تاد استارنر، مردی که تجربه بیست ساله پوشیدن کامپیوتر را دارد!
پاییز هر سال سردبیران مجله فارین پالیسی فهرستی از افراد اهل فکر یا افرادی که در تحولات فکری جهان تأثیرگذار هستند، تهیه میکنند.
من با مطالعه شماره دی نشریه مهرنامه، متوجه این فهرست بسیار جالب شدم، در مورد برخی از این متفکران تأثیرگذار توضیحات مشروحی داده شده بود، در مورد برخیها هم خیلی کمتر.
یکی از شخصیتهایی که انتخاب شده بود و کسب اطلاعات بیشتر در مورد او برایم جالب ود، شخصی به نام «تاد استارنر» بود، اما مگر «تاد استارنر» چه کرده است که «فارین پالیسی» او را شایسته بودن در میان 100 متفکر برتر سال 2013 دانسته است؟!
در این مقاله میخواهم به بهانه آشنایی با تاد استارنر، در مورد رایانههای پوشیدنی و تحولی که آنها در زندگی ما ایجاد خواهند کرد، با شما صحبت کنم:
در این سالها با همگانی شدن گوشیهای هوشمند، ارتباط ما با «ماشین» دیگر تنگانگتر از همیشه شده است، این ماشینهای رایانشی، همیشه و همه جا در کنار ما هستند، اگر زمانی ما با کیبوردها با آنها ارتباط برقرار میکردیم، مدتی است که به یاری صفحات نمایش لمسی، ارتباط ما ملموستر شده است، اما حالا ما در حال ایجاد نوع تازهای از ارتباط هستیم، ما داریم سعی میکنیم که رایانهها را بپوشیم.
زمانی ما با رفتن به اتاقهای کامپیوترهای بزرگ، از آنها بهره میبردیم، بعد پیسیها به ملاقات ما آمدند، سپس آنها در جیبها ما قرار گرفتند، امروز در حال تلاش برای پوشیدن و به چشم زدن آنها هستیم و آن طور که اینتل و شرکتهای دیگر وعده دادهاند، در دههها آینده اصلا آنها را در بدن و مغزمان خواهیم کاشت!
اما آیا ایده رایانههای پوشیدنی، چیزی بود که گوگل کشف کرد یا اینکه افراد دیگری هم بودند که قبل از گوگل و قبل از توجه رسانهای اخیر، در آرزوی چنین کاری بودند؟
نخستین نشانههای این ایده را شاید «ونوار بوش» داست که او یکی از پیشگامان اولیه کامپیوتر بود، در مقالهای که در سال 1945 در مجله لایف نوشته بود، آرزو کرده بود که زمانی برسد که برای دسترسی به کامپیوترها مجبور نباشیم به اتاقهای بزرگ کامپیوترهای «مینفریم» برویم.
تاد استارنر بیشک در این زمینه پیشگام است، او استاد 43 ساله پژوهشکده فناوری جورجیا است و حالا برای گوگل کار میکند.
با رونمایی محدود از عینکها گوگل، ما تازه دو سالی میشود که در پی شناخت کاربردهای این وسیله افتادهایم و میخواهیم بفهمیم که گوگل گلس، احتمالا چه مشکلات فرهنگی و تطابقی در بدو عرصه عمومی ایجاد خواهد کرد یا اینکه چطور میتوانیم، آن را مبدل به وسیلهای مفرح برای ثبت همه لحظات همه زندگیمان کنیم. مدتها طول خواهد کشید تا عملا متوجه محدودیتها، کاربردها و مشکلات استفاده از این نسل تازه وسایل هوشمند بشویم.
اما تاد استارنر 20 سال است که چنین تجربهای داشته است! در این مدت البته او گجتهایی به سبکی و کیفیت گوگل گلس نداشت، به همین خاطر با استفاده از وسایلی زمخت و سنگین و فضاگیر، سعی میکرد که چیزهایی با کاربردی شبیه گوگل گلس بسازد. تصور کنید که در حالی که رایانه کوچکی را به بازوی خود بستهاید و یک صفحه LCD جلوی چشم چپتان است، در خیابانها و محل کار حرکت کنید.
وضوح صفحه نمایش این LDC حدود 640 در 480 بود و رایانه استفاده شده یک رایانه کوچک با پردازشگر یک گیگی، 512 مگابایت رم، 30 گیگ هارد دیسک و گیرنده وای فای بود که با کمک یک گوشی موبایل به اینترنت متصل میشد.
در آن زمان بسیار تصور میکردند که او یک مشکل بینایی جدی دارد و ناچار است از این وسیله عجیب برای دیدن اطراف، استفاده کند! شاید هم او را یک مجنون میپنمداشتند، اما حالا بانکدارهای ثروتمند به او التماس میکنند که یک نسخه از گوگل گلس را برایشان جور کند!
بیجهت نبود که زمانی که گوگل به صرافت ساخت عینک هوشمند افتاد، تاد استارنر را هم به کمک طلبید و او را استخدام کرد.
نخستین بار وقتی تاد، دانشجویی در MIT بود، یعنی در سال 1989، ایده وسایل رایانشی پوشیدنی به ذهنش راه پیدا کرد، او وقتی میخواست از سخنرانی استادها یادداشت بردارد، دچار یک تناقض شده بود، اگر همه سعی میکرد از صحبتها یادداشتبرداری دقیق کند، مجبور بود که نگاهش را از روی استاد بردارد و به صفحه کاغذ نگاه بکند و بنویسد، برای همین کلی از اطلاعات دیگر را از دست میداد، اگر هم یادداشتی برنمیداشت، اصولا چیزی برای درس خواندن نداشت!
برای همین تصمیم گرفت که این فاصله و شکاف را از میان بردارد، او متصمیم گرفت که کامپیوتری بسازد که با بدنش ادغام شود و وقتی در حال نوشتن است، چشم دیگر او باشد!
در عرض چند ماه او این وسیله اولیه را ساخت، این وسیله به سنگینی یک کتاب درسی قطور بود! اما با این کار او دیگر هیچ چیزی را از دست نمیداد، او تبدیل به یک آرشیو معتبر شده بود، با کمک او و رایانه پوشیدنیاش میشد به گفتگوهایی که مثلا یک سال پیش انجام شده بود، دست یافت. با همین وسیله او میتوانست آنلاین شود، وقتی در کافیشاپ نشسته است، نقبی به کافهنشینی یک سال پیش خود بزند، زمان حرکت قطارها را چک کند.
الان یکی از دغدغههای بزرگ ما – صرفنظر از قیمت بالای گوگل گلس- این است که چطور این وسیله را به چشم بزنیم و در عین حال انگشتنمای خاص و عام نشویم، اما تاد عقیده دارد که دیر یا زود، همه خود را تطبیق خواهند داد، او میگوید که در ابتدای رواج گوشیهای موبایل هم ممکن بود که با کسی از آنها استفاده میکند، چنین نگاهها خیره افکنده شود، اما خیلی زود، این مشکل رفع شد. به شیوه مشابهی هم عینک گوگل و هم ساعتها هوشمند در سالها پیش رو، توسط همگان -و نه فقط گیکها- مورد استفاده خواهند گرفت و روی که مثلا بیانسه هم روی صحنه، این عینک را به چشم بزند، دیگر باید مطئن شویم که این فناوری آغوش خود را به روی همه باز کرده است!
دغدغه بعدی این است که گوگل گلس ما را به آدمهای بیتوجهی به محیط اطرافمان کند، تصور کنید که در حال صحبت با چند دوست، شما وبسایتی را باز کنید و به جای توجه به صحبتها، مطلبی را چک کنید، در این صورت آیا عینک گوگل ما را تبدیل به آدمهای بیادب و بیتوجه نمیکند؟ تاد معتقد است که همین حالا هم خیلیها با خیره شدن به صفحات آیفونهای خود در حین قدم زدن در خیابانها، همین حالت را دارند. به به عبارتی برای استفاده از هر چیزی باید فرهنگ استفاده از آن به تدریج در ما شکل گیرد، تاد در این دو دهه به خود یا داده است که چگونه و چه وقت از رایانه پوشیدنیاش استفاده کند، مثلا وقتی او با کسی در مورد جدول مسابقات ورزشی حرف میزند، ممکن است به سرعت آنلاین شود و اطلاعات را به صورت آنلاین چک کند، اما حین یک صحت عادی، وارد یوتیوب نمیشود و ویدئوی یک گربه بامزه را همزمان نمیبیند! به عبارتی استفاده او از این وسیله در سطح جامعه برای افزودن یک لایه اطلاعاتی و یک اطلاعات افزوده است، و او همیشه در جین وقفههای طبیعی در حین مکالمات، به این اطلاعات افزوده نظر میافکند و کاربری او باعث ایجاد گسست در نگاه رو در رو و چشم به چشم نمیشود.
تاد چند سال پیش، با لری پیچ و سرگئی برین ملاقات کرد، آن زمان گوگل تازه به فکر ساخت گوگل گلس افتاده بود و داشت برای این کار نیروی انسانی جمعآوری میکرد. پیش این زمان، او در قالب سخنرانیهایی سعی میکرد، این ایده را ترویج کند، مثلا در یک سخنرانی بامزه در آلمان، او گفته بود که همان طور که داشتن یک سگ میتواند راهی برای باز کردن سر صحبت با خانمها باشد، این رایانه پوشیدنیاش هم مبدل به راهی خوب برای این کار شده است!!
اما گذشته از این شوخی، عینک گوگل از نظر تاد، می تواند ما را در زندگی اجتماعی خوشبرخوردتر کند، چرا که با کمک آن مثلا میتوانیم آخرین مکالماتمان را با یک فرد به یاد بیاوریم، یا بلافاصله چک کنیم که آخرین دغدغهها و یادداشتها او در توییتر و پلاس چه بوده است!
عینک گوگل میتواند را با دسترسی سریع به اطلاعات آنلاین، خلاقتر هم کند، دیشب وقتی من وقتی در بیمارستان مجله مهرنامه را میخواندم و به نام تاد استارنر برخوردم، قصد کرد که چنین مقالهای بنویسم، حدود 16 ساعت طول کشید تا من قصدم را عملی کنم و نام تاد استارنر در گوگل جستجو کنم، اما شاید زمانی برسد که وقتی سوژه نوشتن یک مقاله به سرم بزند، بتوانم در همان حال، به عینک هوشمندم بگویم که ایدهام را برایم ثبت کند، در گوگل جستجو کنم و مقالههای مناسب را پیدا کنم و شالوده کلی مقاله را در ذهنم طرحریزی کنم و این یعنی کاهش زمان بین قصد یک کار و انجام عملی آن. مزیت بزرگی که خود تاد استارنر به آن اشاره کرده است.
با کاهش زمان برای بالفعل شدن یک اراده، کارهای زیاد میشود کرد، مثلا در یک زمستان سرد، وقتی چشمتان به یک سوژه مناسب عکسبرداری میافتد، دیگر مردد نمیشوید که دست در جیب کنید و گوشی را بیرون بیاورید، تردید نمیکنید که بیرون آوردن گوشی و عکس گرفتن مؤدبانه است و دیگران در مورد شما چه خواهند گفت، بلافاصله عکستان را برمیدارید و لحظهای را جاودانه میکنید!
در سالهای پیش رو ما به مراتب بیشتر از این کارهای آنی خواهیم کرد و «ریزتعاملات»ها یا microinteractionهای خود را عملی خواهیم کرد، همان طور که ما این روزها میتوانیم در حین صحت با یک دوست، در یک وقفه، لحظهای به ساعت مچیمان نگاه کنیم و ساعت را نگاه کنیم، در آینده نزدیک، در همین وقفه ما میتوانیم چیزی را به صورت آنلاین چک کنیم!
اما چیز جالبتر این است همین آنلاین شدنهای لحظهای منجر میشوند، هر روز، انبوهی از اطلاعات و قطرات دانش، به ذهن ما راه یابند.
بسیار پیش میآید وقتی آفلاین هستیم یا زمانی که از فرط کندی اینترنت، نمیتوانیم آنلاین شویم، با خودمان میگوییم که ای کاش میتوانستم چیزی را جستجو کنم و یا ببینم که خبری درست است یا صرفا شایعه است، اما با وسایل رایانشی پوشیدنی، این اطلاعات در تمام طول روز ذره ذره، میتوانند به مغز ما راه یابند.
ممکن است در نگاه نخست، بیاهمیت به نظر برسد، اما همین ذرات کوچک دانش و آگاهی هستند که در طول زمان، یک جامعه را متحول میکنند، و آن را از حالت یک جامعه بدوی خرافهپرست ناآگاه، به تودههای کارآمد متعامل تبدیل میکنند.
عینک گوگل از همین حالا هم راهش را به بعضی از فروشگاههای ایران راه پیدا کرده است، در یکی دو سال آینده هم ما در کوچه و خیابان افراد بیشماری را مجهز به آن خواهیم دید. اما سؤال اساسی این است که آیا سعی خواهیم کرد که فرهنگ استفاده از آن را از همین الان فرابگیریم و آیا اصولا اینترنت کند محدود ما، این وسیله باارزش را تنها تبدیل به یک وسیله فیلمبرداری و عکسبرداری فانتزی نخواهد کرد؟!
اما در پایان این پست، هدیهای برای شما دارم. اگر یادتان باشد، چند وقت قبل، در «یک پزشک»، با لطف آقای سیاوش محمودیان که یکی از نخستین ایرانیهایی بود که گوگل گلس را تهیه کرده بود، با این گجت آشنا شده بودید.
در همان زمان ایشان ویدئوی بسیار زیبایی که با گوگل گلس تهیه کرده بودند، برای من فرستاده بودند که تا امروز فرصت آپلود آن را پیدا نکرده بودم.
همین ویدئوی کوتاه نشان میدهد که گوگل گلس چطور میتواند لحظات زندگی ما را جاودانه کند و اینکه چطور با آن میشود، لحظههای زیبای زندگی را با دیگران به اشتراک گذاشت!
این ویدئو را در یوتیوب ببینید، یا از اینجا دانلود کنید.
این نوشتهها را هم بخوانید
درود
واقعا وسوسه کنندس همچین چیزی
تصور این که این عینکها بتونن امواج مغزی رو دریافت بکنن و دیگه نیازی به دستورالعملهای گفتاری و لمسی نباشه خیلی هیجان انگیزه.
از اون بالاتر به این فکر میکنم که اگه مکانیزمی هم برای ایجاد امواج مغزی تولید بشه دیگه در اون صورت وارد دنیای متفاوتی میشیم. چون فقط کافیه فکر بکنیم و به سرعت جوابها رو در اختیار خواهیم داشت.
البته باید تفاوت گذاشت بین علمی که در اطراف ما هست و چیزی که برای ما تبدیل به دانش میشه. یعنی اینطور نیست که فکر کنیم و وقتی جوابش اومد، کاملا درکش بکنیم، مثل یه متنی میمونه که باید خونده بشه و روش فکر بشه ولی باز هم جالب میشه.
از طرفی این فکر هم به ذهنم اومده که اگه بشه امواج مغزی تولید کرد و همیچی چیزی هک بشه، میشه یه انسان رو کاملا در کنترل خودت دربیاری. (البته چون مغز طرف مال خودشه شاید همچین ۱۰۰ درصد هم نشه این کار رو کرد)
و نهایتا تنها چیزی که احساس میکنم جلوی ورود همچین محصولاتی به بازار مصرف کننده رو میگیره، باتری هست.
واقعا ضعف باتری تاثیر زیادی روی نحوهی مصرف این محصولات میزاره.
همیشه سعی میکنیم کمتر و کمتر از دیتای موبایلی، وایرلس، جیپیاس و خیلی چیزای دیگه استفاده کنیم تا مبادا دستگاهمون خاموش بشه
درواقع استفاده نمیکنیم، تا مبادا باتری کم بیاره و نتونیم استفاده کنیم.
ما در حدود هشتاد درصد اطلاعات خود از دنیای اطرافمان را از طریق چشم و از طریق دیدن به دست میآوریم. به نظر من گوگل گلس در کیفیت بخشیدن به این اطلاعات گام موثری خواهد برداشت.
سلام
با این بخش آوانگارد بودن تاد استارنر خیلی هماهنگم کمبود این ویژگی در میان ما خیلی به چشم میاد.
ممنونم ازت دکتر…خیلی انرژی گرفتم
البته دوست دارم هرچه زودتر نوتیفیکشین رو با چشم خودم ببینم چون نمیشه انگار ازش فیلم گرفت…
من میخرمش….