زندگی باورنکردنی و پر نشیب و فراز استیو جابز

تذکر: این پست در سال ۲۰۰۸ و سالها پیش از مرگ استیو جابز نوشته شده و یکی از نخستین مقالات مشروج در مورد جابز به زبان فارسی است که زمانی در وب منتشر شده بود
اما در این پست نگاهی دارم به زندگی استیو جابز:
جابز را همه با آن شوهای تجاری خارقالعادهاش در مکورلد میشناسیم و به یاد میآوریم ، در حالی که با انرژی زیاد و مشتاقانه خصوصیات محصولات جدیدش را تبلیغ میکند و به رخ میکشد، محصولاتی که حتی اگر از دید خبرگان، بهترین کالا در رده خود نیستند، از نظر زیباییشناسی، بهترین هستند.
در مورد بیوگرافی و داستان زندگی استیو جابز چه میدانید؟ مرد 52 سالهای که هنوز علاقه دارد جین به پا کند، بلوز یقه اسکی مشکی بر تن کند و با کفش ورزشی در جلسات و کنفرانسهای مهم ظاهر شود.
در همان دورانی که روسها اسپوتنیک یک را راهی مدار کردند و ترانزیستور اختراع شد و به صورت دقیقتر 24 فوریه سال 1955 ، استیو جابز به دنیا آمد.
پدر او یک مهاجر اهل سوریه به نام «ابوالفتاح جان جندلی» بود که بعدها استاد علوم سیاسی شد. ابوالفتاح در سال 1955 به سان فرانسیسکو رفت و رابطهاش با یک دانشجو به نام «جوآن کارول شیبل»، منجر به تولد استیو شد.
در آن برهه زمانی بزرگ کردن یک فرزند نامشروع توسط مادرش، چیز معمولی نبود، پس مادرش تصمیم گرفت زوجی پیدا کند تا استیو را به عنوان فرزندخوانده قبول کنند.
ابتدا یک وکیل و همسرش خواستند او را به فرزندی بپذیرند، ولی این زوج منصرف شدند و تصمیم گرفتند یک نوزاد دختر را فرزندخوانده خود کنند. نیمههای شب، مادر استیو تماسی با «پل و کلارا جابز» گرفت و به آنها گفت: «ما یک فرزند ناخواسته داریم، آیا او را می خواهید؟» این زوج بیدرنگ قبول کردند.
در حالی که مادر استیو تصور میکرد، زوج پذیرنده نوزاد از دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند، بعدها دریافت که کلارا از کالج فارغالتحصیل نشده و پل -فرزند یک کشاورز- دبیرستان را تمام نکرده است. پل جابز مکانیک یک شرکت تولید لیزر بود و کلارا جابز یک حسابدار بود.
مادر استیو بعد از فهمیدن این مطلب، تا چند ماه حاضر نشد اوراق قانونی فرزندخواندگی را امضا کند، ولی با این تعهد که خانواده جابز او را به کالج خواهند فرستاد، سرانجام قبول کرد که فرزندخواندگی را به آنها بسپارد. نام «استیو پل» را در واقع نامادری و ناپدری برای این نوزاد آن هنگام نگونبخت انتخاب کردند.
تا به امروز هر وقت صحبتی از پدر و مادر استیو به میان میآید، او سخنی از پدر و مادری واقعی خود نمیکند. جابزها هر دو مدتها است، فوت شدهاند. استیو، یک خواهر از پدر و مادر واقعیاش دارد به نام «مونا سیمسپون» او یک نویسنده است و با ریچارد اپل Richard James Appel که یکی از نویسندگان سریال محبوب سیمپسونها است، ازدواج کرده است و دو فرزند دارد. استیو و مونا در کودکی با هم ملاقات نکرده بودند، اما حالا رابطه بسیار نزدیکی با هم دارند.
دوران ابتدایی برای استیو خستهکننده بود. معلم کلاس چهارم در موفقیتهای بعدی او نقش زیادی داشت، وی بود که او را با تواناییهایش آشنا کرد، جابز از او هنوز به عنوان یک قدیس یاد میکند. استعداد جابز باعث شد که کلاس پنجم را به صورت جهشی طی کند و دوره ابتدایی را یک سال زودتر به اتمام برساند.
یکی از علایق جابز در دوره نوجوانی شرکت در سخنرانیهای شرکت hp بود، در همین جلسات بود که با جوان 18 سالهای آشنا شد، این شخص کسی نبود جز «استیو وزنیاک»، کسی که بعدها بهترین دوست و شریک و همکارش شد.
استیو، دوره دبیرستان در «کوپرتینو»ی کالیفرنیا به اتمام رساند و سپس همراه دوستش «استیو وزنیاک»، به عنوان کارمندان تابستانی، در شرکت Hewlett-Packard استخدام شد.
دوران کالج و سرگشتگی
در سال 1972، استیو در کالج رید Reed در پورتلند ارگان مشغول به تحصیل شد، کالج رید یکی از بهترین کالجهای آن زمان و در عین حال کالج گرانی بود، طوری که نامادری و ناپدری استیو برای انجام تعهدشان مجبور شدند، همه پساندازشان را خرج کنند. اما بعد از فقط یک نیم سال، استیو ترک تحصیل کرد، چرا که به عرفان و تصوف شرقی علاقمند شده بود ونمرههایش چنگی به دل نمیزد. با این همه، او در بعضی از کلاسهای این کالج مثل کلاس خوشنویسی شرکت میکرد، اتفاقا او ابراز نظر کرده است که اگر در همین کلاسهای خوشنویسی شرکت نمیکرد، سیستم عامل مکینتاش فونتهای متناسب و زیبای کنونی را نمیداشت.
در همین زمان بود که استیو جابز برای گذران زندگی و برای خرید غذا مجبور شد کارهای بدنی بکند، کارهایی مثل برگرداندن شیشههای نوشابه تا از این طریق 5 سنت به دست آورد. تنها دلخوشی جابز در آن زمان این بود که هر یکشنبه 7 کیلومتر پیاده طی کند تا یک وعده غذای خوب در یک محل مناسب بخورد.
استیو در سال 1974 به کالیفرنیا برگشت و در شرکت آتاری، سازنده ویدئو گیمهای محبوب آن زمان مشغول به کار شد، هدف او پسانداز پول برای تأمین مخارج یک سفری روحانی به هند بود!
در همان زمان با شخصی به نام «جان دراپر» آشنا شد، دراپر راهی برای هک کردن خطوط مخابراتی شرکت مخابراتی AT&T با تولید اصواتی با فرکانس خاص پیدا کرده بود. استیو و دراپر تصمیم گرفتند که وسیلهای به نام جعبه آبی blue boxes بسازند که خریدارانش میتوانستند با استفاده از آن تماسهای قاچاقی رایگان از راه دور برقرار کنند. آنها چندین ماه قبل از اینکه این وسیله غیرقانونی شود، آن را با قیمتی بین 150 تا 300 دلار میفروختند.
پس از آن، استیو و دوستش «دانیل کوتل» که بعدها نخستین کارمند شرکت اپل شد به هند مسافرت کردند تا در سفری به هند به دنبال فلسفه زندگی بگردند. استیو بعد از این سفر در شرایطی به آمریکا برگشت که سرش را تراشیده بود و لباس سنتی هندیها را به تن کرده بود.
در همین زمان بود که استیو جابز تجربه استفاده از LSD را پیدا کرد. به گفته خودش یکی از دو یا سه چیز مهمی که در طول عمر تجربه کرده بود! این همان زمانی بود که به گفته استیو مردم دور و برش متوجه حرفها و جنبههای معینی از افکارش نمیشدند!
بعد از همه این حوادث او کار سابقش را در آتاری از سر گرفت و مسئول ساختن یک مدار الکترونیکی برای بازی Breakout شد.
«نولان بوشنل» مؤسس آتاری میگوید که در آن زمان آتاری برای صرفهجویی، به ازای هر چیپ کمتر به کار رفته در مدارهای الکترونیکی، 100 دلار پرداخت میکرد. استیو در آن زمان دانش کمی در مورد مدارهای الکترونیکی داشت، پس با وزنیاک شریک شد و این دو با هم قرار گذاشتند که در صورتی که وزنیاک موفق شود تعداد چیپها را کم کند، دستمزدشان را با هم نصف کنند.
در کمال تعجب وزنیاک موفق شود، چیپها را به تعداد 50 عدد کم کند، آن زمان استیو به وزنیاک گفت که آتاری به جای 5 هزار دلار به او 700 دلار داده است و سهم وزنیاک 350 دلار میشود!
شروع ساخت کامپیوترهای اپل
استیو وقتی 21 ساله بود، کامپیوتری که وزنیاک برای استفاده شخصی خودش ساخته بود، دید و توانست او را متقاعد کند که شرکتی برای ساخت و بازاریابی کامپیوتر تأسیس کنند.
لوگوی اولیه اپل
در اول آوریل سال 1976 شرکت اپل آغاز به کار کرد، نام «اپل» یا سیب خیلی ساده انتخاب شد. آنها نام مناسب دیگری پیدا نکردند و از آنجا که جابز بیشتر گیاهخوار است و به میوه سیب علاقه زیادی دارد و آن را میوه کاملی میداند، این نام برای شرکت انتخاب شد. استیو جابز با فروش ون فولکس واگن و وزنیاک با فروختن ماشین حساب hp، هر کدام مبلغ 500 دلار برای سرمایه اولیه شرکت جور کردند هدف اولیه آنها در این شرکت این بود که فروش مدارهای الکترونیک بود، اما بعدا استیو و وزنیاک شروع به سر هم کردن کامپیوترهای شخصی و فروش آنها شدند.
اپل I نخسین کامپیوتر شخصی بود که این دو ساختند، وزنیاک قیمت این کامپیوتر را 666.66 دلار تعیین کرد ، چون علاقه زیادی به عددهای با ارقام تکراری داشت.
اما اپل II که این دو سال بعد ساختند موفقیت بسیاری بیشتری برای انها به ارمغان آورد و اپل را به یک باره مبدل به شرکت شاخص در بازار رایانههای شخصی کرد.
در دسامبر 1980، اپل سهامش را به صورت عام عرضه کرد و این شرکت سهامی عمومی شد، چیزی که استیو جابز را میلیونر کرد.
با توسعه تدریجی شرکت اپل، این شرکت احتیاج به یک مدیر کارا داشت به همین خاطر جابز John Sculley را از پپسی کولا به طمع انداخت به اپل بیاید و به عنوان مدیر اجرایی مشغول به کار شود. او به جان شولی گفت که دوست دارد در باقی عمرش آب شکر بفروشد یا دوست دارد در تحولات آتی دنیا مؤثر باشد؟!
تبلیغ تلویزیونی 1984 و معرفی مکینتاش
در 22 ژانویه سال 1984، در زمان مسابقه سوپر باول Super Bowl (مسابقهای که هر سال بین قهرمان کنفرانس آمریکایی و ملی فوتبال آمریکایی برگزار میشود)، در زمان استراحت کوارتر سوم، یک تبلیغ تلویزیونی جالب برای تبلیغ کامپیوترهای اپل پخش شد که شاید بتوان آن را یکی از جالبترین تبلیغهای تلویزیونی تاریخ دانست.
کارگردان این تبلیغ تلویزیونی، «ردیلی اسکات» کارگردان بلندآوازه هالیوود بود، در آن زمان ردیلی اسکات خودش را با ساختن تیغ برنده Blade Runner معروف کرده بود.
در این تبلیغ یک زن ورزشکار که کفشهای و لباس ورزشی قرمز به تن دارد نشان داده میشود که وارد جهان تخیلی که جورج اورول در اثر جاودانه 1984 خلق کرده، میشود، به سمت صفحهای که در آن «برادر بزرگ» در حال صحبت است، میدود و چکشی به سمت او پرتاب میکند. برادر بزرگ در این تبلیغ به صورت تلویحی به شرکت IBM اشاره دارد!!
به دنیال محو شدن تصویر برادر بزرگ، پیامی به روی صفحه میآید:
در ژانویه 1984، اپل، مکینتاش را معرفی خواهد کرد، و شما مشاهده خواهید کرد که 1984 مثل 1984 نخواهد شد.
به دنبال این پیام نوشتاری، لوگوی چند رنگ اپل در یک پس زمینه سیاهرنگ به نمایش گذاشته شد.
این تبلیغ را در اینجا ببنید.
در 22 ژانویه، در نشست سالانه سهامداران، جابز سیستم عامل مکینتاش را به حضار هیجانزده معرفی کرد، این سرآغاز شوهای معروف جابز بود! چنان غوغایی در نشست بلند شد که صحنه را حاضران در آن جلسه، به بودن در مرکز جهنم تشبیه میکنند.
مکینتاش به نخستین کامپیوتر موفق از لحاظ تجاری مبدل شد، کامپیوتری که رابط کاربری گرافیکی داشت و البته از Xerox PARC به مقدار زیادی الهام گرفته بود.
اخراج از اپل!
جابز با اینکه رهبر کاریزماتیک و موفقی برای اپل بود، ولی کارکنان اپل در آن زمان او را یک مدیر نامنظم و مستبد میدانستند. این موضع در کنار کسادی بازار در اواخر سال 1984 باعث شد که رابطه جابز با «شولی» به هم بخورد و سرانجام در پی یک کشمکش قدرت، شولی جابز را از شغلش در اپل به عنوان رئیس قسمت مکینتاش برکنار کرد.
خود جابز در مورد اخراجش گفت:
«چرا غمگین باشم، من آدم نادرستی را استخدام کردم، او هر چیزی را که من ظرف 10 سال درست کردم و به وسیله من شروع شدد، از بین برد. این غمانگیزترین قسمت ماجرا نیست. اگر اپل سمت و سویی بر خلاف آن چیزی که من میخواستم به خود گرفته، من آن را با مسرت ترک میکنم.»
بعد از اخراج
سال 1986، جابز که خود را برکنارشده از شرکتی میدید که خود تأسیسش کرده بود، همه سهامهایش را در اپل به جز یکی فروخت. او این تک سهام را به صورت نمادین و شاید به خاطر اینکه به عنوان یک سهامدار، اخبار مربوط به سهام شرکت را دریافت کند و حق شرکت در جلسه سهامداران را داشته باشد، نزد خود نگه داشت.
جابز سپس شرکت کامپیوتری NeXT را بنا کرد، شرکتی که گرچه هرگز نتوانست به عنوان یک شرکت مطرح، نام خود را بر سر زبانها بیندازد ولی به سبب قدرت تکنیکیاش و به خصوص نرمافزارهای شیءگرایش معروف شد.
جابز محصولات ابتکاری و نوی این شرکت را در کنفرانسهای علمی و آکادمیک معرفی میکرد، محصولاتی مثل Mach kernel یا پردازندههای دیجیتال سیگنالها یا پورتها اترنت توکار .
در همین شرکت و در همین بازه زمانی بود که او ایده «کامپیوترهای بین شخصی» را در مقابل کامپیوترهای شخصی مطرح کرد، کامپیوترهایی که به کاربرانش امکان ارتباط با هم را می دادند،
در سال 1988، شرکت نکست کامپیوتر NeXTcube را به بازار فرستاد، یک کامپیوتر مکعبی شکل که هر ضلعش 30 سانتیمتر اندازه داشت و 6500 دلار قیمت داشت.
کامپیوتر NeXTcube از آن جهت مشهور شد و نامش در تاریخ کامپیوترماندگار شد که «تیم برنرز لی»، نخستین سرور کامپیوتری جهان را با استفاده از همین کامپیوتر برپا کرد و با همین کامپیوتر بود که برنرز لی نخستین مرورگر جهان را نوشت، شهرت دیگر این
کامپیوترها این سایت که از آنها برای نوشتن بازی Doom استفاده شده است!
جابز توانست تا سال 1993، 50 هزار عدد از این کامپیوترها را به فروش برساند، کامپیوترهایی که نمای منیزیمی و ظاهر آنها نشاندهنده علایق زیباییشناسانه جابز بودند.
در زمانی که ایمیل فقط به معنی ارسال متنهای ساده نوشتاری بود، جابز در شرکت نکست، سیستم ایمیل NeXTMail را معرفی کرد، تنها سیستم ایمیلی که در آن زمان امکان ارسال گرافیک و صوت را به همراه ایمیل میداد.
بازگشت به اپل
در سالهای اولیه و در میانه دهه 90، اپل به خاطر سوء مدیریت و ناتوانیاش در ارتقای سیستم عامل، دچار بحران شد و تا آستانه ورشکستگی پیش رفت.
در سال 1996، اپل شرکت نکست را به مبلغ 429 میلیون دلار خرید. این موضع سبب شد که جابز به اپل برگردد. به زودی جابز رئیس موقتی اپل شد. او در سال 1998 برای بازگشت شرکت به سوددهی تعدادی از پروژهها را متوقف کرد.
مک ورلد 1997 را ببینید.
در این زمان کارکنان قدیمی اپل از جابز زخمخورده واهمه زیادی داشتند، آنها میترسیدند که بعد از سوار آسانسور شدن و باز کردن در آن، حکم اخراج را روبروی خود ببینند. اقدامات انضباطی جابز گرچه نادر بود، ولی جو ارعابی در شرکت ایجاد کرده بود.
با خرید نکست به وسیله اپل، سیستم عامل NeXTSTEP این شرکت تکامل پیدا کرد و به سیستم عامل مکینتاش تبدیل شد. تحت راهنمایی جابز و با معرفی محصولات تازهای همچون iMac فروش شرکت به میزان زیادی افزایش یافت. سرانجام در مک ورلد سال 2000، ریاست موقت جابز بر اپل، تبدیل به ریاست دائمی شد، عنوان و مسئولیتی که جابز تا به حال دارد.
نخستین مدل iMac به نام iMac G3 که در سال 1998 عرضه شد
در سالهای اخیر با ساخت پخشکننده موسیقی آیپاد، نرمافزار آیتونز و فروشگاههای آی تونز، اپل کار خود را گسترش داده و به دنیای سرگرمی و فروش محصولات سرگرمکننده دیجیتالی وارد شده است.
سال قبل اپل با گوشی موبایل آیفون، وارد دنیای پرسود گوشیهای موبایل شد.
حقوق و مزایای استیو جابز!
جالب است بدانید که حقوق سالانه جابز به صورت نمادین در اپل تنها و تنها یک دلار در سال است. نام جابز در کتاب رکوردهای گینس به عنوان مدیری که کمترین عایدی سالانه را دارد ثبت شده است.
البته در نظر داشته باشید که جابز هدایای ویژهای از هیئت مدیره میگیرد که جبران حقوق نمادین ناچیزش را میکند، مثلا او در سال 199 یک جت 46 میلیون دلاری هدیه گرفت و بین سالهای 2000 تا 2002، 30 میلیون سهم با کارکرد محدود دریافت کرد.
این موضع حقوق نمادین شاید در نگاه اول چیز بیهودهای به نظر بیاید، اما شاید دلیل اصلی این حقوق نمادین یک فرار مالیاتی زیرکانه باشد. طبق قوانین مالیاتی آمریکا، حقوق سالانه مشمول 35 درصد مالیات است، در صورتی که به «سود سرمایهای» که جابز آن را از طریق افزایش بهای سهامهایش به دست میآورد تنها 15 درصد مالیات تعلق میگیرد.
مهارتهای بازاریابی و سخنرانیهای مهیج ترغیب کننده جابز، در آن واحد هم از جانب عدهای تحسین میشود و هم از جانب برخی دیگر مورد انتقاد قرار میگیرد.
جابز در سال 2007، تلاش بسیاری کرد که ال گور معاون ریاست جمهوری آمریکا در دوره بیل کلینتون را ترغیب به شرکت در انتخابات کند، ولی موفق نشد.
او سال 2008 را با مکورلد 2008 شروع کرد که شرح کاملش را میتوانید در همین وبلاگ بخوانید.
جابز و پیکسار و والت دیسنی
در سال 1986، جابز شرکت انیمشن پیکسار را از جورج لوکاس به مبلغ 10 میلیون دلار خرید. جورج لوکاس، کارگردان، تهیهکننده و فیلمنامهنویس معروف آمریکایی که او را با جنگهای ستارهای و همچنین سری فیلمهای ایندیانا جونز میشناسیم، در آن زمان گرفتار مسائل مالی بعد از جدایی از همسرش بود و همین موضوع باعث شد حاضر شود پیکسار به مبلغی پایین به جابز بفروشد.
در همین شرکت انیمیشنسازی بود که انیمیشنهای معروف داستان اسباب بازی، شرکت هیولاها، پیدا کردن نمو، شگفتانگیزها ، ماشینها و این اواخر، راتاتوی ساخته شد.
در سال 2003 قرار داد پیکسار با والت دیسنی به پایان رسید، مذاکرات جابز با رئیس آن زمان دیسنی به منظور تجدید قرارداد، به جایی نرسید، تا اینکه در اکتبر سال 2005، باب ایگر جای رئیس قبلی دیسنی را گرفت و او سعی کرد که به سرعت روابط دیسنی را با جابز ترمیم کند.
سرانجام در 24 ژانویه سال 2006، اعلام شد که دیسنی پیکسار را به صورت فروش سهام و به مبلع 7.4 میلیارد دلار خریده است، به این ترتیب جابز یک شبه تبدیل به بزرگترین سهامدار دیسنی شد. او هماکنون 7 درصد سهام دیسنی را در اختیار دارد، در حالی که آیزنر -رئیس قبلی دیسنی- تنها 1.7 درصد و یکی از اعضای خانواده دیسنی، تنها 1 درصد سهام را در اختیار دارند.
شیوه مدیریت
فورچون جابز را مدیر خودشیفتهای ارزیابی میکند. گفته میشود که او روحیه تهاجمیای دارد و ناپدری او در شکلگیری این شخصیت او نقش داشته است.
در مستند «پیروزی خورهها» افراد مختلفی در واکنش به اخراج جابز به وسیله شولی و اعضای هیئت مدیره اظهار نظرهای جالبی کردهاند. «پیروزی خورهها، طلوع امپراطوریها تصادفی» Triumph of the Nerds: The Rise of Accidental Empires، عنوان مستندی است که در سال 1996، به وسیله تلویزیون انگلیس تولید شد و در سه قسمت از شبکه PBS پخش شد. این مستند تاریخچه رایانههای شخصی را بررسی می کند و خوشبختانه در گوگل ویدئو قابل دریافت و مشاهده است:
قسمت اول، قسمت دوم، قسمت سوم
جابز در یک بعد، یک علاقمند مشتاق آیتی است و کسی است که دوست دارد با کاریزما و نظم و انضباطش اپل و محصولاتش را در صدر محصولات آیتی قرار بدهد. او آرزو دارد که با پیشبینی و تنظیم علایق مشتریان این کار را انجام دهد.
در پایان مک ورلد سال 2007، او سخن قصاری از یکی از بازیکنان مشهور هاگی نقل کرد:
من به سمتی اسکیت میکنم که توپ بازی قرار است آنجا باشد، نه جایی که توپ بوده است.
جابز یک جدال لفظی جالب با مایکل دل رئیس شرکت دل Dell دارد. جدال آنها وقتی شروع شد که جابز در اظهار نظری کامپیوترهای دل را «جعبههای قهوهای غیرابتکاری» نامید. در واکنش به این گستاخی، مایکل دل در پاسخ به این سوال که اگر شرکت اپل را داشت چه میکرد، گفت که اپل را میبست و پولش را به سهامداران برمیگرداند!
در سال 2006، وقتی که ارزش اپل از دل پیشی گرفت، استیو جابز، ایمیلی به همه کارکنان اپل فرستاد که در آن قدرت پیشبینی مایکل دل به تمسخر گرفته شده بود.
اما از سوی دیگر بسیاری از کارکنان اپل ، جابز را مستبد و دارای کاراکتری ارعابگر می دانند.
زندگی شخصی
جابز در 18 مارس سال 1991 با «لورن پاول» که 9 سال از او جوانتر است، ازدواج کرد. جابز سه فرزند از او دارد. جابز همچنین یک دختر 30 ساله از «کریس ان برنان» دارد، زنی که جابز با او ازدواج نکرده بود. این دختر یک روزنامهنگار است.
لورن پاول
جابز و علایق موسیقیایی
جابز یک طرفدار پرو پا قرص بیتلها است، او در سخنرانیهایش به بیتلها استناد می کند. در کنسرت پل مک کارتنی با او مصاحبهای شده است. او همچین علاقمند باخ است.
گیاهخواری و خورد و خوراک!
با اینکه تصور میشود جابز گیاهخوار مطلق است ولی واقعیت این است که گرچه او گوشت مرغ یا گوشت قرمز نمیخورد، ولی گاه به گاه گوشت ماهی استفاده میکند.
جابز و مشکلات سلامتی
در نیمه سال 2004، جابز اعلام کرد که تومور بدخیم پانکراس (لوزالمعده) دارد. تومورهای پانکراس بسیار بدخیم هستند و میتوانند ظرف چند ماه بیمار مبتلا را از پای درآورند، اما از بخت خوش جابز او مبتلا به نوع نادری از سرطان پانکراس به نام «تومور سلول جزیرهای» بود که رفتار تهاجمی بسیار کمتری دارد. در جولای 2005 جابز تحت عمل جراحی قرار گرفت و به شیمیدرمانی و رادیوتراپی بعدی هم نیاز پیدا نکرد.
ظاهر لاغر و نحیف او در مکورلد سال 2006، شایعاتی را در مورد مشکلات سلامتی او مطرح کرد، ولی دست کم تا این زمان جابز سرپاست و نشانی از بیماری را نمیتوان در چهره او پیدا کرد.
افتخارات
جابز در سال 1985، نشان ملی فناوری را از رونالد ریگان -رئیس جمهور وقت- دریافت کرد و درسال 1987 نشان ملی خدمات عمومی جفرسون را دریافت گرفت.
فرماندار ایالت کالیفرنیا -آرنولد شواتزنگر- در 5 دسامبر سال 2007، نام استیو جابز را در تالار افتخارات کالیفرنیا در موزه تاریخ و هنر کالیفرنیا قرار کرد.
سال 2007، مجله فورچون او را به عنوان قدرتمندترین بازرگان سال انتخاب کرد.
منبع : ویکی پدیا ، all about ateve و گاردین
Thanks a lot for this great webblog.
for your time and the wonderful topics.
خسته نباشید آقای مجیدی،
چه بسیار چیزها که در مورد استیو جابز نمی دانستم. مخصوصا از هندی الاص بودن و همچنین نامشروع بودنش بسیار تعجب کردم.
وبلاگ بسیار عالی دارید و البته کمی ترسناک. ترسناک از این نظر که کمتر مطلبی است که زودتر از دیگران به دستش نیاورده و منتشرش نکنید. همین امشب در حال نگارش مطلبی بودم که هر آن از سمت جنابعالی منتشر شدنش را محتمل می دانستم. مطلب بنده البته درباره یک شخص است ولی در آن از یک سایت اجتماعی تازه تاسیس شده نیز نام برده ام به نام pownce.
اگر صلاح می دانید تحلیلی از این سایت در وبلاگتان داشته باشید.
متشکرم.
شاید این ویدیو و متن رو ملاحظه کرده باشین, ولی برای من همیشه تازه و هیجان انگیزه!
http://www.youtube.com/watch?v=D1R-jKKp3NA
http://news-service.stanford.edu/news/2005/june15/jobs-061505.html
سلام ،
شما همیشه مقالات طولانی منتشر میکنید که منابع اونها خارجی هستند. یعنی خودتون میشینید ترجمه میکنید؟ خب در این صورت مطمئناً اینکار زمان زیادی میبره و باید ازتون تشکر کنم.
حالا میخواستم بگم شما که اینهمه زحمت میکشید، یه نیم نگاهی هم به سایت w3c.org داشته باشید (یا alistapart.com) و مطالب مفید و تخصصی و البته پیشرفته و نه مطالب ساده ای که در هر سایتی یافت میشود را ترجمه کنید مطمئناً من و دیگر دوستان استفاده خواهیم کرد. مخصوصاً اینکه در پی راه اندازی سایتی با هدف ترویج استانداردهای وب هستم.
البته سوء تفاهم نشه، شرط، علاقه و نظر شماست و جسارت من رو فقط پای حساب یک پیشنهاد بگذارید.
متشکرم
خیلی عالی بود
واقعا زحمت کشیدید , ممنون
علیرضا جان ممنون به خاطر ترجمه و جمعآوری این زندگینامه. فقط یک نکته کوچک: برای من و شما که به نوعی خودمان را Nerd میدانیم ترجمه این کلمه به احمق کمی عجیب است. راستش کلمه بهتری از خوره به ذهنم نمیرسد ولی قطعا Nerd آنجا معنی احمق ندارد.
پاسخ: ممنون، این دیکشنری دم دستی بابیلون این طور ترجمه کرده بود، اشتباه را تصحیح کردم.
راستی اصطلاح Nerd، داستانی مفصلی برای خودش دارد!:
http://en.wikipedia.org/wiki/Nerd
مرسی خیلی جالب بود.
عالی بود
با اجازه من لینک این مطلب را در بلاگم می گذارم
موفق باشید
ممنون
الحق که خسته نباشید،
مدتهاست از طریق فید نوشتههای شما رو دنبال میکنم. اما امروز دیدم واقعا بیانصافیه که شما اینقدر زمان بگذارید و زحمت بکشید اونوقت من حتی یه تشکر خسته نباشید نگم.
واقعا زمان میذارید برای این کار و من متعجبم از شما که چطور وقت میکنید.
اگر فضولی نباشه، یه بار در مورد وقتی که بریا وبلاگ خودتون میذارید یه چیزی بنویسید،
پاینده باشید، خیلی حال کردم با این پست
درود بر تو،
مثل همیشه عالی بود.
سلام
واقعاً زندگی باورنکردنی و پر نشیب و فرازی بود….
و کار زیبای شما تحسینبرانگیز….
موفق باشید دکتر مجیدی
سلام و خسته نباشی
چند نیمچه پیشنهاد داشتم که برایت می گویم :
1 – مطالب هر پست را در ویکی پدیا نیز بگذارید تا بدین طریق کمکی به ویکی فارسی کرده باشید.
2 – قضیه گذاشتن پادکست را جدی تر دنبال کنید.
3 – پستی در مورد خود بدهید تا خوانندگان هم با شما بیشتر آشنا شوند و هم احساس صمیمیت بیشتری پدید آید.
4 – کمی بیشتر به اپن سورس بپردازید، نرم افزار های اپن سورس را معرفی کنید.
5 – هرچه باشد شما یک پزشک هستید، می تونید مقالات پزشکی جالب و خلاصه و قابل فهم برای عامه بگذارید.
6 – بخشی برای معرفی سایت های ایرانی در زمینه های گوناگون ایجاد نمایید.
7 – معرفی سایت های وب 2 کار قابل تقدیری بود که متاسفانه چند وقتی دیگر خبری از آن نیست.
8 – بخشی برای معرفی ایرانیان موفق در جهان و در حوزه های گوناگون ایجاد بفرمایید.
از متن بالا و همه آنچه که با حوصله و عشق گذاشتید ممنون.
سلام
وبلاگ و نوشته هاتون همیشه عالیه
ادم لذت می بره وقتشو می زاره وبلاگ شمارو می خوته
من همیشه راضی می رم
منم همین درخواستو دارم از زندگی خودتون بیشتر توضیح بدین
باور کنید من باورم نمیشه شما دکتر هستین
اخه چطوری تایم کم نمیارین
یه برنامه کوچولو از زندگیتون بزارین همه خوشحال میشن
ممنون
بسیار عالی بود.
با سلام :
بسیار عالی و کامل بود و از اینکه یک فرزند نا مشروع بوده و نهایتا این اندازه موفق شده خیلی تعجب کردم .
در کل سایت بسیار خوبی دارید و کمال تشکر را از شما دارم .
سربلند باشید.
دکتر جان ممنون. خیلی خوشم آمد. بسیار به موقع بود.
راستی دکتر تبلیغی که اشاره کردید واقعا هم به عنوان بهترین تبلیغ تاریخ انتخاب شده است. یادم نیست منبعش کجا بود ولی این رو مطمئنم. در ضمن دکتر این ایده یک دلار در سال متعلق به لری پیج و سرگئی برین ، مدیران گوگل ، است. البته انها از طریق سیستم سهام برای کارمندان درآمدهای ملیاردی دارند ولی به عنوان مدیر فیش حقوقهای سالیانه با مبلغ یک دلار برایشان ثبت می شود. تا باشه از این یک دلارها!
در گوشی: دکتر درباره این قضیه نرد یک مطلب آماده کردم. همین جوری یک ماهی هست که نوشتمش. الان که شما گفتی یک ماه دیگر هم باید بندازم عقب تا نگویند حرف از دهان دکتر مجیدی در نیامده رفته یک مقاله نوشته :)
مثل همیشه عالی بود.
خسته نباشید
زندگی جالبی بود. ممنون
آقا خیلی ممنون
××× دمت گرم و سرت خوش باد ×××
ممنون دکتر جان ! عالی بود تا تهش رو خوندم.
بعید می دانم در کل وب فارسی مطلبی با این کیفیت در مورد استیو جابز وجود داشته باشد! کف مرتب بزنید!!!
جداً که دستتان درد نکند. کلی انرژی گرفتم. امیدوارم از این داستانهای الهام بخش باز هم در سایت خوبتان بگذارید. این روزنامههای مملکت ما واقعاً باید از شما خجالت بکشند که با درآمدهای نجومی فقط کارشان شده کپی کردن از سایتهایی مثل شما. مخصوصاً این مجلهها، روزنامهها و هفتهنامه های آیتی که بدرد مفت هم نمیخورند. فقط شدهاند آگهینامه.
کیفیت نوشته ها و مستمری شما در همیشه نوشته ای جالب داشتن همه ما رو روزانه حداقل یکبار به وبلاگ شما می کشونه. این نوشته هم عالی بود.
این یکی از بهترین پست های تمام دوران یک پزشک بود ^_^ واقعا بهت تبریک میگم.
قبلا در مورد جوانی های حضرت جابز (ع) شنیده بودم و از مصرف LSD علاقه اش به دنیای صوفی گری خبر داشتم ولی دیگه نمی دونستم فرزند نامشروع هم بوده که البته چندان هم مهم نیست این شرع و غیر شرعی بودن زندگی آدمها.
به هر حال خسته نباشی علیرضا خان واقعا حرف نداشت. آقا راستی دیدم اینجا یکی دو نفر به پادکست اشاره کردن نمی خوای روی اون ایده یی که قبلا داشتیم کار کنیم؟
خیلی خوب بود. دست شما درد نکنه. من هر چند وقت به بلاگ شما سر میزنم و مطالب عالیتون رو میخونم.
خلاصه از خواننده هاتون هستم. (;
خیلی جا لب بود ممنون از زحمتی که کشیدید
1st thanks alot.2nd i have question:if we have successful people in iran why we dont have any story of them?Anything that make us more hopeful about iranian’s life?3rd the most exciting part of the story was the case he got fired from his own company!…
God bless us everyone
It was great! Thanks !
دستتون درد نکند. واقعا عالی بود.
http://www.hanooz.com/index.php?option=com_content&task=view&id=280&Itemid=27
اینو ببین آقای مجیدی! جالبه!
یکبار خیلی اتفاقی با وبلاگ شما آشنا شدم ، ولی مطالب اینقدر جالب و در عین حال عالی است که همیشه سعی میکنم مطالب وبلاگ و بخونم … و مثل همیشه پربار و تحسین برانگیز
حوصلت ستودنیه دکتر. با یه وقت کم وبلاگی یه مقاله کامل با تمام جزییات. و ترجمه هایی شسشته رفته و روان
باید اعتراف کنم که خیلی خیلی حال کردم
تشکر فراوان به خاطر مقاله ای که تهیه کردید
امیدوارم در ادامه همینطور موفق باشید
ممنون.. خیلی خیلی جالب بود.
بسی لذت بردیم.
خیلی عالی بود. حقیقتاً خسته نباشین.
آقا من دیونه وبلاگتم…
آقا دستتون درد نکنه
جالب بود
همیشه شاد و موفق باشید
واقعا دستتون درد نکنه،فوق الهاده بود.
مطلب بسیار خوبی بود. خسته نباشید دکتر.
عالی بود
سلام و ممنون به خاطر این مطلب خواندنی و دیگر مطالب جالبی که مینویسید. این مطلبِ بلند آنقدر جذاب و گیرا بود که یکنفس و با لذت تا انتهایش را خواندم! به نظرم ایده خوبی است اگر برخی از مطالب وبلاگتان را به شکل کتابهای الکترونیک منتشر کنید.
خوبه کارتون حرف نداشت
مرسی از زحماتتون. خیلی جالب بود اما یه کم طولانی بود و برای من که یه کم عجولم زیاد بود. همیشه شاد و خرم وموفق باشید.
سلام پست امروزتون عالیه
فقط یه نکته به ذهنم میرسه که چرا خیلی نخبه های دنیا نامشروع اند؟
هیتلر،جابز،…
خیلی متشکرم از زحمتتون.
ما ایرانیا اگه استعدادمون رو با همت اونا ترکیب میکردیم یه چیزی میشدیم. ولی حیف که همت نداریم. تنبلیم.
جابز جز ده نفر مهمیه که خدا خلق کرده دمت گرم
تصادفا به این پیج لینک شدم. نوشته خوبی بود… فکر میکنم همه ما نیاز داریم زمانی سیستم عامل مکینتاشو تست کنیم، شاید ویندوز داره خلاقیتو از ما میگیره!، من از مک استفاده نکردم ولی علاقمندم یه روزی اینکارو انجام بدم. زنگی پر فرازو نشیبیو روایت کردین. اخراج جابز از شرکت خودش و بازگشتش همچنین اینکه جابز حاصل یک رابطه نا مشروع بود برایم جالب بود…
سپاس
واقعا مطلب جالب و جذابی بود..با اینکه الان 7 صبحه و تموم شب رو بیدار بودم بازم این مطلب طولانی رو خوندم..ضمناً تمام کامنت های دوستان رو قبول دارم و تأیید می کنم…موفق باشید
سلام
ممنونم از این مطلب بسیار زیبا درباره این مرد بزرگ …
متاسفم برای افرادی که انسانیت را با واژه های «مشروع بودن» و «نامشروع بودن» ارزش گذاری می کنند… «عقد رسمی» در هر مکتب و مذهبی تنها باعث ایجاد یکسری تعهدات حقوقی در دو طرف می شود و گرنه رابطه رابطه است و چه فرزندان به قول شما «مشروعی» که مایه ننگ انسانیت و بشریت بوده اند …
ای کاش روزی می شد این واژه های دروغین و ضد بشری از فرهنگ ایران زمین پاک شوند
حرف شما رو میشه تا حدی قبول کرد
اما این مشروع بودن یا نبودن هیچ ارتباطی با فرهنگ ایران یا دین ما نداره و در تمام ادیان و فرهنگ ها و کشورها وجود داره
حالا بین بعضی ها کم کم عادی شده
_________________________________________
درمورد جابز هم ایشون یه مرد خلاق و تاجر موفق بود
یه مبتکر بزرگ
کسی توان تغییر دادن سبک زندگی انسان ها رو داشت
اما نمیشه گفت که از نظر شخصیتی هم انسان بزرگی بود
چون گرچه کارمنداش اونو بهترین فرد برای مدیریت اپل میدونستن اما همیشه اونو یه مستبد میدونستن و همواره ازش میترسیدن
و اینکه سالها از پذیرفتن دختر اولش سر باز میزد
که هیچکدوم اتفاقات جالبی نیستن
روحش شاد
استیو جابز فوق العادس،انسانی که میشه ازش انرژی گرفت،و الان که من این کامنت رو میزارم میدونین که دیگه بین ما نیست،روحش شاد…
سلام ، در مورد متن فکرمیکنم قسمتی اشتباه باشه نام
مادر ایشون Joanne Simpson, هست .
البته منبعی که من استناد کردم این لینک هست .:
http://allaboutstevejobs.com/bio/long/01.html
سلام
عالی بود.
salam, vaghean ali , kamel va pormana bood. ashna shodan ba ojobehaei in chenin ensan ro be shegefti va taajob va midare.bashad ke dar kenare shoma ba ansanhaei az in dast bishtar ashna shavim. vaghean khasteh nabashid.va moshakerim.
عالی بود ولی حیف این آدم که مرد.
بعد از چند وقتی که از مرگ استیو می گذشت خوندن این مطلب خالی از لطف نبود.انگار زندس هنوز،نه؟
سلام. ممنون از زحمتتون. من اولین باره از این سایتو می بینم. مقالتون در مورد زندگی جابز تقریبا کامل بود. ممنون. ولی وقتی داشتم نظرات دیگران و می خوندم ناراحت شدم واسه اینکه جابز مرد شگفت انگیزی بوده کلی تکنولوژی اختراع کرده که ما برای استفاده راحت باشیم اونوقت همه فقط این یادشون مونده که جابز نامشروع بوده!!!!!!! این مهم نیست که پدرو مادرش کی بودن!!! این مهمه که چه کاری انجام داده و زندگی بیهوده ای نداشته!!!! من متاسفم واسه دقتی که خیلی ها در مورد حاشیه ها دارند. جابز با محدودیت و مشکلات مالی و روحی زیاد تونسته یک مرد فوق العاده باشه!! کاش روش زندگی اون روی ما تاثیر بزاره نه اینکه کی بوده و چی بوده…..!!! واقعا متاسفم که ما ایرانی ها فقط دنبال حاشیه ایم نه تجربه های مفید و با ارزش دیگران….!!! اینهمه از جابز می گن و می دونیم و می بینیم ولی فقط نامشروع بودنش واسمون جالبه!!!! متاسفم به خاطر این طرز فکر. من استیو جابز رو دوست داشتم و خواهم داشت برای اینکه اون رویاساز، ساده، باهوش، با اراده، بی همتا، مبتکر، مخترع…….. بود نه نامشروع! حیف که رفت
خیلی جالب بود ولی نباید مسئله نامشروع بودن شخصیتی به اون بزرگی رو مطرح میکردید تا وجه شخصیتی این بزرگ مرد حداقل پس از مرگش از بین نمیرفت ، چه بسا آدمهای زیادی هستند که هم والدین خوبی دارند وهم والدین اونها نامدارن ولی خودشون از هزاران بچه نامشروع برای اجتماع ضررشون بیشتره ، اون که به کل جامعه بشریت خدمت کرده
vaghean mamnoonam moteshaker
payande bashid
عالی بود
من واقعاً ترغیب شدم کتاب زندگی نامه استیو جابز رو هم بخونم
it’s very good
چیزهای زیادی از این زندگینامه یاد گرفتم ،ممنونم