بررسی قسمت دوم سیزن شش سریال آینه سیاه یا بلک میرر: پیامدهای بررسی واقعیت! “”Loch Henry””

قسمت دوم سیزن جدید سریال آینه سیاه یا بلک میرر هم مثل بقیه قسمتهای آن تفکربرانگیز است.
اخطار اسپویل
یک زوج به نامها دیویس و پیا، که دانشجوی فیلمسازی هستند، به دیدار مادر دیویس، جانت در شهر ییلاقی Loch Henry میروند.
آنها ابتدا در نظر دارند که یک مستند نسبتا ساده بسازند که به جز معدودی در جشنوارههای هنری احتمالا به آن توجهی نمیکند.
اما بعد که به دیدن مناظر شهر میروند، دختر -پیا- تعحب میکند که چرا جایی آنقدر زیبا و با طبیعی بکر، باید عاری از گردشگر باشد. اینجاست که صاحب تنها میخانه شهر فاش میکند که شهر زمانی سوت و کور نبوده. اما یک سری گردشگرها ناپدید میشدهاند و تحقیق پلیس محلی شهر که پدر دیویس هم بود علت را مشخص میکرد. کشاورزی در منطقه دورافتاده گردشگران را میربود و به صورت سادیستیک آنها را شکنچه میکرد. او ظاهرا در درگیری با این قاتل زحمی سطحی برمیدارد و هنگامی که تقضای نیروی کمکی میکند، قاتل به نام آدیر خود و خانوادهاش را به ضرب گلوله میکشد.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
شهر بدنام میشود. بازرسی خانه قتل زیرزمین پر از ادوت شکنجه را نشان میدهد و پلیس -همان پدر دیویس- در نتیجه عفونت زخم در بیمارستان فوت میکند.
اینجاست که پیا پیشنهاد میکند یک مستند در مورد این جنایت با جزئیات ساخته شود. بریده مجلات و روزنامه و نوارهای VHS خبری قدیمی به آنها کمک میکند و از خانه قاتل هم فیلمبرداری میکنند.
برای دادن حالتی قدیمی به فیلم برداشته شده از خانه آنها از دوربین قدیمی و نوار قدیمی موجود در خانه مادر دیویس که ظاهرا روی آن سریال پلیسی قدیمی ضبط شده بود، استفاده کردند.
در جریان بازگشت در نتیجه خواس پریتی دیویس، تصادف کوچکی میکنند که دیویس جراحتی نسبتا سطحی برمیدارد.
پیا در زمان بستری دویس تصمیم میگیرد که کار مستندسازی را ادامه دهد. VHS را پخش میکند و ناگهان متوجه میشود در قسمتهایی از آن واقعیتی دلخراش وجود دارد!
اینکه قاتل همدست داشته و همدستان او کسانی نبودهاند جز پدر و مادر دویس!
دحتر برمیآشوبد و از خانه بیرون میزند. مادر گناهکار که متوجه تغییر حالت روحی او شده دنبالش میکند و دختر هنگام قرار در رودخانه میافتد و فوت میکند.
مادر دیویس برمیگردد و در نتیجه ظاهرا عذاب وجدان خودش را حلق آویز میکند. اما نوارهای VHS حاوی صحنههای شکنجه را برای مستندسازی پسرش باقی میگذارد
دیویس با از مرخض شود سرانجام مستند را میسازد که برنده جایزه بفتا میشود.
اما همچنان گیج و منگ جنایت خانوادگی است و نمیداند چطور با این واقعیت کنار بیاید.
در ورای داستان این قسمت بلک میرر، سوژه حقیقت و چگونگی کشف و بررسی آن وجود دارد.
گاهی ما چیزهایی را به نام مسلمات تاریخ میپذیریم. مخصوصا در عهد شبکههای اجتماعی این مسلمات خیلی قطعی به نظر میرسند و مردم بدون واهمه نسلهای قدیمی را به دشنام میکشند و از اشتباهات آنها میگویند و اشخاصی را به تناوب قهرمان و خائن مینامند.
اما کشف حقیقت پیچیدهتر از اینهاست و راستش حقیقت خالص، امری است که کشف آن جز غیرممکنهاست!
مثلا در نظر بگیرید رویدادی سیاسی در 80 سال پیش رخ داده و شما میخواهید روند خود رویداد سیاسی و نقش عوامل درگیر آن را بشناسید. آیا با یک جستجوی اینترنتی میتوان به نتیجه رسید؟ آیا اگر یکی دو کتاب در مورد واقعه بخوانید؛ چطور؟ یک مستند هم شاید بد نباشد.
اما هیچ یک از اینها برای درک واقعیت کافی نیست. اگر تعداد کتابها و مقالت قرائت شده را زیاد کنید، شانس شما بیشتر میشود. اما باز هم درک کامل نمیشود.
برای درک بهتر واقعیت مجبورید که در سفر زمان کنید و همه روزنامههای آن دوران از دیدگاههای سیاسی مختلف را ورق بزنید و فاکتورهای جانبی مانند اقتصاد و حتی آب و هوا و خلقیات روتین جامعه را در نظر آورید.
باز هم در این مرحله ممکن است ترجیح پنهان شخصی شما بایاس یا تورش در قضاوت یا بینش شما ایجاد کند.
کشف حقیقت دشوار است. گاهی اسنادی در مورد رویدادهای ناخوشایند، به راحتی به دست میآیند و گاهی حقیقت واقعا دفن شده و چند بار سوزانده شده.
اما حقیقت سختجان است، سرانجام از منقذی و به کمک قوه شهود و سرشختی کسی رخ مینماید و یا کسانی پیدا میشوند که به گاه خطر، در مورد گذشتهشان در مورد آن پدیدهها نظر میدهند.
«مرگ بر» گفتن و «درود گفتن» و مجکوم کردن نسلها و تصور اینکه پیشینیان نمیفهمیدند، اما ما میفهمیم آسان است. اما درگرگونیهای اجتماعی چندعاملی هستند و برای شناخت هر یک باید خون دل خورد. اینها با دیدن یک مستند محدود و جهتدار یا کپشن یک پست اینستاگرامی به دست نمیآیند.
حقیقت غالبا مثل همین قسمت از سریال بلک میرر بیرحم و خشن و تلخ هم است. شاید حتی پارهای آرزو کنند که کاش حقیقت را درنمییافتند، چون غالبا بدتر از اوج تخیل ماست.
در نهایت هم ما شاید به جای «حقیقت» به پازلی از فکتها برسیم و گیج و مبهوت نگاه کنیم که چگونه آخر آنها را در کنار هم بچینیم. همان تحیری که قهرمان داستان سریال بلک میرر بعد از گرفتن بفتا داشت و یک سره میگریست.