معرفی فیلم آدمِ شجاع – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – The Brave One 2007

کارگردان: نیل جوردن. بازیگران: جودی فاستر، ترنس هاوارد، ناوین اندریوز، مری استین برگن و نیکی کت. 122 دقیقه.

تصور نمی‌کنم هیچ نویسنده‌ای به اندازهٔ فرانتس فانون، روانکاو و نظریه پرداز الجزایری، مردم را به انتقام گیری و خشونت ورزی تشویق کرده باشد. فانون که در سال‌های قبل از انقلاب یکی از محبوب‌ترین نویسندگان نزد انقلابیون وطنی بود، در کتاب معروف خود، دوزخیان روی زمین، می‌نویسد: «انتقام و خشونت ورزی نیرویی پاک کننده است که فرد رنج دیده را از آزار ناعادلانه، از عقدهٔ فرودستی و نومیدی و بی تحرکی خود رها می‌سازد؛ خشونت، ترس را از وی دور می‌کند و حرمت نفس او را به حالت اول باز می‌گرداند.» فیلم ارزشمند آدم شجاع طرفدار نظریهٔ فانون نیست اما گشایندهٔ بحث و گفتگو دربارهٔ روانشناسی مقولهٔ «انتقام» و «خشونت ورزی» است. فیلم این پرسش‌های کلیدی را مطرح می‌کند که مرز قانون و عدالت کجاست؟ آیا فرد می‌تواند راساً برای برقراری عدالت اقدام کند؟ و اگر کسی راساً اقدام به برقراری عدالت کرد آیا از مرزهای اخلاقی عبور کرده؟ فیلم‌های خوبی مثل آدم شجاع در عین حالی که سرگرم کننده هستند تماشاگر را به اندیشه ورزی نیز تحریک می‌کنند.

این فیلم با وجودی که در ژانر خشن و خونین «فیلم‌های انتقامی» جا می‌گیرد اما توجه اصلی‌اش را روی عمل کشتن و خشونت نگذاشته بلکه تاثیر این عمل را بر روی شخصیت اصلی قصهٔ فیلم بررسی می‌کند. در فیلم‌های دیگر این ژانر – ژانری که از آن به عنوان ژانر فیلم‌های «پلیس خودخوانده» نیز یاد می‌شود – هدف این است که تماشاگر از تماشای انتقام گیری «به حق» ضد قهرمان قصه غرق در «لذت» شود. مجموعه فیلم‌های آرزوی مرگ چارلز برانسون این لذت «سرد» و «غیر انسانی» را به تماشاگر خود می‌دادند و کاری هم به مقولات جدی اصلی و جانبی مرتبط با «انتقام گیری و خشونت ورزی» نداشتند. اما نیل جوردن در فیلم آدم شجاع ضمن این که به قواعد اصلی ژانر «پلیس خودخوانده» وفادار مانده، اما ژانر را کاملاً زیر و رو کرده و به اصطلاح مرزهای ژانر را به حیطه‌های فراتری سوق داده است. ژانر «پلیس خودخوانده» که زمانی شاخص و معیارش فیلم‌های ضعیف آرزوی مرگ بود حالا یک نمایندهٔ آبرومند یافته که می‌توان از آن به عنوان شاخص و معیار تازهٔ ژانر نام برد.

آدم شجاع بدون وجود جودی فاستر هرگز نمی‌توانست به چنین قدر و مرتبهٔ والایی دست یابد. فاستر در این فیلم کار بسیار مشکلی انجام داده است. ایفای نقش کاراکتری که در مرز نازک میان جنون و سلامت عقل گام بر می‌دارد کار بسیار دشواری است و دشوارتر از این کار، تجسم احساسات گوناگون و بعضاً مغایر هم در کسری از ثانیه است و حرکت کردن‌های ظریف کاراکتر نمایشی جودی فاستر از این احساس متفاوت به آن احساس متفاوت بعدی.

جودی فاستر در فیلم آدم شجاع در قالب زن چهل و چند ساله‌ای به اسم اریکا ظاهر شده است. اریکا در شهر نیویورک در یک ایستگاه رادیو به کار مجری گری و برنامه سازی مشغول است. اریکا نامزدی به اسم دیوید (اوین اندریوز) دارد. دیوید پزشک است. چند روزی بیشتر به ازدواج اریکا و دیوید باقی نمانده. اریکا احساس می‌کند که خوشبخت‌ترین زن دنیاست. اما یک شب در سنترال پارک نیویورک حادثه‌ای رخ می‌دهد که همهٔ رویاهای اریکا را بر باد می‌دهد. در این شب دیوید و اریکا هدف یک حملهٔ سارقانه قرار گرفته و به شدت مضروب می‌شوند.

دیوید می‌میرد اما اریکا جان سالم به در می‌برد. اریکا سه هفته در بیمارستان می‌ماند و سپس به آپارتمان‌اش بر می‌گردد. اما این اریکای تازه از حیث روحی و احساسی کاملاً متلاشی شده است. مدتی طول می‌کشد تا اریکا بتواند از خانه‌اش بیرون بیاید. او نهایتاً قدم به خیابان می‌گذارد تا یک اسلحه بخرد. او تصمیم می‌گیرد با طعمه کردن خویش، سارقان و اوباش شهر را به سوی خود جلب کرده و سپس به آنها شلیک کند. اریکا اولین قتل را انجام می‌دهد و سپس دومی و … در همین حال دو کارآگاه پلیس به اسامی مرسر (ترنس هاوارد) و ویتال (نیکی کت) پیگیر این قتل‌ها هستند. آنها متوجه شده‌اند که یک «پلیس خودخواندهٔ مرموز در سطح شهر مشغول فعالیت است …

خوبی آدم شجاع این است که پرسش‌های مهم و حساسی را دربارهٔ موضوع فیلم مطرح می‌کند بدون اینکه هیچ جواب قطعی‌ای به این پرسش‌ها بدهد. این تماشاگر است که باید به جواب‌های مورد نظر دست یابد. من جواب‌های خودم را گرفتم. این فیلم به من ثابت کرد که انتقام ما را به یک پله برقی از خشونت می‌بندد. انتقام وسوسه است: یک هوس دایم برای اینکه رنجی را که به شما رسیده به طرف مقابل (فرد یا اجتماع) تحمیل کنید. اما مسئله این است که شما با انتقام گیری هرگز به آنچه که می‌خواهید دست نمی‌یابید، هرگز به تساوی (با آنکه باعث رنج شما شده) نمی‌رسید و هرگز نمی‌توانید عدالت را برقرار کنید. واکنش زنجیره‌ای در عمل انتقام، همیشه مسیر خود را بی مانع طی می‌کند و پایانی ندارد و گاندی درست می‌گفت: «اگر همهٔ ما برای چشم در برابر چشم زندگی کنیم، همهٔ دنیا کور می‌شوند.»

البته این سطور بالایی برداشت شخصی من از فیلم است چه بسا شما نتیجه گیری دیگری بکنید. فیلم خوب فیلمی است که راه را برای نتیجه گیری‌های گوناگون تماشاگران‌اش باز بگذارد؛ آدم شجاع این ویژگی را دارد.

آدم شجاع فیلم هیجان انگیز و پرتنشی است. بازی موش و گربه‌ای اریکا و مرسر در نوع خودش جالب است. ارتباط میان این دو تا آدم باهوش هم قابل تعمق است. جوردن صحنه‌های قتل را با رویکردی خونسردانه – یا به قولی کلینیکی – طراحی کرده و ساخته است. هدف جوردون از اتخاذ چنین رویکردی، لذت بخشی به تماشاگر نبوده بلکه می‌خواسته او با استفاده از یک زاویه دیدی روشن و واضح به نکتهٔ اصلی توجه کند: تاثیر جنایت‌ها بر روی روح و روان اریکا.

آدم شجاع یک تفاوت عمده هم با دو فیلم شاخص ژانر پلیس خودخوانده – آرزوی مرگ و حکم مرگ – دارد، این بار انتقام گیرنده یک زن است. تصور می‌کنم بخشی از گیرایی و جذابیت فیلم به همین خاطر است. نیچه، فیلسوف آلمانی، به درستی معتقد بود که: «زنان در انتقام گیری و عشق ورزی پرشورتر از مردان هستند.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا