فیلم قولهای شرقی – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Eastern Promises 2007
کارگردان: دیوید کراننبرگ، بازیگران: ویگو مورتنسن، نائومی واتس، ونسان گسل، آرمین مولراشتال و دانلد سامپتر. 96 دقیقه.
دیوید کراننبرگ، کارگردان زادهٔ تورنتوی کانادا، با تازهترین فیلم خود، قولهای شرقی، برای اولین بار از حیطهٔ «سینمای شخصی» قدم به حیطهٔ «سینمای جریان اصلی» گذاشته. این فیلم ضمناً نخستین فیلمی است که کراننبرگ در خارج از کانادا ساخته. قولهای شرقی یک فیلم جنایی هیجان انگیز غیر معمولی است زیرا سازندهاش یک فیلمساز غیر معمولی است.
فیلم با یک صحنهٔ کراننبرگی نفس گیر در شهر لندن شروع میشود. گلوی مردی که بر صندلی سلمانی نشسته با تیغ برده میشود. سپس دختر نوجوان حاملهای را میبینیم که در یک دراگ استور دچار خونریزی شده. دختر را سریعاً به بیمارستان منتقل میکنند. آنا خیتروا (نائومی واتس)، قابلهٔ بیمارستان، موفق به نجات بچه میشود اما مادر بچه میمیرد. آنا که قبلاً فرزندی داشته و آن را از دست داده. تصمیم میگیرد از کودک تازه به دنیا آمده مراقبت کند. مادر کودک دفترچهٔ خاطراتی از خود به جا گذاشته. این دفترچهٔ خاطرات به زبان روسی است.
آنا با اینکه مادرش (سینید کیوزاک) روس تبار است اما روسی بلد نیست. او دفترچهٔ خاطرات را نزد مادر و داییاش (جرژی اسکولیموفسکی) میبرد تا آن را به انگلیسی ترجمه کنند. آنا امیدوار است که با ترجمهٔ دفترچهٔ خاطرات مادر کودک بتواند نشانی یا آدرسی از اقوام کودک به دست آورد. او نهایتاً پی میبرد که باید به رستورانی در لندن مراجعه کند. مدیر رستوران، مردی است به اسم سیمون (آرمین مولر اشتال). در واقع، سیمون رئیس یک خانوادهٔ تبهکار روسی است که در دنیای زیرزمینی لندن فعالیت میکنند. رستوران سیمون نیز تنها پوششی است برای خلافکاریهای وی و اعضای گروهاش. دایی آنا به برادرزادهٔ خود هشدار میدهد که قدم به دنیای سیمون نگذارد. اما آنا به این هشدار توجهی نمیکند و نزد سیمون میرود. سیمون پسر نابکاری دارد به اسم کیریل (ونسان کسل) اما محرمترین کس و کار او، نیکولا (ویگو مورتنسن) است. نیکولا، راننده و محافظ سیمون است. او مرد بسیار خشن و بی رحمی است اما فوق العاده به سیمون وفادار است. ورود آنا به این دنیای سربسته و پنهان سبب بروز حوادث تازهای میشود …
قولهای شرقی از حیث پرداخت کاراکترها، سبک بصری و بازی بازیگراناش فیلم پرباری است. ضعف فیلم، بخش روایی آن است. فیلم دارای دو طرح داستانی اصلی است. اولی قصهٔ آنا و نیاز وسواس گون وی به یافتن خانوادهای برای کودک یتیم است؛ و قصهٔ دیگر مربوط به فعالیتهای درون گروهی گنگسترهاست. در هر دوی این موارد هیچ چیز تازه و ناگفتهای دیده نمیشود. کلیشههای فیلمهای گنگستری در قولهای شرقی، بیش و کم قابل مشاهده است. سیمون شباهت زیادی به دون گورلئونه دارد. پسر سیمون هم بدجوری شبیه پسر دون کورلئونه است و …
کراننبرگ باید کار بیشتری روی داستان فیلماش میکرد. فیلم دارای یک توئیست یا یک غافلگیری در خط داستانیاش است اما این تمهید عملاً باعث شده که گرهای بر گرههای روایی فیلم افزوده شود. نهایتاً فیلم در حالی پایان مییابد که احساس میکنید چیزی کم دارد و هنوز زمان پایاناش فرا نرسیده.
فیلمنامهٔ قولهای شرقی را استیون نایت نوشته است. این فیلمنامه نویس پنج سال پیش فیلمنامهٔ چیزهای زیبای کثیف را نوشت که دربارهٔ بازار سیاه اعضای بدن انسان در دنیای زیرزمینی لندن بود. نایت در قولهای شرقی به سراغ وجه دیگری از دنیای زیرزمینی لندن رفته است.
ویگو مورتنسن که در فیلم قبلی کراننبرگ، تاریخچهٔ خشونت، خوش درخشیده بود، در قولهای شرقی نیز بازی بسیار خوبی ارایه کرده. مورتنسن روس تبار نیست اما چنان بازی عالیای در نقش نیکولا ارایه کرده که همه را دچار این تردید میکند که نکند او یک بازیگر روس تبار است. یکی از بهترین صحنههای فیلم، نبرد تن به تن نیکولا (مورتنسن) با دو هماورد است. این صحنه و صحنهٔ آغازین فیلم (مرد گلو بریده) تنها صحنههای به یاد ماندنی فیلم قولهای شرقی است؛ صحنههایی که مهر و امضای کراننبرگ را بر پیشانی خود دارند.