درخشان

فرانک مجیدی: در میان فیلمهای با محوریت موضوع موسیقی، میتوان از «درخشان» بهعنوان یک اثر دیدنی نام برد. «اسکات هیکس» در سال 1996 این فیلم را ساخت. احتمالاً تعجب میکنید که از فیلمی محصول 15 سال قبل مینویسم. متأسفانه تازه این فیلم را دیدهام، اما اینقدر برایم جالبتوجه بود که دوست داشتم تجربهی تماشایش را با شما شریک باشم.
دیوید هلفگات (جفری راش)، پسر جوان خانوادهای لهستانی یهودیای بود که به استرالیا مهاجرت کردهاند. او و خواهرانش تحت نظارت شدید پدر (آرمین مولر استال) قرار دارند و خود او به فرزندانش موسیقی تدریس میکند. در این میان استعداد دیوید در نواختن پیانو، خیلی زود مورد توجه یک معلم پیانو قرار میگیرد و او بهزحمت از پدر خانواده اجازه میگیرد که تدریس به دیوید را بر عهده گیرد. دیوید نوجوان با توانایی بینظیرش در نواختن پیانو در استرالیا به شهرت میرسد و لقب «درخشان» میگیرد. او پیشنهادات خوبی از آمریکا و لندن برای ادامهی تحصیل تخصصی در رشتهی موسیقی دریافت میکند، اما…
(با خواندن این پاراگراف بخشی از داستان لو میرود، مراقب باشید!)
هیکس این فیلم را از روی یک ماجرا و شخص حقیقی ساختهاست. دیوید هلفگات، در سال 1947 در ملبورن متولد شد و در ده سالگی بخاطر تواناییاش در نواختن پیانو، مورد توجه هنرمندان و علاقمندان موسیقی قرار گرفت. او در نوجوانی همانطور که بیشتر تواناییاش را در نواختن موسیقی نشان میداد، اختلالات شیزوفرنیک هم از خود بروز داد. پدر دیوید، بهدلیل اوضاع شکنندهی روانی او بهشدت مراقبش بود و با رفتنش به آمریکا و اروپا برای ادامهی تحصیل مخالفت کرد، با این حال دیوید جوان که تصمیم خود را گرفتهبود، راهی «کالج سلطنتی لندن» گردید تا از بورسیهاش استفاده کند. او در آنجا تحت تعلیم «سیریل اسمیت»، از پیانیستهای معروف دهههای 40، 50 و 60 میلادی در بریتانیا و استاد پیانو در این کالج، قرار میگیرد. در مسابقهی RCM با تعلیمهای سخت اسمیت، دیوید به رویای کودکیاش جامهی عمل میپوشاند و «کنسرتو پیانوی شماریه 3» اثر پیچیدهی «سرگئی راخمانینف» را اجرا مینماید و جایزهی اول اجرای پیانو را از آن خود مینماید. اما اوج هلفگات چندان نمیپاید و شیزوفرنی او را از پای در میآورد. او به استرالیا باز میگردد و ازدواجی ناموفق را از سر میگذراند و در بیمارستان روانی بستری میگردد و برای سالها به تشخیص پزشکان دور از پیانو میماند. تا آنکه به کمک برادرش بهعنوان پیانیست در یک بار کوچک مشغول بهکار میگردد و توانایی اعجابانگیز او در نواختن پیانو دوباره استرالیا را بهیاد «دیوید درخشان» میاندازد.
اسکات هیکس برای نوشتن فیلمنامه و کارگردانی این فیلم، نامزد اسکار شد و این شانس را داشت که گلدنگلوب بهترین کارگردان را هم برای این فیلم از آن خود کند. هیکس تعداد زیادی مستند ویدئویی و تلویزیونی در کارنامهی کاری خود دارد و در مجموع، تا کنون 11 فیلم داستانی ساختهاست. چنانکه در انتهای عنوانبندی پایانی میآید، برخی از اتفاقات و ماجراها برای دراماتیزهتر کردن داستان، تغییر کردهاند. شاید همین ماجرا باعث شد که یکی از خواهران هلفگات به این فیلم معترض باشد و ادعا کند که فیلم، از پدرش تصویر فردی دیکتاتور و مستبد را ارائه دادهاست. شاید اگر هیکس ماجرای اولین ازدواج هلفگات را کاملاً از داستانش حذف نمیکرد، دلایل در هم شکستگی روانی دیوید در سالهای جوانی روایتی منسجمتر مییافت. خواهرها و برادر و مادر هلفگات بسیار منفعل تصویر شدهاند، بیتأثیرتر از آنچه در زندگی حقیقی دیوید بودهاند و هرچه هست، اعمال قدرت پدری خودرأی بر سرنوشت و زندگی دیوید است.
دیوید هلفگات واقعی در کنار «سر التون جان»
با اینهمه داستان با همین محوریت کاراکترهای دیوید/ پیتر (پدر دیوید) هم بسیار قابلقبول است. دیوید جوان (نوآ تیلور) بهعنوان جوانی کمرو، تنها و نابغه حضور قابلقبولی در فیلم دارد و نقش، آنگاه که تحویل «جفری راش» داده میشود بهشدت اوج میگیرد. «درخشان»، دنیای سینما را متوجه استعداد استرالیایی 45 سالهای کرد که برای بازی بینقص، قدرتمند و دیدنیاش، اسکار بهترین بازیگر مرد در نقش اصلی را در سال 1997 از آن خود نمود. راش را با بازیهای سطحبالایش میشناسیم. شخصاً اعتقاد دارم بازی او در «سخنرانی پادشاه» چندین پله بالاتر از «کالین فرث» بود. او برای «شکسپیر عاشق» و «پرها» هم نامزد دریافت اسکار شدهبود. راش خودش تا 14 سالگی تمرین نواختن پیانو کرده و قطعاتی را که باید مینواخته، خودش در فیلم زدهاست. حقیقت این است که واقعاً واژهی مناسبی که بتواند به تمامی بازی راش را در این فیلم توصیف کند، نمییابم! فقط باید دیدش، باید راش را دید و از دریچهی چشمان اغلب بستهی او، مکثهای اندک میان واژههای بریده ادا شده، سیگار نیمهسوخته و لبخند مهربانش به دیوید هلفگات واقعی رسید. باید بخاطر استعداد بیحدی که صاحبش را به جنون کشاند افسوس خورد و بار دیگر، مفتون قدرت و اصالت پیانو شد. عشق دیوید به موسیقی، با این رفتار مجنونوارش در کنار هم تفسیر میشود و تلخیای را روایت میکند که نمیتوان از آن روی گرداند و بیتفاوت ماند. به هیچ عنوان از بازی عالی مولر استال هم نمیتوان چشم پوشاند. او بهخوبی از پس نقش پدری که قوانین و دنیای محدودی را میشناسد و با قلدری میخواهد دنیایی را که وسعتش زندگی، انتخابها و سرنوشت افراد خانوادهاش است تحتتسلط گیرد، بر آمده. «درخشان» را میتوان برای سالها بخاطر راش و مولر استال بهیاد آورد.
دیوید هلفگات، سایت سادهای دارد که اخبار، کنسرتها و بیوگرافیاش را میتوان در آن یافت. او اکنون با همسر دوم خود، گیلیان، که یک ستارهشناس است زندگی میکند. آخرین کنسرت او، در 11 مارچ سال جاری در استرالیا اجرا شد. سکانسهایی که در این فیلم بسیار دوست داشتم، یکی اجرای دیوید جوان از راخمانینوف بود که شور و معنای احساسات مستتر در این شاهکار را بهخوبی نشان می داد و چنان ساختهشدهبود که گویا لحظهای پس از نواختن آن تمام عالم هستی از هم میپاشد، دیگری ملاقات دیوید و پیتر پس از سالها، آخرین اجرای دیوید و ابراز احساسات جمعیت هستند. این فیلم، توصیف شور و غم و در همشکستگی مردی است که میگوید خوششانسترین انسان روی زمین است و همواره بهاین خاطر، شکرگزار است. وقتی پشت پیانو مینشیند، میتواند کاملاً مبهوتتان کند. دیوید هلفگات روزی گفتهبود: «به ستارگان که نگاه میکنی، دورنمایی از زندگی را میبینی و میدانی در نمای بزرگ اجزا، غمهای ما اصلاً مهم نیستند!»
در مراسم اسکار همان سال یک قطعه توسط دیوید – در حالی که زیر لب نجوا میکرد _ اجرا شد.
خانم مجیدی جسارتاً فکر می کنم برگردان «درخشش» که در همان زمان اکران فیلم هم در نشریات فارسی مورد استفاده قرار می گرفت صحیح تر از «درخشان» که اسم فاعل است، باشد.
ممنون از نظر شما
اما همانطور که در متن ذکر شده، shine لقبی بود که روزنامهها به دنبال اسم هلفگات میآوردند و او را David Shine خطاب میکردند، برای همین «درخشش» ترجمه کردن shine به نظرم صحیح نبود، ضمن اینکه نمیخواستم با ترجمه به درخشش، با این فیلم کوبریک فقید که با نام «درخشش» در مطبوعات سینمایی ما جا افتاده، اشتباه شود: http://www.imdb.com/title/tt0081505/
خواهشمندم حتما در مورد فیلم
the experiment
یک مبحثی را باز کنید
ممنون از زحمات شما
شاید این حرف من کمی بی ربط به موضوع بحث باشه، ولی لازم میدونم تاکید کنم که “سیاوش قمیشی” عزیز هم مثل همین دیوید هلگافت و باقی بزرگان موسیقی دنیا، مدرک لیسانس (پیانو) و فوق لیسانس (جاز و آکوستیک) رو از «کالج سلطنتی لندن» گرفته… بحث مقایسه نیست، ولی میشه افسوس این رو خورد که اگر ایشون امکان این رو داشتن که توو همین کشور خودمون باشن، خیلی ها از هنر ایشون به صورت ملموس تر استفاده کنن…
باز هم ممنون از متن خوبتون :)
جالب بود
سلام
برای تماشای فیلم بعدی بنده یک پیشنهاد دارم:
The Fountain 2006
هم موسیقی و هم فیلم بسیار جای نقد و بررسی دارد.
پیشنهاد ویژه این است که هر 5 فیلم دارن آرنوفسکی رو ببینید و بررسی کنید!
2010 Black Swan
2008 The Wrestler
2006 The Fountain
2000 Requiem for a Dream
1998 Pi
موفق باشید.
من هم با نظر آقا رضا به شدت موافقم
من هم موافقم
متن فوق العاده بود… منم تازه این فیلمو دیدم ممنون از تحلیل بسیار خوبتون