خجالت، عامل بازدارنده مهمی در زندگی
آیا تا به حال به این مورد فکر کردهاید، خجالت از کجا ریشه میگیرد و چـه نقشی در زندگی افراد ایفا میکند؟ چرا در فرهنگ یک کشور، موضوع خجالتزدگی از فرهنگ کشور دیگر مـتمایز است؟ آیا خجالت عاملی بازدارنده اسـت یـا عامل پیشرفت فردیایست؟ راستی خجالت چیست؟
سن حس خجالت از نظر محققین گوناگون دیده میشود از چند ماهگی تا 1 یا 2 سالگی که با اولین حسهای خجالت ایجاد شده اولین تجربههای فردی نیز همراه است تجربههای مـانند استقلال، خودآگاهی معمولاً توقع و انتظار بیش از حد توان عامل بروز حس خجالت در فرد است، خجالت از عدم تحقق این انتظارات خود ساخته است.
خجالت از نوع حسهای پایهای است که رفتار انسان را هـدایت مـیکند. این حس به واسطه تطبیق دادن، ارتباط افراد را ساماندهی میکند و مانع طرد آنها از جامعه میشود. حس خجالت معمولاً با حس مورد بیاعتمادی و بیاعتنایی قرار گرفتن و با حس دوستداشتنی نبودن و طرد شـدن آغـاز میشود. خجالت معمولاً با این تجربه همراه است که فردی فکر میکند رفتاری متفاوت از ضوابط رایج جامعه است.
علائم مشخصه ظاهری خجالت”قرمز شدن”، “عرق و یا بغض کردن”و بـالا رفـتن ضربان قلب میباشد. در این حالت فرد خجالتزده از ترس اینکه طرد شود شخصاً از جمع کنارهگیری میکند. این مسئله میتواند نهایتاً باعث بیماری ترس از جمع گردد. از جمله سایر بیماریهایی که بـا خـجالت در ارتـباط مستقیم هستند، عبارتند از:
1. وسواس،2. افـسردگی،3. انـوروکسیا (اخـتلال تغذیه)،4. خودشیفتگی (خودپسندی بیمارگونه)،5. ترس از خودبیماری خیالی (مریضی خیالی و غیرواقعی)،6-اعتیاد، 7. خودزشتپنداری.
افراد خجول را میتوان از نوع ارتباط و نوع حرفزدنشان با دیـگران شـناسایی کـرد. علائم مشخصه این افراد به شرح زیر اسـت:
1-آنها دائم از خود میپرسند دیگران در مورد آنها چه فکر میکنند.
2-در صحبت خود از ضمیر اول شخص”من” استفاده نمیکنند، بلکه از”مردم میگویند کـه …”.
3-بـه جـای توجه به تواناییها و قابلیتهای خود بیشتر به اشتباهات خود تـوجه میکند.
4-قادر به”نه گفتن”نیست(یعنی قادر به حد و حدود مشخص کردن نیست.
5-توان رقابت ندارد.
6-مـیل بـه جـلب رضایت خاطر اطرافیان به واسطه توافق نظر داشتن با آنها.
7-حـس حـقارت داشتن و از جمع دوری جستن (با خود سرگرم بودن).
8-در حضور جمع منفی داشتن-مانند ترس و اضطراب و افـسردگی-ایـن نـوع حس در بچه مدرسهای نیز دیده میشود.
9-عدم توانایی در ابراز احساسات شخصی
10-تـمایل بـه تـحقیر و رسوا کردن دیگران و کنایه زدن دارد.
11-رفتار حیرتانگیز در جمع از خود نشان میدهند.
12-تمایل به پنـهان کـردن مـسائل شخصی و خانوادگی به عنوان اسرار شخصی.
13-نگرانخاطر به خاطر گرفتن چیزی که حق دیـگری مـیداند.
14-عدم توانایی در برقراری ارتباط اعتمادآمیز
15-مسئله با هویت شخصی و احساسات دورنی خود دارنـد.
بـه نـظر روانشناسان حد اقل دو نوع خجالت وجود دارد:
- خجالتی که باعث وفق دادن فرد با شرایط جـامعه مـیباشد.
- خجالت که عامل پیشرفت شخص و تطبیق او در اجتماع میباشد.
خجالت نوعی علامت هشدار اسـت. هـشداری کـه ما را به رفتار و عکس العمل ما در رابطه با دیگران یا یک موضوع خاص آگاه مـیکند (مثلاً اگر فردی به اتفاقی که در یک جمع تجربه میکند بخندد درحالیکه بـقیه سـکوت مـیکنند، واقعهای که میتواند باعث خجالتزدگی فرد شود). بنابراین حس خجالت را میتوان به عنوان یک عـامل مـفید در کـنترل رفتار فردی در محیط دید و تعریف کرد. خجالت عاملی است که ما از دنـیای خـیال خارج کرده و به واقعیت نزدیک میکند. خجالت و نیز نقطه متقابل آن [غرور] از تقابل فرد با دیـگران به وجود میآید. یعنی مسبب تنظیم ارتباط فرد با سایرین است، به عبارت دیـگر عـاملی که فاصله بین [ما](به عنوان فرد-[مـن]) و افـراد مـقابل ما را ایجاد و تنظیم میکند.
خجالت به مـانند تـرس از آن دسته از حسهای ذاتی (واکنش) است که در دنیای حیوانات نیز مشاهده میشود. یعنی رفـتار انـسانها و حیوانات وجه تشابه دارد. یک حـیوان وقـتی حس ضـعف مـیکند سـریع از صحنه میگریزد (دمش را روی کولش گـذاشته و فـرار میکند). حس خجالت در انسان حالتی مشابه را باعث میشود و میتواند خیلی دردناک و نـاخوشایند بـاشد چون انسانهای خجول اغلب احـساس ناتوانی میکنند. در نتیجه خـود را بـه شرایط اجتماعی و شرایط فردی کـه بـا او هستند تطبیق میدهند.
(از خجالت آب شدم و…) این عاملی است که افرادی سعی کرده دیـگران را بـا سوء استفاده از این حس (حـقارت، شـرم، خـجالت زدگی) تحت سـلطه خـود درآورده و یا آنها مجبور بـه کـارهایی میکنند که به آن راغب نیستند. حس خجالت نفس انسان را کنترل میکند و حافظ افراد آر رفـتار و مـوقعیتهای تحقیرکننده است.
حس خجالت بلاخص در ارتـباط مـستقیم با خـودشناسی، خـودنگری، خـودآگاهی، خود قدردانی و خلاصه حـس به خود است. اعمال مرتبط با حس خجالت، فردگرا بودن را بانی میشوند. این اعمال فـرق بـین افراد را نمود میسازد و حس هـویت را در افـراد مـیپرورد. ایـن امـر در داستان آفرینش در انـجیل نـیز با داستان چگونگی آفرینش آدم و حوا تا بیرون راندن آنها از بهشت و علت این امر قابل مشاهده و پیـگیری اسـت. داسـتانی که در آن میتوان خواص خجالت را جستجو کرد و یـافت. خـواصی مـانند: تـشخیص خـوب و بـد، شناخت خود، ایجاد خلاقیت، و نیز خواص منفی مانند حس گناه و در نتیجه تبعید (از بهشت) و پایان قصه که قبول مسئولیت برای خود و برای اعمال خود است.
خجالت بیماری مـحسوب نمیشود. بلکه برعکس آن در حد متعارف حتی باعث این توانایی میشود که فرد خود را به جای مخاطبش قرار داده و با او همحس باشد. خجالت زمانی بیمارگونه میشود زمانی که فردی اصلاً ایـن حـس را نداشته و یا بیش از حد خجول باشد. مهم در این رابطه مثل خیلی چیزهای دیگر این است که حد تعادل در آن حفظ شود. دلیل خجالتی بودن بیش از حد یک فرد میتواند عـدم تـوانایی او در تحمل تفاوتها باشد. در افراد خجول فقر و کمبود غرور به ذات خود (عزت نفس) مشاهده میشمد (یعنی با شخصیت خود کنار نیامدن). خجالت میتواند نـشان از ایـن مسئله باشد که شخص خـود را بـا اعتماد به نفس و متمایز از بقیه ببیند و همزمان باعث پذیرش وابستگیهای حیوانی وذاتی توسط فرد شود. ریشه خجالت در خواص حیوانی انسان قابل جستجو است خـواصی مـانند هضم (خوردن) و دفع و سـکس. در ایـن ارتباط آداب اجتماعی متفاوتی رایج هستند مانند آداب پاکیزگی و نظافتی و محرکهای دیگر. افراد خجول همیشه بیم آن را دارند که رسوای اینگونه خواص ذاتی خود شوند و آنها را پنهان میکنند و با توجه به نقابی کـه بـا خود دارند همیشه در این تصور هستند که مورد توجه دیگران قرار دارند.
خجالت معمولاً در ارتباط با کنجکاوی و علاقمندی میباشد ولی میتواند در فرد به صورت عاملی بازدارنده و مانع رفتاری وی گردد. از آنـجایکه چـون خجالت بـا مشاهده کردن و مشاهده شدن در ارتباط است. به همین دلیل خجالتزده [از خجالت در زمین آب میشود].
بنابراین بهترین راه مـقابله با خجولی این است که فرد خود را همانگونه که است بـه بـقیه نـشان بدهد نه بیشتر و نه کمتر (به عبارتی خودش باشد و خود را بپذیرد). خجالت میتواند از ضعف نسبت به دیـگری ( خـجالت از نوع ضعف) منشع بگیرد. این میتواند یک دلیل باشد که اغلب زنانی کـه مـورد سـوء استفاده قرار میگیرند از متجاوزین خود شکایت نمیکنند. در این ارتباط حس خجالت شدت مییابد اگر فـرد متجاوز از دوستان یا اقوام باشد. (ایجاد حس ننگ و خجالت). این نوع خجالت در افـرادی هم که تحت روانـکاری قـرار دارند، مشاهده میشود. خجالت زمانی عامل زیست محیطی دارد که از ماهیت خجالت برای تحتتاثیر قرار دادن افراد و یا رسیدن به اهداف خاص استفاده شود. مثلاً در زبان عامیانه با استفاده از اصطلاح [خجالت بکش] و یا در مـدارس با تهدید به تنبیههایی، مانند گوشه دیوار ایستاندن شاگرد و یا بمباران روزانه مردم با آگهی کالاهای مختلف برای تاثیرگذاری در فروش انواع کالا به آنها. فرم و محتوای خجالت در فرهنگهای مختلف گوناگون اسـت و بـا گذشت زمان تغییر مییابد. در اروپا و بعضی از کشورهای صنعتی زمانی مسائل جنسی و پوششی از مواردی بود که حامل خجالتزدگی میگردید و با گذشت زمان این موضوع حل شده و مواردی دیگر جایگزین آن شدهاند. مـانند بـیکاری، علائم پیری، سنبلهای زیبایی، مدگرایی و رقابت در بهتر بودن در کار و تحصیل.
خجالت تمام وجود فرد را دربرمیگیرد چون فرد خجول این حس و ترس را دارد، آنطور که است پذیرفته نمیشود. به همین دلیـل تـفاوت عمده بین خجالت و گناه وجود دارد زیرا که یک فرد گناهکار برای عمل خود جریمه میشود. پس عامل حس گناه، اعمال فرد است به همین دلیل قابل کنترل و متغیر است. ولی بـاعث حـس خـجالت فرد دیگری است. فرد خـجول از شـخص ثـالث خجالت میکشد اگرچه ممکن است از خودش هم خجالت بکشد ولی این نوع حس خجالت در ارتباط با آموزشهای اجتماعی و یا از ندای درون است و تأثیر گـرفته از افـرادیست که در پرورش فرد نقشآفرین بودهاند، مانند والدین یـا مـعلم. یعنی تجارب بچگی از عواملی تاثیرگذار در رفتار آینده فرد است. چرا که فقدان هویت فردی یکی از مسببهای مهم خـجالت اسـت و چـنانچه کودکی و یا نوجوانی بجای تشویق برای کارهای خود (یک نـقاشی یا یک شعر) که خودش آنها را مثبت و فوق العاده میبیند مورد تمسخر واقع و یا تنبیه شود حس اعـتماد بـه نـفس در او کشته میشود.
حس خجالت میتواند به حدی ناخوشایند گردد که بـاعث خـودکشی و یا تنفر فرد از خود گردد و یا قتل کسی که عامل خجالت گردیده است.
در ابتدای این مـقاله بـه بـعضی از عوامل حس خجالت اشاره شد در اینجا به عوامل دیگر مانند نقش بـازی کـردن بـه خاطر ترس از پذیرفته نشدن وجود ذاتی خود نیز اشاره شده و یا به [رفتار کاملگرایی] به عـنوان عـاملی بـر علیه رسوایی فرد و خجالتزدگی اشاره میشود. در رفتار تمسخر و کنایهآمیز نیز میتواند خجولی پنهان بـاشد. افـراد خجول معمولاً از حس حقارت رنج میبرند.
برای پنهان کردن خجولی خود افراد کـه خـود از آن رنـج میبرند، روشهای مختلفی را استفاده میکنند. یکی ازاین روشها خجالتزده کردن دیگران با رفتار غـیرعادی خـود است با این هدف که نگاه دیگران را از خود سلب کنند. روش دیگر از شـرکت در [تـاکشو] تلویزیونی اسـت برای مهم جلو دادن خود با به بحث گذاشتن مسائل شخصی خودی جلوی دوربین (روش تـقابلی). افـرادی که در آنها حس خجالتزدگی از سنین بچگی پروش مییابد اغلب دیگر از این حس رهـایی نـمییابند. آنها خود را دائم در تأیید و نظر دیگران در مورد خود جستوجو میکنند و عمل و رفتار آنها از روی عادت و به خـاطر جـلب رضـایت دیگران است و به خاطر خودشان و یا نیازشان (مانند کنترل وزن چون دیگران اضـافه وزنـ آنها را بد میدانند، غذا خوردن از روی ساعت و نه به خاطر گرسنه بودن).
خجولیها نه تنها قـدر و ارزش خـود را نمیدانند بلکه در مقایسه با دیگران نسبت به خود حس بیارزشی و عـقده حـقارت دارند. آنها از کمبود خودحسی و خودبینی، فقر ارتـباط رنـج مـیبرند. آنها نسبت به خود دچار نوعی بـیوجودی و وابـسته به نظر دیگران هستند.
این نوع بیاعتمادی باعث میشودکه آنها نه تنها صـاحبنظری نـباشند بلکه همیشه به نقل از دیـگران صـحبت کرده و از کـلمه [من] استفاده نـکنند و هـمیشه تابع نظر همسر خود یا فـرد دیـگر باشند. جالب این است که افراد نیش از حد خجول استاد خودشناسی هـستند چـیزی که باعث بالا رفتن قدرشناسی خـود در آنها نمیشود.
این فـقدان خـودستایشی آغاز بیماری روحی و جسمی اسـت. از عـلائم بارز آن عدم توانایی در تشخیص ارتباط بین علائم فیزیکی بیماری و رابطه آن با مسائل شـخصیتی (روحـی و روانی) میباشد. مشخصه این بـیماری روانـتنی (پسـیکو سوماتیک) واکنشهای فـیزیکی اسـت که معمولاً در شرایط هـیجانزدگی نـیز تجربه میشود مانند 1-عرق کردن، تپش قلب یا لرز در موقعیت ترس 2-لکنت زبان یا سـرخ شـدن و سرگیجه رفتن در حالت خجالت و 3-انقباض عـضله، سـردرد و بالا رفـتن فـشار در حـالت خشم. این گونه افـرارد معمولاً با بدن خود غریبه هستند و از درک آن غافلند بطوریکه حتی سیکنال های ارسالی از جسم خود را بـه عـنوان عوارض بیماری تلقی کرده و نه هـشدار درونـی. افـسردگی مـیتواند آخـر خط خجولی غـیرطبیعی و غـیرعادی باشد.