معرفی کتاب: امپراتوری هیتلر
نویسنده : گیل بی.استوارت
مترجم : مهدی حقیقتخواه
پیشگفتار: امپراتوری هزار ساله
این سندی است که رسمی به نظر میرسد، در نُه صفحه کامل. در بالای صفحه اول عبارت «عملیات سرّی رایش» در داخل یک مستطیل سیاه به چشم میخورد. سند گزارشی است از طرف افسری امنیتی به نام یاگر، مستقر در لیتوانی، به افسران مافوقش در آلمان. تاریخ سند اول دسامبر ۱۹۴۱ است.
سند فهرستی مفصل است با تعداد زیادی علائم تاریخدار که اعداد بزرگی از پی آن میآید و جمع این اعداد به صفحه بعد منتقل میشود و سرانجام به عدد کل ۱۳۷, ۳۴۶ ختم میشود. سند برای کسی که نگاهی اجمالی به آن بیندازد ممکن است شبیه صورت تدارکات نظامی یا سربازان مأمور به محلهای مختلف به نظر آید. اما این ارقام بزرگ تعداد سربازان یا تدارکات نیست؛ تعداد مردان، زنان، و کودکان یهودیای است که به فرمان رایش هر روز در لیتوانی به قتل میرسیدند.
حل «مسئله»
یاگر در این سند با لحن خشک و بیروح اداری گزارش میدهد: «امروز میتوانم تأیید کنم که به هدفمان، حل مسئله یهودیان در لیتوانی، دست یافتهایم…. در لیتوانی، به غیر از کارگران یهودی و خانوادهشان، هیچ یهودی دیگری وجود ندارد.»(۱)
تکچهره رسمی «پیشوا» شخصیتی قوی و مصمم را نشان میدهد.
یاگر از اعدام «۲۱۳ مرد، ۳۵۹ زن، و ۳۹۰ کودک یهودی» در ششم اکتبر در شهرک سمیلیسکی گزارش میدهد. سه روز بعد، در اسونسیانی، یاگر «۱۱۶۹ مرد، ۱۸۴۰ زن، و ۷۱۷ کودک یهودی» دیگر را به فهرستش وارد میکند. (۲) صفحه به صفحه، تعداد مردگان در ستونهای منظم جمع زده میشود.
هیتلر، که نمایش پر زرق و برق و خیرهکنندهای در اطرافش به چشم میخورد و از حمایت عمومی چشمگیری برخوردار است، از جایگاه قدرت خود بالا میرود.
اکثر کشتارهای لیتوانی ــ که یاگر و دیگر کارگزاران رایش آن را «عملیات» مینامیدند ــ به صورت روشمند، به دست جوخههای آتش و با استفاده از مسلسل، انجام میگرفت. بنابر گزارش یاگر، دهها نفر را لَب گودالها به صف و تیرباران میکردند. اصابت گلولهها اجساد را به داخل گودالها میانداخت، بعد با لایه نازکی از ماسه و آهک رویشان را میپوشاندند. سپس دسته بعدی زندانیان را به جلو هدایت و تیرباران میکردند که اجسادشان به روی اجساد گروه قبلی میافتاد.
بنابر گزارش یاگر، این روش «استفاده بهینه از زمان» بود که به او و افرادش امکان میداد اعدامها را به اندازه کافی انجام دهند و به قول او «اجازه نمیدهد کارها عقب بیفتد و روی هم تلنبار شود.»(۳)
تیرباران جمعی بیش از ۱۳۷ هزار یهودی بیگناه در لیتوانی نه یک اتفاق استثنایی بود و نه هولانگیزترینِ جنایاتی که آلمانیها در دهه ۱۹۴۰ مرتکب شدند. اعمال ددمنشانه وصفناپذیر دیگری هم بود که سربازان آلمانی طی این مدت انجام دادند.
و با آن که چنین اعمالی در زمان جنگ صورت گرفت، عملیاتی نبود که در صحنه نبرد انجام شده باشد؛ ناشی از مقتضیات ناگزیر جنگ نیز نبود؛ بلکه بخشی از طرح وحشتناکی بود که استخوانبندی امپراتوری (رایش) آلمان را تشکیل میداد.
این رایش، یا «امپراتوری»، مخلوق مردی به نام آدولف هیتلر بود. در تاریخ آلمان قبل از رایش هیتلر دو رایش دیگر نیز وجود داشت، البته در زمانی که این ملت یک قدرت جهانی بود. اما «رایش سوم» مربوط به زمانی بود که آلمان ضعیف و اسیر دشمنانش به نظرمیرسید. هیتلر عهد کرده بود کاری کند که آلمان دیگر هرگز مجبور به پاسخگویی به ملتی دیگر نباشد. هیتلر قول داد امپراتوری او هزار سال پایدار بماند.
***
یهودی به مثابه دشمن
اگر کسی کتاب نبرد من را خوانده باشد، نفرت هیتلر از یهودیان باعث تعجبش نمیشود. او در قطعه زیر یهودی را انگل جامعه توصیف میکند:
«هرجا که مستقر میشود دیر یا زود خون کسانی را که با او با مهماننوازی رفتار کردهاند تا سر حد مرگ میمکد…. خون دیگران را مسموم میکند اما خون خودش را خالص نگه میدارد…. جوان یهودی مو سیاه ساعتهای متوالی در کمین مینشیند و شیطانصفتانه دختر از همه جا بیخبری را که قصد فریبش را دارد زیر نظر میگیرد تا خونش را آلوده کند و او را از آغوش مردمش دور سازد. یهودی از هر وسیله ممکنی استفاده میکند تا شالودههای نژادی مردم به زانو درآمده را سست کند… یهودیان مسبب آوردن سیاهپوستان به سرزمین راین بودند، با این هدف که نژاد سفید را که مورد نفرتشان است بیالایند و از این راه سطح فرهنگ و سیاستش را پایین آورند به طوری که یهودیان بتوانند بر او مسلط شوند.»
***
هیتلر میگفت، آلمان برای این که قوی باشد و بر دنیا مسلط شود، باید عوامل بیگانه را که مدتهاست باعث تضعیف آن شده است از میان بردارد. یهودیان در رأس فهرست عوامل نامطلوب قرار داشتند، هر چند به هیچ وجه آنها تنها نبودند. هیتلر لهستانیها، اسلاوها، کشیشان، روسها، همجنسبازان، کمونیستها، و کولیها را نیز برای اقتدار امپراتوری آلمان تهدید به حساب میآورد. تاریخدانان برآورد میکنند که امپراتوری هیتلر یازده میلیون نفر از چنین «عناصر نامطلوب» ــ از جمله شش میلیون یهودی، حدود دو سوم جمعیت یهودی اروپا ــ را اعدام کرد.
او هیولا نبود
در دوران پیش از جنگ و سپس در جنگ جهانی دوم امپراتوری هیتلر به طرز نگرانکنندهای به دستیابی به اهدافش ــ چه نابودسازی ساکنان «نامطلوب» و چه تسخیر اروپا ــ نزدیک شد. اما آنچه نگرانکنندهتر است این است که هیتلر هیولای آدمکشی نبود که قدرت سیاسی را از دست رهبران قانونی آلمان بیرون کشیده باشد؛ بلکه کاملاً برعکس، به خاطر محبوبیت خودش و پیامش بود که قدرت به او تفویض شد.
***
رویارویی با پلشتی
تاریخدان کانیلین فیگ، در کتابش اردوگاههای مرگ هیتلر: بهداشت روانی جنون، به مسایلی میپردازد که از مطالعه یهودکشی هیتلر برمیخیزد. او هشدار میدهد که این مطالعهای بدون مخاطره نیست.
«بسیاری که در باره یهودکشی میخوانند آن را شگفتانگیزترین و دهشتناکترین رخداد در تاریخ مییابند. اما آن را در این سطح رها کردن نشانه ناآگاهی یا اخلاقگریزی است. با رویارویی با پلشتی، جنون، و مرگ میتوان خردمندتر و پختهتر شد، اما این خردمندی وحشتناکی است که بیوقفه ذهن انسان را به خود مشغول میکند. اثر میگذارد. آگاهی یافتن از جهنم کار سختی است. اولاً، مستلزم مطالعه تاریخ یهودکشی است تا افسانهها را از پیرامون این اردوگاهها بزداید. سپس نیازمند رویارویی درونی با قاتلان و خود را جای آنها گذاشتن و مبارزه با احساس بیتفاوتی است. اما هر قدر هم پژوهشگر در این خصوص نیرو صرف کند، باز هم بیرون باقی میماند. چگونه به این حقیقت میتوان واکنش نشان داد که یک مرد معمولی میتواند سر یک کودک یهودی را محکم به دیوار بکوبد، سیب کودک را بردارد و بخورد، و به خانه برگردد تا فرزندان خود را نوازش کند؟»
***
رایش، برخلاف انتظار هیتلر، نه هزار سال بلکه تنها دوازده سال دوام آورد. اما سرگذشت این دوازده سال یکی از اندوهبارترین و شگفتآورترین سرگذشتها در تمام تاریخ است و پرسشهایی اساسی را بر میانگیزد. مردی با چنین عقاید نفرتانگیزی چگونه چنین قدرتمند شد؟ ملت آلمان، در اوضاع آشفته پس از جنگ جهانی اول، چگونه توانست با این سرعت به چنین تهدید نظامی سهمناکی تبدیل شود؟ و حتی شگفتآورتر از آن، چگونه خطمشی سیاسی مبتنی بر نفرت هیتلر توانست در آلمان از چنان محبوبیتی برخوردار شود که اعدام میلیونها نفر و از دست رفتن حقوق فردی در چنین ابعاد گستردهای، قابل پذیرش قلمداد گردد؟ پاسخ این پرسشها را باید در ویرانههای آنچه زمانی یکی از قدرتمندترین نیروهای سیاسی قرن بیستم بود جستجو کرد ــ امپراتوری (رایش) هیتلر.
۱. «چلانده شوند… تا هستهها بیرون آیند»
بذرهای امپراتوری آدولف هیتلر در پایان جنگ جهانی اول کاشته شد. این جنگ چنان خونین و ویرانگر بود که تا آن زمان سابقه نداشت؛ تانک، هواپیما، و توپخانه سنگین برای نخستین بار در جنگ به کار رفته بود. یک نسل کامل از مردان جوان اروپایی به کلی از صحنه حذف شده بود.
ملل متفق، فرانسه، انگلستان، بلژیک، و ایتالیا ــ با کمک ایالات متحده ــ جنگ را بردند، اما متحمل تلفات بسیار سنگینی شدند. این ملل متفق در نوامبر ۱۹۱۸ یک هدف عمده داشتند: حصول اطمینان از این که آلمان دیگر هیچگاه قادر به دستزدن به چنین جنگی نباشد.
چنان که سیاستمدار بریتانیایی سِر اریک گِدِس در پایان جنگ اظهار داشت، «[آلمانیها] قرار است چلانده شوند، همان طور که یک لیموترش را میچلانند ــ تا هستهها بیرون آیند.»(۴)
«بیاندازه خشن و تحقیرآمیز»
متفقین پیروز، برای تضعیف آلمان، معاهده ورسای را پیش نهادند، که در آن تعداد زیادی ــ در مجموع ۴۴۰ ــ شرط را برشمردند که آلمان میبایست آنها را میپذیرفت. این معاهده چنان سختگیرانه بود که برخی از آمریکاییهای دستاندرکار تهیه آن صادقانه احساس شرمساری میکردند. سرانجام که شرایط معاهده نوشته شد، رابرت لانسینگ، وزیر امور خارجه ایالات متحده، تصدیق کرد که «شرایط صلح بیاندازه خشن و تحقیرآمیز به نظر میرسد.»(۵)
نیروهای متفق برای پیروزی بر آلمان در جنگ جهانی اول بهای سنگینی پرداختند. متفقین عقیده داشتند آلمانیهای تحقیر شده دیگر هیچگاه تهدیدی برای جهان نخواهند بود.
برخی از شرایط تلاش آشکار برای کاهش توان نظامی آلمان بود. معاهده اندازه ارتش آلمان را به طرز چشمگیری کاهش میداد. معاهده تنها یک نیروی صد هزار نفری را برای آلمان مجاز میشمرد، که بخش بسیار کوچکی از نیرویی بود که آلمان در دوره جنگ در اختیار داشت. نیروی دریایی آلمان ناگزیر بود زیردریاییهای خود را تحویل دهد و تنها حق داشت شش کشتی جنگی قدرتمند خود را نگه دارد. معاهده همچنین آلمان را از ساختن تانک، هواپیماهای نظامی و دیگر جنگافزارهای تهاجمی منع میکرد.
دیگر شرایط معاهده آلمان را از بیشتر قلمروش محروم کرد. مستعمرات آلمان در آفریقا، چین، و حوزه اقیانوس آرام گرفته شد. ایالت آلمانیزبان آلزاس و لورن، واقع در مرز فرانسه و آلمان، به فرانسه واگذار گردید. اراضی وسیعی که زمانی در تصرف آلمان بود جدا و به لهستان واگذار شد. راین لَند، اراضی حاصلخیز غرب رود راین، به متفقین سپرده شد، که قرار بود برای پنجاه سال بعدی در تصرف آنها باشد.
معاهده نه تنها وسعت، جمعیت و توان نظامی آلمان را کاهش داد، بلکه بر اقتصاد آن نیز اثر گذاشت. بسیاری از اراضیای که به تصرف متفقین درآمد نواحی مهم صنعتی، کانی، یا کشاورزی بودند. چنان که یک تاریخدان برآورد کرده، «معاهده حدود سیزده درصد قلمرو پیش از جنگ آلمان، ده درصد جمعیت آن، ۷۵ درصد کانههای آهن آن، و ۲۵ درصد باکیفیتترین معادن ذغال سنگ آن را گرفت.»(۶)
مقصر و شرمنده
اما تکاندهندهترین بخشهای معاهده ورسای آن چیزی بود که به «بندهای مقصر بودن» معروف شد. طبق این شرایط، مردم آلمان به خاطر شروع جنگ مقصر شناخته میشدند. و از آنجا که آلمان مقصر جنگ بود، مردم آلمان میبایست مسئولیت پرداخت غرامت جنگی را عهدهدار میشدند. به نظر متفقین، «برچسب قیمت» جنگ جهانی اول حدود صد میلیارد دلار (بیش از ششصد میلیارد دلار امروزی) بود.
اما آلمان به هیچ وجه در شرایطی نبود که بتواند این مبلغ را پرداخت کند. آخرین ماههای جنگ اقتصاد این کشور را نابود کرده بود. با آن که در خاک آلمان هیچ نبردی درنگرفته بود، جنگ زندگی را برای مردم آلمان سخت کرده بود. تمام موجودی دارو، زغال سنگ، و سوخت بخاریها صرف سربازانی شده بود که در جبهه میجنگیدند.
حتی بدتر از آن، آلمانیها تقریبا هیچ مواد غذایی نداشتند. کشاورزان این کشور هیچگاه قادر نبودند مواد غذایی کافی برای مردم خود تولید کنند و آلمان همواره به مواد غذایی وارداتی از همسایگانش متکی بود. طی جنگ، ملل متفق آلمان را تحت محاصره قرار داده و راههای تجارتی آن را قطع کرده بودند. نبود مواد غذایی سبب قحطی شد. میلیونها آلمانی «خوشبختتر» با یک رژیم غذایی یکنواخت شامل شلغم، میوه کاج، گزنه، و نوشیدنی تلخی تهیه شده از آرد بلوط سَر میکردند.
آلمانیهای بینوا در صف غذا در انتظارند. جنگ جهانی اول اقتصاد آلمان را نابود کرد.
تاریخدان آلبرت مارین مینویسد: «اسکلتهای متحرک در خیابانهای شهرهای آلمان در جستجوی اسبهای مرده پرسه میزدند و بر سر یک تکه گوشت گندیده با هم گلاویز میشدند. گرسنگی هر روز صدها نفر را از پا در میآورد. غالبا برای تابوت چوب موجود نبود و مردم را در گورهای دستهجمعی دفن میکردند؛ جسد کودکان خردسال را در جعبههای مقوایی قرار میدادند.»(۷)
وودرو ویلسون رئیسجمهور ایالات متحده (راست) به مردم آلمان اطمینان داد که دعوای آمریکا نه با آنها بلکه با امپراتورشان، ویلهلم دوم (چپ) است.
از آنجا که مردم آلمان با چنین وضعیت وحشتناکی در وطن خود روبرو بودند، از اصرار متفقین به این که تمام بار تقصیر جنگ را بر عهده گیرند به شدت خشمگین بودند. و نه تنها خشمگین بودند، بلکه احساس میکردند که به آنها خیانت شده است. پرزیدنت وودرو ویلسون در آغاز به آنها اطمینان داده بود که دعوای آمریکا نه با مردم آلمان، بلکه با ویلهلم دوم، امپراتور آلمان، است. و کمی پیش از پایان جنگ، امپراتور که مطمئن شده بود رژیمش با شکست مواجه شده، به هلند گریخته و قدرت سیاسی را در آلمان به طرز خطرناکی بلاتکلیف رها کرده بود.
بنابراین چه دلیلی داشت که معاهده ورسای مردم آلمان را، که اینک بدون امپراتور بودند، مقصر بداند و مجازات کند؟ هر چند آلمانیها میدانستند که مجبور خواهند بود برخی غرامتها را متقبل شوند، اما در تاریخ جنگها و معاهدات سابقه نداشت ملتی این جور مقصر شناخته شود و چنین تعهدی برای پرداخت غرامت را بر عهده گیرد. این معاهده از نظر پرزیدنت ویلسون نیز بیمعنا بود، چرا که به طور خصوصی به نیوتون بیکر وزیر جنگ آمریکا گفته بود: «اگر من آلمانی بودم، فکر میکنم هرگز نباید آن را امضا میکردم.»(۸)