایی با معرفی دواین جانسون در نقش ماتایوس، پادشاه عقرب، که با آنوبیس برای کسب قدرت در ازای لعنت ابدی وارد معامله شرورانهای میشود، بود. این امر به تصویر ریسک فیزیکی بالاتری در نبرد اوج داد – سهام با CGI بسیار خشن، اما همچنان – و درب پشتی را برای MCU باز کرد. یعنی کیهان سینمایی مومیایی.
The Scorpion King که یک سال پس از بازگشت مومیایی منتشر شد، جانسون را به عنوان پادشاه عنوان ما در یک ماجراجویی انفرادی قرار میدهد. و در حالی که اسپین آف حداقل به اندازه کافی سودآور برای شروع یک فرنچایز فرعی مستقیم به ویدیو بود، از نظر انتقادی مورد انتقاد قرار گرفت و اساساً در را بر روی هر آیه مومیایی که توسط سامرز نوشته شده بود، کوبید (سامرز به عنوان نویسنده و تهیهکننده در این یکی).
حیف است که، چون در ساعت مدرن، The Scorpion King یک مسابقه اکشن-ماجراجویی با طراوت قدیمی است، یک کاردستی محکم که هیجان را از یک مکان شخصیت محور به ارمغان میآورد، و یک داستان کاملاً مستقل از انسان است. تصمیمات مؤثر بر یکدیگر؛ از منظر مهره و پیچ و مهره، حتی ممکن است محکمتر از فیلم بازگشت مومیایی با مقیاس بزرگتر بازی کند. در حالی که سامرز روی صندلی کارگردان نیست، چاک راسل (پاک کن) این یکی را هدایت میکند و جایگزین مومیایی اصلی میشود. حس کلاسیک بیانتها با ماچیسموی عضلانی، تک لاینرها، دوربینهای خودنمایی، و موسیقی با طعم گیتار ترد. جانسون، بنابراین، باید خمیر “تاریخ در بدو ورود” را با سختگیری با و در برابر جریان پنیر تصویر جبران کند، و آن را با تعادل خوشایند رواقی و سرگرمی در مرکز قرار دهد. با استقبال بیشتر، بازیگر زن فیلم، با بازی خوب کلی هو، خود را به عنوان یک جادوگر جذاب، یک شریک عاشقانه معقول و جرقهزا برای جانسون، و یک فویل هیجانانگیز در برابر شخصیت شرور اصلی ما، با بازی ظریف استیون برند، نشان میدهد. این دو شخصیت به روشهای رضایتبخشی به همدیگر انگیزه میدهند که نزدیک به تکرار جادوی مومیایی اول است، در حالی که بقیه هیجانهای فیلم شبیه بهمومیایی روی شبنم کوه. و این چیز بدی نیست
Pirates of the Caribbean: The Curse of the Black Pearl
دزدان دریایی-کارائیب-
در حالی که Pirates of the Caribbean: The Curse of the Black Pearl اقتباسی از یک قطعه مالکیت معنوی جداگانه و از قبل موجود است، این ملک اتفاقاً یک پارک تفریحی است. انبوهی از حال و هواها در آن سواری در پارک موضوعی وجود دارد، حالاتی که کارگردان، گور وربینسکی آن را به خوبی ترجمه میکند. اما نه انبوهی از داستان یا روایت که من از آن استفاده کنم. پس کجا میری؟
بدیهی است که سواشباکلر 2003 به ژانر داستان سرایی دزدان دریایی و فولکلور به عنوان منبع اصلی تأثیر نگاه میکند، در حالی که از فیلمهای کلاسیک شمشیر و شرور مانند ماجراهای رابین هود، علامت زورو و عروس شاهزاده نیز استفاده میکند. اما مروارید سیاه در ترکیبی تخیلی وحشتناک اما خانوادگی از وحشت بدن در حال تجزیه، رمان عاشقانه نوپا اما بیمیل بین کایرا نایتلی و اورلاندو بلوم، و صحنههای مدرن آن در صحنهها و لحنهای کمدی، احساس وحشتناکی مانند یک سفر دریایی در مروارید سیاه دارد. پی مومیایی. با این حال – و این به خصوص با توجه به دیزنی همه چیز عجیب است – مروارید سیاهنسبت به مومیایی سستتر، عجیبتر و وحشیتر است، در حالی که هنوز حس هوشمندانه آن فیلم را حفظ میکند. مطمئناً مومیایی یک فیلم بازیگوش است، اما بازیگوشی آن در محدوده ژانر خود جای گرفته است. استفاده فریزر، وایز و هانا از نقش برجستههای کمیک آنقدر به لبههای فریم نمیخورد که بهطور دلپذیری بهترین قاب را نشان میدهد. مروارید سیاه، که به بهترین نحو توسط کاپیتان جانی دپ، جک اسپارو محصور شده است، در حس شوخ طبعی خود مانند همه انواع کمدی و ترانههای نمایش داده شده در مومیایی است که در کنار همدیگرهای بدخواهان CGI به هم ریخته شدهاند، و با یک شوخ طبعی پاشیده شدهاند. حرکت پر هرج و مرج بیل موری، مونتی پایتون، بیتل جویس و جنبش هنری سوررئالیستی. اینطور بازی میکند که کسی مومیایی را تماشا کرده و فکر میکند، “من میتوانم از این موضوع خلاص شوم”، اما نمیتوانست از استخوانهای یک فیلم ماجراجویانه مناسب برای نشان دادن تهاجمیتر نکات خود استفاده کند (عاقبتها این “ماجراجویی شایسته را فراموش میکنند” فیلم” اسکلت و به سختی به سوررئالیسم پر هرج و مرج همه آن متمایل شوند، به ضرر آنها).
ون هلسینگ
کارگردان، استفان سامرز، با بهروزرسانی یک فیلم هیولاهای یونیورسال، با ماجراجویی گسترده، مقیاس بزرگ، و عاشقانهای سرسامآور بین دشمنان و عاشقان، دو موفقیت بزرگ پشت سر هم پیدا کرد. طبیعتاً، حرکت بعدی او این است که دقیقاً همان کار را دوباره انجام دهد، اما همزمان با همه هیولاهای جهانی. نتیجه ون هلسینگ بود، و در کنار مومیایی به اندازه یک هیولا است، اما مرد، تلاش میکند. همه چیز در مورد ون هلسینگ تمام تلاش خود را میکند، و این در اوج با هیو جکمن به عنوان شکارچی خون آشام آغاز میشود، که توسط واتیکان دستور داده میشود تا بزرگترین خونخوار از همه آنها، کنت دراکولا (ریچارد راکسبورگ) را نابود کند. ، همچنین تا 12 شمارهگیری شد). جکمن، طبق معمول، هر اونس از انرژی بچه تئاتری خود را در این فیلم میاندازد، و این فیلم فوقالعاده دوست داشتنی است حتی اگر کاملاً کارساز نباشد، با وجود همه قطعات طرح مومیایی که در جای خود هستند. شما دیوید ونهام را به عنوان دستیار ون هلسینگ، نوعی نقش برجسته کمیک هیبریدی جاناتان/بنی دارید. فیلمنامه خود سامرز قصد دارد داستان ساده هیولا را به یک ملودرام برجسته تبدیل کند که در آن یک خونآشام فقط توسط یک گرگینه کشته میشود، اما هیولای فرانکنشتاین (شولر هنسلی، شمارهگیری شده با شماره 15) بخش حیاتی این فرآیند است. و پس از آن، بین جکمن و کیت بکینسیل، اراده/نخواهند کرددر نقش آنا والریوس، آخرین نواده خانوادهای که قسم خوردهاند دراکولا را بکشند. شیمی آنجا نمیتوانست رویای لمس ریک اوکانل و ایولین کارناهان را در سر داشته باشد، اما در یک نقطه، ون هلسینگ و آنا بهطور چشمگیری روی توپی پر از خونآشام میچرخند، و اگر اشارهای از مومیایی در آن نباشد. یک سری از کلمات، هیچ اشارهای از مومیایی وجود ندارد. – وینی مانکوسو
سرمایه ملی
مومیایی و گنجینه ملی هر دو فیلمهای ماجراجویی فوقالعادهای هستند که از ایدهای نشأت گرفتهاند که اصلاً نباید کار میکرد. درست مثل اینکه هیچ کس به دنبال بهروزرسانی پرهزینه و دردناک یک فیلم هیولایی بوریس کارلوف در سال 1932 نبود، بسیاری از مردم فکر نمیکردند که فیلم ماجراجویی بزرگ بعدی باید حول محور… نیکلاس کیج باشد. اما هر دو فیلم از قدرت انتخاب بازیگران غیرمتعارف و اعتماد به صحنه شما صحبت میکنند. بسیار شبیه به روشی که موفقیت زیباییشناسی مومیایی از دوتایی مرکزی آن، گنج ملی نشات میگیرد. به خاطر نیکلاس کیج و انرژی عجیب او کار میکند. یک قهرمان اکشن معمولی با چهره مستقیم که جمله “من اعلامیه استقلال را میدزدم” را ارائه میدهد، فیلم را باز میکند. در اینجا، شما به انرژی زبانی همه چیز میپردازید، همان چشمک دقیقی که باعث شد مومیایی، عاشقانه سنگ، و مهاجمان کشتی گمشده قبل از آن کار کنند.
شایان ذکر است که The Mummy و National Treasure همچنین دنبالههایی از «نوع متفاوت، اما بیشتر یکسان» تولید کردند. تنوعی که هر دو در واقع بسیار سرگرمکننده هستند، اما همچنین کیفیت معجزه آسای مطلق فیلمهای اول را برجسته میکنند (در همین حال، گنجینه ملی 3 سالهاست که علامت سؤال است و ما از مومیایی صحبت نمیکنیم. : مقبره امپراتور اژدها). – وینی مانکوسو
کتابدار: جستجو برای نیزه
در سال 2004، نویسنده دیوید تیچر، کارگردان پیتر وینتر، و ستاره نوآ وایل تلاش جسورانهای کردند: ساختن یک فیلم ماجراجویی پرهزینه و گنجیابی در لایروبی کابلی اولیه TNT با بودجه کم. بنابراین، The Librarian: Quest for the Spear متولد شد – و با مشاهده معاصر، اگر خود را در طرز فکر درست قرار دهید، با این تصویر کوچک کنجکاو بسیار سرگرم خواهید شد.
اولاً، شاید بدیهی است که درخشش جذاب جلوههای بصری مومیایی با بودجه کلان را نمیتوان با بودجه این فیلم تکرار کرد، که منجر به ترکیببندی زرق و برقآمیز، ویرایشهای سریع «پنهان کردن درزها» و تلاشهای کاملاً خندهدار برای مجموعههای اکشن میشود. فیلم در مورد لحن نیز مشکلاتی دارد. در حالی که مومیایی انگیزههای اکشن-ماجراجویی مستقیم خود را با نگرشهای کمدی احمقانه خود با غوطه وری و کلیت در هم میآمیزد، کتابدار بین لحنها بر اساس چیزی جز هوی و هوس صحنه به جلو و عقب میرود. المپیا دوکاکیس آن را مانند یک کمدی گسترده بازی میکند، کایل مک لاکلانآن را مانند یک تریلر اپرا بازی میکند، و وایل آن را صحنه به صحنه، لحظه به لحظه متفاوت بازی میکند، کمدی گسترده را درست قبل از قهرمانی عاشقانه بیان میکند، قبل از اینکه خسته شود جیبهای موفقیت پیدا میکند و یک شلوار جدید میپوشد.
با این حال، Quest for the Spear بهطور مخفیانه یکی از تلنگرهای مترقیتر در این فهرست است، بهویژه در مطالعه نقشهای جنسیتی. هدف برای این نوع فیلمها، موضوعی که مومیایی بیش از حد حاضر است در آن بازی کند، این است که نقش اصلی مرد خود را به عنوان یک تیراندازی گیجکننده اما جذاب، ابتدا از نوع بعدی سؤال بپرسد، و نقش اصلی زن خود را بهعنوان فیلمی شدید اما جذاب قرار دهد. کتاب سرکوب شده هوشمند. هر دو طرف باید در حین مشاجره – و عاشق شدن – نقاط قوت روشهای یکدیگر را بیاموزند. در اینجا، این نقشها به سادگی، تمیز و مرتب ورق خوردهاند. Wyle، کتابدار برجسته ما، بیش از 20 مدرک دانشگاهی را بدون ذرهای تجربه در دنیای واقعی دریافت کرده است. او نمونهای خالص از قهرمان ماجراجویی هوشمند کتابی است که تا به حال خواهید دید. اما سونیا والگر، نقش اول زن ما، تصویر را با قهرمانی اکشن مطمئن میگیرد و به آسانی اعتراف میکند که ممکن است هیچ یک از دانش محرمانه وایل را نداشته باشد، اما او قدرت و هوش فیزیکی دارد که باید از آن صرفهجویی کند (همانطور که به معنای واقعی کلمه به وایل میگوید: “من حیف، تو. مغز”). در این تغییر جنسیت ساده، Quest for the Spear هزاران سرگرمی و دسیسه با طراوت پیدا میکند و به عشق بین این دو نوع جدیدی از جرقه میدهد که با محبت و هوشمندی واقعی بازی میکند. فیلمها میتوانند از تماشای شخصیت دور شوند. در تلویزیون، زمانی که محدودیتهای بودجه فقط میتواند تماشای زیادی به شما بدهد، شخصیتهای شما باید کار کنند. در اینجا، ما میبینیم که این ایده به محدودیتهای خود رسیده است، و در طول مسیر کمی سرگرمی صادقانه به خوبی داریم (و اگر تلاش کنید برای Spear، دو فیلم دیگر از Librarian برای بررسی وجود دارد، و به دنبال آن یک اسپین آف تلویزیونی چهار فصل).
صحرا
به طور کلی، اواسط دهه 2000، تاریکی و تندی اجرایی زیادی را وارد سینمای جریان اصلی کرد. جسارت و سرخورده از یازده سپتامبر، رئیسجمهور مورد انتقاد شدید و جنگی بیسابقه اشباع شده از رسانهها، کمدیها را تماشا کردیم که به فانتزیهای جنسی مردانه برای بازار «دیویدیهای بیارزش» تبدیل شدند، وحشتها به «پورنهای شکنجهآمیز» و بازیگران به سمت تبدیل شدند. شعرهای غمگین با لحن ابری اخلاقی.
در سال 2005، تلاش برک آیزنر را تماشا کردیمبرای ادغام این برند خاص از اگزیستانسیالیسم دوران هزاره در کف سبک ماجراجویی به سبک مومیایی. به طور خلاصه، این یک شکست بود. صحرا گیجکننده است، کابوسی از افراط تون، یک سری دم پشت سر بدون هیچ حس علت و معلولی. پنه لوپه کروز در نقش یک پزشک سازمان بهداشت جهانی در حال بررسی یک بیماری مرگبار است که در سراسر مالی گسترش مییابد، در میان پس زمینه یک دیکتاتور شریر که تلاش میکند مردم خود را پاکسازی قومی کند، و گروهی از امپرئالیستهای ثروتمند سفیدپوست تلاش میکنند تا منافع مالی خود را حفظ کنند و در عین حال چشم خود را بر روی آن میبندند. وحشتهای اطراف آنها
و سپس، وسط همه اینها: متیو مک کانهی یک گنج یاب شرور است! استیو زان و رین ویلسون هم گروههای احمق و عاقل او هستند! مککانهی مرتباً هر تنش ذاتی را با تک خط زدن، تکان دادن ابروها و شوخیهای بیمعنی با زهن پخش میکند! و وقتی فیلم سعی میکند این دو رشته را با هم ترکیب کند، واقعاً واقعاً کار نمیکند! صحرا یک قرص ناهموار کوچک از یک فیلم است، همه گوشهها و نابرابریهایی که باعث بیمزه شدن میشود. مومیایی ممکن است ترکیبی از تأثیرات از جمله سینمای زمان خود باشد، اما صحرانشان میدهد که این سطح از پاستیچ بدون درز چقدر میتواند یک شعبده بازی تأثیرگذار باشد (برای اینکه واضح باشد، تک تک توپهایش را رها میکنیم و یکی از توپهایش اره برقی در آتش است).
Stardust
Stardust که در رویکردش به ماجراجویی فانتزی، بهطور سنتی افسانهای است، هنوز یکی از جذابترین، رمانتیکترین و همهجانبهترین جانشینهای معنوی مومیایی است که میبینید. این فیلم به کارگردانی متیو وان و اقتباس از رمان نیل گیمن در سال 2007 با بازی چارلی کاکس دردویل در نقش تریستان تورن، مرد جوانی از دهکدهای کوچک انگلیسی که راه خود را به یک پادشاهی خارقالعاده فراتر از محدوده شهر باز میکند و عاشق آن میشود. یک ستاره افتاده و سخنگو (کلر دینز).
فراتر از اشتراک ژانرها، شباهتهای ساختاری زیادی بین Stardust و The Mummy وجود دارد. روحهای پویا و انتقامجوی خیانتشدههای سلطنتی و تعقیب بیامان هیولایی که نیاز به فداکاری دارد. در Stardust، این سه جادوگر به دنبال جوانی ابدی هستند که از قلب ستارگان سقوط کرده تغذیه میکنند تا همیشه جوان بمانند، به رهبری میشل فایفر، نماد نمایشگر، که از نقش شیطانی خود با انرژی رضایتبخش یک گربهٔ شجرهای که در کرم خالص میچرخد، لذت میبرد. Stardust همچنین یک نقطه فروش کلیدی دارد که مومیایی ندارد – رابرت دنیرو در نقش یک دزد دریایی آسمانی. بدیهی است، بلافاصله، باید تماشا کنید. – هالی فوچ
مومیایی: مقبره امپراتور اژدها
مومیایی: مقبره امپراتور اژدها، وایز را در نقش اولین بازی نمیکند. او به دلیل نارضایتی از فیلمنامه، پروژه را در مرحله پیش تولید ترک کرد. وایس سعی کرد به ما هشدار دهد و ما اشتباه کردیم که او را نادیده گرفتیم.
ماریا بلو برای این سه سکانس هدایت Evelyn را بر عهده میگیرد و متأسفانه برداشت درخشان و تحریکآمیز ویز از این شخصیت را به دلیل خواندنی کلاسیکتر، داخلیتر و کمتر کاریزماتیکتر در آن قسمت حذف میکند. انتقام فریزر از ریک احساس فلندری میکند. او ریک را به یک شخصیت کارتونی لایو اکشن تبدیل کرده است، و ظاهراً نادیده میگیرد که چه تغییر و ظرأفتی را در دو فیلم قبلی به نفع یک شوخی آسان و مهلک یا حرکت اکشن پرانرژی پشت سر گذاشته است (اگرچه در دفاع از او، فریزر برخی از عرق آورترینها را نیز میفروشد. لحظات “ارتباط عاطفی” با کار شگفتآور ظریف). استفان سامرز به عنوان کارگردان حضور دارد و در عوض کار کارگردان اصلی فیلم The Fast and the Furious را راب کوهن را تولید میکند. زیر چشم کوهن، مومیاییفرنچایز تبدیل به جانوری خشنتر میشود، اثری که کمتر به کشف لذتهای کلاسیک بزرگترین ماجراجوییهای سینما میپردازد تا تلاش برای جذب «نوجوانان امروزی» با سبک بصری سختتر و بیپردهتر و وسواسی کاملاً بدجنس و نابخردانه در رابطه با رابطه جنسی (با تماشای بلو با چشمک پرسیدن، حتی معاشقه در مورد زندگی جنسی پسر نوجوانش لوک فورد در سطوح مختلف ناراحتکننده است).
مومیایی: مقبره امپراتور اژدها خیانت حق رأی است – با یک استثنا. داستان اسطورههای باستانی، تصاویر ترسناک و الهامهای بزرگ و بد به جت لی و میشل یو، حرفهای آشکار مربوط میشود و تماشای خط داستانی آنها که با تعهد احساسی و اکشن هنرهای رزمی حیلهگرانه ارائه شده است، واحهای را در میان بقیه بیابانهای فیلم ایجاد میکند.
مومیایی (2017)
تلاش تام کروز برای دویدن ناخوشایند در دنیای سینمایی پر از هیولاهای کلاسیک یونیورسال، مانند شکمی پر از بستنیهای متوقف شده از فرندلی، توسط عموم مردم به شدت رد شد. علاوه بر نقص آشکار صفر برندان فریزر در بازیگران، مومیایی 2017 آنقدر درگیر قرار دادن تمام قطعات مناسب برای راهاندازی دنیای بدنام تاریک است که فراموش میکند کار خود را به عنوان یک فیلم ماجراجویی انجام دهد. همه آن سکانسهای هیجانانگیز از فیلم فوقالعاده سال 1999 جای خود را به بخشهای غیراشباع بینظیری از دیالوگهای نمایشدهندهٔ بیرحمانه دادهاند، که بیشتر آنها توسط راسل کرو غولپیکر ارائه میشود. ، که نقش دکتر هنری جکیل را بازی میکند زیرا این فیلم احمقانه است. این بیوقفه کسلکننده و تقریباً به طرز تهاجمی جذاب است، اما بدتر از همه این است که هیچ سرگرمکنندهای نیست. اگر به کارگردانی استیون سامرز، «مومیایی» را نشان میدادید و به آنها میگفتید که دشمن فانی آن فیلم را بسازند، ریبوت تأسفآور الکس کورتزمن در سال ۲۰۱۷، فیلمی است که هر بار میسازند. – تام ریمن
کروز جنگل
وقتی اولین تریلر فیلم Jungle Cruise را دیدم، بلافاصله با خودم فکر کردم: “این فیلم سعی دارد مومیایی 1999 باشد. ” مسلماً، وضعیت آن به عنوان اقتباس از پارک موضوعی دیزنی و استفاده از شرورهای ترسناک بدن با کمک CGI شاید به این معنی باشد که به صراحت بیشتر تلاش میکند دزدان دریایی کارائیب باشد. اما پس از تماشای فیلم بسیار سرگرمکننده، هرگز متقاعد نشدم که هیچ چیز جدیدی در زیر آفتاب وجود ندارد. Jungle Cruise کاملاً برداشتی از دزدان دریایی کارائیب است و در عین حال برداشتی از The Mummy است. در حالی که برداشتی از هر فیلم ماجراجویی پست مدرن-کلاسیک دیگری است که در این لیست وجود دارد. گاهی اوقات تصویر خیلی محکم پخش میشود، خیلی مطمئن از این ترانهها به عنوان یک سبک غارت میشود. مثل اینکه کسی مومیایی را به یک دیزنی لند تبدیل کند. با این حال، Jungle Cruise چند نوسان وحشی در سرتاسر آن ایجاد میکند که اطمینان حاصل میکند که صدای دلخراش خودش را میزند.
معرفی شخصیت امیلی بلانت برای Jungle Cruise یک نیش صریح و برجستهتر از معرفی مومیایی ریچل وایز است. بلانت مانند وایس قبل از او در حال بالا رفتن از نردبان قفسه کتاب دوران جنگ جهانی اول دیده میشود. اما در جایی که دشنامهای قفسههای کتاب ویز منجر به ضرب و جرح تصادفی میشود، شیطنتهای قفسههای کتاب بلانت بهعنوان نویسندهای هدفمند از ضرب وشتم اقدام عمدی است. دواین جانسون جذابیتهای شیک و فریبنده شخصیت مومیایی فریزر را با تأکید بیش از حد بر روی قهوایی و متأسفانه لحن اجرای خاموش که برخی از شادیهای کمان عاشقانه و شوخیهای بینظیر او را از بین میبرد (برای تصور برداشت فریزر از اینها) به اشتراک میگذارد. کروز جنگلشوخیهای راهنمای تور، که مستقیماً از سواری گرفته میشوند، برای تجربه سعادت است). تبهکاران فاتح ترسناک بدن CGI با یأس عاطفی و تعهد The Mummy ‘s Imhotep از حالات غمانگیز و لذت بخش طراحی ارواح دزدان دریایی عبور میکنند. ادگار رامیرز ردهای به جا مانده از هیولای تراژیک آرنولد ووسلو را میگیرد و حتی بیشتر در رنج و دلشکستگی غوطه ور میشود و نمایشی را ارائه میدهد که گاهی دوست داشتنیتر از قهرمانان ما به نظر میرسد. و برداشت جک وایتهال از “برادر کمیک نقش اول زن”، که در مومیایی با چنان شور و شعف بازی شده است. توسط جان هانا، خندهدار است، بهطور طراوتآمیزی بدون منیت، و در نهایت فضایی برای یافتن حسی مدرن از رقتانگاری به او داده میشود.
فراتر از مدرنیزهسازیهای بسیار مؤثر از استوانههای خوب در جنگل کروز، فیلم هویت خود را با نیروی محض خطر بیگانهکننده بالقوه تقویت میکند. شخصیت پشتیبان پل جیاماتی، یک تاجر حریص که جانسون به او پول زیادی بدهکار است، به یک گردباد کمدیا دل آرت تبدیل میشود، اختراعی فراتر از ساختگی و سبکسازی ناب و بدون تمایل به مهار شدن توسط خیر. طعم؛ شما نمیتوانید از تماشا کردن یا فکر کردن به آن دست بردارید. جسی پلمونزکار را به عنوان بد بزرگ ما به کار جیاماتی نگاه میکند و میگوید: “لما سعی کنید و آن را بالا. ” او ایده «یک شرور کلیشهای آلمانی» است که به افراطهای طنزآمیز، غوغاهای هذلآمیز و ناراحتیهای ریزش مو و سرگرمی اصلی کشیده شده است. و در نیمهٔ راه، کارگردان Jaume Collet-Serra همه چیز را با صدای بلند متوقف میکند تا در یک فلشبک طولانی و با گلهای متالیکا شیرجه بزند که زمینه یکی از شخصیتهای اصلی ما را بهطور چشمگیری تغییر میدهد، و اکت نهایی را به قلمروی غیرمنتظره میکشاند.
این انتخابهای وحشیانه باعث میشود که «جنگل کروز» در نهایت به فیلمی کمهدفتر و کاملاً رضایتبخش نسبت به «مومیایی» تبدیل شود، اما به آن فضایی نیز میدهد تا خودش باشد، تا جای خودش را زیر آفتاب بسازد. بنابراین، «جنگل کروز» آینده امیدوارکنندهای را برای این ژانر فیلم نشان میدهد که بهطور مؤثری توسط «مومیایی» (1999) پس از اینکه به نظر میرسید توسط «مومیایی» (2017) در هم شکسته شده است، محصور شده است. مومیایی – اکشن – ماجراجویی – ترسناک – فانتزی – رمانتیک – کمدی از اینجا به کجا خواهد رفت؟ من نمیتوانم صبر کنم تا چکمههای چرمی خود را ببندم و بفهمم.