فیلم فیل اسپکتور – معرفی، نقد و تحلیل – Phil Spector 2013

فرانک مجیدی: در شامگاه دوم فوریهی سال ۲۰۰۳، قلعهی مجلل و معروفی که بسیاری از کارهای پاپ و راک بزرگ دوران در آن شکل گرفتهبود، محل رخداد یکی از پروندههای مرموز جنایی شد. «لانا کلارکسن»، مدل و بازیگر، در این قلعه بهضرب گلولهای که در دهانش شلیک شد و مغزش را متلاشی کرد، به قتل رسید. صاحب صاحبنام قلعه، مدام میگفت که لانا خودش اسلحه را در دهان گذاشته و ناگهان شلیک کرده، اما قتل لانا توسط خودِ او احتمالی قویتر از سوی بسیاری دیگر بود. صاحب مشهور این قلعه، «فیل اسپکتور» نام دارد. در ۲۴ مارچ ۲۰۱۳، شبکهی HBO فیلمی تلویزیونی را بهکارگردانی «دیوید ممِت» دربارهی این ماجرا به نمایش درآورد. فیلمی که در ابتدا با یادآوری این موضوع آغاز میشود که آنچه در فیلم به نمایش میآید «بر اساس یک ماجرای واقعی» نیست، بلکه درامی است که از اتفاقات و اشخاص حقیقی الهام گرفتهاست. اشخاص حقیقی واقعاً در این فیلم به نمایش در نمیآیند، و عقیدهای دربارهی این ماجرا و پیامدهای آن، ارائه نمیشود. خوشبختانه موفق شدم فردای نمایش فیلم «فیل اسپکتور»، آن را تماشا کنم.
لیندا کنی بِیدِن (هلن میرن) وکیلی است که دچار سرماخوردگی شدیدی شده. او توسط همکارش برای کار روی پروندهی فیل اسپکتور (آل پاچینو) فراخوانده میشود، در حالیکه لیندا در ابتدا امیدی به این پرونده ندارد. بعد از صحبت با اسپکتور و جمعآوری دلایلی، لیندا تصمیم میگیرد پروندهی فیل را بر عهده گیرد، اما…
فیل اسپکتور، از مادری فرانسوی و با اصلیتی روس و یهودی، در سال ۱۹۳۹ بهدنیا آمد. او کودکی خود را در محلهی برانکس و با وضعیت مالی بدی گذراند و از ۱۶ سالگی وارد کار موسیقی شد. در دوران دبیرستان با دوستانش، گروه The Teddy Bears را پایهگذاری کرد و خیلی زود به موفقیت رسید و در سال ۱۹۵۸، معروف شد. یک سال بعد، این گروه از هم پاشید. پس از آن، اسپکتور روی ترانهسرایی و کار با خوانندگان در مقام تهیهکننده تمرکز کرد. در طول سالها همکاریاش با خوانندگان مختلف، با چهرههای بزرگی مانند «جان لنون» و «لئونارد کوهن» کار کرد و این، بخش کوچکی از استعدادیابی و ساخت ترانههای مشهور با بزرگان برای او بود. طبعاً بر شهرت و قدرت اسپکتور، روز بهروز افزوده میشد. اوج قدرت او در دو دههی ۶۰ و هفتاد بود که صفحههای موسیقیش به فروش چشمگیری میرسید و ثروتی افسانهای برای پسرک فقیر برانکس فراهم میآورد. در اواخر دههی هشتاد، کمکاری اسپکتور آغاز شد. شایع شدهبود که او شبی در قلعهاش، گروه Ramones را بهزور اسلحه وادار کرده که برایش آواز بخوانند (رفتارهایی مانند این، باعث میشود که طرفداران سرسخت ارتکاب قتل توسط او، بر گناهکاری او در این پرونده اصرار ورزند.) با فرا رسیدن قرن تازه، اسپکتور که از قدرتش تا حدودی کاستهشدهبود، تلاش کرد با «سلین دیون» در تهیهی آلبوم Falling Into You همکاری کند، که البته این امر حاصل نشد. تا قبل از حادثهی بزرگ، اسپکتور در کارهای کماهمیتتری همکاری داشت. اما ماجرای کشتهشدن «لانا کلارکسن» شهرت و سابقهی او را برای همیشه تحتالشعاع قرار داد.
اسپکتور سه بار ازدواج کرده که حاصل آن ۵ فرزند است. فرزند پنجم او در ۹ سالگی بر اثر سرطان خون درگذشت. آخرین ازدواج او، با دختری بود که ۴۰ سال از او کوچکتر بود و آنهم در گیر و دار ماجرای دادگاهی شدنش!
اخطار: این پاراگراف اسپویلرناک است!
آدریانو دسوزا، رانندهی او، شهادت داد که اسپکتور پس از واقعه سراسیمه از اتاق بیرون آمد و گفت I think I’ve killed someone و در این حالت، اسلحهای هم بهدست داشته، در حالیکه وکلای او تلاش میکردند به دادگاه القا کنند راننده تفاوت killed و called را در آن لحظه متوجه نشدهاست. اما ۴ زن دیگر هم شهادت دادهبودند که اسپکتور برای رسیدن به نیّات خود، آنها را با اسلحه تهدید کردهاست. محاکمهی اسپکتور از سال ۲۰۰۷ آغاز شد. گفتهمیشد در آن زمان اسپکتور به پارکینسون مبتلا بود و چنانکه در فیلم هم به نمایش در میآید، او نمیتوانست رعشهی شدید دستش را پنهان سازد. او پیش از خانم بِیدن، به وکلایش چیزی حدود ۱ میلیون دلار پرداختهبود تا او را از این ورطه نجات دهند. در دادگاه بعدی او که در سال ۲۰۰۹ برگزار شد، او چندان خوشاقبال نبود. اسپکتور به ۱۹ سال زندان محکوم شد، چرا که برای قتل درجهی دوم مقصر شناختهگردید و چیزی حدود ۲۶۵۰۰ دلار هم جریمه شد. تا آزادی، اسپکتور باید تا ۸۸ سالگی صبر کند، بنابراین حکم برای او با معنای زندان ابد، تفاوت چندانی ندارد.
با این مقدمه از کاراکتر اسپکتور، برویم سراغ معرفی فیلمی که از شبکهی HBO به نمایش در آمد. ممت، با نوشتن فیلمنامهی «هانیبال» و نیز کارگردانی «گلن گاری گلن راس» برای دوستداران سینما، شناختهشدهاست. او در تئاتر بسیار چیرهدست است و این مهارت را در ساخت فضای قلعهی اسپکتور و اغلب زمان فیلم که در فضای کاملاً بسته میگذرد، بهخوبی به نمایش میگذارد. برگ برندهی ممت در این فیلم، همکاری با ستارهی محبوبش در «گلن گاری گلن راس» است، یعنی «آل پاچینو» و البته «هلن میرن». بازی میرن در کنار پاچینو، بسیار مطبوع است و رابطهی حرفهای خوبی را به نمایش گذاشتهاند. جایی خواندهبودم که میرن، بازی پاچینو را بسیار تحسین میکرد و زمانی که او با همسرش در «وکیلمدافع شیطان» همکاری داشت، میخواست به ملاقات قهرمانش برود، اما پاچینو به سردی اظهار محبت میرن را پس میزند و از هکفورد (شوهر میرن) میخواهد او را از اطرافش دور کند، چرا که تمرکز او را به هم میزند! گویا خانم میرن در اولین ملاقاتش با پاچینو از شرمندگی آن خاطره در آمده و به او گفته اینبار دیگر نمیتواند او را نادیده بگیرد!
آل پاچینو که در این سالها، هیچ کار قابلدفاعی روی پردهی سینما ارائه نکردهاست، در فیلمهای تلویزیونی درخشش درخور نامش را ارئه میدهد. او برای بازی خوبش در نقش دکتر «جک کوارکیان» در فیلم «تو جک را نمیشناسی» جایزهی امی را از آن خود کرد. به نظر میرسد بازی اخیر پاچینو هم لایق دریافت یک امی دیگر باشد. فیلم روی کاراکتر او تمرکز زیادی دارد و او بهخوبی در نقش مردی رفته که با گذشتهی درخشانش زندگی میکند و به احساسات دیگران اهمیتی نمیدهد. او شدیداً خودشیفته است و از اینکه در کانون توجه است لذت میبرد، ولو برای مسئلهای رسواییآمیز مانند پروندهی جنایی. اما عشق نابش به موسیقی هم پنهان نمانده و بهطور مناسبی در فیلم به نمایش درآمده. اسپکتور بهنوعی دیوی عجیب، ساکن قلعهای مخوف است. خیلی خیلی خاص، همین خاص بودن، پاچینو را بهترین انتخاب برای بازی این نقش میکند و یک شخصیت حقیقی دیگر را بهخوبی جان میبخشد.
اما نمیتوان گفت با این فاکتورهای قابلتوجه، نقدی بر کار ممت و گروهش وارد نیست. اول از همه، جملات آغازین فیلم. تکلیف آقای ممت در ساخت این کار چیست؟ چطور میشود دربارهی ماجرایی حقیقی و با آدمهای حقیقی فیلمی ساخت و ادعا کرد فیلم بیطرف است و نظری ارائه نمیدهد. این تنها کافی نیست که در نهایت، مخاطب را در مقام قضاوتکننده دربارهی اسپکتور قرار دهیم، آنچه در طول فیلم ارائه میشود، مهم است. هیچ ایرادی ندارد ما یا آقای ممت او را بیگناه بدانیم و آقای ممت با اختیاراتش، اینرا به نمایش بگذارد، چنانکه گناهکار دانستن اسپکتور هم اشکالی ندارد. این پرونده اینقدر غامض هست که شاید هرگز از این احتمال ۵۰- ۵۰ خارج نشود. با پیششرطی که آقای ممت در ابتدای فیلمش مطرح میکند، باید انتظار یک داستان ۵۰ – ۵۰ را هم داشت که نیمی از شواهد علیه و نیمی هم لَه فیل اسپکتور باشد. اما تمرکز زیاد روی اسپکتور (که البته بازی دیدنی پاچینو آن را دلپذیر هم میکند!) و روند ماجرا، بیشینهی همدلی را با یک اسپکتورِ بیگناه مطرح میکند. فیل اسپکتور، تاریخ و فرهنگ موسیقی راک و پاپ را بسیار تحتتأثیر قرار داده، در این شکی نیست و میشود برای همیشه ممنون او بود. اما به باور من، هر عملی تنها با خود آن عمل سنجیده میشود. نمیتوان در کارهایی درخشان بود و بهبهانهی خوشنامی در آن کارها، هر نوع رفتاری را در دیگرْ اعمال زندگی برگزید و انتظار هم داشت که به بهانهی خدمات قبلی، نقدی بر عمل تازه وارد نیاید. عمل گذشته، نمیتواند سپر دافعِ اشتباهِ تازه باشد. همسر دوم اسپکتور در مصاحبهای میگوید بهتدریج او دچار غرور شد و اسپکتور با خشم میگوید همسر سابقش به او حسادت میکند و میخواهد ادعا کند خدمات اسپکتور، ایدهی این زن بوده. چند نفر جسته و گریخته از بیاخلاقیهای او میگویند و در صحنهی بعدی، مدرکهایی که شاید دادگاهپسند نباشد اما برای بیننده جالبتوجه است، دال بر بیگناهی اسپکتور به نمایش درمیآید. این دیگر بیطرفی نیست، نه آن عدم جانبداری که جملات ابتدایی فیلم، نوید آن را به گروه طرفدار مظلومیت لانا یا اسپکتور میدهد.
دیگر آنکه، غیر از همسر سابق اسپکتور، آنهم در یک نوار ویدئویی از خانوادهی لانا و اسپکتور هیچکسی را نمیبینیم. چطور ممکن است تأثیر حوادث در چنین پروندهی بزرگی روی عزیزان هر دو طرف اصلاً بررسی نشود؟ همین، هر دو گروه را از نمایش این فیلم بسیار عصبانی کرده و روش عدم قضاوت آقای ممت، هر دو گروه را آزردهاست.
شخصاً، هرگز نمیتوانم بر گناهکاری یا بیگناهی اسپکتور نظری داشتهباشم. برای اینکه حقیقت را دربارهی اعمال شخصی بدانیم، باید آشنایی بسیار بیشتری از آنچه گفتهام با او داشتهباشیم و تازه، پتانسیلهای ناشناختهی انگیزهها و اعمال آدمی همواره غامضتر از توان قضاوت است. اما صِرف حضور دو ستاره در کنار هم در یک فیلم، به من این جرأت را میدهد که تماشای این فیلم تلویزیونی را به طرفداران این دو بازیگر بزرگ پیشنهاد دهم. علیرغم اشکالاتش، میتوانید از یک آل پاچینوی بینظیر، یک هلن میرن خوب و چند شناسهی کارهای ممت، لذتی وافر ببرید. برایم بگویید بهنظر شما، اسپکتور قاتل است، یا قربانی یک سوءتفاهم؟

به نظرم تنها کسی که میتونه در مورد عمل اسپکتور نظر بده یا از حقیقت حرف بزنه خود اسپکتوره. اون خالص حقیقت در جمجمه اسپکتور…