درباره فیلم جاذبه: آن حس یگانه تنهایی روحانی!

هالیوود تا به حال فیلمهای زیاد در ژانر بقا و تکاپوی انسانهای در تنهایی برای زنده ماندن ساخته است، آن هم در تنهایی نسبی. تازهترین فیلمهای مشهور در این ژانر، فیلم زندگی پای هستند که سال پیش به نمایش درآمد، امسال هم فیلم کاپیتان فیلیپس و نیز فیلم All Is Lost چنین حال هوایی دارند.
اما فیلم ۹۰ دقیقهای جاذبه یا Gravity آلفونسو کوارون چیز دیگری است.
دیگر هر کس که تریلر فیلم را دیده باشد، میداند داستان چیست، یک دردسر فضایی. یک حادثه در شاتل فضایی باعث میشود فضانوردان با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم کنند.
جلوههای ویژه سهبعدی، منظرههای زمین، عمقی که حتی در نسخه dvdscr که من دانلود کردم هم پیدا بودند، مبهوت کننده بودند. ماندهام اگر در آینده نسخه بلو ری سهبعدی فیلم را ببینم، چه خواهم گفت. با این حال به شما توصیه میکنم اگر شانساش را دارید، فیلم را به صورت سهبعدی در سینما ببینید.
جلوههای ویژه دو جنبه به فیلم داده بودند:
۱- تهییج، اما این چیزی است که در همه فیلمهای حادثهای هم میشود دید.
۲- جنبه دیگر، ایجاد یک حس روحانی بود، یک حس جدایی و منفکشدگی، در حین دیدن فیلم، این حس ناخودآگاه به انسان هم القا میشد.
من فیلم را تنها دیدم، بنابراین نمیتوانم حدس بزنم که در سالنهای سینما وقتی مردم فیلم را به طریق آیمکس و سهبعدی هم میبینند، بعد تمام شدن فیلم به هم گفتهاند که این حس را داشتهاند با نه.
این حس تنهایی ناب است. تنهاییهای زمینی ما، معمولا ممکن نمیشوند مگر در حصارهای تنگ و محیطهای نمور، یا احیانا کروزئهوار در جزیرهای ناشناخته، اما فرق است بین این تنهایی با وقتی که تنها باشی و در عین حال دنیا زیر پایت باشد و بتوانی «طلوع آفتاب را بر فراز رود گنگ» با همه زیباییهایش ببینی.
چند وقت پیش وقتی خبری منتشر شد، مبنی بر ثبتنام یک شرکت خصوصی از کسانی که مایل هستند، سفری یک طرفه به مریخ داشته باشند
با خواندن آن خبر به همین تنهایی ناب فکر میکردم، در یک سوی این تخیل عجیب آدم فکر میکند که در آن تنهایی چه میکند، کتاب میخواند، بیهوده فیلم میبیند و ..
در سوی دیگر تو نمایندهای تنها میشوی، رسولی که زمین را میبینی و به جای همه ساکنانش میتوانی به آفرینش و نابخردیها و معنی زندگی فکر کنی!
به همین خاطر در حین تماشای فیلم من حسی دوگانه داشتم، از یک سو محو هیجان فیلم شده بودم، فیلمی که تنها با دو بازیگر مشهور یعنی ساندرا بولاک و جورج کلونی و صدای یک بازیگر مشهور دیگر یعنی اد هریس، هیجانی بیشتر از فیلمهای حادثهای معمول ایجاد میکرد و از سوی دیگر آن لحظات ناب را شکار میکردم.
یکی از سکانسهای ناب که فوری قاپیدم، صحنه بسیار زیبایی بود که ساندرا بولاک همچون جنینی که به ناف متصل شده باشد، در وضعیت جنینی قرار گرفته بود و برای دمی، بعد از آن همه تقلا، اجازه داده یافته بود تا مادر هستی در رحمش به او آرامش بدهد.
همه اینها را در قسمت اول پست نوشتم تا حس و حال خودم را انتقال بدهم،به گمانم همین حس و حال و برداشت شخصی هنگام نوشتن در مورد یک فیلم، بهتر از نوشتههایی باشند که میشود مشابهش را در هر سایت داخلی یا خارجی فیلم خواند.
جاذبه، گرافیک خیره آواتار را ندارد، اما در عمل فیلمی از آب درآمده که سالهای سال در ردیف بهترین فیلمهای سینمایی در کنار بزرگانی مثل اودیسه فضایی استنلی کوبریک قرار خواهد گرفت.
جورج کلونی پا به سن گذاشته، هنوز هم اغواکننده است، او که تجربه سولاریس استیون سوردبرگ را داشته است، در این فیلم نقش دوستداشتنی، شوخ و فداکاری دارد، ساندرا بولاک از سوی دیگر توانسته به خوبی از عهده نقشاش برآید. جالب است بدانید که او مجبور بوده حین فیلمبرداری، هر روز ساعتهای طولانی در یک حلقه مکانیکی بزرگ بماند.
فیلم تا جایی که توانسته به قوانین فیزیک وفادار مانده است، دیدن تریلر فیلم ما را نگران کرده بود که فیلم به یکی از قوانین یعنی عدم انتشار صورت در خلأ بیتوجهی کرده است، اما در فیلم اصلی خبری از این مطلب نبود. چیز جالب دیگر اشاره فیلم به سندرم کسلر بود، در فضا برخلاف زمین، ترکشهای برخورد دو چیز به هم، به حرکت خود در مدار زمین ادامه میدهند، آنقدر که به چیز دیگری برخورد کنند یا بعد از مدتهای زیاد به زمین سقوط کنند. این مسئله باعث ایجاد یک واکنش زنجیری و احتمال تخریب بیشتر میشود. این مطلب را نخستین بار دونالد کسلر در سال ۱۹۷۸ در یک مقاله علمی شرح داد.
ولی فیلم هر چه باشد خالی از اشتباه نیست، مثلا ارتفاع تلسکوپ فضایی از زمین حدود ۵۶۰ کیلومتر است، ایستگاه فضایی بینالمللی از زمین ۴۲۰ کیلومتر فاصله دارد، بنابراین عملا غیرممکن است که بدون برنامهریزی و تجهیزات لازم از یکی بشود به دیگری در یک ارتفاع مداری دیگر رفت.
کارگردان فیلم که یکی از نویسندگان فیلمنامه هم بوده است، بعد از تجربههای پیشین که شاید Children of Men درخشانترین آنها باشد، در اینجا هم نوانسته است هنر خود را نشان بدهد.
فیلم از یک سو به خاطر قلت بازیگران و تنوع حوادث و دیالوگها، مینیمال مینماید و از سوی دیگر در بیان «زیبایی زمین آبی و سبز و آفتاب سوخته گرفته تا تاریکی و اعماق فضای بیکران؛ از هیبت ترسناک کیهان گرفته تا وحشت هیچ، از گرمی خورشید سوزان تا انجماد این برزخ ابدی» مشروح و پرحرف است.
اگر طاقتاش را دارید تا زمان آمدن نسخه سهبعدی یا دستکم نسخه دوبعدی باکیفیت آن صبر کنید، اما اگر میخواهید، زودتر این فیلم را مزه کنید، درنگ نکنید، پشیمان نخواهید شد!
ممنون جناب دکتر . واقعن نوشته ی زیبایی بود
این از اون فیلمایی بود که از وقتی تریلرش رو دیدم منتظرش بودم
حیف که نمیتونه بصورت درست و با تکنولوژی سه بعدی آیمکس فیلم رو ببینیم
کاشکی در مورد موسیقی فیلم هم مینوشتید که بدون آنکه متوجه باشیم نقش زیادی در القای ترس، هیجان و امید ایفا میکرد… بخصوص تراک نهایی موسیقی فیلم، سکانس نهایی از لحظه ورود ایستگاه چینی ها به جو عالی بود…
فضاسازی و فیلمبرداری عالی بود، من خودم حقیقتاً تو لحظات اولیه فیلم (با اینکه نسخه پرده ای بود) نفسم تو سینه حبس شده بود…
متن و پست فوق العاده بود دکتر جان… ممنون
واقعا زیبا توصیفش کردی
قبلا هم که دربارش نوشت هبودی تحریک شده بودم ببینمش
یه خورده امتحانات و کارهای شخصی دارم که اگر امروز تموم بشن حتما دانلودش میکنم و می بینم
ممنون
دکتر وقت کردم وبالاخره فیلم رو دانلود کردم و دیدم
تازه به انتهاش رسیدم
زیبا بود
حس خاصی داشت
حسی از خلا و خواستن برای زنده ماندن
حس زیبای توانستن و صرف فعل آن
حس رسیدن به آرامش ( هنگامی که شخصیت زن داستان بر روی ساحل دریا به معنای رسیدن و به زمین و تمام شدن ان همه سختی لبخندی به رضایت میزنه
یا هنگامی که روی آب دراز کشیده و به فضای بالای سرش نگاه میکنه
جایی که تا دقایقی قبل در آن به تنهایی در حال نبرد با فضای لایتناهی بوده
این فیلم رو حدود یک ماه پیش تو سینما به صورت سه بعدی دیدم فیلم واقعا خوبیه اما بعضی جاها یکم کسل کننده میشه
من سه بعدی می خواهم …
سلام دکتر جان همیشه استفاده میکنم از نوشته های زیباتون راجع به فیلمها حستون رو واقعا انتقال میدین. فقط یه غلط ملایی بود تو نوشته تون اصلاح بفرمایین ممنونم
مسخه
تو یه سطر مونده به آخر
ممنونم
در مورد پست مربوط به سیگنالهای موبایل لطفا بگویید از نظر علمی و البته علمی که رشوه نگرفته باشد منظور است چه مقدار این سیگنالها بر بدن تاثیر سو دارند؟ما توسط آنها احاطه شده ایم.
خیلی .. فرکانس این امواج گیگاهرتزی هست … و فرکانس اجاق مایکرویو هم همینطور ..
اما میخواید چکار کنید یا باید بیخیال شد یا باید رفت تو دهکوره ها زندگی کرد
منم فیلمو با ریلیز scorp دیدم(dvdscr)
یکم فیلم عجیبی بود ولی موسیقی خیلی خوبی داشت
من که منتظر اومدن یک نسخه خوب DVD یا Blueray اون می مونم.
چه حسن اتفاقی …!!!
اتفاقا صبح امروز این فیلم رو که دیشب دانلود کرده بودم ؛ موفق به دیدنش شدم …
فیلم جالبی بود و …
فقط جلوه های ویزه اش چنان استادانه کار شده بود که در طول فیلم همیشه احساس می کردم واقعا در فضای خارج از زمین این فیلم فیلمبرداری شده …
اشکالات علمی فیلم در عمل بیش از یکی دو مورد است. در مورد این اشکالات سر و صدای زیادی در مطبوعات و به خصوص از طرف فضانوردان واقعی در اینترنت وجود دارد.
بعضی هاش رو من اینجا نوشتم
http://blog.saeidmirzaei.com/?p=295
قبلا هم در موردش شنیده و دیده بودم ولی مایل به دیدنش نبودم ولی دیگه شما معرفی می کنید باید دید…
ما فیلم رو تو سینما و سه بعدی دیدیم.خیلی زیبا بود. به نظرم یکی از بهترین نمونه های فیلم سه بعدی بود.
آواتار رو سه بعدی ندیدم اما با زندگی پی می تونم مقایسش کنم و به نظرم به همون خوبی بود.
معلوم میشه که این یه کارگردان خوبه که میتونه با یه امکان جدید یه شاهکار تازه بسازه.
تا چند روز بعد حس سر گیجه هر از چندی به آدم دست می داد.
با اینکه وبلاگ یک پزشک همانطور که در عنوانش هست “نگاه علیرضا و فرانک مجیدی…” نه بهصورت تخصصی به سینما میپردازد نه مقوله ی نقد فیلمها؛ ولی این نگاه شما به آیتی (در بسیاری از موارد) خیلی عمیقتر به سینما یا حتی پزشکی است (شاید به دلیل نو آوریهای بسیار زیاد و خبرهای متنوع این حوزه، حق هم همین باشد که بیشتر به این مقولهی واقعا جذاب پرداختهشود). شاید همانگونه که پیش از این نیز اشاره کردهاید به دلیل پارهای از موارد نمیشود عمیق به این مسایل در همهی موارد در یک وبلاگ پرداخت، ولی میتوان کمی این نگاه را عمیقتر کرد. مثل همین قسمت کوتاه که دربارهی فیلم جاذبه نوشتید. فکر کنم هر کس تریلر فیلم هم ندیده باشد و این گفتهی شما “یکی از سکانسهای ناب که فوری قاپیدم، صحنه بسیار زیبایی بود که ساندرا بولاک همچون جنینی که به ناف متصل شده باشد، در وضعیت جنینی قرار گرفته بود و برای دمی، بعد از آن همه تقلا، اجازه یافته بود تا مادر هستی در رحمش به او آرامش بدهد.” و تصاویر انتخابی و فوقالعاده زیبا و بهجا را بخواند و ببیند، به احتمال قریببهیقین مشتاق دیدن این فیلم خواهد شد. در همین نوشتهی کوتاه بسیار نکات نابی هست که خیلی زیبا و هنرمندانه بیان شده است و البته جایش در معرفی و “نقد” فیلمهای معرفی شده در این وبلاگ خالی است؛ صد البته جای نقد هنرمندانه فیلمها خیلی بیشتر خالی ست.
یادمه یه فیلم هم شبیه این دیدم که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.
دختری که به وجود خدا اعتقاد نداشت و با سفر به فضا چیزهایی رو تجربه کرد که خیلی فضای روحانی و عمیقی داشت.
و سکوت مطلق هیجان زیادی به بیننده منتقل میکرد.
ممنون
فیلم Contact
جزو خوش اقبالی است بعضی اوقات وقتی دسترسی به سینمای آیمکس داریم. فیلم رو روز چهارشنبه شب ساعت ۱۲ (اینجا فیلمهای جدید ۱۲ شب چهارشنبه اکران میشوند) به طور اتفاقی رفتیم و چون تقریباً دیر رسیدیم بلیطهای ردیف جلو به ما رسید که زیاد ته دل خوشحال نبودیم اما شوق دیدن فیلم بیشتر از انصراف بود.
وقتی فیلم شروع شد فهمیدیم که چه بهتر روی صندلی جلو هستیم به دلیل اینکه حتی از دامنه دید گوشه چشم هم فضا رو می دیدیم و این موضوع تأثیر فیلم رو دو چندان کرده بود چون در تمام صحنه ها حس میکردیم خود ما هم در فضا هستیم و اثری از افراد و اجسام داخل سینما نبود، بنابراین از واقعیت سینما جدا شدیم.
در مورد عکس العمل ها تمام سینما سرتا سر سکوت بود وقتی تصاویر زمین رو میدید و یا زمانی که کلمه ای رد و بدل نمیشد، حس استیصال و قبول اتفاقات، انسان و فضا، چرخش، حس بی وزنی، حس اینکه ثبات وجود ندارد.
تجربه بسیار خوبی بود به اضافه اینکه تمام اتفاقات ممکن بود و قابل باور.
اتفاقا همون زمانی که فیلم تازه اکران شده بود به توصیه ی دوستی به سینما رفتم و فیلم رو دیدم، صرف نظر از کیفیت سینماهای خارجی از لحاظ ساخت، پرده و صوت، فیلم واقعا جذابی بود. برای من که به نجوم علاقه ی زیادی دارم (در حد مطالعه!) لمس اتفاقاتی که تو فضا می افته واقعا هیجان انگیز بود، توی بعضی از صحنه ها، تکه های اجسامی که به سمت دوربین پرتاب می شد آدم رو وادار به جاخالی دادن می کرد. در کل حس نابی بود، اونقدر که اواسط فیلم به دوستی که کنارم نشسته بود گفتم که یادم نمیاد تو عمرم اینقدر از دیدن چیزی هیجان زده شده باشم! واقعا می شد حس و حال بی وزنی رو توش درک کنی
سلام دکتر. از شانس خوب من موقع اکران فیلم دبی بودم و فیلم رو به صورت ۳d دیدم. باید بگم که به لحاظ بصری بسیار خوب بود و برخلاف بسیاری از فیلم های سه بعدی که قبلا دیده بودم از ۳d به خوبی استفاده شده بود. هر چند داستان و رگبار حوادث آن زیاد به دل نمی نشیند اما دیدن فیلم را با کیفیت خوب پیشنهاد می کنم
من این فیلم رو روی پرده آیمکس و سه بعدی دیدم. بدون اغراق یگانه ترین تجربه فیلم دیدن منی بود که بیش از حد عامه مردم فیلم دیدم تا به حال.
با فیلم پریروز همین جا آشنا شدم و همین الان هم دیدمش، یعنی باید بگم که بی نظیر بود، یه حس خاصی با دیدنش بهم دست داده، نمی تونم توصیفش کنم شاید از جنس همون بی وزنی باشه…
من از بچگی عاشق این بودم که برم فضا و آخرش توی فضا بمیرم دوست داشتم به سیاره های مختلف سفر کنم کلا تو فضا باشم. و با دیدن این فیلم آرزوهای کودکیم تا حد زیادی به باد رفت! الان آرزو میکنم کاش هرگز مجبور نباشم که به فضا بروم!
من زمین خاکی خودمو بعد از این فیلم بیشتر دوست دارم، دقیقا ثانیه های آخر فیلم من بجای اون بازیگر دلم میخواست گِل زمین رو بقل کنم و بفشارم واقعا زمین خودمون با این جاذبه ی ۹/۸ش یه چیز دیگس 🙂
خیلی فیلم زیبایی بود – من که تا یک ساعت بعد دیدنش همش تو درو دیوار بودم !!
اینم جمله خیلی خوبی بود برای وصف فیلم :
“در سوی دیگر تو نمایندهای تنها میشوی، رسولی که زمین را میبینی و به جای همه ساکنانش میتوانی به آفرینش و نابخردیها و معنی زندگی فکر کنی!”
ابتدا فیلم را دیدم و بعد نوشته زیبا شما را خوندم
عالی بود. ممنون
اولین چیزی که به ذهنم میاد بعد از شنیدن کلمه “جاذبه ” سیب هست و این فیلم.
صحنه استفاده از کپسول آتش نشانی برای حرکت در خلا منو یاد انیمیشن زیبای وال ای انداخت و از همه جذاب تر صحنه برخواستن ساندرا بولک در سکانس آخر فیلم و موسیقی فوق العاده اون
با سلام و تشکر از شما بابت معرفی فیلم بسیار زیبای جاذبه
به نظر من یک ایراد علمی بزرگ در این فیلم به چشم میخورد:
بدن بی حفاظ انسان در شرایط خلا فوراً متلاشی میشود. این مورد چندین بار در فیلم بود بدون متلاشی شدن از درون! یک جا در هنگام دیدن جسد شریف که کلاه فضاییش شکسته بود. دوم در لحظه ورود به سفینه متلاشی شده اصلی و دیدن جسد همکاران. سوم در لحظه ورود جورج کلونی به سفینه در رویای ساندرا بولاک.
کاملاً روشنه که به محض وقوع خلا تمام بدن از درون به بیرون بر اثر فشار داخلی منفجر خواهد شد! تصور کنید که در هنگام بادکش کردن برای حجامت، پوست انسان چگونه داخل لوله بادکش مکیده میشود! حال تصور کنید که بخواهند چشم و گوش و تمام اعضا و جوارح بدن را بادکش کنند! چه اتفاقی می افتد؟!
جاذبه بسیار فیلم زیبایی بود. در سینما هم همین حسی که شما میفرمایید رو داشت …
اما در قسمتی از فیلم اشتباه مهمی رخ داده … در حین دیدن آن امیدوار بودم من خطا کنم ولی وقتی اومدم خونه و سرچ کردم، متوجه شدم که: نه! متاسفانه این اشتباه خیلی بد رخ داده …
[بند زیر مقداری از داستان را لو میدهد]
اون هم جاییه که کلونی طنابش رو باز میکنه! اون صحنه چندین اشتباه بد داره. مهمترینش اینکه اصلا نیازی نبود کلونی این کار رو بکنه! یعنی میشد زنده بمونه … اگر هم طرح داستان بر فداکاری فرمانده بود، بهتر میشد در یک صحنه متقن تر صورت میگرفت.
برای مطالعه بیشتر مطلب زیر رو بخونید:
http://www.slate.com/blogs/bad_astronomy/2013/10/04/ba_movie_review_gravity.html
این فیلم بد جور ذهن منو به خودش مشغول کرده
من احساس می کنم این فیلم بر خلاف ظاهر فیلم که پر از هیجان و حادثه است در باطن فیلم حال و هوای روحانی داره و یه سری معانی عمیقو داره به مخاطب میرسونه
شخصیت جرج کلونی یه جورایی استعاره از وجود خدا توی فیلمه
اون سکانسی که بولاک از سفینه جدا میشه و داره غلط می خوره کلونی بهش میگه “سریع خودتو از اون میله جدا کن وگرنه خیلی از مسیر دور میشی” داره نهیب به من میزنهکه انسان امروز اسیر تکنولوژی خودش شده و این تگنولوژی داره اونو از مسیر خدا دور میکنه و همینکه بولاک خودشو جدا میکنه و رها میشه حالا خدا به کمکش میاد و اونو به خودش وصل میکنه و می بره
یا تو سکانسی که پای بولاک به بندای چتر نجات گیر کرده و کلونی خودشو از اون جدا میکنه و باز هم یادآور اینه که این تعلقات مادی بین ما و خدا جدایی انداخته
یه دیالوگ زیبا کلونی به بولاک میگه داخل سفینه
“فرود آمدن همون پرواز کردنه” و این انتخاب ما آدماست که فرود بیاییم یا پرواز کنیم.
سلام خیلی ممنون همین که برای نقد، فیلمو تعریف نکردید و دیدگاه شخصیتونو مطرح کردید خیلی ارزشمند است منم کم و بیش در حین تماشای فیلم با شما هم نظر بودم.مرسی
سلام.منم مثل همه خیلی علاقه دارم فیلم رو به صورت سه بعدی ببینم ولی متاسفانه هنوز موفق نشدم…این اثر برای منی که زیاد فیلم نمی بینم و هیچ آشنایی تخصصی با سینما ندارم یه فرصت دیداری خارق العاده بود،قطعاًهرگز برای وقتی که صرف دیدنش کردم تاسف نمی خورم و از این به بعد حل کردن هر مسئله فیزیکی که مرتبط با مکانیک و دینامیک باشه منو یاد این فیلم خواهد انداخت…
سلام یکی از کاربران سایت کافه فیلم نقد مفصلی درباره ی این فیلم نوشته است.در سایت کافه نقد هم می توانید آنرا جستجو کنید.پیشنهاد می کنم برای فهم عجایب فیلم به این نقد مراجعه کنید.(نقد جاذبه سعید گرامی)
http://www.cafenaghd.ir/naghd/2618/9383.html
http://caffefilm.info/1393/01/29/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-gravity-2013
تر جمه درست gravity در فیزیک گرانش است . مثلا جاذبه مغناطیسی . جاذبه گرانشی و (جاذبه جاذبه ای درست نیست).
فیلم جاذبه رو بعد از تماشای فیلم بین ستاره ای نولان دیدم
واقعا خیلی فیلم ضعیفی بود
فیلم نولان لیاقت اسکار رو داره نه این فیلم جاذبه!!
واقعا؟؟؟؟/منم اون فیلمو دیدم …چون فک میکردم اینم شبیه اون باشه …خواستم ک ببینمش………ولی این کارگردانا عجب ادمایی هستن…….هنرمند ب اینا میگن…….کسایی مث نولان
فیلم خلی قشنگی بود مخصوصا واسه من که عاشق فضا هستم.. من که۲بار دیدمش و هربار ازش لذت بردم،ولی متاسفانه هنوز سه بعدیشو ندیدم.موسقیش هم که فوق العاده بود..
ده اشتباهات اساسی فیلم جاذبه از منظر علم نجوم و کیهانی:
برای بحث میتونید با این آدرس بامن در ارتباط باشید
hamidsaw770@gmail.com
۱.جرج کلونی از جت پکی که (کوله پشتی که برای تامین پیش رانش استفاده میشد ) برای پیاده روی بی مورد بود استفاده کرد و جون فضانورد را به خطر می انداخت
۲.فضانوردان چند ماه قبل ماموریت با هم آموزش می بینند و خیلی چیزها در مورد همدیگه می دونند اما تو فیلم فضانورد همدیگرو نمی شناسن و جرج کلونی از ساندرا میپرسه اهل کجایی ؟خخخ
۳.تلسکوپ هابل که به شاتل متصله در فاصله ۵۶۰کیلومتری زمین قرار داره و زباله فضایی هم در همین مسیره اما فاصله ماهواره مخابراتی ۳۵۰۰۰ کیلومتره – پس ارتباط نباس قطع میشد
۴.پس از برخورد ضایعات فضایی و چرخ خوردن وقتی ساندرا تو فضا میچرخه جرج کلونی با جت پک دوباره اونو بسمت شاتل فضایی برگردوند که این امر غیر ممکنه
۵.ایستگاه فضایی بین المللی در مداری بار ارتفاع ۴۲۴ کیلومتره و این ارتفاع برای تلسکوپ هابل ۵۵۹کیلومتر
این فاصله را نمیشه با جت پک طی کرد
۶.کشیده شدن یک فضانورد توسط فضانورد دیگه یک خودکشی تمام عیاره اگه تو فضا با یه جسم سخت برخورد کنید جراحاتش چندین برابر در سطح زمینه
۷.لباس راحتی ساندرا وقتی در هوا معلق هست خیلی فاانتزیه … چون ماموریت اونا درست مثه کار در اداره هست و با همان فرم لباس ظاهر میشن
۸.موقع حرف زدن اکسیژن بیشتری مصرف میشه. شاید جرج کلونی میخواست ساندرا بمیره .خخخ
۹. در فضا وقتی اشک میریزیم روی صورت جمع میشه درست مثه ژله میشه اما تو فیلم .خخخ
۱۰.فضانوردان بعد از بازگشت به زمین نیاز به چندساعت نیتروژن و اکسیژن دارن و نمیتونن لباسشونو دربیارن و راحت شنا کنند
درضمن من فیلمو دوست داشتم
به نظرم نسبت به فیلم اینترستلار خیلی ضعیف تر بود تا یه جاهایی کشش داشت ولی کسل کننده میشد در حالی که بین ستاره ای تا لحظه اخر ادمو میخکوب میکرد