فیلم همشهری کین – بررسی و تحلیل – Citizen Kane (1941)

فرانک مجیدی: «خدایا! خواهش میکنم! من هنوز برای مردن خیلی جوونم! کلی کار دارم که باید انجام بدم. باید بگم که دوستش دارم… منو اینجوری نکش! نه با چند تا موجود عجیب! خواهش میکنم به حرفام گوش بده، همین یه بار! دیگه مست نمیکنم، دیگه بهش خیانت نمیکنم…نه…نه!» راهی نیست! داریم میمیریم! «دیگران» بالاخره به ما حمله کردند، بالاخره جنگ نهایی شروع شد! حتی خود گزارشگر هم ترسیده! تمام مردم نیوجرسی را میکشند، بعد میرسند به ما… جهان در وحشت فرو رفت، میگویند حتی هیتلر هم گریه میکرد. چه کسی فکرش را میکرد که یک جوان ۲۲ ساله دارد بهخاطر یک نمایش رادیویی پشت مردم دنیا را میلرزاند؟ گزارشی که نمایش شبانهی «جنگ دنیاها» بود و ایدهی اجرایش، مال آن مجری جسور جوان، اورسن ولز! از چشمهای جوان و درخشان اورسن، شور جوانی میبارید. دوست داشت به مردم دنیا آنجور که فقط حرف او شنیده شود، درس دهد. غیر از او، چه کسی در ۲۵ سالگی، قدمی به آن بلندی برمیداشت؟ که «همشهری کین» را بسازد. برترین فیلم تاریخ سینمای آمریکا! اما او اورسن ولز بود، مرد ایدههای بکر! برای همین بود که در سال ۱۹۴۱، فیلمی ساخت که به راحتی مرزهای زمانی را میشکافد و عمیقاً تحت تاثیر قرارت میدهد.
چارلز فاستر کین( اورسن ولز)، در تاریکی وهمآلود قلعهی بزرگش در حال مرگ است در هنگام مرگش یک کلمه میگوید: رزباد… و میمیرد. تهیهکنندهی فیلم مستند زندگی کین، میخواهد چیزی خاص بسازد و به دنبال این است که بداند رزباد دقیقاً چه معنایی دارد؟ معشوقهای که کین به او نرسیده، یا…؟ برای همین خبرنگارش را بهسراغ معدود آشنایان نزدیک کین میفرستد و به این ترتیب با جزئیات زندگی کین آشنا میشویم…
هنوز به این سئوال خودم که چهطور ممکن است اولین فیلم یک جوان ۲۵ ساله تا این حد تکاندهنده باشد جوابی ندادهام. یا اینکه آیا ولز در اوج جوانی متوجه بود که دارد برای اولین بار، خیلی از اولین قدمهای جسورانهی ساخت سینمایی که امروز داریم را برمیدارد؟ نمیدانم! هر چه هست، این اولین و برترین بودن حق ولز و فیلمش است. این فیلم، بهطور جسورانهای روش روایت کاملاً خطی کلاسیک را میشکند. فیلمبرداری این فیلم، روشهایی را در انتخاب زوایا و فوکوس بهکار میبرد که تا زمان خود فیلم نظیری نداشته و تدوین فیلم چشمگیر است، اگر گریم فیلم حالا چشمتان را نمیگیرد، خود را بهجای آدمهای دههی ۴۰ بگذارید که چطور انگشت به دهان این روش پیرسازی مانده بودند. صدابرداری و میکس صدا درخشان است و در تمام صحنههای فیلم ادای دین ولز به تئاتر کاملاً مبرهن است.بازیهای فیلم خیلی خوبند ولی مسلماً بازی اورسن ولز چیز دیگری است. تنها یک اسکار برای فیلم، واقعاً بیانصافی است.
«همشهری کین» داستان جاهطلبی مدامی است که قدرت را به کاراکتر چارلز هدیه میدهد و آرامش زندگی اش را کمکم میرباید. داستان چشمهایی که کمکم صداقت ترکشان میکند و برق غرور و خودبینی بر جای میماند. «همشهری کین» روایت ناب تنهایی در عین داشتن قدرت، پول، شهرت و همهچیز است، همه چیز؛ البته در معنایی که آدمهای بیرون از قلمرو قلعهات جزو داراییهایت میپندارند. چارلز فاستر کین، قهرمانی است که رفتهرفته «بد من» ماجرا میشود، البته نه بدی ذاتی، او گرفتار بدی آدمها و شرایط اطراف خود میشود. چارلز عاجزانه بهدنبال کسی است که واقعاً دوستش باشد، آن سکانسی که میبیند دوست قدیمی مستش راجع به کنسرت زنش چه نوشته را بهیاد بیاورید، آن نگاهی که پر از چرا و غم بود. سکانسهای آخر فیلم بهقدری قدرتمند و نمایندهی تنهایی کین هستند که از توصیف خارجند. اواخر فیلم، وقتی راز رزباد آشکار میشود، اصلاً نمیتوانید جلوی اشکهایتان را بگیرید و قلبتان برای کین به درد میآید.
اورسن ولز هم درست مثل چارلی کین بود! حرف آخر را او میزد و تصمیم آخر را او میگرفت. حالا هر روایت غیرخطی، هر گریم سنگین، هر داستان تنهایی حرفی است که او پیشتر و غمناکنر از متاخرها بیان کرده. «خون به پا میشود» عالی است، بازی «دنیل دیلوییس» تکاندهنده است، اما اگر داستان همشهری کین را بدانی با خودت میگویی روایت جدیدی از همشهری کین است! حالا خوشحال شدی اورسن؟! راحت شدی؟! کاری کردی که حرف مدرنترین کارگردانها هم حرف اول و آخر نباشد! من که میدانم چشمهایت حالا پر از شیطنت شد و برق زد! اما اگر از من بپرسی که رزباد چیست، میگویمت که رزباد تمام خوشبختیهای سادهای است که وسوسهی قدرت و شهرت از تو میگیرد، و تا آخر عمرت حسرتشان را میکشی که دوباره داشتهباشیشان، اما نمیتوانی! قلب تو سخت شده! فقط دیکتاتورها برایت کف میزنند چون حالا یکی از همانها شدهای، این همان چیزی است که میخواستی، شیطان به تو لبخند میزند!
خیلی جالب بود . مرگ هم داستان هایی داره . جالبه . و اینکه جدیدا دارم روی یک موتور جستجو کار می کنم . خوشحال می شم سری هم به ما بزنید . ممنون D:
سلام
همشهری کین اورسن ولز و این زمان…
…!!!
البته موفقیت فیلم تا حدودی هم به فیلم نامه خوب منکیه ویچ و فیلم برداری خوب تولند مربوط می شود. اما در کل سهم عمده در موفقیت فیلم را بازی و کارگردانی ولز بر عهده داشته. نما های برفی فیلم بی نظیرند. ولز را استاد ساختن نما های برفی می دانند. عمق صحنه ای که در برخی نما ها استفاده شده بسیار تاثیر گذار است.
اوایل فکر می کردم بهترین فیلم تاریخ سینما به انتخاب منتقدان و صاحب نظران پدر خوانده است. روزی که برای اولین بار فهرست های سایت اند ساوند را دیدم یک نکته من را متعجب کرد. این همشهری کین چه فیلمی است که هم در لیست منتقدین و هم در لیست کارگردانان و در رای گیری تمام دهه ها با اختلاف صدر نشین است؟
بعد از دیدن فیلم نا امید شده بودم. چون واقعا چیز جالبی دستگیرم نشده بود. بعد از چندی مطالعه تازه متوجه شدم چه قدر از کار هایی که ارسن ولز در این فیلم انجام داده اولین بار در تاریخ سینما بوده و چه قدر فیلم در زمان خودش تاثیر گذار بوده و اصلا گفته می شود فیلم زندگی یکی از شخصیت های معروف و ثروتمند آن زمان آمریکا را به تصویر کشیده است و این مساله موجب جنجال شده است.
به هر حال بعضی ها هم بر این باورند که منتقدین مانند متولیان موزه سینما هستند که وظیفه انتخاب فیلم های کلاسیک هنری قدیمی را به عنوان بهترین های جهان بر دوش خود احساس می کنند.
این حرف اگر در مورد همشهری کین مصداق نداشته باشد در مورد فیلم هایی مانند قاعده بازی یا رزمناو پوتمکین تا حدی صدق می کند.
فیلم بسیار زیبائیه. حیفه آدم بمیره و همشهری کین رو ندیده باشه . ممنون 🙂
همشهری کین فیلم جذابی برای حال حاضر نیست و حتی خسته کننده هم هست
ولی اگر این فیلم رو در زمان خودش می دیدیم مسلماً تحت تاثیر قرار می گرفتیم
البته حالا هم، با توجه به اینکه توی مواردی اولین بوده، قابل نگاه کردن برای همین چیزها هست
سلام من این فیلمو ندیدم خیلی دوست داشتم ببینم ولی امکانشو ندارم.
به این امید اومدم اینجا که بدونم قصه چیه و بوته رز (رزباد) در این فیلم چه معنی داشته ولی دلشکسته تر و ناامیدتر شدم. نمیدونم چرا بعضیا فکر میکنن اگه تمام قصه رو تعریف کنن زمین به آسمون میرسه!!!