فیلم استارداست – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Stardust 2007
`کارگردان: متیو ون. بازیگران: کلر دینز، چارلی کاکس، رابرت دونیرو، میشل فایفر، پیتر اوتول و روپرت اورت. 122 دقیقه.
کلمهٔ Stardust در انگلیسی به معنای یک حس اثیری، عاطفی و جادویی است. تصور نمیکنم کلمهای در فارسی وجود داشته باشد که همهٔ معانی این کلمه را بازتاب دهد. بنابراین Stardust از معدود عناوین سینمایی است که به فارسی ترجمه پذیر نیست.
استارداست هر چند با توجه به ملاکی که دِرک مالکوم (منتقد سرشناس سینما) از یک فیلم بزرگ ارایه کرده، فیلم بزرگی نیست اما فیلم چندان بدی هم نیست. حداقل به یک بار دیدناش میارزد. موفقیت مجموعه فیلمهایی مثل سالار حلقهها و هری پاتر باعث شده که ژانر فانتزی از حیطهٔ محدود خود خارج و به جریان اصلی سینمای آمریکا بپیوندد. اما استارداست نسبت اندکی با این نوع فیلمهای فانتزی سریالی دارد و از حیث بودجه سبکتر و از حیث نوع قصه و داستانی که تعریف میکند نیز سادهتر است. استارداست به رغم زمان طولانی دو ساعتهاش، گام و ضرباهنگ مناسبی دارد و تماشاگر خود را راضی و سرگرم میکند.
در اکثر نقدهایی که راجع به استارداست نوشته شده آن را با فیلم عروس شاهزاده (راب راینر، 1987) مقایسه کردهاند. دلیل این قیاس، فضای فانتزی/ عاطفی مشابهی است که بر هر دو فیلم حاکم است. استارداست در واقع یک قصهٔ پریانی است که سعی شده با چاشنی رمانس، طنز و کمدی جذابتر شود. فیلمنامهٔ استارداست از روی رمان مصور و زیبای نیل گیمان و چارلز وس (منتشر شده در سال 1997) اقتباس شده است. هالیوود از مدتها پیش درصدد خریدن حقوق سینمایی کتاب بود اما گیمان شرط کرده بود تنها در صورتی حقوق کتاباش را میفروشد که کارگردان فیلم مورد تاییدش باشد. استودیوی میرامکس کارگردانهای متعددی را پیشنهاد کرد اما گیمان نهایتاً متیو ون را انتخاب کرد. ون که از دوستان قدیمی گیمان است فیلم نه چندان معروفی به اسم Layer Cake را در کارنامهٔ خود دارد. وی در فیلم استارداست وفاداری کامل خود را به کتاب نشان داده به طوری که میتوان ادعا کرد که عصارهٔ حوادث رمان نیل گیمان به روی پردهٔ بزرگ سینما منتقل شده است.
چارلی کاکس، بازیگر بریتانیایی در فیلم استارداست در قالب تریستان ظاهر شده است. تریستان جوان مجردی است که در دهکدهای به اسم «وال» زندگی میکند. این دهکده در نزدیکی دیواری واقع شده که کشور انگلستان را از کشور پادشاهی «استورم هولد» جدا میکند. استورم هولد برخلاف انگلستان، کشوری است که در آن جادو و خیال حکم میراند. تریستان دلباختهٔ دخترکی به اسم ویکتوریا (سینا میلر) شده است. او نگران از دست دادن ویکتوریا است زیرا این دختر خواستگاران بسیاری دارد. یکی از شبها تریستان و ویکتوریا سقوط یک شهاب سنگ را مشاهده میکنند.
ویکتوریا به تریستان میگوید که اگر این شهاب سنگ را برایش پیدا کند، وی برای همیشه مال تریستان خواهد شد. تریستان شرط را میپذیرد و تلاش خود را برای یافتن شهاب سنگ آغاز میکند. شهاب سنگ به نقطهای در کشور «استورم هولد» اصابت کرده بنابراین تریستان وارد این سرزمین جادویی میشود. او به زودی پی میبرد آنچه که میپنداشت یک شهاب سنگ است در واقع دختر زیبایی با موهای بلند طلایی است. این دختر ایوون (کلر دینز) نام دارد. ایوون از بابت رانده شدناش از کائنات دلخور و غمگین است. تریستان به ایوون قول میدهد که راهی برای برگرداندن وی به کائنات بیابد به شرطی که ایوون همراه وی نزد ویکتوریا بیاید. اما کسان دیگری هم هستند که چشم طمع به ایوون دوختهاند. ایوون راز طول عمر جاودانی را میداند و به همین دلیل خیلیها در پی یافتن او هستند. یکی از این افراد جادوگر پیری به اسم لامیا (میشل فایفر) است. لامیا پی برده که با یافتن ایوون و خوردن قلب او میتواند جوان شود و عمر جاودان بیابد. دیگری سپتیموس (مارک استرانگ) نام دارد که وارث تاج و تخت استروم هولد است. وی به گردن بند ایوون نیاز دارد تا تاجگذاری خود را قطعی و حتمی کند. ایوون در وسط چنین هنگامهای به تریستان بیشتر از هر کس دیگری اعتماد دارد. همزمان کاپیتان شکسپیر (رابرت دونیرو) هم که کاپیتان یک کشتی فضایی دزدان دریایی! است از راه میرسد و …
فیلم به اینجا که میرسد خیلی شلوغ میشود، به طوری که ماجرای تریستان و ویکتوریا به حاشیه میرود. البته کسانی که کتاب نیل گیمان را خواندهاند مشکلی از این حیث ندارند. اما فیلم برای آنهایی که کتاب را نخواندهاند، اندکی شلوغ و نامنسجم به نظر میرسد. با این وصف، حتی سکانسهای به ظاهر نامرتب فیلم، جذاب و تماشاییاند. فیلمساز به نحو حساب شدهای از جلوههای ویژه استفاده کرده و فیلم به هیچ روی خسته کننده نیست. استارداست همهٔ عناصر ضروری یک فیلم فانتزی عاطفی را دارد: عشق حقیقی، مخلوقات خیالی، جادوگران عجوزه و تم جستجو و ماجرا. فیلم از کمدی و طنز تهی نیست. مثلاً صحنهٔ کشمکش فرزندان مرده و زندهٔ پادشاه یا رفتارهای آن بزی که انسان میشود، خنده دار است. با این وصف، کاپیتان شکسپیر و رقص او در لباس زنانه (که ظاهراً در کتاب وجود ندارد) خیلی خنده دار نیست. این تلاش ناموفق رابرت دونیرو برای خنده گرفتن از تماشاگر مشابه تلاش مشابه بیلی کریستال در عروس شاهزاده است. طراحی صحنه یکی از امتیازات چشمگیر استارداست است. این طراحی صحنه به اضافهٔ روایت ملایم و اثرگذار یان مک کلن این احساس را به تماشاگر میدهد که انگار در یک دنیای دیگر به سر میبرد. بازیگران نیز به درستی و هوشمندانه انتخاب شدهاند. کلر دینز یکی از بهترین بازیهایش را در این فیلم ایفا کرده است. استارداست به سبب همهٔ این ویژگیها ارزش یک بار دیدن را دارد، هرچند که با توجه به ملاک درک مالکوم «فیلم بزرگی» نیست.