زندگینامه چنگیز خان و شرح کشورگشایی‌ها و جنایات او

0

«من بسیاری اعمال بی‌رحمانه مرتکب شده و شماری بی‌حساب از انسان‌ها را کشته‌ام و هیچگاه نمی‌دانستم کاری که می‌کنم درست است یا نه. ولی آنچه مردم درباره‌ام می‌اندیشند برای من تفاوتی ندارد.» این گفته چنگیز خان در سده سیزدهم میلادی است. هنگامی که او در سال ۱۲۲۷ درگذشت مسئول مرگ ۲۰ میلیون نفر، یعنی در حدود یک دهم جمعیت دنیای شناخته شده آن زمان، بود.

تموچین، «جبار جباران» حرفه آدمکشی را در دوازده سالگی با قتل برادرش در نزاعی بر سر یک ماهی آغاز کرد. در ۳۳ سالگی رهبر بی‌چون و چرای قبایل مغول شد و نام چنگیز خان را اختیار کرد که به معنای «فرمانروای جهان» است. در ۱۲۱۱ فتوحات خود را در چین امپراتوری آغاز کرد و هر شهر و روستایی را که در سر راهش قرار می‌گرفت می‌سوزاند و غارت می‌کرد. در ۱۲۱۲ سلطان محمد، پادشاه ماوراءالنهر، کودتایی ترتیب داد تا فرمانروای کشور همسایه مسلمان خود خوارزم شود که شامل ایران، افغانستان، ترکمنستان، ازبکستان و تاجیکستان امروزی می‌شد. چنگیز که مایل بود روابط دوستانه خود را با خوارزم حفظ کند، کاروانی نزد سلطان محمد فرستاد که حامل سنگ‌های پشم گرانبها، عاج، شمش‌های طلا و نمدهای بافته از پشم شتر سفید بود. ریاست اعضای سیصد نفره کاروان را یک نجیب‌زاده مغول بر عهده داشت که حامل پیامی از سوی خان به این مضمون بود: «من از قدرت و وسعت کشور شما اطلاع دارم. بزرگ‌ترین آرزوی من زندگی در صلح و صفا با شماست… من شما را مانند فرزند خودم می‌دانم. در مورد خودم باید بدانید که من امپراتوری میانه را در چین فتح کرده و کلیه قبایل شمالی را مطیع و منقاد ساخته‌ام. شما می‌دانید که کشور من لبریز از جنگجویان و معادن نقره است و نیازی به دستیابی به سرزمین‌های بیشتر ندارم. هر دوی ما در تشویق بازرگانی میان رعایای خود منافع یکسانی داریم.»

خوارزمشاه به این پیام اندکی مشکوک بود، ولی هدایای خان را بدون دادن هیچ پاسخی پذیرفت. چنگیز کاروان دیگری فرستاد که این بار شامل پانصد نفر شتر انباشته از پوست سگ آبی و خز سمور بودند. کاروان یاد شده را اغونا، یکی از صاحب منصبان دربار مغول، همراهی می‌کرد.

در شهر مرزی آترار، حاکم محلی یکصد نفر از کاروانیان، از جمله اغونا، را کشت و محموله کاروان را مصادره کرد. چنگیز یک گام دیگر در دیپلوماسی برداشت و این بار یک سفیر مسلمان به دربار خوارزمشاه فرستاد. سلطان محمد این سفیر را کشت و همراهان وی را با سرهای تراشیده به مغولستان بازگرداند و به عنوان آخرین توهین به خان مغول، حاکم آدمکش اُترار را در مقامش ابقا کرد.

در برابر این گونه اقدامات، تنها یک پاسخ وجود داشت. در تابستان ۱۲۱۹ چنگیز خان 000/150 تا 000/200 سوار مغول را گرد آورد. بسیاری از آن سواران جنگ آزموده و در فتح چین شرکت کرده بودند. همراه با آن سواران، بهترین سرداران، چهار پسر چنگیز و همسرش قولان – که خر ماده معنا می‌دهد – عزیمت کردند. خود چنگیز خان نیز راهی میدان جنگ شد.

شمار سپاه سلطان محمد بیش از سربازان خان بود، ولی او نمی‌دانست مغولان در کجا دست به حمله خواهند زد. از این رو سربازان خود را در سرتاسر مرز پراکند که یک اشتباه نظامی شناخته شده بود. سربازان سلطان محمد آن چنان به تعداد اندک پخش شده بودند که هر جایی که مغولان حمله می‌کردند، پیروز می‌شدند. اگر سلطان لحظه ای درباره این موضوع اندیشیده بود، در می‌یافت که چنگیز خان به اُترار، یعنی همان جایی که حاکمش فرستاده او را کشته بود، حمله خواهد کرد.

چنگیز از ادوات قلعه‌گیری که از چینی‌ها گرفته بود و نیز مهارت چینی‌ها در ساخت باروت بهره گرفت و حصارهای اترار را به سرعت ویران کرد و ساکنان تیره بخت شهر، از جمله حاکم آن را، در زیر شکنجه‌های مرسوم، یعنی ریختن نقره مذاب در گوش و حدقه چشم، قرار داد.

شهرهای خوارزم یکی پس از دیگری به دست سربازان چنگیز افتاد و مغولان خیلی زود به شهر زیبای بخارا، که به سبب قالی‌های ظریفش شهرت داشت، رسیدند. هنگامی که مغولان دست به حمله زدند، فرمانده ترک پادگان شهر کوشید سربازخانه‌ها را منفجر کند. در نتیجه همه سربازان سوختند و معدودی که نسوخته بودند، قتل عام شدند. اسیران جنگی برای شکستن دروازه‌ها فرستاده شدند و منجنیق‌های مغولان دفاع قلعه را خرد و نابود کرد. درحالی که هنوز نبرد برای تسخیر قلعه بخارا ادامه داشت، چنگیز خان شخصاً وارد شهر شد و وقتی قلعه به تصرف مغولان درآمد، دستور داد آخرین مدافعان به دست جلاد سپرده شوند. سپس اهالی شهر را به صف کردند و به آنان اجازه ترک شهر را دادند. هرکس که در شهر باقی مانده بود با ضربه‌های خنجر به قتل رسید.

چنگیز خان، به گمان اینکه مسجد جامع بخارا کاخ سلطان است، سوار بر اسب به سوی مسجد رفت، کتاب‌های مقدس دینی را در نجاست افکند و صدها مسلمان مؤمن به جای اینکه مورد شکنجه‌های وحشیانه متجاوزان قرار گیرند، اقدام به خودکشی کردند. مردان به جای اینکه مغولان به همسرانشان تجاوز کنند، به دست خود آنان را کشتند. رسم مغولان این بود که وقتی به زنان تجاوز می‌کردند، شوهرانشان شاهد آن صحنه باشند. یک مورخ مسلمان می‌گوید: «روزی ترسناک بود. درحالی که سربازان مغول زنان شهر را میان خودشان تقسیم می‌کردند، صدایی به جز گریه مردان، زنان و کودکان به گوش نمی‌رسید.» این سخنان به چنگیز خان نسبت داده شده است: «من تازیانه خدا هستم و اگر شما مرتکب گناهان کبیره نشده بودید، خداوند خشم خود را به وسیله من نصیبتان نمی‌کرد.»

آن‌گاه بخارا را آتش زدند و با خاک یکسان کردند. بخارا تا ده‌ها سال بعد غیر مسکون بود و جنبنده‌ای در آن دیده نمی‌شد. هزاران جسد که می‌بایست به خاک سپرده می‌شدند، بیماری‌های واگیردار گوناگون را پراکندند و کسانی که در حومه شهر می‌زیستند به جاهای دیگر نقل مکان کردند.

قنات‌های ویژه آبیاری ریزش کردند، کشتزارها به بیابان برهوت تبدیل شدند و چهارپایانی که به حال خود رها شده بودند، از گرسنگی به هلاکت رسیدند. آنچه از بخارا باقی ماند، تلی از ویرانه‌ها بود.

آنگاه چنگیز خان به سمرقند حمله کرد. در پشت سر سپاه او انبوهی از اسیران جنگی، که به عنوان بردگان کارگر برای تخریب کشور خودشان می‌رفتند، راه می‌پیمودند. سمر قند شهری تاریخی شناخته می‌شد، حتی هنگامی که اسکندر کبیر آن شهر را در ۳۲۰ پیش از میلاد تسخیر کرد، شهری کهنسال بود و در این زمان یکی از پیشرفته‌ترین مراکز بازرگانی جهان به شمار می‌رفت. از این شهر هندوانه‌هایی در صندوق‌های سربی می‌نهادند، بر روی آنها برف می‌ریختند و به شهرهای دوردست، حتی بغداد، می‌فرستادند. آنجا شهری بود که از داشتن بهترین زرگرها، نقره کارها و شمشیر سازها به خود مباهات می‌کرد. زره‌های ظریف، ابریق‌های قلم زده، سفال‌های خوش نقش و نگار و صنایع چوبی زیبایی که در سمرقند ساخته می‌شد، در بندرهای مدیترانه مورد معامله قرار می‌گرفت. در این شهر همچنین چند کارخانه کاغذسازی دایر بود و از فنونی که از چین آمده بود، استفاده می‌شد.

سمرقند در سال‌های اخیر دارای استحکامات نظامی شده بود. در جای جای حصار شهر چهار دروازه بزرگ وجود داشت که نماد وابستگی سمرقند به تجارت خارجی بود. در درون شهر نیز پادگانی نیرومند مستقر بود که بیشتر به دست سربازان ترک اداره می‌شد، ولی اهالی سمرقند در این فکر بودند که به سرنوشت پادگان بخارا گرفتار خواهند شد.

چنگیز خان از دیدن تمهیدات دفاعی شهر تحت تأثیر قرار گرفت. وی هنگامی که در بهار ۱۲۲۰ به سمرقند رسید، در بیرون شهر اردو برپا کرد و در انتظار نیروهای امدادی ماند و در این میان صفی از سربازان خود را گرداگرد شهر مستقر کرد. هنگامی که دو تن از پسرانش با هزاران اسیر پدیدار شدند، شورای جنگی تشکیل دادند و به این نتیجه رسیدند که بهترین راه برای تحت تأثیر قرار دادن دشمن، شمار انبوه سربازان است. از این رو، لباس‌های اسیران جنگی را از آنان گرفتند و لباس مغولی بر تنشان کردند. آنگاه تحت مراقبت شدید و، درحالی که پرچم‌های مغولی در اهتزار بود، آنان را به سوی حصار شهر روانه ساختند. پادگان شهر با باران تیر به حمله کنندگان پاسخ داد. مغولان برگشتند و گریختند و اسیران بی‌اسلحه را باقی گذاشتند که حمله را تحمل کنند، سپس دوباره برگشتند و دست به پاتک زدند و از میان سربازان مزدور ترک راه گشودند. کسانی که از کشتار جان به سلامت برده بودند، راه فرار در پیش گرفتند و شهر را بی دفاع باقی گذاشتند.

رهبران سمرقند به منظور مذاکره با مغولان از شهر خارج شدند. چنگیزخان وعده داد همه کسانی که شهر را ترک کرده اند بخشوده خواهند شد. در حدود 000/50 نفر از شهروندان آزادی خود را با پرداخت فدیه خریدند که مجموع آن به 000/200 دینار بالغ شد. واحدهای مغولی کسانی را که تهیدست بودند و یارای پرداخت فدیه نداشتند، به عنوان برده گرفتار کردند و به همراه همه صنعتگران شهر به مغولستان گسیل داشتند. سپس هر کس را که در شهر باقی مانده بود قصابی کردند. همین که شهر از ساکنانش خالی شد، مورد غارت و چپاول قرار گرفت و بخشی از شهر را نیز آتش زدند. چنگیز خان سربازان مزدور ترک را جنایتکار می‌دانست و هر یک از آنان را که میگرفت درجا می‌کشت. یک وقایع نگار ایرانی می‌نویسد: «در این هنگامه 000/30 تن مقتول شدند و کسانی که فدیه پرداخته و به سمرقند بازگشته بودند، تعدادشان به قدری اندک بود که توانستند تنها یک محله شهر را مسکون کنند.»

سمرقند پایتخت خوارزم نبود، پایتخت اورگنج بود که در فاصله ۴۵۰ کیلومتری در ساحل رود آمو دریا به سوی دریاچه آرال قرار داشت. از آن شهر نیز سربازان مزدور ترک دفاع می‌کردند. ولی این بار آنان که آماده کارزار بودند، با دقت هرچه بیشتر انواع جنگ افزارها، خوراک‌ها و آب آشامیدنی ذخیره کرده و آماده محاصره‌ای دراز مدت بودند.

چنگیز خان سه تن از فرزندانش را مأمور تسخیر اورگنج کرد و یکی از آنان به نام جوجی را فرمانروای کل خوارزم نامید. بنابراین، به سود او بود که اورگنج را به کلی نابود نکند. سه تن از باتجربه‌ترین سرداران مغول و 000/50 سوار آنان را همراهی می‌کردند.

مغولان فرستاده‌ای به شهر گسیل داشتند و خواستار تسلیم بی قید و شرط شدند. این پیشنهاد پذیرفته نشد و مغولان به محاصره شهر پرداختند. در آن منطقه هیچ تخته سنگ صیقلی برای قرار دادن منجنیق وجود نداشت. از این رو، اسیران جنگی را به جست و جوی درختان توت فرستادند و تنه آنها را برای استفاده به جای تخته سنگ اره کردند و زیر منجنیق نهادند. در همین حال، شمار دیگری از اسیران جنگی، در زیر آتش از فراز حصارها، شروع به پر کردن خندق‌ها کردند. این کار ۱۲ روز به درازا کشید و همین که به پایان رسید، سربازان کلنگ‌دار، زیر پوشش ادوات محاصره، پیشروی و شروع به ضربت زدن و کندن آجرهای حصار کردند.

دیری نگذشت که شکافی در حصار شهر ایجاد شد. ولی مدافعان شهر که می‌دانستند هرگاه شهر سقوط کند چه بر سرشان خواهد آمد، با قدرت هرچه تمام‌تر و خانه به خانه به دفاع پرداختند. هر دو طرف برای آتش زدن خانه‌هایی که دشمنانشان پناه گرفته بودند نفت سیاه به کار بردند و، در نتیجه، به اهالی غیرنظامی شهر تلفات سنگینی وارد ساختند.

مغولان که عادت داشتند در نبردهای بزرگ و گسترده شرکت کنند و این گونه جنگیدن مناسب حالشان نبود، تاوانی گزاف پرداختند. آنان، پس از آنکه نیمی از شهر را تصرف کردند، به پل رودخانه آمودریا که به نیم دیگر شهر راه داشت، حمله ور شدند، اما آخرین سربازان ترک آنان را به عقب راندند. این عملیات به تنهایی به بهای جان ۳۰۰۰ سرباز برای مغولان تمام شد.

سربازان مزدور ترک که مورد پشتیبانی باقیمانده اهالی سمرقند قرار داشتند، در ویرانه‌های شهر دفاع دلیرانه خود را پی گرفتند. پس از هفت روز، مغولان شکیبایی خود را از دست دادند و بقیه شهر را آتش زدند. ترکان مجبور به عقب نشینی شدند، ولی صدها غیرنظامی جان خود را در میان شعله‌های آتش از دست دادند. سرانجام، اعضای شورای شهر اعلام داشتند که مایل به مذاکره‌اند. یکی از آنان از مغولان خواست در مورد سربازانی که از شهرشان دفاع کرده بودند، ترحم نشان دهند و گفت: «ما قدرت خشم شما را دیده‌ایم. اکنون میزان ترحم خود را به ما نشان دهید.» ولی مغولان که حال و حوصله شنیدن چنین سخنانی را نداشتند، به نبرد ادامه دادند.

یک تاریخ نگار عرب می‌نویسد: «همه کس می‌جنگید. مردان، زنان، کودکان و آنان تا وقتی که مغولان سراسر شهر را گرفتند به جنگ ادامه دادند. مغولان همه اهالی اورگنج را از دم تیغ گذراندند و هر چیزی را که دست یافتند، غارت کردند. آنگاه دریچه‌های سد آمودریا را گشودند و آب‌های رودخانه، شهر را دستخوش سیل ساخت و به کلی ویران کرد… کسانی که از قتل عام گریخته بودند، غرق و در زیر نخاله‌ها مدفون شدند. در نتیجه، به جز ویرانه‌ها و سیل چیزی باقی نماند.»

چنگیز خان از ویرانی پایتخت سلطان محمد به هیچ رو خوشحال نبود. محاصره اورگنج شش ماه به درازا کشیده و مغولان تلفاتی بیش از آنچه چنگیز عادت داشت، داده بودند. وی از دست فرزندانش که همه غنایم باقی مانده در شهر را ضبط کرده و هیچ سهمی به پدرشان نداده بودند، بسیار خشمگین بود.

در این میان، سرداران خان به تعاقب سلطان محمد پرداختند که سربازانش گروه گروه فرار می‌کردند. شهرهای ایران یکی پس از دیگری سقوط کردند تا اینکه سرتاسر خوارزم به دست مغولان افتاد. سلطان محمد در کرانه غربی دریای خزر، جایی که امروزه جمهوری آذربایجان نامیده می‌شود، از بیماری سینه پهلو درگذشت.

چنگیز خان تابستان آن سال را در آبادی نَسَف (نخشب) اردو زد و به استراحت پرداخت. سپس به سوی شمال به ترمذ رفت. هنگامی که این شهر از تسلیم شدن خودداری ورزید، چنگیز به مدت هفت روز آنان را در محاصره گرفت. هنگامی که شهر سقوط کرد، طبق معمول قتل عام صورت گرفت و پس از آنکه زنی به جای اینکه مرواریدهایش را تسلیم کند، آنها را بلعید، دستور داد شکم همه اهالی شهر را دریدند.

چنگیز خان سپس به سوی شهر باستانی بلخ، پایتخت کشور پادشاهی باختریان واقع در شمال غربی افغانستان امروزی، رهسپار شد. آن شهر از ۳۰۰۰ سال پیش شناخته شده بود. اسکندر کبیر آن را به اشغال درآورده و در آنجا با شاهدخت روکسانا (روشنک) زناشویی کرده بود. اما هنگامی که شهر با این تفاهم که متعرض ساکنان آن نخواهند شد به چنگیز خان تسلیم شد، خان مغول عهدشکنی کرد و هزاران نفر را به ضرب شمشیر به قتل رساند.

هنگامی که چنگیز یک بار دیگر در سال ۱۲۲۲ به بلخ بازگشت، دستور داد بازماندگان کشتار پیشین را قتل عام کنند. یک راهب چینی که در آن روزها در منطقه سفر می‌کرد گزارش داد که شهر بزرگ بلخ، با سگ‌هایی که در خیابان‌های آن پارس می‌کنند، به شهر اشباح تبدیل شده است. یک مورخ عرب می‌نویسد: «مغولان هر دیواری را که هنوز بر پا مانده بود ویران ساختند و برای دومین بار همه آثار تمدن را از منطقه جارو کردند.»

چنگیز خان از ویران کردن چند شهر خودداری ورزید، ولی هرگاه کوچک‌ترین نشانه‌ای از مخالفت می‌دید، بی‌رحم می‌شد. همچنان که ساکنان شهرها را از دم تیغ می‌گذراند، قنات‌های آبیاری را، که برای حفرشان قرن‌ها زحمت کشیده شده بود، ویران می‌کرد. بسیاری از شهرهایی که مغولان ویران ساختند، برای همیشه مخروبه باقی ماند. در فوریه ۱۲۲۱ تولی، چهارمین پسر چنگیز، و 000/70 سوارش به مرو در ترکمنستان رسیدند. این شهر ثروتمند به خاطر سفال‌هایش شهرت داشت و بویژه استحکامات آن بسیار نیرومند بود. تولی و ۵۰۰ سوار یک روز تمام را به بازرسی استحکامات پرداختند. سپس دوباره به شهر حمله بردند و به عقب رانده شدند. ولی حاکم شهر، پس از گرفتن تضمین‌هایی دایر بر اینکه به هیچ کس آسیبی وارد نخواهد آمد، تسلیم شد.

تولی به وعده خود وفا نکرد، او دستور داد شهر را تخلیه کنند و ۴۰۰ صنعتگر را دستچین کرد و شماری کودک را نگه داشت تا به عنوان برده برای او خدمت کنند، سپس بقیه را از دم تیغ گذراند. این وظیفه‌ای هولناک بود. اهالی شهر در میان واحدهای نظامی تقسیم شدند. گفته می‌شد هر سربازی مأمور کشتن ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر بوده است. یکی از منابع می‌گوید تولی پشت سرش 000/700 جنازه باقی گذاشت. منبع دیگری می‌گوید تولی پس از آنکه 000/300 جسد را شمارش کرد، قتل عام را متوقف ساخت.

در هرات، در محاصره‌ای که هشت روز به درازا کشید، تنها سربازان مزدور قتل عام شدند. اما چندی بعد مردم هرات قیام کردند و فرماندار مغولی شهر و وزیر مقیم خان را کشتند. مغولان نیز، به تلافی این کار، اهالی شهر را قتل عام و سپس از شهر عقب‌نشینی کردند و منتظر ماندند. مغولان هنگامی برگشتند که بازماندگان از میان نخاله‌ها سر بلند کردند و کسانی که در غارهای نزدیک پناه جسته بودند به شهر بازگشتند، که مغولان آنان را نیز کشتار کردند. یکی از منابع می‌گوید در هرات 000/300/1 نفر به قتل رسیدند و منبع دیگری این رقم را 000/400/2 نفر ذکر می‌کند. گفته می‌شد «هیچ مردی، هیچ خوشه ذرتی، هیچ ذره خوراکی و هیچگونه پوشیدنی باقی نمانده بود.»

یک بار دیگر سربازان مغول به مرو و بلخ گسیل شدند تا هر کسی را که به این دو شهر بازگشته بودند به قتل برسانند. شهر بعدی که در فهرست آنان وجود داشت، بامیان بود همان جایی که دو پیکره عظیم بودا در صخره‌ها حجاری شده بود (پیکره‌های بودا را چنگیز خراب نکرد، بلکه در سال ۲۰۰۲ به دست طالبان افغانی ویران شد). بامیان جواهر خوارزم و یکی از توقفگاه‌های جاده ابریشم و مرکز فرهنگی بی‌همتایی بود. روایت شده است که لاله خاتون، که پدرش می‌کوشید او را برخلاف میلش شوهر بدهد، به شهر خیانت ورزید و پیامی برای چنگیز فرستاد و به او گفت چگونه می‌توان منبع آب شهر را خشک کرد.

لیکن در طول محاصره، نوه چنگیز کشته شد. چنگیز از مرگ نوه‌اش به اندازه‌ای خشمگین شد که پیش از آغاز کشتار دشمن، حتی صبر نکرد کلاه‌خود بر سر بگذارد.

در آن هنگام پدر کودک در جایی دیگر به سر می‌برد و وقتی برگشت خان به دروغ وی را سرزنش کرد که از دستورهای او سرپیچی کرده است و از وی پرسید آیا اکنون آماده است دستورهایی را که خان می‌دهد اجرا کند. مرد سوگند خورد که آماده است. چنگیز گفت: «بسیار خب، پسرت کشته شده است و من به تو دستور می‌دهم که سوگواری نکنی.»

آن‌گاه، چنان که احتمال داده می-شد، همه اهالی بامیان قتل عام شدند و حتی شاهدخت لیلا خاتون نیز در امان نماند. او را به سبب خیانتی که مرتکب شده بود سنگسار کردند.

پس از درگذشت سلطان محمد، قدرت به پسرش شاهزاده جلال الدین انتقال یافت. وی با سپاهی مرکب از مزدوران ترک و سربازان خوارزمی که شمارشان در حدود 000/60 نفر بود، در قلعه قاضی واقع در ۱۵۰ کیلومتری کابل، پناه گرفت. مغولان حمله کردند، ولی پس از دادن ۱۰۰۰ نفر تلفات مجبور به عقب‌نشینی شدند.

مسئول این حمله و شکست، برادر ناتنی چنگیز خان بود، ولی چون به اندازه کافی سرباز در اختیار نداشت، گمان می‌کرد خواهد توانست جلال‌الدین را با تظاهر به اینکه بیش از واقعیت سرباز دارد، فریب بدهد. او آدمک‌هایی از کاه ساخته و بر روی زین اسب نشانده بود، انگار که سربازان واقعی هستند و آنان را به سوی اردوی جلال‌الدین راند. این تدبیر جنگی مؤثر واقع نشد. شاهزاده حمله کرد و برای نخستین بار مغولان را در قلمرو مسلمانان شکست سختی داد. گفته می‌شود سربازان مسلمان در وحشیگری از مغولان پیشی گرفتند و در چشم اسیران میخ فرو کردند.

هنگامی که چنگیز از این حادثه آگاه شد، بر روی زین اسب جست و همراه با سرباران تازه نفس به مدت دو روز به سوی قلعه قاضی اسب راند. بنابر روایت‌ها او حتی برای خوردن و آشامیدن نیز توقف نکرد، بلکه به رسم مغولان، هرگاه که خسته می‌شد، پس گردن اسب خود را پاک می‌داد و از خون اسب تغذیه می‌کرد.

هنگامی که چنگیز به قلعه قاضی رسید، نزاعی میان مزدوران ترک و سربازان محلی درگرفته بود که در نتیجه آن جلال‌الدین مجبور به عقب نشینی شد. اهالی بامیان یا تبعید و یا کشته شدند و استحکامات شهر ویران گردید.

شاهزاده قصد داشت به پنجاب بگریزد، ولی در حالی که پشتش به رود سند بود گرفتار شد. در آنجا خود را در میان مربعی از سربازان قرار داد و به مقاومت پرداخت. ولی مغولان پی در پی به خطوط دفاعی او حمله می‌بردند. هنگامی که تنها مشتی از سربازان جلال‌الدین باقی مانده بودند، شاهزاده نبرد را متوقف ساخت و با اسب از فراز پرتگاه به درون رودخانه پرید. چنگیز خان از دیدن این منظره غرق در تحسین شد – نخست به این دلیل که شاهزاده جان خود را به بهای زنده ماندن سربازانش نجات داده بود و دیگر به خاطر پریدن دلیرانه‌اش به درون رودخانه. خان گفت او می‌تواند سرمشق همه مغولان قرار گیرد و به شاهزاده اجازه فرار داد. اما برای سربازانی که همراه با شاهزاده به درون رود پریده بودند چنین احترامی قائل نشد و کمانداران مغول باران تیرهای خود را در آب بر سر آنان ریختند. جلال‌الدین سرانجام به دربار سلطان دهلی پناهنده شد.

چنگیز خان تنها یک نیمه تهاجمی به هند کرد و چند روستا را در حوالی لاهور منهدم ساخت. سپس به خوارزم بازگشت تا از نزدیک به امور سرزمینی بپردازد که پیشتر تسخیر کرده بود.

در این میان، به دنبال مرگ سلطان محمد، یکی از سرداران خان به نام جبه به سوی شمال قفقاز عزیمت کرده، به گرجستان رسیده و سوارنظام گرجی را که نیرومندترین سپاه در منطقه به شمار می‌آمد، شکست داده بود. جبه، پس از آن، به سوی روسیه اسب تاخته بود.

مغولان در نبرد کالکا به 000/80 شهسوار روس زیر فرمان شاهزاده میتیسلاو حمله‌ور شدند. شمار مغولان تنها 000/20 سرباز جنگ آزموده و آشنا به فنون نظامی بود. آنان پس از درگیری کوتاهی به صورت ظاهر با بی‌نظمی عقب نشینی کردند. روس‌ها با سرعت زیاد آنان را دنبال کردند و این کار سبب شد که سپاه خودشان پخش شود. ولی همین که به عقبه سپاه مغول رسیدند، مغولان برگشتند و به نبرد پرداختند و، طبق رسم خود، سربازان روس را تا نفر آخر به قتل رساندند.

شهسواران روس زره فولادین، کلاهخود و سپر و شمشیر و نیزه داشتند، ولی در مقایسه با سواران مغول سنگین و کند بودند و برای سواران مغول شکار خوبی به شمار می‌رفتند. از این رو، به آسانی شکست خوردند و شاهزاده میتیسلاو اسیر شد. مغولان او را در فرشی پیچیدند و خفه کردند. آنان، به نشانه احترام، از ریختن خون شاهزاده خودداری ورزیدند.

بقیه سربازان روس از شکست میتیسلاو ترسیدند و عقب‌نشینی کردند. مغولان به غارت انبارهای سرودک در کریمه پرداختند و کشور پادشاهی بلغارها را چپاول کردند. سپس، درحالی که علف‌ها را زیر سم اسبان خود نابود کرده بودند، از راه قزاقستان به خانه‌هایشان برگشتند.

چنگیز خان نیز به مغولستان برگشت و در ۱۲۲۷ در کرانه دریاچه بایکال درگذشت. او دستوری از خود برجای گذاشته بود مبنی بر اینکه هرکس به تابوت او بنگرد، تابوت بعدی متعلق به او خواهد بود!

در سال ۱۲۳۷، ده سال پس از مرگ چنگیز خان، مغولان قبیله «اردوی زرین» یک بار دیگر به روسیه یورش بردند و همان کارهای وحشیانه را تکرار کردند. در ۱۳۴۷ در خلال محاصره کفا در کریمه جنگ میکروبی را ابداع کردند و با پرتاب اجساد قربانیان طاعون با منجنیق به درون شهر روس‌های محاصره شده را مبتلا ساختند. مغولان به مدت چند قرن روس‌ها را به ستوه آوردند. همچنان که یک قصه سنتی روسی به نام «داستان ویرانی ریازان» چنین است: «پرستشگاه‌های خدا را ویران کردند و در برابر محراب‌های مقدس مقادیر زیادی کثافت و خون پاشیدند. هیچ کس جان سالم به در نبرد، همگان به طور یکسان نابود شدند و جام مرگ را تا دُردهای آن نوشیدند. هیچ کس باقی نماند که برای مردگان گریه و زاری کند – نه پدر و مادر برای کودکانشان و نه کودکان برای پدر و مادرشان. نه برادر برای برادر، نه دختر عمو برای پسر عمو… زیرا همگی، بدون استثناء بی‌جان آرمیده بودند. و این حادثه به تلافی گناهان ما روی داد.»

زندگی و جنایات

۱۱۶۲ چنگیزخان به نام تموچین به دنیا می‌آید (اگرچه بعضی منابع سال تولد او را ۱۱۶۵ و بعضی دیگر ۱۱۶۷ ذکر کرده اند).

۱۱۹۵ رهبر قبایل مغول می‌شود.

۱۲۱۱ شروع به فتح امپراتوری چین می‌کند.

۱۲۱۷ پیروزمندانه همراه با پانصد برده به مغولستان باز می‌گردد.

۱۲۲۰ در سمرقند 000/30 تن را به قتل می‌رساند. اهالی بلخ را قتل عام می‌کند و در نسا 000/70 نفر را می‌کشد. ۱۲۲۱ از مرو ۴۰۰ نفر را به عنوان برده می‌گیرد و بقیه ساکنان آن شهر را قتل عام می‌کند. همچنین اهالی نیشابور و هرات یکسره کشتار می‌شوند.

۱۲۲۲ هرکس را که به بلخ و مرو بازگشته است اعدام می‌کند. اهالی بامیان قتل عام می‌شوند.

۱۲۲۳ شهسواران روس را در نبرد کالکا شکست می‌دهد؛ بلغارستان و قزاقستان را چپاول و تاراج می‌کند.

۱۲۲۷ در کرانه دریاچه بایکال جان می‌سپارد.


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

خاطره‌بازی‌ با هم‌خوابگاهی‌ها و هم‌خانه‌های کثیف زمان دانشجویی!

الان را نمی‌دانم، اما داشتیم هم‌خوابگاه‌هایی و هم‌اتاقی‌هایی که نظم و بهداشت برایشان اولویت نبود. شاید یک جور لج و لجبازی برای نامرتب بودن و نشان دادن بی‌حالی و غم فلسفی هم در کار بود.ظرف‌های نشسته که دست کم مواد غذایی داخلشان تخلیه…

بازسازی چهره شاعران ایرانی به کمک هوش مصنوعی Midjourney (میدجرنی)

چه کسی می‌داند مولدهای متن به عکس هوش مصنوعی در آینده به کدام سمت خواهند رفت. به نظر من روز به روز پیشرفته‌تر و متنوع‌تر می‌شوند.امروز داشتم فکر می‌کردم گاهی لازم می‌شود که شما باری تصویرسازی بهتر به جای توصیف متنی، ترکیبی از توصیف متنی…

صندلی‌های بامزه طراحی شده با هوش مصنوعی توسط بونی کاره‌را

تصور کنید وارد اتاقی می‌شوید و صندلی‌ای را می‌بینید که شبیه یک قاچ هندوانه غول‌پیکر است، همراه با پوست و دانه‌هایش. یا صندلی‌ای که شبیه آناناس سیخ‌دار است، با لبه های تیز و اندرون نرمش؟این دنیای بونی کاره‌را است، هنرمند با استعداد سه…

ریز علی خواجوی فرنگی‌ها: چگونه کیت شلی یک قطار را نجات داد؟

در سال 1901، راه آهن شیکاگو و شمال غربی، پل جدیدی را بر روی رودخانه Des Moines در بون، آیووا، در آمریکا افتتاح کرد. این پل رسماً پل راه‌ بون نام گرفت، اما اما مردم محلی به سرعت به آن لقب پل‌های بالای کیت شلی را دادند، به یادبود بانوی قهرمان…

اگر مجموعه ارباب حلقه‌ها را پیکسار بازسازی کند …

مجموعه فیلم ارباب حلقه‌ها به کارگردانی پیتر جکسون و بر اساس رمان فانتزی حماسی نوشته جی. آر. آر. تالکین، دارای شخصیت‌های متنوعی بود. برخی از آنها اینها هستند:فرودو بگینز (با بازی الیجا وود): قهرمان داستان، فرودو، هابیتی است که تبدیل به…

سفری در شهرهای باستانی دنیا به یاری تخیل میدجرنی

از شهرهای باستانی دنیا بقایایی مانده و بر اساس همین یقایا و توصیف‌ها و تحلیل مورخان، برخی‌ها اقدام به بازسازی رایانه‌ای شهرهای قدیمی کرده‌اند تا شکوه و عظمت آنها را به ما بنمایانند.اما میدجرنی هم راهی آسان برای این تصور بدون نیاز به…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / کلینیک زیبایی دکتر محمد خادمی /جراح تیروئید / پزشکا /تعمیر فن کویل / سریال ایرانی کول دانلود / مجتمع فنی تهران / دانلود فیلم دوبله فارسی /خرید دوچرخه برقی /خرید دستگاه تصفیه آب /موتور فن کویل / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /دانلود نرم افزار /

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.