در ستایش شرم

انسان، تنها حیوانی است که سرخ میشود و به این سرخ شدن نیاز دارد.
مارک تواین
به هر واژه و پدیدهای میتوان از زوایای مختلف نگریست. مثلا از نظر زبانشناسی آن را مورد بررسی قرارداد، تاریخچهاش را دید، از نظر سیاسی و اجتماعی در موردش مداقه کرد.
بر این اساس شرم و سرخ شدن هم که شاید در دهله اول، یک چیز روتین باشد که هیچ راز و رمزی در آن نهفته باشد، دنیایی معانی در بطن خود نهفته دارد.
از دید پزشکی سرخی چهره، تشخیصهای افتراقی زیادی دارد:
علل شایع:
– سرخی پوست خوشخیم ناشی از احساسات، تغییرات دما، غذا
– روزاسه
– سرخی چهره ناشی از زندگی در ارتفاعات زیاد
– تب
– مصرف الکل
علل ناشایع:
– کارسینویید
– فئوکروموسیتوم
– ماستوسیتوز
– آنلافیلاکسی
دلایلی متفرقه:
– کارسینوم مدولاری تیروئید
– تومور سلولهای پانکراس (تومور VIP)
– کارسینوم سلول کلیوی
– مصرف برخی از غذاهای مثل ماهیهایی که هیستامین زیادی دارند
– اختلالات روانپزشکی
– سرخی ایدیوپاتیک
– برخی از بیماریهای نورولوژیک: پارکینسون، میگرن، ام اس، تخریب عصب سهقلو، سندرم هورنر، سندرم frey
– مصرف برخی از داروها
– دلایل بسیار ناشایع: تنگی دریچه میترال، سندرم دامپینگ، مسمومیک با آرسنیک، سارکوییدها، لوسمی گرانولوسیتیک بازوفیلیک، کارسینوم برنکوژنیک و …
از نظر فیزیولوژیک هر عاملی که باعث شود که قطر عروق ناحیه صورت افزایش یابد یا میزان خون به جریانیافته در آنها افزایش یابد، میتواند باعث سرخی چهره شود. مثلا کسانی که داروهای متسعکننده عروق مثل نیتراتها یا بلوککنندههای کانالهای کلسیمی را استفاده میکنند، ممکن است چهرهشان اندکی سرختر به نظر برسد. همه علل شایع و ناشایعی که در بالا برشمردم، از طریق دو مکانیسم مزبور، باعث سرخی صورت میشوند.
همان طور که میدانید سرخ شدن در نتیجه شرم و احاسات، پدیدهای ارادی نیست، وقتی این وضعیت برای کسی پیش میآید از نظر فیزیولوژیک، رشتههای عصبی سیستم خودکار عصبی، در صورت و گردن باعث افزایش اندازه قطر عروق میشوند.
تا اینجای کار تنها از نظر پزشکی در مورد سرخی چهره و شرم صحبت کردم، اما از منظر جامعهشناسی چه میتوان در مورد شرم گفت؟
حسن قاضی مرادی، کتاب جالبی دارد با عنوان «در ستایش شرم، جامعهشناسی حس شرم در ایران»
این کتاب البته کتاب تازهای نیست و چند سال است که منتشر شده است. کتاب را نشر آمه در ۱۴۴ صفحه منتشر کرده است و قیمتش هم پنج هزار تومان است. (قیمت تازهترین تجدید چاپ کتاب)
نویسنده که پیش از این هم کتابهای بسیار جالب دیگری از او دیده بودیم، این بار نگاهی دقیق به شرم انداخته است.
هان، ای شرم
سرخیات، پیدا نیست!
شکسپیر، هملت، پرده سوم
رنگ شرم سرخ است، رنگ خشم و عصیان. در تجربه حس شرم، سرخی حاصل خشم به خود و در پی آن، تمایل به عصبان علیه خود است، خود چه در مقام یک فرد و چه در مقام یک گروه، یا سازمان، یا طبقه یا یک ملت. از همین رو چه کمیاب مینماید این سرخی! آن هم برای ما ایرانیان که چه بسیار از نگریستن به خود و نقد خود گریزانیم، و بنابراین چه اندک سرخ میشویم.
در عین حال، هر کس و همگان بر این باور بودهاند و میتوانند باشند که کم و بیش حس شرم را میشناسند و گهگاه آن را تجربه کرده و میکنند. چنین باوری ناشی از این است که شرم، حس بنیادین در انسان است. ما ایرانیان نیز در فرهنگ خویش هر چه عقبتر برویم بیتردید نشانههایی از خوندویدگی به چهرههایمان سراغ میتوانیم گرفت که ممکن است آن را ناشی از تجربه حس شرم دانسته باشیم و یا باید بدانیم.
نویسنده در فصل اول کتاب، نخست شرم را تعریف کرده و آن را حس گناه و حس تقصیر و اشتباه متمایز کرده است. در همین فصل در بخش بعدی او دو درک سنتی و نوین از شرم را توضیح داده است.
در بخش دوم قاضی مرادی، گریزی به متون کلاسیک ادب ایرانیان داشته است و نمونههایی از آنها را در تعریف و توصیف شرم آورده است.
او به جامعه مذهبی ایران از دوره اشکانیان تا ساسانیان و اسلام نظر افکنده است و شایستها و ناشایستها را در هر کدام از این دورهها مرور کرده است، شایست و ناشایستهایی که تولیدکننده حس شرم هستند.
در قسمت بعدی او گریزی به اخلاق عرفانی در ایران زده است و شرم و حیا را از این دید مورد بررسی قرار داده است و بعد پندنامهها را از نظر شرم و آزرم کاویده است.
با رسیدن به نیمه کتاب، نویسنده به قسمت اول بحث خود میرسد و این بار شرم را در حیات سیاسی -اجتماعی ایرانیان مورد بررسی قرار میدهد. در قسمت مهمی از کتاب، او دلایل جالبی بیان میکند در مورد این گزاره که اصولا خودکامگی منجر به زدودن و طرد شرم در جامعه میشوند.
با عبور از این قسمت، قاضی مرادی با بیان اینکه جامعهپذیری در میان ما ایرانیان ضعیف و کمدامنه است، اینگونه استدلال کرده است که «جامعهپذیر بودن» امری متفاوت با ادغام در جمعیت است، همین ادغام در جمعیت باعث رهایی از شرم در توده مردم میشود.
او یک دسته از عبارات به شدت روتین را گواه میآورد: هر کس جای من این کار را میکرد،اگر من نمیکردم، کس دیگری میکرد، من هم یکی مثل همه، هر کس میگوید این کار بد است برای این است که دستش نمیرسد و عرضه ندارد!
او میگوید که «همرنگیجویی» در جامعه میتواند، حس مفید شرم را کمرنگ و سرخرویی را کمیاب کند!
در قسمت بعدی او نوشته است که اگر جامعه به سمتی سوق کند که آحاد مردم مجبور به تجاوز و تعدی به حقوق هم شوند و به عبارتی جنگ همه علیه همه شکل گیرد، شرم رنگ میبازد.
در «شرایط جنگ همه با همه»، هویت فردی محو میشود، هوچیگری و فروتنیهای ریاکارانه همهگیر میشود، قضاوت کردن و فرصتطلبی یا محافظهکاری ساری میشود و در این شرایط شرم دیگر نمیتواند کارکرد خود را اعمال کند.
اما کارکرد شرم از دید نویسنده چیست؟
حس شرم متناظر با حس احترام به خویشتن است. ما وقتی شرمنده میشویم در واقع میخواهیم با تصحیح خود و رفع جنبههایی از خصایص نامطلبوب خود و نقد ناراستیهای خود، عواملی را که باعث نامحترم شدنمان در نزد خود و یا دیگران میشود حذف کنیم و زمینه اعتلا و بازتولید احترام خود را فراهم آوریم.
شرم احساس کسی است که به خود به عنوان انسان نوعی احترام میگذارد. شرم هیچ نسبتی با تحقیر و پست و ناچیز شمردن خود ندارد. شرمنده شدن معنای آگاهی به پستی و حقارت خود نیست، بلکه به معنای وقوف به این امر است که چیزی ناشایست و تحقیرآمیز که ما را بع امجام عمل معیوب و ناراست سوق میدهد، در ما وجود دارد که باید آن را خود بزداییم.
از این منظر، تلاش برای انکار خود، بیاعتیار و حقیر دانستن خود، بیزاری از خود و بیاعتنایی به خود در واقع تلاش برای حذف حس شرم در زندگی است.
در بخش سوم، نویسنده نوشته است فرد در گذار به از هویت ذرهای خودمدار به هویت فردی و فرد اجتماعی و جامعه در گذار از سنت به جامعه مدرن، میتواند این حس شرم را «یاد بگیرد». از دید او شرم که در معنای اصلی خود و نه در معنای سنتی حیا، حجب و خجالت، تنها به صورت کورسوهایی در تاریخ ایران قابل مشاهده بوده است.
خیال حوصله بحر میپزم هیهات – چههاست در سر این قطره محالاندیش
به کوی میکده گریان و سرافکنده روم – چرا که شرم همی آیدم ز حاصل خویشحافظ
یکی از نویسنده ها که اسمشو نمی شه برد، یه کتاب به اسم Shame داره، و آدم های شرقی گره خورده با مفهوم شرم، یه جایی از کتاب خیلی جالبه که توضیح می ده که shame رو معادل کلمه “شرم” به کار برده، و در مورد این می گه که گرچه این کلمه رو بجاش بکار برده، اما مفهوم شرم، رو فقط خود کلمه “شرم” منتقل می کنه.
تا حالا از این دید به قضیه نگاه نکرده بودم. نگاه جالبیه، اینکه شرم قابل تحسین و لازمه و به معنی احترام به خوده نه تحقیر خود. البته شخصا معتقدم شرم زیاد از کمی اعتماد به نفس سرچشمه می گیره و کوچک شمردن خود هم توش نقش داره.
و اینکه اگه از دید خود کسی که زیاد خجالت می کشه و سرخ میشه نگاه کنیم دیگه شرم چندان دلچسب به نظر نمیاد، چون یه المان کاملا غیر قابل کنترله که خیلی چیزایی که فرد نمیخواد بروز بده رو لو میده!
اگه قرص ضد سرخی هم اختراع شده بود خوب می بود :دی
شرم هم مثل خیلی از علایم دیگه یک واکنش طبیعی از سوی فرد هست که احتمال بروز خطر رو بیان میکنه ، خطر خارج شدن از مسیر درست زیستن یا تعامل نامناسب و یا ه چیز منفی دیگه ای که نفس ذاتا نمی پسنده اون رو . و بیشتر به بعد از رخ دادن عمل شرم به میدان میاد و یه نوع سرزنش درونی محسوب میشه ، وقتی کسی کنش منفی نداشته باشه شرم به سراغش نمیاد ، اما یه حالت دیگه هم هست که قبل از کنش میاد و میخواد مانع کنش منفی بشه که اسمش حیا هست . شرم همیشه خوبه و حیا خوبتر . اما اینکه نسبت به چه چیزهایی باید انسان شرم داشته باشه برمیگرده به نوع فرهنگ و عقایدش . و میشه که تغییر کنه . بنابراین نمیتونیم بگیم فلانی از فلان موضوع شرم داره چون اون موضوع برای ما قابل پذیرشه پس شرم اون شخص بی مورده و اعتماد به نفسش مشکل داره ، نه اینطور نیست ، این دوگانگی رفتار بین ما و دیگران برمیگرده به تفاوت فرهنگهای ما . نتیجه اینکه ریشه شرم در عدم اعتماد به نفس نیست ، این تشخیص غلط از چشم پوشی نسبت به تفاوت فرهنگی میان ما و دیگران پیش میاد . یک موضوع برای ما شرم آوره ولی برای دیگری نه . نمیشه گفت ما اعتماد به نفس نداشتیم اما میشه گفت در فرهنگ ما این چیز خوب نیست و این شرم یک نوع احترام به نفس برای ما هست که پرهیز بدیم خودمونو از ناهنجار فرهنگیمون
این سخنرانی Berne Brown در مورد شرم هم جالبه:
http://www.ted.com/talks/lang/en/brene_brown_listening_to_shame.html
البته توی این سخنرانی شرم (Shame) رو یک احساس با تاثیرات منفی معرفی میکنه و اون رو در مقابل احساس گناه (guilt) قرار میده که از نظر اون یک حس با تاثیرات مثبت هست:
احساس گناه یعنی من کار اشتباهی انجام دادم اما شرم یعنی من اشتباه هستم
شرم نوعی خشم به خویشتن است…
هان ای شرم سرخی ات پیدا نیست….. این جمله ….
این کتاب رو به رنگ سرخ گرفتم به قیمت ۱۸۰۰ …حتما قیمت قدیمه… اما بدجور نجاتم داد…. بدجور….
گاهی
وقتی آدم بخواد تکون بخوره…. قشنگ گردگیری می شه…
اما امان از وقتی که کسی نخواد تکون بخوره…
ایرج جنتی عطایی می گه : هنوزم با گل گونت شرم اولین سلامه…
شهیارقنبری می گه : خواب این شرم شرقی چقد نازه مگه نه؟
دکتر الهی قمشه ای حرف خوبی زدن.مقایسه عرفان با تکنولوژی.که عرفان تسلط عقل بر طبیعت درون و تکنولوژی تسلط علم و یا عقل بر طبیعت بیرون.
به نظر من پیشرفت انسان زمانیه که بتونن بر طبیعتشون مسلط باشن.نداشتن اعتماد به نفس،کمرویی،نداشتن عزت نفس،کمبود اطلاعات و نداشتن شناخت لازم از انسان،گرفتاری در فرهنگی که شرمو خوب می دونه بدون اینکه دلیلشو بدونه….اینا مواردیه که داشتنش ضعفه . خواب این شرم واقعا نازه بقول شهیار…
اما اگه بعد از این مراحل آدمدر فضایی قرار گرفت که دیگه خارج از محدوده آگاهی بود یعنی تلاش اولیه شده برای تربیت خود و فرار از ضعفهای انسانی ،ولی اگه بعد از این مرحله چیزی پیش اومد اون موقع شرم اسمشه که همون حیاست و زیبا