اختلالات روانپزشکی تجزیهای: از فراموشی تا مسخ
دنیای ذهن و روان دنیای پیچیدهای است، واکنشهای ما نسبت به محیط پیرامون و تجارب توأم با تنش هم گستره متفاوتی دارند، یک تجربه تلخ میتواند به سادگی مدت کوتاهی باعث ناراحتی ما شود یا کلا باعث به هم ریختن روانمان شود.
در این نوشته دستهای از اختلالات روانپزشکی را به صورت ساده و با ذکر مثالهایی مورد بررسی قرار میدهم که به اختلالات تجزیهای یا Dissociative disorder موسوم هستند.
وقتی حوادثی و رویدادها و تجاربی باعث شوند که درک کسی از خویشتن خود، تغییر کند و دچار سردرگمی هویتی شود، دچار این دسته از اختلالات شده است.
در این اختلالات ذهن در تکاپویی برای دفاع و دور زدن حقیقت آنچه پیش آمده است، در جستجوی مسیر فراری است، از آنجا که شخص ناتوان از تغییر و اصلاح است، نهایتا تنها راه دفاعی این است که تغییر و تحولی در هویت خود ایجاد کند و با اختیار هویتی دیگر، برخورد مستمر ناخوشایند و آزاردهنده با حقیقت را کاهش دهد.
4 دسته عمده این دسته از اختلالات روانپزشکی را به صورت مختصر و مفید، اینها هستند.
1- در دسته اول اختلالات تجزیهای یک فرد به دبنال یک رویداد ناخوشایند، خیلی ساده دچار فراموشی حوادث حول و حوش رویداد میشود، البته توجه داشته باشید که هر فراموشیای را مترادف با فراموشی تجزیهای نگیرید، فرضا اگر کسی زوال عقل یا آلزایمر داشته باشد یا به دنبال ضربه به سر دچار فراموشی شده باشد، فراموشی تجزیهای ندارد.
2- فرار تجزیهای: این بار فرد، ناگهان و بدون مقدمه ناگهان خانه و کاشانه خود را ترک میکند، در شهری دیگر ساکن میشود، هویتی جدید برای خود قبول میکند. این فرار و این اختیار هویت البته آگاهانه نیست و بیمار از هویت قبلی خود بیاطلاع است. با تسامح شاید بشود اصطلاح سر به کوه و بیابان گذاشتن خودمان را مترادف این دسته از اختلالات روانپزشکی گذاشت.
3- هویت تجزیهای یا داشتن شخصیت چندگانه: لابد شنیدهای که میگویند فلانی چندشخصیتی است، یعنی در زمانها و مکانها متفاوت رفتارهای کاملا متفاوتی دارد. حالا شما در نظر بگیرید که کسی به صورت متناوب، هویتهای مختلف اختیار کند و وقتی در فاز هر هویت است، خبری از هویت دیگر نداشته باشد و در هر یک از این هویتهای عادات و باورهای مختلفی داشته باشد!
4- مسخ: مسخ حالت گسیختن تن و روان است و به این صورت است که یک فرد در برهههایی به خود نگاه میاندازد و خودش را میبینید و حس میکند که هویت جسمانی و کاری که در حال انجام آن است، چیزی جدای واقعیت وجودیاش است. یعنی خیلی ساده در این برهههای زمانی دچار سردرگمی میشود و از خود میپرسد که آیا مثلا این من هستم، مردی 40 ساله، ساکن فلان شهر و در حال کار در فلان شرکت؟ تصور نمیکنم که من این باشم!
این اختلالات ممکن است برای دستهای از شما، بسیار عجیب و غریب به نظر برسند، اما اصلا تصور نکنید که اینها چیزهای با شیوع خیلی کم هستند، چرا که بررسی نتایج به دست آمده از چند تحقیق در سال 2002 نشان داده که شیوع این اختلالات در میان مردم یک جامعه، حدود 10 درصد است. البته همه این موارد، شامل موارد شدید و نمایان این اختلال نیستند.
دنیای سینما، بسیار از دانش روانپزشکی سود میبرد و تجربه نشان داده است که کارگردانها و یا بازیگرانی که بتوانند در اثارشان به خوبی از پس سینمایی کردن و دراماتیزه کردن اختلالات روانپزشکی، برآیند، بسیار مورد توجه قرار میگیرند و برنده جوایز متعدد سینمایی هم میشوند.
پس در بخش دوم این نوشته برای اینکه بهتر با اختلالات روانپزشکی تجزیهای آشنا بشویم، مثالهایی سینمایی میزنم که در هر یک از آنها یکی از دستههای اختلالات تجزیهای نمودار است.
از فیلم طلسمشده یا Spellbound آلفرد هیچکاک شروع میکنم، اثر کلاسیک با بازی گریگوری پک و اینگرید برگمن.
رئیس تازهای برای یک بخش روانپزشکی انتخاب شده است: دکتر ادواردز (با بازی گریگوری پک). دکتر پترسون (اینگرید برگمن) عاشق او میشود، اما گویا دکتر ادواردز مشکلی دارد، به زودی این شک پیدا میشود که او دکتر ادواردز واقعی نیست، امضای دکتر ادواردز روی یکی از کتابهای او با امضای نسخه او متفاوت است.
همه شک میکنند که دکتر ادواردز واقعی توسط دکتر ادواردز جعلی کشته شده است، اما در طی یک فیلم پرماجرا نهایتا مشخص میشود که او شاهد بیگناه قتل دکتر ادوازدر به دست رئیس سابق بیمارستان روانپزشکی بوده است و استرس این حادثه، باعث شده است که دچار فراموشی شود و تغییر هویت شود.
این فیلم یکی از شاهکارهای مسلم هیچکاک است، سکانس رؤیای این فیلم بسیار دیدنی است و پر از نمادهای روانشناسی است، جالب است بدانید که این ساکانس را سالوادور دالی طراحی کرده بود.
یکی دیگر از شاهکاری دنیای سینما که در آن فراموشی تجزیهای به تصویر کشیده شده است، فیلم یادگاری یا Momento است، این فیلم را کریستوفر نولان در سال 2000 کارگردانی کرده و گای پیرس، هنرپیشه اصلی آن است، در این فیلم قتل همسر کاراکتر اصلی باعث میشود که دچار فراموشی شود و با عکسبرداری پولاروید از همه افرادی که میبینید، تلاش کند که حوادث را کنار هم بچیند.
در سه فیلم بیمار انگلیسی، دیکتاتور بزرگ و آخرین وسوسه مسیح هم کاراکتر اصلی، دچار فراموشی و اختلال تجزیهای میشود. در بیمار انگلیسی به کارگردانی آنتونی مینگل، هواپیمای یک زن و مرد توسط متفقین سقوط میکند، زن مرده است، اما مرد زنده میماند اما حافظه خود را از دست میدهد، ولی به تدریج در طول فیلم حافظه خود را بازمییابد و یکی از زیباترین داستانهای رمانتیک دنیای سینما از زبان او نقل میشود.
در دیکتاتور بزرگ هم چارلی چاپلین یک آرایشگر یهودی است که حافظه خود را از دست میدهد و بعدا با هیتلر اشتباه گرفته میشود و خود را به عنوان او، جا میزند. در آخرین وسوسه مسیح که بر اساس کتاب نیکوس کازانتزاکیس نوشته شده است، این بار مسیح یک دوره گسست را تجربه میکند، بین زیستن به عنوان یک آدم معمولی و یک ناجی، مخیر میشود و سرانجام سرنوشتاش را میپذیرد.
اما یکی از جالبترین فیلمهایی که در آن داشتن شخصیت چندگانه به تصویر کشیده شده است، فیلم Sybil است، این فیلم در سال 1976 ساخته شده است. در این فیلم سیبل، معلم مهدکودکی است که روزی شنیدن صدای غژغژ یک تاب، او را به یاد خاطرات تلخ کودکیاش میاندازد، تلاش برای فرار از آن خاطرات باعث به هم ریختن او میشود، روانپزشکی او را به مدت یک دهه درمان میکند و با هیپنوتیزم متوجه لایههای هویتی مختلف او میشود و در مییابد او 16 شخصیت متفاوت با عادات و رویکردهای اخلاقی متفاوت دارد و …
یکی از فیلمهای دیگری که در آن شخصیتهای چندگانه نمایش داده شدهاند، فیلمی است قدیمی به نام سه چهره ایو، در این فیلم زنی به سه شخصیت زن خانهدار با ضریب هوشی پایین، یک زن محترم و یک دختر گستاخ، پیوسته در حرکت است.
در اینجا کریس کاستنر سیزمور، را روی فرش قرمز در 51امین سال نمایش فیلمی که بر اساس شخصیت او ساخته شده بود، میبینید.
فیلم Numb با کارگردانی هریس گلدبرگ، فیلمی است که در آن شخصیت اصلی فیلم که یک نویسنده است دچار مسخ میشود، او حس میکند که به صورت فیزیکی و احساسی توانایی ارتباط با دنیای پیرامون خود را ندارد.
در فیلم Hide & Seek، رابرت دنیرو نقش شخصی را بازی میکند بعد از پی بردن به خیانت همسرش، دچار شخصیت دوگانه میشود. در فیلم مشهور باشگاه مشتزنی هم کارکتر آنارشیست غیرواقعی فیلم با بازی برد پیت، به نوعی نمایش شخصیت مضاعف راوی داستان است.
در «یک پزشک» قبلا در پستی در مورد گریز تجزیهای آگاتا کریستی هم برایتان نوشته بودم. اگر از بینندگان سریال Breaking Bad بوده باشید، میدانید که در یکی از قسمتها والتر وایت تظاهر به گریز تجزیهای کرده بود.
استرسها، تضادها، وقایع ناگزیر ناخوشایند، همگی میتوانند اینچنین روی روان پیچیده ما تأثیر بگذارند و تظاهرات متفاوتی داشته باشند، اما آیا جنگها، قحطیها، حوادث ناگوار طبیعی یا دشواریهای اقلیمی و سیاسی آیا با مکانیسم مشابهی میتوانند روی یک جامعه و عملکردش اثر بگذارند یا نه.
جوامع مختلف مثل افرادی با شخصیتهای مختلف، واکنشهای مختلفی به دورههای تنش نشان میدهند، برخی پابرجا میمانند، از کنار مشکل عبور نمیکنند و با عزمی راسخ بر ویرانههای خود، بنایی نو بنا میکنند و برخی هم البته با دست دادن حافظه جمعی، مسخ شدن، روزمرگی و تنازل اخلاقی را برمیگزینند و در همین راستاست که در طی دههها، شاهد تغییر معیارهای اخلاقی جوامع مختلف، مادی شدن و فاصله گرفتن آنها از ارزشها میشویم.
ناگفته پیداست که همچون اختلالات روانپزشکی، در علتیابی بیماریها و رفتارهای یک جامعه هم باید نگاهی چندعاملی داشته باشیم و برآیند علل مختلف را در ایجاد یک بیماری روانپزشکی و یا جمعی مؤثر بدانیم.
در تئوری، همه دوست داریم که به حای تسلیم روانمان و پا گذاشتن به وادی فراموشی و مسخ و به جای فرار، فراموش نکردن و ماندن را انتخاب کنیم. شاید این راهبرد بهتر باشد، شاید هم همیشه ممکن نباشد و فراموشی بهتر از دانستن و نشخوار پیوسته واقعیت باشد.
جالب است که فراموش کردن ارادی هم آرزوی خیلیهاست، فیلم «درخشش ابدی یک ذهن پاک» را دیدهاید؟ در این فیلم جول و کلمنتاین با بازی جیم کری و کیت وینلت، با مراجعه به شرکتی، درخواست کردند که خاطراتشان پاک شود. آرزویی که در این فیل مطرح شده است، البته در سالهای اخیر، دستمایه پارهای از تحقیقات پزشکی برای ساختن دارویی برای فراموشی قرار گرفته است.
اما به مانند داستان آن فیلم شاهکار، روند فراموشی ارادی دردناک است، و پاک کردن ابدی همه خاطرات بد، در کنارش از یاد بردن خاطرات و تجارب زمینهای و نوستالژیهای ناب را در هم پی دارد. کاش که اصلا لزومی به فراموشی نمیبود!
گفتی به روزگاری مهری نشسته، گفتم، بیرون نمیتوان کرد «حتی» به روزگاران
شما بسیار باهوش مینویسید. روی این تأکید میکنم.
صرف نظر از این که دکتر مجیدی هوشمندانه می نویسد، جمله شما اشکال دستوری دارد. نمی توان صفت باهوش را در جایگاه قید به کار برد. دقیقا همان طور که نمی گوییم: او باسواد راه می رود. یا من با ادب می خوابم! فارسی را پاس بداریم.
اوه! من نظر ها رو نخونده نظر دادم! فرض کن بخوام همه ش رو بخونم! همه ش ناخوداگاه حسادت می کنم. چون منم توانایی ارتباط دقیقا به این شکل رو داشتم. اما زندگی من رفت توی پژوهش تجربی سه نسل 50/60 و 70… حدود 6 سال.
آیا باید بگم وقتم رو هدر دادم؟ فکر نمی کنم؟
آیا باید ماتم بگیرم؟
آیا الان می تونم شروع کنم؟
اگه شروع کنم دیگه خود خالص م نمی شم. می شم کسی که فکر می کنه یه کوله بار تجربه داره. و پخته تر می نویسه. اما شدم همه ی اون اختلالهایی که خوب و بدون توهین تعریف کردی :)))))
می شم کسی که حرفای دیگرانی که، مثل تنفس هوا، جذب وجودم شدن رو بلغور می کنه. یا اصلا نقل به مضمون!
آیا می تونم؟
فکر می کنم اگر با خودم روراست باشم، نه جوابه درسته. یعنی من تموم شدم؟ چون من خودم ذو بدون تریبون خودم(مثل تریبون یک پزشک) نمی تونم زنده تصور کنم حتی. من هیچی به دنیا نگفتم. فقط دیدم و تجربه کردم و گاهی واکنش نشون دادم.
الان فکر می کنم یک پزشک داریم که لایق حسادت ورزیدنه(شوخی 🙂 ) و اون هم “یک پزشک”ه.
بسیار عالی و خوب. ممنون.
همیشه پستهای متفاوت دارید و زاویه نگاهتون عالی است. این پستتتون هم عالی بود، به خصوص بخش انتهایی.
دیرزمانی است که همه در فراموشی هستیم. قرص فراموشی من کو؟
ما فامیلی داشتیم که مرتب میگفت مسخ را تجربه میکنم، البته الان از شما یاد گرفتم به چیزایی که میگه اینو میگن. درمانی داره؟
وقتی این پست رو می خوندم ارزو کردم کاش اساتید دانشگاه هم به ما این گونه درس می دادن، تلفیقی از روانپزشکی و سینما. این طوری هیچ وقت یادمون نمیرفت… البته این فقط یه ارزوس و صدالبته غیرقابل دستیابی.
نوشتن این پست فقط و فقط میتونه کار دکتر مجیدی باشه و بس!
ممنون دکتر.
راستی این برنامه پرینت فرندلی به درد متن های فارسی نمی خوره.
جایگزینی براش ندارین؟
با سلام… مقالهی بسیار جالب و آموزندهایه. اما یک سؤال داشتم: در بیماران دستهی اول آیا ممکن است این رویداد ناخوشایند باعث شود انسان تقریباً به طور کامل یک دوره (به عنوان مثال دوران کودکی) خود را از یاد ببرد و یا انگیزهها و احساسات مهم آن دوران خود را به کل فراموش کند؟ راه درمان آن را نیز به صورت مختصر میفرمایید؟ ممنون
سلام، بله، احتمالش هست. از اونجا که مشکل ارگانیک نیست، پس دارویی هم براش نیست، درمانهایی مثل هیپنوتیزم یا داروهایی مثل باریتوراتها مطرح شدن، اما مؤثر نیستن و نهایتا ممکنه آمیختهای از واقعیت و تخیل رو به عنوان واقعیت بپذیره.
واقعاً متشکرم
ممنون واقعا عالی بود.تاریخ نشون داده هر وقت یک پزشک به عالم هنر علاقمند میشه یک چیزی تو مایه های انفجار به وجود میاد:) نمونه واضحش آنتون چخوف نازنینه و نمونه دومش هم احتمالا شما:) فیلم سی بل از روی رمانی به همین نام اقتباس شد که بر اساس سرگذشت واقعی یک زن نوشته شده و باید بگم فیلم اصلا به پای کتاب نمی رسه…راستی اشاره ای کردید به کریس کاستنر سیزمور که فیلم سه چهره ایو بر اساس زندگی او ساخته شده…
سلام
ممنون از پستتون ولی ای کاش قبل از نوشتن داستان فیلم های می نوشتید spoiler alert
مقاله و مطلب بسیار خواندنی بود
البته من فقط چند تا از این فیلم هایی رو که معرفی کردید رو دیدم.
یه موردی هم تو فیلم هویت بود که درمورد یه اختلال روانی بسیار نادر که جمیز منگولد بخوبی به یک فیلم دلهره اور تبدیل کرده بود این فیلم که تو برنامه سینما وماورا تحلیل شد زیاد ازون بیماری نفهمیدم به نظرم خوب تحلیل نکردن فکر کنم مهمان برنامه اقای دکتر فاطمی بودند ولی فیلم زیبایی بود که فکر کنم بامورد شماره سه که گفتید نزدیک باشه یه جور هویت چندگانه
لینک فیلم
http://www.imdb.com/title/tt0309698/
فیلم “پنجره مخفی” هم فیلمی با همین زمینه بود
Secret Window
http://www.imdb.com/title/tt0363988
عالی بود.
اتفاقا منم یاد فیلم طلسم شده افتادم، که دیدم معرفی کردید.
«سعدی به روزگاران،مهری نشسته بر دل/بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران»
بیرون نمی توان کرد… حتی به روزگاران…! حال سعدی خوش بوده اونوقتا… جامش در کنارش بوده که گفته “الا” … روزگاران هم الای ما نشد….
دکتر عزیز از نوشته بسیار جالب و کامل شما سپاسگزارم.
با چه کلماتی میتوان تشکر کرد …………. از نوشتن یک پست درخشان ؟
آآآآآآآآآی مَردم ! عینک آفتابی من کوووووووووو ؟
علیرضا میدونی اگر الان قرار بود یه چی در حد ناشدنی ها بخوام چی بود؟
اینکه برگردم به 7 سال پیش و کاری رو که کردی انجام بدم. از اون موقع تا الان فقط در حد یک تصویر در حالِ زیستن در ذهنم مونده و سرکوبش آزارم می ده.
داشتن وبلاگی مثل وبلاگ تو. که اولین بار هم از نظرت در باره ترانه Angels از رابی ویلیامز رو وبلاگ دیزی راکر پیداش کردم. ببین چقدر خودتی و راحت گسترده 🙂 ببین چقدر روحت آرامش داره…
ببین چقد جوون پیرم چون خودم بهش اهمیت ندادم اگر سرکوبش نکرده باشم!
پ.ن: برای واژهی مسخ که تو گوگل رنکینک بالایی داشت اینجا رو هم مثل خیلی صفحه های دیگه باز کردم و تا اومدم ببندمش این حسن نگاه به اختلال ها آرومم کرد و متن رفت رسید به سینما. گفتم عجب آدمیه باید وبلاگشو بوکمارک کنم.
اِ !
یک پزشک!
باز هم تصادفی حس خوب. خالص. مفید. در یک کلام: “به!”
سلام، شما لطف دارید خیلی ممنونم از پشتیبانی و روحیهای که شما دادید با این کامنت.
🙂
من یک جای دیگه هم کامنت گذاشته بودم. چطور می تونم پیداش کنم؟ بزنم به تخته اینجا یک پرتاله واسه خودش. و ممنون از شما، روحیه و حس خوب. اینکه کسی دیدگاهش رو اینطور به اشتراک بذاره. و تکرار کنه که دیوانه ها بودند که دنیا رو عوض کردند(نقل قول حالا). یک هفته یمن رو می سازه. و در یک عمر من پرتو درخشش خواهد بود. تا اونهایی که رسمن هر خلاقیتی رو در حد ایده هم مساوای اختلال شخصیت های امروزه فراوان(بقول خودشون) در ایران، می دونن. و … اصرار دارن که مثل یک ماشین تو ساختار اجتماع عمل کنی.
این آدم رو مریض می کنه.
اونها یک جور پزشکن و شما یک جور دیگه. که نایاب تر یا کمیاب ترید علیرضای عزیز، آقای مجید و یک پزشک واقعی 🙂
راستی کریس کاستنر سیزمور به کدام فیلم یا جمله و بند مطلب شما مربوط میشد؟ شاید من سریع خواندم متوجه نشدم.
جستجوی این اسم در گوگل فقط شش هفت نتیجه میدهد که 2 تا به صفحۀ شما میرود و
بقیه ربطی به این اسم ندارد. البته اگر املای لاتینش نوشته شود، احتمالا مطالب انگلیسی دربارهاش بتوان پیدا کرد.
و معترضهای به شایان: برای کسی که این جمله را نوشته، تعداد کسانی که «باهوش» مینویسند، کم نیست.
مجموعه فیلم های روانشناختی برتر جهان
/http://www.psychologytest.ir
همراه با نقد و معرفی و تصحیح مجدد
سلام من حسینم 17 سالمه تو تهران زندگی میکنم من دست چپ ام خیلی باهوش بودم الان دارم میرم سوم دبیرستان کامپیوتر رو بسیار خوب بلدم حالا من تو دو ماه اسم ناظممون رو یادم رفته همه چیز رو زود فراموش میکنم کینه ای نبود ام از اول چون سریع فراموش میکردم دعوا کردم با کسی لطفا میخوام مستقیم با شما حرف بزنم یا چت یا تماس یا مستقیم میترسم کمکم کنید اما انقدر بهش فکر کردم اسم مدیر و ناظممون رو بعد دو روز یادم امد اگ میتونین خیلی سریع کمکم کنید نمیخوام این طور بمونم میخوام مثل قبل شم برام ایمیل بزنین منتظرم
خیلی خوب بود