کتاب استالین، نوشته ادوارد رادزینسکی، خلاصه و معرفی
کتاب استالین نوشته ادوارد رادزینسکی است. این کتاب زندگینامه استالین رهبر شوروی بعد از لنین است. او رهبر و سیاستمدار کمونیست شوروی بود که از اواسط دهه ۲۰ تا مرگش در ۱۹۵۳ رهبر عملی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود و در این دوران تمام مردم شوروی یا دیوانهوار رفیق استالین را دوست داشتند یا تا حد مرگ از او متنفر بودند.
این کتاب زندگینامه کامل ژوزف استالین، رهبر شوروی، از کودکی تا مرگ، است. ادوارد رادزینسکی، نویسنده کتاب، چند زندگینامه دیگر نیز درباره شخصیتهای تاریخی روسیه نوشته است و همچنین به نوشتن نمایشنامه هم شهرت دارد. او در نوشتن این زندگینامه از اسناد و مدارکی فوق محرمانه استفاده کرده است که پیش از فروپاشی شوروی در دسترس نبودهاند و اینگونه از چند راز بزرگ، از جمله راز مرگ استالین پرده برداشته است.
رادزینسکی، بدون این که دست به تحریف وقایع بزند، روایتی نسبتاً دراماتیک از زندگی استالین و تاریخ روسیه در آن سالها ارائه میدهد. چنانکه خود رادزینسکی میگوید، هدفش بیش از نمایش شخصیت استالین، توصیف زمانهای بوده که دیگر گذشته و از یاد رفته است. استالین مستقیماً از زبان روسی ترجمه شده و در سال ۱۳۹۴ برنده جایزه کتاب سال شده است.
کتاب استالین
نویسنده: ادوارد رادزینسکی
مترجم: آبتین گلکار
ویراستار: مهدی نوری
نشر ماهی
کمی به تأمل در خود نشست: ۳۷ ساله بود و عمرش دیگر به سراشیبی افتاده بود. و چه جایگاهی داشت؟ عضو کمیتهٔ حزبی متشکل از یک مشت پرچانه، که اکثریتشان در زندان به سر میبرند و بقیه در آنسوی مرز به یکدیگر بد و بیراه میگویند. زندگی موفقی نبوده است! حالا او روزهای متمادی دراز میکشد و به دیوار مینگرد. اتاق را تمیز نمیکند و ظرف غذایش را نمیشوید. اسویردلوف که با او همخانه بود، حکایت میکرد که کبا بشقاب پسماندهٔ غذایش را کف اتاق میگذاشت و تماشا میکرد که چگونه سگ میآید و بشقاب او را میلیسد. اسویردلوف فقط وقتی توانست نفس راحتی بکشد که او را به خانهٔ دیگری منتقل کردند.
اصلیترین چیزی که میبایست کبا را شگفتزده کرده باشد، این بود که لنین چقدر راحت مشهورترین احکام مارکسیسم را نادیده گرفت. مارکس نوشته بود که پس از انقلاب دموکراتیک، لزوما باید بورژوازی قدرت را در دست بگیرد، درحالیکه لنین بهقدرترسیدن بورژوازی در روسیه را نتیجهٔ اشتباه پرولتاریا اعلام کرد! او با شور و شوق از گذار به انقلاب سوسیالیستی سخن گفت.
چه میتوان کرد، انقلاب مدتهاست که دیگر از یک معشوقهٔ چشمسبز رؤیایی به همسری پابهسنگذاشته تبدیل شده است. زمانهٔ افراد تیزهوش گذشته و زمانهٔ «خانهداری» فرا رسیده است
«انقلاب همانند ساتورن است، فرزندان خود را میخورد. مراقب باشید، خدایان تشنهاند!»
. این گفتهٔ چرچیل مشهور است که: «اگر هیتلر جهنم را اشغال کند، من در مجلس عوام از شیطان کمک خواهم خواست.»
اغلب گفتهٔ ماساریک، رئیسجمهور چک، را برای من تکرار میکرد که: «خوشبختی چیست؟ خوشبختی یعنی حق داشته باشی به میدان اصلی شهر بروی و از ته دل فریاد بکشی: ” خدایا، عجب حکومت مزخرفی داریم!”»
مولوتوف، پس از رودررویی با خروشچوف، از حزب اخراج شده بود. و اینک پیرمردی که سرنوشت اروپای پس از جنگ جهانی دوم را در دستان خود میچرخاند، منتظر بود تا فلان دبیر یک کمیتهٔ ناحیهای پالتویش را بپوشد. شهرت این دنیا چنین گذراست.
سرکوبهای عقیدتی، دستگیریهایی نیز به راه افتاده بود. خویشاوندان صاحبان قدرت را بازداشت میکردند، آن هم با سر و صدا و به شکلی که همه از ماجرا خبردار شوند… و البته بترسند.
بسیاری از کسانی که از شوروی رفته بودند، در شکلگیری اسراییل نقش داشتند. در میان آنان بسیاری از اعضای کمینترن نیز دیده میشدند. ارباب که از ناسیونالیسم اعراب (که زمانی در خدمت فاشیستها بودند و زمانی در خدمت انگلیس) قطع امید کرده بود، تصمیم گرفت قمار تازهای به راه بیندازد.
معلوم شد مخترع دیگ بخار در اصل استاد سیبریایی، پالزونوف، بوده است و نه جیمز وات؛ لامپ الکتریکی را یابلوچکوف اختراع کرده و نه ادیسون؛ رادیو را پاپوف اختراع کرده و نه مارکنی؛ نخستین هواپیما را مهندس ماژایسکی آزمایش کرده و نه برادران رایت؛ قوس ولتا را پتروفِ معلم کشف کرده و سایر چیزها هم کشفیات میخاییل لامانوسوف در قرن هجدهم بوده است.
رباب در حوالی سال ۱۹۴۹ ادبیات «مذهبی» ویژهای ابداع کرد که وظیفهاش مدح و تمجید از خداستالین بود. «رهبر و آموزگار»، «قلهٔ دانش و فن»، «بزرگترین نابغهٔ تمام ازمنه و ملل» ــ اینها دیگر به صفات دائمی او تبدیل شده بود. صفات جالبتری هم بود، مثلاً «خورشید سیارهٔ ما». این عبارت را دُوْژِنکو ابداع کرده بود؛ سرانجام درسش را یاد گرفته بود.
یوژوف در یکی از یادداشتها، ضمن اعلام دستگیری گروهی دیگر از رهبران، نوشت: «اطلاعات دربارهٔ گروه دیگری از مظنونان در دست بررسی است.» و بلافاصله دستور و تشر ارباب: «بررسی لازم نیست. دستگیر شوند.» فقط او، یعنی ارباب، میتواند تظاهر به قانونمندی کند. یوژوفِ نوکر باید انجام وظیفه کند: نابودی سریع و مؤثر حزب قدیمی. یوژوف هم در تلاش است… ۱۲ نوامبر ۱۹۳۸، او روی کاغذ کثیف و مچالهشدهای (وقت ندارد: شب و روز اعدام در جریان است) مینویسد: «به رفیق استالین. فهرست دستگیرشدگان مشمول دادگاه ردهٔ اول را میفرستم» (اعدام). و دستور: «موافق اعدام همهٔ ۳۱۶۷ نفر. استالین، مولوتوف.» امضای ارباب پای ۳۶۶ فهرست هست، شامل ۰۰۰, ۴۴ نفر.
از قرار معلوم، برای موفقیت انقلاب نیازی به قیام همهٔ مردم نیست. انقلاب وظیفهٔ گروه معدودی است و کامیابی آن نتیجهٔ توطئهٔ موفق رهبران انقلابی است. آنان باید ابتدا قدرت را در کشور به دست بگیرند و تازه پس از آن جامعهٔ روس را که به بندگی بردهوار عادت کرده است، تجدید سازمان دهند و مردم روس را با شتاب تمام بهسوی سوسیالیسم و آیندهٔ روشن برانند. ولی به نام آیندهٔ روشن بهناچار باید اکثر اهالی کشور را که به علت ناآگاهی مانع حرکت بهسوی بهشت خواهند شد، نابود کرد.
استالین رسم جالبی داشت: با ازمیانبرداشتن هر یارش، ویلای او را به نفر بعدی میداد. بریا در ویلای چوبار که اعدام شده بود زندگی میکرد؛ مولوتوف در ویلای یاگودا که اعدام شده بود؛ ویشینسکی در ویلای سِرِبریکوف که اعدام شده بود… آنان خیال میکردند که این ویلاست، اما در حقیقت همان چوب دو امدادی مرگ بود. ارباب میدانست که آنان نیز بهزودی ویلای خود را به مالکان جدیدی خواهند داد.
استالین رسم جالبی داشت: با ازمیانبرداشتن هر یارش، ویلای او را به نفر بعدی میداد. بریا در ویلای چوبار که اعدام شده بود زندگی میکرد؛ مولوتوف در ویلای یاگودا که اعدام شده بود؛ ویشینسکی در ویلای سِرِبریکوف که اعدام شده بود… آنان خیال میکردند که این ویلاست، اما در حقیقت همان چوب دو امدادی مرگ بود. ارباب میدانست که آنان نیز بهزودی ویلای خود را به مالکان جدیدی خواهند داد.
از قرار معلوم، برای موفقیت انقلاب نیازی به قیام همهٔ مردم نیست. انقلاب وظیفهٔ گروه معدودی است و کامیابی آن نتیجهٔ توطئهٔ موفق رهبران انقلابی است. آنان باید ابتدا قدرت را در کشور به دست بگیرند و تازه پس از آن جامعهٔ روس را که به بندگی بردهوار عادت کرده است، تجدید سازمان دهند و مردم روس را با شتاب تمام بهسوی سوسیالیسم و آیندهٔ روشن برانند. ولی به نام آیندهٔ روشن بهناچار باید اکثر اهالی کشور را که به علت ناآگاهی مانع حرکت بهسوی بهشت خواهند شد، نابود کرد.
یوژوف در یکی از یادداشتها، ضمن اعلام دستگیری گروهی دیگر از رهبران، نوشت: «اطلاعات دربارهٔ گروه دیگری از مظنونان در دست بررسی است.» و بلافاصله دستور و تشر ارباب: «بررسی لازم نیست. دستگیر شوند.» فقط او، یعنی ارباب، میتواند تظاهر به قانونمندی کند. یوژوفِ نوکر باید انجام وظیفه کند: نابودی سریع و مؤثر حزب قدیمی. یوژوف هم در تلاش است… ۱۲ نوامبر ۱۹۳۸، او روی کاغذ کثیف و مچالهشدهای (وقت ندارد: شب و روز اعدام در جریان است) مینویسد: «به رفیق استالین. فهرست دستگیرشدگان مشمول دادگاه ردهٔ اول را میفرستم» (اعدام). و دستور: «موافق اعدام همهٔ ۳۱۶۷ نفر. استالین، مولوتوف.» امضای ارباب پای ۳۶۶ فهرست هست، شامل ۰۰۰, ۴۴ نفر.
در سراسر سال ۱۹۳۷، انقلابیون قدیمی را که آفرینندهٔ هر دو انقلاب بودند (۱۹۰۵ و ۱۹۱۷)، نابود میکردند: اِساِرهای راستگرا و چپگرا، «نارودنیک» های کهنسال، آنارشیستها. سلولهای زندانْ دشمنان قسمخورده را در کنار هم گرد میآورد: منشویکها، بلشویکها، اِساِرها،
شما حکومتی عاری از شرافت و سوسیالیسمی عاری از عشق به انسان پایهگذاری میکنید… شما کشور را با ترسی مخوف به بند کشیدهاید… با توسل به دروغهایی کثیف محاکماتی تدارک دیدهاید که، به لحاظ یاوهبودن اتهامات، گوی سبقت را از محاکمات قرون وسطایی جادوگران ــ که از کتابهای درسی مدرسهٔ مذهبی بهخوبی با آنها آشنایید ــ میربایند…» راسکولنیکوف بدین شکل به افشای ارباب پرداخت.
با دقت روزنامههای بیرمقی را میخواندند که خبر محاکمات در آنها درج شده بود، محاکماتی که توانایی چکیستها را به اثبات میرساند. مردم از روزگار سخت زحمتکشان غرب باخبر بودند و بر سیاهپوستان ستمدیده و همهٔ کسانی که قرعهٔ زندگی در اتحاد جماهیر شوروی به نامشان نخورده بود، دل میسوزاندند.
. روزولت در گور آرمیده بود و چرچیل در میانهٔ کنفرانس برای انتخابات به انگلیس رفت و دیگر بازنگشت؛ حزب کارگر به رهبری اتلی در انگلیس به پیروزی رسید. ارباب نیز اظهار نظر کرد که دموکراسی غربی چه پدیدهٔ حقیری است که میتواند اتلی بیسر و پا را جایگزین چرچیل کبیر کند.
«اگر برای برافراشتن بنای سعادت بشری لازم باشد که فقط یک کودک را بیازاری، آیا تو میتوانی این بنا را بر اشک او بسازی؟» چه میشود کرد؟ او و انقلابی که ساخته بود، بارها و بارها به این پرسش پاسخ داده بودند…