وقتی که دیکتاتورها شاعر میشوند
به تازگی دو استاد زبانشناس از دانشکده زبانشناسی در دانشگاه کنستانس در آلمان کتابی منتشر کردهاند درباره دیکتاتورهای شاعر و پیوند میان شعر و دیکتاتوری. کنستانتین کامینسکی و آلبرشت کوشورکه، نویسندگان کتاب “دیکتاتورها شعر میگویند” اعتقاد دارند که پیوندی میان شعر و سیاست، زیبایی و خشونت وجود دارد.
“دیکتاتورها شعر میگویند، هنر شاعری و خشونت”، اثر پژوهشی پروفسور کوشورکه که با همکاری کنستانتین کامینسکی، استاد زبانهای اسلاو در دانشگاه کنستانس در آلمان پدید آمده، مجموعهایست از آثار ادبی دیکتاتورهای نامآشنا در جهان. این دو زبانشناس تلاش کردهاند با تحلیل این متون ادبی رابطه میان حاکمان اقتدارگرا و شعر را کشف کنند.
‘گریز به جهنم’، داستانگونهای از معمر قذافی
تصاویری که از صحنه قتل سرهنگ معمر قذافی به دست مخالفانش در رسانهها منتشر شد برای همگان آشناست. “کتاب سبز” او را هم مانند “کتاب قرمز” مائو همه میشناسند یا دستکم نامی از آن شنیدهاند. اما شاید کمتر کسی مطلع باشد که قذافی ۱۸ سال قبل یک متن شاعرانه و داستانگونه نوشته که اکنون با عنوان “گریز به جهنم” در کتاب “دیکتاتورها شعر میگویند” انتشار یافته است.
قذافی ۱۸ سال پیش در اوج قدرت و پیش از آنکه به طرز فجیعی به دست مخالفانش به قتل برسد، مینویسد: “استبداد فردی، رسواترین و مضرترین شکل استبداد است و با اینحال فرد مستبد فقط یک فرد است و حتی میتوان گفت یک فرد گمنام و بیاهمیت میتواند او را با هر وسیلهای از میان بردارد. استبداد جمعی اما خشنترین نوع استبداد است. چه کسی میتواند در برابر امواج خروشان و در برابر قدرت همهجانبه مردم بایستد؟”
متن داستانگونه “گریز به جهنم” نوشته معمر قذافی دقیقاً با این جملات که سرنوشت او را در پایان کار رقم زد، آغاز میگردد. احتمال دارد که قذافی در لحظاتی که به دست مخالفانش به قتل میرسیده به این جملات اندیشیده باشد. در هر حال این واقعیت دارد که از همین جملات میتوان به ترس قذافی از خشم مردم پی برد.
دیکتاتورهای شاعر، دیکتاتورهای نویسنده
قذافی اما تنها نویسندهای نیست که در کتاب “دیکتاتورها شعر میگویند” با تخیلات و ترسها و آرزوهای بلندپروازانهاش آشنا می شویم: هیتلر، استالین، موسولینی، صدام حسین، کیم سونگ، تورکمنباسی و کاراجیک از دیگر دیکتاتوران نامآشنای تاریخ هستند که همگی برای بیان کردن خودشان به ادبیات خلاق و شعر روی میآوردند.
در ایران هم از زمان خواجه نظامالملک طوسی تا ناصر الدینشاه قاجار و از ناصرالدین شاه تا محمد رضا پهلوی هر یک دستی به قلم داشتهاند و برخی مانند خواجه نظامالملک و ناصرالدین شاه آثار ماندگاری از خود به جای گذاشتهاند. البته این موضوع طبعاً در کتاب مورد بحث ما مورد پژوهش قرار نگرفته است و شایسته است به طور مستقل مورد بررسی قرار گیرد.
در هر حال چه در این بحث سیاستمداران ایران را فارغ از رویکرد و میزان محبوبیت آنان در نظر آوریم، و چه بر این باور باشیم که حساب کلام مکتوب در معنای “لوگوس” و ربط آن با سیاست در شرق، با دیکتاتورهای متعارف غربی و عشق آنان به نویسندگی و شاعری تفاوت دارد، باید گفت که دستکم از متونی که در کتاب “دیکتاتورها شعر میگویند” انتشار یافته، چنین برمیآید که دیکتاتورها بهراستی مجذوب قدرت قلم هستند. پروفسور آلبرشت کوشورکه در مقدمه این کتاب به این موضوع اشاره میکند و مینویسد:
“دیکتاتورها ناگزیرند تحت شرایط بسیار بیثباتی به نظام سیاسیخودمحوری که تلاش برای ساختنش دارند، شکل دهند. آنها نمیتوانند در نظامسازی سیاسی به مشروعیت خودشان تکیه کنند. ازینرو ناگزیرند به شکل منحصر به فردی از نظر ادبی خلاق باشند، با این قصد که دستکم پیشینهای مردمپسند برای خود فراهم آورند و خود را وارث آن پیشینه و سنت جلوه دهند. چنین است که نظامی که آنها پی میریزند، از هیچ برمیآید و ریشه در تخییل (فیکشن) دارد. نویسنده – دیکتاتور به این ترتیب خود را به شکل آفریننده یک اثر هنری که صرفاً از درون او برآمده میپندارد.”
شباهت دیکتاتورها و شاعران
میبینیم که شباهت بین دیکتاتورها و نویسندگان و شاعران تصادفی نیست. فقط خداوند و نویسندگان و شاعران هستند که میتوانند با قدرت کلام از هیچ، چیزی پدید آورند. گاهی آنچه که آنها پدید میآورند، یک اثر ادبی یا هنری بیهمتا و ماندگار است و گاهی هم مانند نوشتههای دیکتاتورها بیشتر سویه تبلیغاتیاش برجسته است تا ارزش فینفسه ادبییا هنریاش. هوشنگ گلشیری در داستان نقاش باغانی از مجموعه “دست تاریک، دست روشن” با سادهترین کلمات این دینامیسم پیچیده را آشکار میکند. در این داستان نویسندهای که از جنگ و ویرانی بیزار است، تخیل میکند و همه آن خانههای ویران را به شکلی آباد تصور میکند. در واقع آلبرشت کوشور به تلاش دیکتاتورها در رسیدن به خداگونگی به یاری تخیلشان اشاره میکند. حاصل این تلاش یک پیشینه یا یک سنت جعلیست که برای دیکتاتور مشروعیتی به ارمغان میآورد.
جامعه شناسی به نام هاینر لومن که در کتاب “دیکتاتورها شعر میگویند” داستان “گریز به جهنم” معمر قذافی را تحلیل کرده است، به سویه دیگری از تلاش ادبی دیکتاتورها اشاره میکند. او اعتقاد دارد که هم این داستان و هم “کتاب سبز” قذافی محور مشخصی ندارند و از هرگونه تفسیر هرمنوتیکی سربازمیزنند. این آشفتگی ذهنی که در متنی پریشان نمود یافته، در “نبرد من” هیتلر هم به خوبی مشاهده میگردد.
لومن به این نتیجه میرسد که این پریشانفکری صوری میتواند نوعی اسطوره را که ریشه در “روایت” دارد ایجاد کند. زیرا اسطوره اصولاً از قلمرو نظریه علمی که قابل بحث باشد نمیآید. با اسطوره نمیتوان پدیدهها را به طرز علمی وصف کرد. به این جهت اسطوره بیشتر به یک اعتقاد مذهبی شباهت دارد و غیر قابل اثبات است.
استالین شاعر و تلاش برای تحریف تاریخ
در “دیکتاتورها شعر میگویند”، شعری هم از استالین منتشر شده است. این شعر که “صبح” نام دارد یک شعر شعاری با تصاویری نخنما مانند چهچه بلبل و دمیدن سحر و شکفتن گل و مانند آن است. اوجینیچ دوبرنکو، زبانشناس متحصص زبانهای اسلاو در نقدی بر این شعر که در کتاب “دیکتاتورها شعر میگویند” منتشر شده، به فعالیت ادبی استالین میپردازد. از قرار استالین سه کتاب تاریخی با زبان ادبی نوشته و درین کتابها تلاش میکند تاریخ را از نو به دلخواه خود ابداع و تحریف کند. تصویری که او در این سه اثر تاریخی از خودش ارائه میدهد، یک رهبر بلامنازع است.
دوبرنکو اعتقاد دارد که بیان ادبی میتواند تاریخ را به شکل مخدوش و تحریفشده عرضه کند و به این واقعیت اشاره میکند که در فاصله بین سالهای ۱۹۳۸ تا ۱۹۳۹ هر آن کس که در روسیه تصویری را استالین از خودش در تاریخ روسیه به دست داده بود، به چالش میکشید، به جوخه اعدام سپرده میشد یا در اردوگاههای سیبری جان میسپرد. به این ترتیب بیان ادبی و خشونت در کنار هم در کار جا انداختن یک روایت جعلی از تاریخ به کار گرفته شدند. آنجا که شاهدی نباشد، بیان ادبی میتواند تاریخ را کاملاً دگرگونه و به شکلی مردمفریب جلوه دهد.
دوبرنکو برای اثبات این موضوع به هانا آرنت ارجاع میدهد. او اعتقاد داشت که دیکتاتورها از یک لحظه تاریخی به بعد خشونتشان را معطوف به مخالفانشان نمیکنند. هنگامی که مخالفان از بین بروند، دیکتاتور از خشونت سیاسی کمک میگیرد تا تصوری را که از خودش میخواهد در تاریخ به جای بگذارد، مدام بازتولید کند. چنین است که تخیل که فینفسه بیآزار و حتی از برخی لحاظ زیبا میتواند باشد، با ترور سیاسی و خشونت درمیآمیزد.
اهمیت کلام
بویان منچف، نویسنده دیگری که تخصص او در حوزه فلسفه است، در مقاله دیگری به اهمیت کلام اشاره میکند. دیکتاتورها با معنای این جمله که در آغاز فقط کلمه و کلمه خدا بود به خوبی آشنایی دارند. آنها برای گسترش دایره نفوذ و قدرت خود، تلاش میکنند کلمات را هم تحت نفوذ خود درآورند. حساسیت روی نویسندگان و بیاهمیت جلوه دادن آثار آنان و سیاستهای سلبی و مخرب برای کاهش یافتن شمارگان کتابها که ما در ایران با آن بهخوبی آشنا هستیم، خود گواهیست روشن بر این مدعا که نویسندگان و دیکتاتورها با هم بر سر تسلط بر کلام رقابت دارند.
در مجموع میتوان گفت اثر پژوهشی “دیکتاتورها شعر میگویند” مجموعهایست از جستارهای بسیار قابل تأمل که با زبانی دقیق و با بیانی علمی به تحلیل رابطه میان کلام و خشونت میپردازد و پیوند میان هنر نویسندگی و شعر را با خشونت سیاسی به خوبی آشکار میکند، بدون آنکه در این میان شاعران را به استبداد ذاتی و درونی محکوم کرده باشد. دادههای پژوهشگران در این اثر صرفاً مبتنی بر تفسیر و تحلیل متونیست که دیکتاتورهای نامآشنا در جهان از خود به یادگار گذاشتهاند.
این کتاب فقط به زبان آلمانی منتشر شده است.
Konstantin Kaminskij; Albrecht Koschorke: “Despoten dichten: Sprachkunst und Gewalt.”,
Konstanz University Press,
۳۲۵ Seiten, ۲۴,۹۰ Euro
ISBN: ۹۷۸-۳-۸۶۲-۵۳۰۱۵-۱
منبع: bbc