کتاب یادداشتهایی برای سیارهی پراسترس – نوشته مت هیگ

یادداشتهایی برای سیارهی پراسترس جدیدترین اثر از نویسندهی توقف زمان، مت هیگ است. مت هیگ در این کتاب درباره مهمترین و مخربترین اثر زندگی مدرن بر روح و روان انسان، یعنی اضطراب و استرس صحبت میکند.
یادداشتهایی برای سیارهی پراسترس
نویسنده:مت هیگ
مترجم:محمد غفوری
انتشارات:انتشارات شمشاد
بریدههایی از کتاب
کتاب خوبی پیدا کن و بنشین و آن را بخوان. زمانهایی در زندگیات فرا خواهند رسید که در آنها احساس سردرگمی و گم شدن میکنی. با خواندن و مطالعه است که میتوانی دوباره خودت را پیدا کنی. این را به خاطر داشته باش. هرچه بیشتر بخوانی، بیشتر راه خودت را از میان یورش سختیها پیدا میکنی.
وقتی به دنیا آمدهاید اصلاً موبایلی نداشتهاید و با این وجود زندگی همچنان زیبا بوده.
بخشی از روزتان را به عملی اختصاص دهید که ارتباطی به کار کردن و گشتن در اینترنت ندارد. برقصید. فوتبال بازی کنید. آشپزی کنید. ساز بزنید. بازی کنید. کار با ابزاری تازه را یاد بگیرید. با یکی از دوستانتان تماس بگیرید. ادای بچهها را درآورید. از خانه خارج شوید. قدم بزنید. وزش نسیم بر چهره خود را احساس کنید یا روی زمین دراز بکشید، پایتان را به سمت بالا به دیوار تکیه دهید و فقط نفس بکشید.
راز باشید، نه آماری همیشه در دسترس.
نگران این نباشید که کسی از شما خوشش نمیآید. قرار نیست همگی از شما خوششان بیاید. بهتر است به این خاطر که خودتان هستید از شما متنفر شوند تا اینکه کس دیگری باشید و شما را بپسندند. زندگی نمایش نیست
درمان تنهایی نه داشتنِ همراهی دائمی بلکه پیدا کردن راهی برای لذت بردن از خلوت کردن با “خود” است. نمیخواهم جامعهستیز باشم اما اعتقاد او بر این بود که نباید از تنهایی و خلوتِ با خود ترسید.
“وقتی احساس میکنیم که همه چیز میخواهیم احتمالاً دلیلش این است که به شکل خطرناکی در مرز هیچ چیز نخواستن قرار گرفتهایم.”
چگونه خوشحال باشیم ۱. خودت را با دیگران مقایسه نکن. ۲. خودت را با دیگران مقایسه نکن. ۳. خودت را با دیگران مقایسه نکن. ۴. خودت را با دیگران مقایسه نکن. ۵. خودت را با دیگران مقایسه نکن. ۶. خودت را با دیگران مقایسه نکن. ۷. خودت را با دیگران مقایسه نکن.
در واقع جملهٔ “چاق شدی!” در فرهنگ مردم فیجی نوعی تعریف و تمجید به حساب میآمد تا اینکه برنامههای تلویزیونیِ آمریکایی از راه رسیدند و تعریف زنان و دختران از اندام ایدئال را تغییر دادند.
قرن بیست و یکم قرنِ هیولاهای دیجیتالی است؛ قرنِ گجتهای قوطی کبریتیِ درون جیبمان، قرنِ دیوهای اینترنتی. قرنِ نقابهایی که روی صورت گذاشتیم تا کسی باشیم که نیستیم و کسی باشیم که دیگران دلشان میخواهد باشیم.
ما باید جهان را به مکانی تبدیل کنیم که در آن صحبت از رنجهایمان کار آسانی باشد.
اینستاگرام باعث میشه حسادت کنم. فیسبوک باعث احساس خشم میشه و توییتر گاهی مضطربم میکنه.
“تلاش مداوم در جهت پنهان کردن رنج روانی تنها بارِ این رنج را افزایش میدهد. اینکه بگویی “دندانم درد میکند” خیلی سادهتر از این است که بگویی “قلبم شکسته”.” ما باید جهان را به مکانی تبدیل کنیم که در آن صحبت از رنجهایمان کار آسانی باشد. این صحبت کردن فقط در جهت بالا بردن میزان آگاهی نیست. همانطور که انواع مختلفِ گفتاردرمانیهای موفق در طی قرن گذشته نشان میدهند، صحبت کردن میتواند مزایای درمانی نیز داشته باشد. در واقع چنین کاری میتواند نشانههای بیماری را کاهش دهد.
حالا هربار که زندگیام از چرندیاتِ بیارزش و غیر ضروری و اضطرابآور پُر میشود، سعی میکنم اتاقِ بیمارستان را به خاطر آورم. همان جایی که بیمارها حتی از تماشای منظره بیرون از پنجره و تماشای تابش نور آفتاب و درختان افرا نیز شکرگزار بودند. همان جایی که زندگی، به خودیِ خودش یعنی همه چیز.
تشویش و اضطرابِ زنان در مورد ظاهرشان هرگز تا این اندازه زیاد نبوده. به جای کم کردنِ اضطراب زنان در مورد ظاهرشان، در حال بالا بردنِ اضطراب مردان در مورد ظاهرشان هستیم. در برخی عرصهها، وقتی حرف از مفهومِ تحریفشدهٔ مساوات به میان میآید، به نظر میرسد که بیشتر تلاش میکنیم تا به جای رها کردنِ همگان از نگرانی، همه را به طوری مساوی در نگرانی فرو ببریم.
“تنها یک گوشه از جهان است که میتوانی از پیشرفت آن اطمینان داشته باشی و آن جایی نیست جز درونِ تو.” آلدوس هاکسلی
“هیچ خوب و بدی وجود ندارد؛ این فکرِ ماست که خوب و بد میسازد.” او در مورد کشورِ دانمارک صحبت میکرد اما این جمله در مورد ظاهرِ ما نیز صدق میکند. افراد میتوانند میلِ به احساسِ ناکافی بودن داشته باشند اما همین که بفهمند “احساسشان” با “چیزی” که نگرانش هستند دو مسئلهٔ جدای از یکدیگرند، دیگر نیازی به داشتنِ این حس ندارند.
به خاطر داشته باشید که شنیدنِ خبری بد به معنای فقدان خبر خوب نیست. اتفاق خوب همیشه و همه جا رخ میدهد. اتفاقِ خوب همین حالا در حال رخ دادن است. در سراسرِ دنیا. در بیمارستانها. در مراسمهای عروسی. در مدرسهها و ادارات و زایشگاهها. در دروازه پروازهای ورودیِ فرودگاهها. در اتاق خوابها. در صندوق پیامهای دریافتی. در خیابانها و در لبخندِ مهربانانهٔ یک غریبه. اتفاقِ خوب در میلیاردها شگفتیِ زندگیِ روزمره در حال رخ دادن است.
اخبار همیشه به گونهای طراحی میشوند که ما را دچار اضطراب کنند. اگر اخبار را به برای آرام کردن ما طراحی میکردند که دیگر نمیشد نامش را اخبار گذاشت؛ میشد یوگا و یا توله سگی زیبا. کمپانیهای خبری در همین حین که در مورد اضطراب گزارش تهیه میکنند، خودِ ما را نیز به اضطراب میاندازند؛ این تناقض همیشه در آنها وجود داشته است.
برونی وِیر، پرستاری که در مرکز مراقبت از بیمارانِ در حال مرگ کار میکند، در کتاب “پنج پشیمانیِ بزرگ در زمان مرگ” تجربه اش را از صحبت با افرادی که در پایان زندگیشان بودند به اشتراک میگذارد. بیشترین و بزرگترین پشیمانی، پشیمانی از “ترسیدن” بود. بسیاری از بیمارانِ برونی از اینکه تمام زندگیشان را در نگرانی گذراندهاند در اندوهی بس عمیق فرو رفته بودند. چه زندگیهایی که با ترس به هدر رفته. نگرانی از اینکه دیگران در مورد آنها چه فکری میکنند. نوعی نگرانی که آنها را از صادق بودن با خودشان بازداشته.
همیشه در زندگی مان در آرزوی چند ساعت اضافهتر هستیم اما این چند ساعت کمکی نخواهند کرد. مسلماً مشکل کمبودِ زمان نیست. مشکل اینجاست که بارِ سنگینی از “همه چیز” را بر دوش میکشیم.
نیت کنید نیت کنید تا تک تک لحظاتتان را حس کنید، تا فردا را نادیده بگیرید، تا تمام نگرانیها و حسرتها و ترسهایی که مفهومِ زمان در شما ایجاد کرده را از یاد ببرید. نیت کنید تا قدم بزنید و به هیچ چیز جز قدم زدن فکر نکنید. نیت کنید تا وقتی دراز میکشید و خوابتان نمیبرد، هرگز نگران خوابیدنتان نباشید. فقط در همان حال باشید و از شرینیِ این دراز کشیدن لذت ببرید؛ فارغ از تمام نگرانیهای دیروز و فردا.