تصویرسازی عاشقانه از پیوند انسان و فناوری در فیلم Her اسپایک جونز
نمیدانم پست قبلی «یک پزشک» را در مورد پیشبینی سال 2014 اپل و سمت و سوی کلی شرکت اپل را خواندهاید یا نه. در آن پست گفتیم که اپل میخواهد در «همه جا» حضور داشته باشد و «تجربه کلی» استفاده از محصولاتش یگانه باشد و به عبارتی به قلبهای مشتریان نفوذ کند.
اما به گمانم فیلم تازه Her بیان سینمایی این خواسته قلبی اپل، گوگل و شرکتهای بزرگ باشد، یک تصویرسازی از پیوند نامتعارف بین انسان و فناوری. بیان درماتیزهای از سیستمعاملهای آینده!
در فیلمهای که آینده را تخیل میکنند، معمولا عادت داریم که چیزهای در هم برهمی ببینیم: تراشههایی که به بدن ما پیوند زده شدهاند، شهرهایی با آسمانخراش نتراشیده و نخراشیده، پادآرمانشهرهایی که در آنها فردیت یک انسان توسط شرکتهای بزرگ لگد میشد و همه وجوه زندگی تحت کنترل قرار میگیرند.
اما اسپایک جونز به جای بهرهگیری از جلوههای ویژه فراوان، بیان زیباتری از آینده دارد، بیانی شاعرانه از تنهایی انسان.
دیروز در پستی در «یک پزشک»، عکسهای جالب توجه سال 2013 نشنال جئوگرافیک را منتشر کردیم، یکی از این عکسها بسیار جالب بود، عکسی که در تودهای انبوهی از مردم را نشان میداد، چیزی که جالب بود، تنهایی مردم، در عین حضور در جمع بود و دختری که در میان جمع، تنها به واسطه یک گوشی هوشمند است که خود را مشغول نگاه داشته است.
ژوکین فونیکس در این این فیلم نقش کاراکتری را بازی میکند به نام تئودور. او عاشق یک سیستم عامل میشود، سیستم عاملی با هوش مصنوعی که نام سامانتا را بر خود نهاده است. اسکارلت جوهانسون در این فیلم صداپیشه سامانتا است.
سامانتا، به مانند یک آدم با صدای دلفریبش از طریق گجتهای کوناگون و با ایمیل و قرار مجازی، دل از تئودور میبرد و به همه زندگی او رسوخ میکند. روابط آن دو به تدریج عاشقانه میشود.
اسپایک جونز در Her نخواسته که وجه ظاهری آینده را نشان بدهد، از همین رو لس آنجلس او، شهر شلوغ پرترافیکی نیست، حتی گوشیهای هوشمند فیلم او بیشتر شبیه جعبه سیگار هستند تا نسلهای بعدی آیفون. جونز خواسته است که نشان بدهد که فناوری هوشمند، رابطهای کاربری زیبا و هوش مصنوعی شاید در آینده تنها گریزگاه بشر تنها باشند.
Her نخستین تجربه فیلمنامهنویسی اسپایک جونز است، دو فیلم اول او یعنی «جان مالکوویچ بودن» و «اقتباس» توسط چارلی کافمن نوشته شده بودند (اقتباس بر اساس کتابی اصر سوزان اورلئان نوشته شده بود.) فیلمنامه فیلم سوم او یعنی «جایی که وحشیها هستند» هم با همکاری «دیو اگرز» نوشته شده بود.
تماشای فیلم سؤالات زیادی در ذهن برمیانگیزد: مفهوم عشق، فناوری یا ماهیت هشیاری و خودآگاهی:
– آیا عشق میتواند بعدی غیرجسمانی داشته باشد؟
– آیا فناوری، منزویمان میکند یا ما را خوشبختتر میکند؟
– آیا زمانی میرسد که ماشینها هم بتوانند حس داشته باشند؟
– آیا عاشق یک سیستم هوش مصنوعی شدن، میتواند مفهومی داشته باشد؟
جالب است بدانید که اسپایک جونز برای نوشتن اثرش آقاری از متفکران بزرگی در زمینه تکامل هوش مصنوعی را خوانده بود، کوزرویل یکی از آنها بود، او همچنین ویدئوهایی از TED در مورد نقشهبردازی از مغز انسان و مهندسی را دید. اما آنها مشاوری در زمینه سیستمعاملها یا رابطهای کاربری نداشتند. به همین خاطر او و اعضای گروهش آزادانه و بدون بهرهگیری از مردانی از سیلیکون ولی، آینده را شاعرانه تخیل کردند.
این نوشتهها را هم بخوانید
درود بر شما
علاقه زیادی به بازی ژوکین فونیکس پیدا کردم. .به خصوص بعد از دیدن فیلم های گلادیاتور و رئیس .
چقدر نقش اولش شبیه محسن تنابندهس
ممنون بابت معرفی.
یه سوال دیگه رو هم من اضافه میکنم: آیا ما یک ماشین فوق هوشمند هستیم؟
هوش مصنوعی در حال حاضر یعنی انتخاب از بین جملات معین در روبات های چت و یادگیری های مکانیکی مثل حرکت دادن بازوهای روبوت هایی که می تونند راه برن یا مسیری رو یاد بگیرن.
البته اگر سوال و جواب های زیادی که طراحش یه هوش مصنوعی دیگه بوده رو هم به هوش مصنوعی جدید بدید می تونه سوال جدید رو حل کنه البته منظورم از سوال و جواب های زیاد کد شارژ ایرانسل و مبلغ و تاریخ انقضاش و کی جن های تولید شده برای نرم افزارهاست
تا این فیلم دیده نشه نمیشه راجع بهش نظر داد، ولی وحشتناک خواهد بود اگه انسان به این سو برده بشه…
همین الانم داره برده میشه …
و این تلفن هوشمند و غیره ای که بهش اینقدر ولع داریم …عین ولع به شیرینی و چربی است ..
در ابتدا که از گرسنگی میمیریم برایمان واجب است ( اوایل 1900 ) …. کم کم وزنمان متعادل میشود …
و دیگر شیرینی یک چیز خوشمزه ایست که دهان را شیرین میکنم ( اواسط قرن 20 ) …
اما کم کم چاق میشویم ( واخر قرن 20 ) .. و چاق تر و باز هم چاق تر … دیگر نمیتوانیم جلوی خود را بگیریم .. کالری اضافه است .. اما ادم های پر خوری را دیده اید که هی میخورند ؟ این الان ماست ..
آخر سر هم از این چاقی هزاران بلا میگیریم … سکته خواهیم کرد … و در نهایت خواهیم مرد .. و شاید یک شیرینی آخرین شیرینی مان باشد ..
اما افسوس که دکتر تغذیه ای نداریم ..
—
فقط داریم به حرف هوس ها گوش میدهیم …
گوشی قد گوش کوب با صفحه 4k .. رزولیشنی بسیار بیش از چشم مان … اما اصلا نمیبینیم که ای بابا اصلا ما به این هیچ نیازی داریم ؟ واقعا میخواهیم که همیشه همه چیز با یک عینک جلو چشمان باشد ؟ در مسیر راه را نشانمان بدهد ؟ آه یادمان هست که یک زمانی یک قابلیت جالب مسیر یابی در ذهن پیشینیانمان بود ؟ و آنها فکر و احساس میکردند ؟ آنها میاندیشیدند … بعضی وقتها از اطلاعات جست و جو شده استفاده میکردند… اینجوری نبود که هر وقت هر چیز بخواهند سر جایش باشد … و آماده … کمی زحمت هم بد چیزی نبود …
—
اما نه .. این یارو پژمان چی میگوید ؟ دکتر شده میگوید رژیم بگیر ؟ ای باب بیخیال رژیم .. شیرینی به این خوشمزگی بخور و لذت ببر که زندگی دو روزه … ول که چاقی رو ول کن … ببین قناد های دره سیلیکون هی دارن شیرینی درست میکنند ؟ ول هم نمیکنند !! ؟ خوب این برا خوردن دیگه … بخور بخور … بازم بخور .. فکر نکن بخور … این پژمان داره چرت میگه .. باید یک تراشه کار گذاشت تو مغز .. از صبح تا شب چرت زد .. هر چی رو میخوای مستقیم تو مغز دانلود کن .. بیرون نری ها ! خسته میشی .. صبح تا شب تو دنیای مجازی شبکه ذهنی باش .. هیچ تکونی لازم نیست … هیچ فکری .. هیچ اندیشه ای .. همه چیز در لحظه تو فکرت دانلود میشه .. بله
—
دو خط آخر کامنتت رو خیلی دوست داشتم!
” صبح تا شب تو دنیای مجازی شبکه ذهنی باش .. هیچ تکونی لازم نیست ”
و اینجاس که انسان دیگه فارغ از جسم میشه فارغ از محدودیت هاش فارغ از خیلی تلاشای بیهوده
آدما دیگه مادی زندگی نمیکنن هرکسی هر اتفاقی واسش بیفته احساسشو مستقیما از مغزش به اشتراک میذاره مردم میفهمن که اون چه احساسی داره شکستن قلب مقابلتو میتونی احساس کنی میتونی گرسنگیو آدم سیر احساس میکنه و همه شروع میکنن به از بین بردن جسم ناتوانشونو همه فقط میشن روح همه میشن یکی کسی تنها باشه همه تنهان
(فکر کنم تو یکی از کتابای آسیموف بود یه همچین حالتی بود دیگر همه انسان ها یکی شده بودند انسان پرسید آیا میشود چرخه زندگی را بازگرداند انسان پاسخ داد….
من فقط بهش بال و پر دادم)
منفی دادم چون اگه صبح تا شب تو دنیای مجازی بودن خوب بود ، خود من که این روزا بیشتر روز آنلاین هستم آخر شب حالم خوب بود … می خوام عوض کنم رویّه رو چون خودم حالم اساسی بده از این موضوع … نکنه باید به اون حدّ تکنولوژی برسیم تا اون موقع حسّ خوبی بهمون بده ؟!!! نخیر جناب ! من الان با زیاد تو نت بودن حالم بد میشه ، با تکنولوژی صد سال دیگه هم قضیه همینه … ما نمی تونیم به جسممون بی توجّه باشیم و درضمن روح ما طالب ارتباط با دیگران و گردش و تفریح واقعی و نه مجازی هستش … خدا ما رو این طوری آفریده … مجازی جای واقعی و قلّابی جای اصل معنایی نداره … حالا هِی تو نت باشیم … من که فقط احساس کسالت می کنم … همین …
یاد انیمیشن وال ای افتادم. وقتی که تو سفینه شون تو فضا بودند.
و یه صحنه جالبی داشت؛ وقتی که انگار برای اولین بار اطرافشون رو می دیدند.
و البته یاد اون جمله ساختگی منتسب به انیشتین.
امیدوارم یه این زودی ها همچین چیزی رو نبینیم، همینطوری روابط اجتماعی هر روز داره کمتر و محدودتر میشه. دکتر جان اگه تونستی یه پست راجب روابط این دوره زمونه ما دهه 60 ای ها و 70 ای هایی که با مشکلات فراوان دارن سعی میکنند خودی نشان دهند بنویس. دوست دارم نگرش و نظر شما رو هم بدونم در این مورد.
در یکی از قسمت های big bang theory هم شخصیت راج عاشق سیری میشهکه به همه پیشنهاد میکنم ببینن.
خیلی خنده داره
کورزویل!
اسم بازیگرش ژوکین نیست و خواکین هست که البته بعضی اوقات هواکین هم خونده میشه.
این فیلم واقعن فوق العاده بود به نظر من استفاده از یه همچین چیزی مثل هوش مصنوعی خیلی باید هیجان انگیز باشه،…..
با تشکر از آقای اسپایک جونز به خاطر خلق این اثر زیبا و پراز معنا ، فوق العاده بود به نظر من ادبیات و تاریخ ما ایرانیان پر از این معنا است اگر ایشان به آثار بزرگانی همچون مولانا مراجعه می کردند میتوانستند این اثر را در بعد به تصویر کشیدن عشق غیر جسمانی موفق تر و بجای بر جسته تر کردن ابعاد فناوری موضوع عشق ملکوتی و روحانی و بدون نیاز به حضور و فیرزک و بدن انسان بیشتر بپردازند و فیلم را از خمیر مایه های جذاب تر ی برجسته تر نمایند . قرنها پیش خیلی از بزرگان چون با خلق آثار با سبک و سیاق زندگی و رفتار شان امکان عشق بی نیاز از حضور را به ثبوت رسانده اند که میتواند انسان را با احساس عشق در تمام وجود یعنی رسیدن به یگانگی به ارامش مطلق به سکون برساند و این چقدر زیبا و با شکوه است که بشه به تصویر کشید در این فیلم زیبا به این موضوع اشاره شده بوده ولی میتوانست خیلی پر رنگ تر از این باشه به هر حال منکه از دیدنش خیلی لذت بردم در ضمن اگر شکل و مفهوم ساده انرا در نظر بگیریم انسانها در جای جای جهان در اعصار مختلف در شرایط های نا خواسته و نا متناسب مدام به نوعی مجبور به تجربه عشق بدون حضور و غیر جسمانی بوده و هستند بخصوص ما ایرانیانها بخصوص دهه چهل و پنجاه و شصتی ها …. در پناه حق
کامنتاتونو که میخوندم با زور جلوی خودمو میگرفتم که با صدای بلند نخندم…..!
قصد توهین ندارم””ولی این فیلم دارای لایه های فلسفی خیلی عمیقی هست و اصلا بحث این چیزا نیست
به نظرم: شما اگه تحلیلتون از فیلم اینه ,سنگینتر بود که اصلا این فیلمو نمیدیدید !!!!
البته به جز نیلوفر (خانوم_آقا) تا حدودی””
موفق باشید
فقط می تونم بگم فیلمش فوق العاده است.و به نظرم دور از واقعیت نیستش خیلی احساس نزدیکی به این فیلم دارم.اون قسمت که همه توی مترو سرشون با موبایلاشون گرم بود به جوری آدم دلش میگرفت…
و جالبیش اینجا بود که سیسنم عاملشم یه جورایی بهش خیانت کرد…
فیلم منم دیوونه کرد!