لحظات بزرگ در بازیهای کامپیوتری: ترس از دشمنانی که در Assassin’s Creed Origins مرا وادار به مخفی شدن کردند
بازیهای با «جهان باز» open world همیشه این ویژگی را دارند که شما میتوانید به دلخواه خود مسیر داستان را طی کنید، وارد مبارزات مختلف شوید و با دشمنان مختلف دست و پنجه نرم کنید. اما در میان تمام این دشمنان، همیشه یک نوع از دشمنان هستند که اصلاً به راحتی نمیتوان آنها را نادیده گرفت. به طور ویژه در بازی Assassin’s Creed Origins، دشمنانی به نام فیلاکها (Phylakes) وجود داشتند که از آن دست دشمنانی بودند که نه تنها بازی را چالشبرانگیز میکردند، بلکه ترس عمیقی به دل بازیکن میانداختند.
جستجو و تعقیب بیوقفه
در بیشتر بازیهای جهانباز، شما دشمنان را در مکانهای خاصی پیدا میکنید؛ مثلاً در یک قلعه، اردوگاه یا درگیریهای پیشفرض که در آنها همیشه در انتظار شما هستند. اما فیلاکها در Assassin’s Creed Origins نه مثل دشمنان دیگر در یک مکان خاص جا خوش کرده بودند و نه در یک زمان مشخص در کمین بودند. این دشمنان که در واقع شکارچیان جوایز سلطنتی از سوی فرعون بودند، همیشه در سراسر دنیای بازی در جستجوی شما هستند. این ویژگی باعث میشد که شما هیچ وقت از تهدید آنها در امان نباشید. با وجود آنها این که بتوانید با خیال راحت در دنیای بازی به کاوش بپردازید، به هیچ وجه ممکن نبود.
و این داستان شروع ترس و هیجان است. وقتی اولین بار صدای بوق موتورهای جنگی فیلاکها را میشنیدید، قلبتان به تپش میافتاد و هیچ چیزی نمیتوانست شما را برای روبرو شدن با آنها آماده کند. آنها به محض شنیدن صدای قدمها یا حضور شما در اطراف، به سمت شما هجوم میآوردند. دیگر آن لحظههای آرامی که میتوانستید در دنیا گم شوید و غرق در بازی شوید، دیگر وجود نداشت.
فرار به جای نبرد
در ابتدا که هنوز قدرت لازم را نداشتم، یادم میآید که وقتی میفهمیدم فیلاکها در نزدیکی من هستند، بلافاصله از نقشه فرار میکردم. این فقط یک حالت ساده از مبارزه نبود، بلکه یک استراتژی واقعی بود که گاهی به نظر میرسید تنها گزینه موجود است. فرار از دست دشمنانی که به هر جایی سرک میکشیدند، هیجان و ترسی را به بازی اضافه میکرد که هیچ دشمن معمولی دیگری قادر به ایجاد آن نبود.
چطور میتوانید در دنیای بازی که شما به عنوان یک قاتل ماهر در آن حضور دارید، احساس درماندگی کنید؟ ولی این همان چیزی است که فیلاکها به شما میآموزند. شما یک قاتل ماهر هستید که میتوانید از هر دیواری بالا بروید، در سایهها پنهان شوید و بدون صدای خشخش یک تیغ بر گلوی دشمنان بکشید. اما وقتی صدای دنگ و دنگ چرخهای جنگی فیلاکها را میشنیدید، تمام این احساسات را فراموش میکردید. شما فقط به دنبال جایی بودید که بتوانید پنهان شوید و از مرگ فرار کنید.
تبدیل شدن به دشمنی که قابل شکست است
البته، هر گیمری که در یک بازی جهانباز فعال باشد، به دنبال یک روزی است که بتواند دشمنان قدرتمند را شکست دهد. با گذشت زمان و افزایش قدرت، به تدریج توانستم در برابر فیلاکها بایستم و با آنها مبارزه کنم. اما چیزی که در ابتدا به نظر میرسید یک انتقام قهرمانانه باشد، به سرعت تبدیل به یک مبارزه دشوار شد. این مبارزات دیگر مانند نبردهای دیگر بازیها که میتوانستم به راحتی دشمنان را شکست دهم، به سادگی انجام نمیشد. هر مبارزه با فیلاکها نوعی چالش واقعی بود که حتی پس از پیروزی، هیچگاه احساس اطمینان و آرامش واقعی به من نمیداد.
شاید قدرت من در نهایت افزایش پیدا کرد، اما این هیچ وقت به معنای این نبود که میتوانستم به راحتی با آنها روبرو شوم. فیلاکها در واقع چیزی بودند که همیشه شما را در موقعیتی میگذاشتند که احساس شکنندگی کنید، حتی اگر بزرگترین قاتل در دنیای بازی باشید. شاید در دیگر بازیها، شما به راحتی دشمنان را نابود میکنید، اما در Assassin’s Creed Origins این دشمنان به شما یادآوری میکردند که همیشه دست بالای دست بسیار است.
نتیجهگیری
این که فیلاکها در Assassin’s Creed Origins چه تأثیری بر من گذاشتند، فقط به مبارزه با آنها محدود نمیشود. این دشمنان ترسناک نه تنها چالشهای بازی را به سطحی جدید بردند، بلکه نشان دادند که در هر بازی جهانباز، لازم نیست همیشه دشمنان را شکست دهید تا لذت ببرید. گاهی اوقات، ترس از دشمنان و احساس تهدید واقعی است که میتواند بازی را به تجربهای فراموشنشدنی تبدیل کند.
این نوشتهها را هم بخوانید