فیلم قاعدهٔ جرجیا – نقد، تحلیل و خلاصه داستان – Georgia Rule 2007
کارگردان: گری مارشال. بازیگران: جین فاندا، لیندسی لوهان، درموت مالرونی و فلیسیتی هافمن. 113 دقیقه.
قاعدهٔ جرجیا فیلم گری مارشال کارگردان آمریکایی است. قاعدهٔ جرجیا همچون دیگر فیلمهای گری مارشال (زن زیبا، عروس فراری و خاطرات روزانهٔ پرنسس) از زمرهٔ فیلمهایی است که در آن کاراکتر یا کاراکترهای مونث داستان دستخوش تغییر و تحول میشوند و به شکل تازهٔ مطلوبی در میآیند.
مارشال با افزودن چاشنی کمدی به این روند تغییر و استحاله، سعی میکند بر جذابیت و شیرینی اثر بیفزاید. بله، این فرمولی است که جواب داده و همچنان جواب خواهد داد. اما قاعدهٔ جرجیا یکی از قواعد مارشال را نقض کرده و فیلم از همین جا لطمهٔ جانانهای خورده است. واقعیت آن است که گری مارشال فیلمساز مناسبی برای هندلینگ (رتق و فتق کردن) موضوعات تلخ و سیاه نیست. او از پس کمی تلخ بر میآید اما موقعی که مقدار تلخی از حد خاصی بیشتر شود، شیرازهٔ امور را از دست میدهد. قاعدهٔ جرجیا قربانی تلخی زیاد قصهاش شده است. حتی ستارگان توانمند و جذابی مثل جین فاندا، لیندسی لوهان و فلیسیتی هافمن هم نتوانستهاند از شدت این تلخی بکاهند. قاعدهٔ جرجیا در اساس یک فیلم کمدی سبک است که زیر بار تلخی بیش از حد قصه کمر خم کرده است.
لیندسی لوهان در فیلم قاعدهٔ جرجیا در قالب دختر هفده سالهٔ شورشی و ناسازگاری به اسم ریچل ظاهر شده است. ریچل همراه مادرش لیلی (فلیسیتی هافمن) و پدر خواندهاش آرنولد (کری الوس) در سن فرانسیسکو زندگی میکند. لی لی به این نتیجه رسیده که بهترین راه برای سر به راه کردن ریچل، فرستادن او نزد مادرش جرجیا (جین فاندا) در آیداهوست. به این ترتیب ریچل برای زندگی با مادر بزرگاش، جرجیا، عازم شهر کوچک «هال» در ایالت آیداهو میشود. ریچل هیچ علاقهای به این مسافرت ندارد و شدیداً از دست والدیناش شاکی است. جرجیا پیرزن خدا ترس، منظم و سخت گیری است. شهری که وی در آن زندگی میکند نیز پر از آدمهای مذهبی متعصب (مورمونها) است. اما ریچل دختر بی بند و بار و عیاشی است. طرز لباس پوشیدن او به نحوی است که توجه همه را به خود جلب میکند. جرجیا از ریچل میخواهد که به عنوان منشی دامپزشک شهر (درموت مالرونی) مشغول کار شود. در ادامهٔ داستان ریچل نزد دامپزشک مهربان شهر اعتراف میکند که پدر خواندهاش پنج سال پیش به وی تجاوز کرده. البته ریچل دروغگوی قهاری است. باید دید که آیا این ادعای وی حقیقت دارد یا صرفاً برای انتقام گیری از والدیناش، آن را بر زبان آورده. در ادامهٔ داستان همهٔ اعضای خانواده درگیر کشف این قضیه میشوند و …
قضیهٔ سیاه و تکان دهندهٔ «تجاوز» برای طرح در چنین فیلم کمدی سبکی، بیش از حد سیاه و تلخ است. گرچه طرح این قضیه نوعی حاشیهٔ برنده به داستان فیلم داده، اما در اساس به ذات و ماهیت کمدی فیلم لطمه زده و آن را از انسجام و یکدستی خارج کرده است. از طرف دیگر قاعدهٔ جرجیا را نمیتوان یک فیلم جدی تلقی کرد چون که مایههای کمدی فیلم آنقدر زیاد هست که احتمال وقوع چنین تلقیای را ناممکن میسازد. قاعدهٔ جرجیا فیلمی است که مابین شوک، اسلپ استیک و رمانتیسم سوزناک در حال نوسان است. یکی از دلایل شکست قاعدهٔ جرجیا فیلمنامهٔ مارک اندراس است. این فیلمنامه پر از ارجاعاتی در خصوص آزار جنسی، الکلیسم، بچه آزاری و غیره است. و گری مارشال مرد این میدان نیست.
مارشال سیندرلاساز مدرن سینمای آمریکاست. موفقترین فیلمهای مارشال فیلمهایی بودهاند متکی بر ترکیب قدرت ستارهای، طنز، و برآورده ساختن توقعات و حاشیه رانده شده و بر آنها سرپوش گذاشته شده بود. اما مارشال در این فیلم تازهاش موفق نشده بر این همه سیاهی سرپوش بگذارد. سیاهیها وجه پریانی و سیندرلایی فیلم را لکه دار کردهاند. تنها ابزار مارشال برای برخورد با این سیاهیها، افزودن بر مایههای کمیک و ایجاد شوکهای کمیک بوده؛ تمهیدی که نتوانسته با موفقیت عمل کند. اما به رغم این ایراد کلی، قاعدهٔ جرجیا یکی دو چیز دیدنی دارد که شهر تخیلی «هال» در قاعدهٔ جرجیا انصافاً خیلی خوب به تصویر کشیده شده. حاشیهٔ صوتی فیلمهای مارشال نیز همیشه خوب و مناسب و گوش نواز بودهاند. این ویژگی در قاعدهٔ جرجیا نیز به چشم میخورد. و بالاخره اینکه مارشال در مجسم کردن کاراکترهایی که در بیرون از محیط زندگی اصلی خود گرفتار شدهاند، نیز استاد است. برای پی بردن به استادی مارشال در این زمینه نگاه کنید به غرابت ریچل سن فرانسیسکویی در شهر دور افتاده و کوچک «هال».