فیلم متولد چهارم ژوئیه – معرفی و بررسی و نقد – Born on the Fourth of July (1989)

سال تولید : ۱۹۸۹
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : ا. کیتمن هو و آلیور استون
کارگردان : آلیور استون
فیلمنامه‌نویس : ران کوویک و آلیور استون، برمبنای خود سرگذشت‌نامه‌ای نوشته کوویک
فیلمبردار : رابرت ریچاردسن.
آهنگساز(موسیقی متن) : جان ویلیامز
هنرپیشگان : تام کروز، برایان لارکین، ریموند باری، کارولین کاوا، جاش اوانز، ست آلن، جِیمی تالیسمن، شان استون و آن بابی.
نوع فیلم : رنگی، ۱۴۴ دقیقه.

«ران کوویک» (کروز) مرد جوانی که با روحیه میهن‌پرست و مذهبی بزرگ شده است، با غرور و اعتقاد به موضوع عادلانه آمریکا، به نیروی دریائی می‌پیوندد و به ویتنام می‌رود. در میدان جنگ او کاملاً ‌آشفته است و پس از اینکه یکی از همرزمانش را به‌طور تصادفی می‌کشد، پریشان‌تر می‌شود. کمی بعد در اثر اصابت گلوله از کمر به پائین فلج می‌شود. در بازگشت به خانه و نزد خانواده‌اش که دیگر او را درک نمی‌کنند، او به فردی دائم‌الخمر و افسرده بدل می‌شود. تا اینکه پس از پشت سر گذاشتن یک دوره بی‌بند و باری در مکزیک دوباره بر خود مسلط می‌شود و با تغییراتی که در احساس و نگاهش به زندگی و کشورش رخ داده، فعالیت‌های ضد جنگ را آغاز می‌کند.

فیلم برمبنای خود سرگذشت نامه کوویک ساخته شده است. استون در این اثر احسا برانگیز، دوباره (پس از دسته نظامی، 1986) به جنگ ویتنام می‌پردازد. اما این بار به عواقب و لطمه‌های جسمی و روحی جنگ نظر دارد و بیش از حد بر وضعیت رقت‌انگیز شخصیت اصلی تأکید می‌کند. همچنین تحول «کوویک» بدون زمینه‌ساززی کافی و صرفاً پس از یک «فید اوت» صورت می‌گیرد. کروز گرچه نقشی نامعمول و دشوار را بر عهده داشته، اما به خوبی از عهده آن برآمده است.


خلاصه از ویکی پدیا:

در سال 1956 ماساپکوا، نیویورک، ران کوویچ 10 ساله در حال بازی با دوستانش در یک جنگل است. در روز تولد چهارم جولای خود، او به همراه خانواده و بهترین دوستش دونا در رژه روز استقلال شرکت می‌کند. در سال 1961، سخنرانی تلویزیونی پرزیدنت جان اف کندی در مراسم تحلیف، رون نوجوانی را برای پیوستن به سپاه تفنگداران دریایی ایالات متحده الهام بخشید. او پس از شرکت در یک سخنرانی پرشور توسط دو استخدام نیروی دریایی که از دبیرستان او بازدید می‌کردند، سرباز می‌زند. تصمیم او از طرف مادرش حمایت می‌شود، اما پدرش را که کهنه سرباز جنگ جهانی دوم است، ناراحت می‌کند. رون به جشن خود می‌رود، با دونا می‌رقصد و قبل از رفتن برای آموزش استخدام، او را می‌بوسد.

در اکتبر 1967، رون اکنون یک گروهبان تفنگدار دریایی در یک مأموریت شناسایی در ویتنام است، در طول دومین تور خدمت خود. او و واحدش تعدادی از روستاییان ویتنامی را پس از اشتباه گرفتن آن‌ها با جنگجویان دشمن می‌کشند. پس از برخورد با آتش دشمن، آن‌ها از دهکده فرار می‌کنند و تنها بازمانده آن، یک نوزاد گریان را ر‌ها می‌کنند. در خلال عقب نشینی، ران به طور تصادفی ویلسون، سرباز جوان در جوخه خود را می‌کشد. او این اقدام را به مافوق خود گزارش می‌دهد و او به این ادعا توجهی نمی‌کند و به او توصیه می‌کند که چیز دیگری نگوید. در ژانویه 1968، رون در جریان آتش‌سوزی به شدت مجروح می‌شود، اما توسط یک تفنگدار دریایی نجات می‌یابد. او که از وسط قفسه سینه به پایین فلج شده است، چندین ماه را در بیمارستان کهنه سربازان برونکس در نیویورک در دوران نقاهت سپری می‌کند. شرایط بیمارستان بد است. پزشکان و پرستاران بیماران را نادیده می‌گیرند، از مواد مخدر سوء استفاده می‌کنند و با استفاده از تجهیزات قدیمی کار می‌کنند. بر خلاف درخواست پزشکانش، رون ناامیدانه سعی می‌کند دوباره با استفاده از بریس و عصا راه برود، فقط به پا‌هایش آسیب می‌رساند و خود را برای همیشه روی صندلی چرخدار حبس می‌کند.

در سال 1969، ران به خانه برمی‌گردد و پس از احساس نادیده گرفته شدن و سرخوردگی به الکل روی می‌آورد. در طول یک رژه روز استقلال، از رون خواسته می‌شود که سخنرانی کند، اما پس از شنیدن صدای گریه یک نوزاد در میان جمعیت و بازگشت به ویتنام، قادر به اتمام آن نیست. رون به دیدار دونا در سیراکوز، نیویورک می‌رود، جایی که آن دو به خاطره می‌پردازند. هنگامی که در مراسم بیداری قربانیان تیراندازی در ایالت کنت شرکت می‌کنند، زمانی که دونا و سایر معترضان توسط پلیس به دلیل تظاهرات علیه جنگ ویتنام برده می‌شوند، از هم جدا می‌شوند.

در ماساپکوا، رون مستی با مادرش مشاجره شدیدی دارد و پدرش تصمیم می‌گیرد او را به ویلا دولچه (ویلای شیرین) بفرستد، یک پناهگاه مکزیکی برای جانبازان مجروح ویتنام. او اولین برخورد جنسی خود را با یک فاحشه انجام می‌دهد که تا زمانی که او را با یک مشتری دیگر می‌بیند عاشق او می‌شود. ران با چارلی، فلج دیگر دوست می‌شود و آن دو پس از اخراج از یک بار تصمیم می‌گیرند به دهکده دیگری سفر کنند. آن‌ها پس از آزار دادن راننده تاکسی خود، در کنار جاده گیر می‌کنند و با یکدیگر بحث می‌کنند. آن‌ها توسط یک راننده کامیون سوار می‌شوند و آن‌ها را به ویلا دولچه بازمی گرداند.

رون به آرمسترانگ، تگزاس سفر می‌کند و در آنجا سنگ قبر ویلسون را کشف می‌کند. او سپس با خانواده تفنگدار کشته شده در جورجیا ملاقات می‌کند تا به گناه خود اعتراف کند. بیوه ویلسون، جیمی، ابراز می‌کند که نمی‌تواند رون را ببخشد، در حالی که والدین او همدردی‌تر هستند. در سال 1972، رون به سازمان کهنه سربازان ویتنام در برابر جنگ می‌پیوندد و به کنوانسیون ملی جمهوری خواهان در می‌امی، فلوریدا سفر می‌کند. در حالی که ریچارد نیکسون در حال ایراد سخنرانی پذیرش برای نامزدی ریاست جمهوری است، ران به یک خبرنگار خبری نفرت خود را از جنگ و دولت به خاطر ر‌ها کردن مردم آمریکا ابراز می‌کند. نظرات او حامیان نیکسون را خشمگین می‌کند و زمانی که پلیس تلاش می‌کند او و دیگر معترضان را حذف و دستگیر کند، مصاحبه او کوتاه می‌شود. ران و کهنه سربازان موفق می‌شوند از دست افسران ر‌هایی پیدا کنند، دوباره جمع شوند و سالن را دوباره شارژ کنند، هرچند موفقیت‌آمیز نبود. در سال 1976، ران در کنوانسیون ملی دموکرات‌ها در شهر نیویورک، پس از انتشار زندگی نامه خود، سخنرانی عمومی می‌کند.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]