مخترع اینترنت -سر تیم برنزر-لی- هم سرخورده از اخبار کاذب و وضعیت کنونی وب، بر این باور است که کارکرد اصلی اینترنت باید انتشار واقعیت‌ها باشد

هر روز که می‌گذرد وضعیت کنونی اینترنت افراد بیشتری را به ستوه می‌آورد. حالا دیگر کار به سریال‌های محبوب عامه‌پسندی مانند سریال هوملند هم کشیده است:

در فصل ششم این سریال که هفته بعد داستانش به اوج خواهد رسید، یکی از اجزای اصلی داستان، مسئله اینترنت و اخبار کاذب و تشکیلات منسجمی است که با نیروی انسانی کارکشته و بات‌ها، می‌خواهند افکار عمومی را تغییر بدهند، واقعیت‌ها را تحریف کنند و دروغ را جایگزین آن کنند. سریال در بیان ساده این مشکل، نسبتا موفق بوده است.

حالا دیگر 28 سال از زمانی که سال 1989،  سر تیم برنرز-لی، اینترنت را پایه گذاشت، می‌گذرد. اینترنت ایجاد شد تا یک مکان باز برای انتشار اطلاعات بر همه و مشارکت عمومی باشد. اما حالا با هجوم اخبار کاذب و مطالب زرد و بی‌ارزش در شبکه‌های اجتماعی، حتی مخترع وب هم در پی راهی برای مقابله با اخبار و اطلاعات «بد» است.

او روز سه‌شنبه در گفتگویی با بخش فناوری خبرگزاری CNN گفت که باز نگاه داشتن وب، کافی نیست. برنرز-لی به تازگی جایزه یک میلیون دلاری تورینگ را گرفته، جایزه‌ای که آن را معادل نوبل در زمینه کامپیوتر می‌دانند. او می‌گوید که ما باید مطمئن شویم که اینترنت مکانی سازنده باقی بماند که بتواند حقیقت را نشر بدهد و از دموکراسی حمایت کند.

وب در گام نخست، جایی برای مبادله افکار دانشمندان و دانشگاهیان بود، اما خیلی زود همه‌گیر شد و  جایی برای ارتباط همگانی و آموزش شد و کمی بعد ابزارهای اجتماعی آن را تسخیر کردند. اما به موازات این تغییر کاربرد و ماهیت، فلسفه پشت سر اینترنت تکامل پیدا نکرد.

خیال خام خیلی‌ها این بود که اگر اینترنت باز و آزاد باشد و سوگیری‌ای در آن اعمال نشود و اگر برای انتشار اطلاعات و اخبار، نیاز به کسب اجازه از کسی نباشد، خود به خود اینترنت به قدرتمندترین رسانه ممکن تبدیل می‌شود، رسانه‌ای که مرز بین کشورها در آن معنی ندارد. به این ترتیب همه شهروندان دنیا می‌توانند همدیگر را درک کنند و در صلح و صفا با هم ارتباط برقرار کنند.

تنها برنرز- لی نبود که چنین خوش‌بینی‌ای داشت، اریک اشمیت، رئیس سابق گوگل و پیشگام اینترنت هم چنین باوری داشت و حالا این اعتقادش دگرگون شده است.

اما حالا اینترنت آن رسانه معصوم سابق نیست و در 28 سالگی خود چهره دیگری به خود گرفته. برنرز لی در نامه‌ای که چند وقت پیش منتشر کرده بود، 3 نگرانی عمده‌اش را در زمینه وضعیت اینترنت برشمرد: اخبار کاذب، آگهی‌های آنلاین سیاسی و از دست قدرت کنترل بر اطلاعات.

انتخابات بحث‌برانگیز اخیر آمریکا و نیز نارآرامی‌های مشابه سیاسی در کشورهای دیگر دنیا، گاهی باعث می‌شوند که آگاهان و کارشناسان، در مورد اینترنت دقیق‌تر شوند.

ما خیلی وقت پیش‌تر از انتخابات آمریکا هم می‌دانستیم که بسیاری از کشورها برای خودشان ارتش سایبری دارند، ولی انتخابات آمریکا و متهم شدن روسیه در استفاده از توان سایبری خود در شکل دادن به افکاری عمومی آمریکایی‌ها، باعث شد که ابراز نگرانی از این رفتارها، عمومی شود.

حالا ما با ارتش‌های سایبری مواجه هستیم که با حمایت دولت‌ها و نهادهای اطلاعاتی و با استخدام افراد ماهر و به‌کارگیری بات‌ها، کارهای زیرپوستی فراوانی در اینترنت می‌کنند. از انتشار کاذب در مورد شخصیت‌ها گرفته، تا انتشار اخبار زرد سرگرم‌کننده برای تحت الشعاع قرار دادن اخبار و واقعیت‌های مهم.

معمولا به گاه ابراز این نگرانی‌ها، همه سعی می‌کنند به کاربران اینترنتی توصیه کنند که آگاهانه‌تر عمل کنند و ناخودآگاه ابزار دست نشوند، اخبار را از منابع معتبر و اصلی بخوانند و قدرت تحلیل شخصی خود را بیشتر کنند.

اما به باور من چنین امیدی، ره به جایی نخواهد برد. به عبارتی آن چند درصد مسئول و آگاه‌تر در اینترنت، همیشه و همیشه در اقلیت خواهند ماند و برد با لشکر لایک‌کننده و به‌اشتراک‌گذارنده تکانه‌ای خواهد بود، جماعتی که خیلی وقت است تعارف را هم کنار گذاشته‌اند و حتی از ژست‌های روشنفکری هم احتراز می‌کنند و با تقویت رسانه‌های زرد و ابراز نفرت علنی از منابع اصلی که به زعم آنها بی‌جهت پیچیده و مطول می‌نویسند، ابزار دست قدرتمندان می‌شوند.

پس یکی از امیدهای دیگر ما این است که خود فناوری، ابزارهای قدرتمندی برای کنترل اطلاعات اختراع کند. مثلا متعاقب انتخابات آمریکا، فیس‌بوک ادعا کرد که به جنگ اخبار کاذب خواهد رفت و به هنگام انتشار مطالب، به کاربران نشان خواهد داد که بر پایه حقایق یا فکت‌ها، یک خبر تا چه حد می‌تواند کاذب باشد. گوگل هم نزدیک به 200 سایت را که از شبکه تبلیغاتی این شرکت استفاده می‌کردند و دروغ می‌پراکندند را از این شبکه اخراج کرد.

اما خب،  این ابزارها، مسلما کارکرد محدودی خواهند داشت. هیچ ابزاری وجود ندارد که در حال حاضر کاربران را به مطالعه ژرف وادار کند یا مجبورشان کند که برای درک ابعاد یک قضیه، چند مستند ببینند، چند مقاله از ژورنالیست‌های باسابقه بخوانند، توان پردازشی خود را اضافه کنند و مهارت‌های استدلالی خود را اضافه کنند.

یک اختلال وسواسی – جبری

مشکل عمده این است که مردم این روزها معتاد به دوپامین آزاد شده متعاقب خواندن تکانه‌ای مطالب بسیار کوتاه شده‌اند، مغز آنها دیگر قدرت تمرکز ندارد و دچار یک اختلال وسواسی – جبری حاد شده:

آنها ناچار هستند که برای کسب خشنودی موقت درونی، حتما و حتما به سرعت شبکه‌های اجتماعی را اسکرول کنند و بی‌تأمل از مطلبی به مطلب دیگر بپرند. باز هم برای کسب این خشنودی، آنها به دنبال لایک هستند و پیداست که به دنبال آسان‌ترین راه ممکن برای لایک‌گیری هستند.

چه چیز باعث شد که به اینجا برسیم؟

شاید یک عامل‌اش حباب وب 2.0 باشد. زمانی که سایت‌های وب 2.0 یکی یکی می‌آمدند، همه ما فریفته شعار زیبای «قدرت مردم» و «خرد جمعی» شده بودیم. رسانه‌های اصلی و تصمیم‌گیران بزرگ هم بی‌جهت شبکه‌هایی مثل توییتر را خیلی قدرتمند می‌دانستند.

آنها تصور می‌کردند که توییتر واقعا توییتر ابزاری برای تغییر است. اما خیلی زود توییتر و بعدها اینستاگرام و اپلیکیشن‌های پیام‌رسانی فوری، نه ابزاری برای انتشار آزاد اطلاعات خوب، بلکه ابزارهای سرگرمی‌سازی شدند که می‌توانستند از سوی قدرتمندان تحت پایش قرار بگیرند.

یک داستان قدیمی

اما راست‌اش این داستان، به صورت کلی، یک داستان تازه نیست. ما انسان‌ها همیشه آسان‌گیر هستیم و خیلی زود به دنبال میانبر زدن و تخدیر مغز خودمان برمی‌آییم.

به عبارتی آبکی شدن و مبتدل شدن را با همه‌گیر شدن هر فناوری‌ در طول تاریخ تجربه کرده‌ایم، مشکل اینجاست که این بار اینترنت خیلی زود به صورت انفجاری رشد کرده است.

اختراع فناوری چاپ را در نظر بگیرید یا رواج تلویزیون را. در همین دو برهه هم خیلی‌ها در سال‌های ابتدایی ابراز نگرانی کردند که این فناوری‌ها به صورت افسارگسیخته و به دور از وزانت معمول، در حال گسترش هستند. صنعت چاپ برای مثال امکان می‌داد که کتاب‌های پیش پا افتاده منتشر شود و تلویزیون هم خیلی زود پر از برنامه‌های سرگرم‌کننده شد.

راهبری خردمندان؟!

اما اجازه بدهید که شهامت به خرج بدهم و یک سطح هم تحلیل قضیه را بالاتر ببرم:

اصولا مغزهای ما که دوست دارند به لذت‌های زودگذر و رها شدن دوپامین درون‌زاد معتاد شوند، به صورت کلی خیلی زود اسیر می‌شوند. ما واقعا دوست داریم که خودمان را بفریبیم که توان کنترل خودمان را داریم و می‌توانیم به سوی یک جامعه اطلاعاتی تمام‌عیار پیش برویم. اما واقعیت این است که اینترنت نیاز به رهبری خردمندان و جهت داده شدن از سوی آنها دارد و این خردمندان و باید ابزارهای این کار داشته باشند.

اما این خردمندان باید چه کسانی باشند؟ چگونه انتخاب شوند؟ چطور جامعه اینترنتی را رهبری کنند و چطور تبدیل به خودکامگان اینترنتی نشوند؟


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

1 دیدگاه

  1. این تا کجاش نظر آقای برزر هست از کجاش نظر یک پزشک شروع میشه؟ البته متوجهم که نگاه ها هم سو هست ولی کلا از لحاظ نگارشی گفتم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]