دگردیسی یک گاو توسط پیکاسو
این واقعه در سال 1945 در کارگاه قدیمی متعلق به مـورلوت، در خـیابان شـابرول پاریس، اتفاق افتاد. جریان را از زبان ژان سلستین، کارگری که درآن زمان با پیکاسو کار میکرد، میشنویم. سلستین درباره پیـکاسو چنین گفته است: «او اثر خاصی در من گذارده است. کار کردن با پیکاسو چـیزی به زندگی من افزوده اسـت. او احـساس دارد؛ او…، چطور بگویم، دارای استعداد شگفتآوری است…او نابغه است، پیکاسو یک نقاش نابغه است».
داستان گاو را باید در کارگاهی بزرگ، در محلی که رنگها میدرخشند، دستگاهها کار میکنند، پوسترها به در و دیوار آویزانند، کارگران با هیاهو به کـار مشغولند، و نقاشان در گوشه و کنار پرسه میزنند، شنید.
سلستین چنین تعریف میکند:
«یک روز، پیکاسو شروع به کشیدن تصویر گاوی کرد. گاوی عظیم الجثه، مدور و کامل از آب درآمد. گمان کردم که آن تصویر، تصویر نهایی است. ولی ایـنطور نبود. پیـکاسو طرح دوم و به دنبال آن، طرح سوم را نیز کشید. گاو هنوز هم عظیم الجثه و کامل بود. پیکاسو باز هم به کشیدن طرحهای دیگر ادامه داد. لیکن آن تصاویر جدید دیگر شباهتی به گاو اولی نداشتند. جثهٔ گـاو بـه تدریج کوچکتر و وزنش کمتر میشد…همان روز هنری دوشان گفت که پیکاسو «به جای افزودن بر تصویر گاو، مشغول کاستن از آنست…» در آن موقع، پیکاسو سرگرم حذف تکیههایی از پیکر گاو بود. پس از هر تغییری، مـا تـصویر جدید را چاپ میکردیم. پیکاسو متوجه حیرت ما شده بود؛ او شوخی میکرد، به کارش ادامه میداد، و بالاخره گاو دیگری ترسیم مینمود، و با هر تصویر جدید، خطوط بیشتری را حذف میکرد. پیکاسو گاهی به مـن مینگریست و مـیخندید.
(هـنری، نگاه کن، این تکه را باید بـه قـصاب بـدهیم. احتمالاً زن خانهداری آنرا خواهد خرید…)
سرانجام، سر گاو شبیه سر یک مورچه شد».
سلستین، در پایان داستان گـاو، اضـافه نـمود که: «در آخرین چاپ، تنها چند خط باقی مانده بـود. وقـتی پیکاسو کار میکرد من مراقبش بودم. او مرتباً از جثهٔ گاو میکاست.»
«هنوز هم گاو نخست را به یاد داشتم. آنچه را که نـمیفهمیدم آن بـود که پیکاسو کارش را در نقطهای به اتمام رسانده بود که مـیبایست درواقع از آنجا آغاز کرده باشد! لیکن او در جستجوی گاو خودش بود؛ و برای یافتن گاو تکخطیاش، انواع گوناگون گاوها را ترسیم کرده بـود. چـنانچه بـه آن گاو تکخطی بنگرید، نمیتوانید تصور کنید که ترسیم آن چقدر کار برده اسـت…»
کـاروت گفته بود که «برخی از نقاشیها چنانند که گویی چیزی در آنها نیست، لیکن همه چیز در آنها وجود دارد». و تصویر گـاو از ایـن گونه است. هـر مرحلهای معنای خاص خود را دارد، و هریک از آن معانی، جنبهٔ دیگری از واقعیت را بر ما آشکار میسازد. آنـچه کـه باقی میماند حاوی تمام افکار و تصوراتی است که با ذکر واژهٔ «گاو» به ذهن ما خطور میکند.
منبع: نشریه پیام یونسکو – شماره 130
این نوشتهها را هم بخوانید