معرفی کتاب: فراز و فرود مکتبهای فکری در ایران باستان
نویسنده : منیژه مشیری
پیشگفتار
ایران باستان به چه دورهای از تاریخ این سرزمین اطلاق میشود؟ آیا میتوان حدّ و مرزِ زمانی و جغرافیایی آن را به دقت و درستی تعیین نمود؟ چه کسانی ساکن ایران باستان بودند؟ در مسیر تاریخی این سرزمین، طریقه جهانبینی این مردمان چگونه رو به رشد و تکامل گذاشت؟ آیا تفکرشان در طی نمودن راه رشد و بالندگی از مادیگرایی گذر کرد و به تفکر انتزاعی رسید؟ آیا به یکتاپرستی میاندیشیدند؟ پاسخ صاحبنظران در این باره گوناگون و گاهی متضاد و دامنه فرضیهها وسیع است. یکی از دلایل دستنیافتن به یک نتیجهگیری جامع، دقیق، صحیح و قاطع نبودِ منابع قابل استناد و کافی درباره دورانهای کهن است. علت این امر اینست که تا قبل از پیدایش خط و نگارش اطلاعات و رویدادها سینه به سینه و به صورت شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشده است.
به دوران پیش از پیدایش خط و نگارش، دوره قبل از تاریخ و بعد از آن را دوران تاریخی میگویند. با ابداع خط، نه تنها وقایع و اطلاعات و باورهای همان عصر، بلکه مجموعه فرهنگی که از دوران قبلِ تاریخ سینه به سینه حفظ شده بود نیز مکتوب شدند.
گاهی از یک رویداد چند گزارش متفاوت ذکر شده است. عواملی در این امر دخالت دارند. یکی از آنها، بیطرف نبودن راویان و نویسندگان است که گاهی به دلیل ضدیت یا جانبداری از آن مطلب، واقعه را دستکاری کرده و جانب امانت را رعایت نکردهاند. بنابراین، با در نظر گرفتن این عامل و عوامل دیگر، به هر نوشتهای نمیتوان استناد کرد. پژوهشگر با خواندن روایتهای مختلف از یک رویداد و مقایسه دیدگاههای متفاوت و جمعبندی آنها، تا حدودی میتواند به قضاوت نهایی دست یابد.
این امر در مورد وقایعِ گزارششده درباره سرزمین ایران نیز صدق میکند؛ بهویژه آنکه تاخت و تازها و حملات سبعانهای که این مرز و بوم به خود دیده است، چنان آسیبرسان بودهاند که نهتنها منابع ثبتشده درباره دوران پیش از تاریخ، بلکه بسیاری از مستندات دوران تاریخیاش نیز یا بهکلّی معدوم شده یا غارت و چپاول شدهاند. البتّه ایرانیان با کوشش و تلاش مستمر برای گردآوری مجدد پارهای از این گنجینههای بهیغمارفته، اقدام کرده و نوشتههای آسیبدیده را سروسامان داده و بازنویسی کردهاند. علاوه بر این، تاریخنویسان ایرانی و غیرایرانی نیز درباره این گنجینههای فرهنگی گزارشهایی دادهاند؛ ولی نمیتوان همه آنها را معتبر دانست و به آنها استناد کرد.
این تجاوزها که با کشت و کشتار همراه بوده، به غیر از کشورگشایی، با هدف محو آثار فرهنگی و از بین بردن متفکران و نخبگان نیز صورت گرفتهاند. یکی از این موارد حمله اسکندر و آتشزدن تختجمشید است که یک نسخه، از دو نسخه کتاب اوستا همراه با ذخایر ارزشمند دیگر در آتش سوخت و نسخه دیگر را سرداران اسکندر به یغما بردند.
بخش وسیعی از متون کهن اوستایی و پهلوی که امروز موجود است حاصل جهد و صرف وقت بسیار ایرانیان برای جمعآوری و بازآفرینی آن ذخایر گرانبهای بهتاراجرفته است.
پادشاهان هخامنشی با درایت، رویدادهای تاریخی را روی لوحهای سنگی حک کردند و باعث حفظ و ماندگاری بخش ارزندهای از تاریخ درخشان این سرزمین شدند. مجموعه این میراث فرهنگی بینظیر و عظیم، «سنگنوشتههای فارسی باستان» نامیده میشود.
کتاب حاضر کوششی برای معرفی جهانبینی و نگرشهای مردم سرزمین ایران در عهد باستان است. برای درک دقیق و واقعبینانهتر این مکتبهای فکری، آگاهی بیشتر از عواملی که باعث شکلگیری و رشد این اعتقادات شدند، ضرورت دارد. به همین دلیل قبل از بررسی هریک از این جهانبینیها، ابتدا، در حدّ امکان، به آشنایی با موقعیت تاریخی، اقتصادی، اجتماعی، جغرافیایی و جوّ سیاسی حاکم بر آن دورانها و همسایگان این سرزمین پرداخته شده است.
بررسی دوران کهن این مرز و بوم، چه تاریخی و چه پیش از تاریخ، با مراجعه به متنهای اوستایی، پهلوی، کتیبههای موجود، گزارشهای تاریخنویسان ایرانی و عرب و مطالعه منابع یونانی، لاتینی، ارمنی، سُریانی و چینی… میسّر میشود.
برای نگارش این کتاب از منابع متعدد و در حد امکان معتبر استفاده شده است. اگر از یک رویداد، گزارش منابع با هم همخوانی نداشتهاند و در پارهای موارد حتّی با هم متناقض بودهاند، عین آن گزارشها نقل و داوری و تصمیمگیری در مورد آنها به خواننده واگذار شده است.
در پایان سخن، از مریم ایزدی که با دقت نظر و حسن سلیقه این اثر را ویرایش و نمایهسازی کرده است، سپاسگزاری میکنم.
منیژه مشیری
تهران: بهار۱۳۹۱
۱.سرزمین ایران
کشور ایران در دوران باستان چنان پهناور بوده است که سرزمینهای سیحون، خوارزم، قفقاز، جنوب دریای سیاه و رود دانوب، مصر و بخشی از هند نیز جزو خاک آن محسوب میشدهاند. این سرزمین در غرب با امپراتوری روم همسایه بوده است. داریوش کبیر، شاه هخامنشی، سرزمین خود را در کتیبه بیستون چنین توصیف میکند:
داریوششاه گوید: این (است) کشورهایی که از آنِ من شدند. به خواست اهورامزدا من شاه آنها بودم. پارس خوزستان(۱) (ایلام) بابل آشور عرب مصر اهل دریا سارد (لیدی) یونان (یونانیهای ساکن آسیای صغیر) ماد ارمنستان کپدوکیه پَرثَوَ (Parthia ــ خراسان) زَرَنگ (سیستان) هَرَئیوَ (هرات) خوارزم باختر (بلخ) سُغد گَندار (دره کابل) سَک (Scythia طوایف دو طرف بحر خزر) ثَتَگوش (Sattagydiaــ دره رود هیرمند) رُخج (Arachosia ــ بلوچستان امروزی) مَک (مُکران امروز و عُمان) جمعا ۲۳ کشور(۲) (شارپ، ص ۲۶).
واژه ایران در متنهای اوستایی بهصورت اَئیریه وَئِجَ (airya-vaēǰah)(بارتولمه، ص ۱۹۸) به معنی «سرزمین مقدس آریاییها» و در متنهای پهلوی بهصورت اِران ویج (ērān vēǰ)، (فرهوشی، ص ۱۴۱) آمده است.
شرقشناسان اِران ویج را محل سکونت اوّلیه قوم آریایی میدانند و فرضیههایی در مورد حدود و مکان آن ارائه دادهاند.
شرقشناسان معتقدند ساکنان اوّلیه سرزمین کنونی ایران از نژاد آریایی نبوده و اقوام دیگری براین سرزمین فرمانروایی میکرده و قوم آریایی در گروههایی و به مرور زمان به این منطقه مهاجرت کردهاند.
ساکنان ایران قبل از آریاییها
بنا بر آثار کشف شده و شواهد موجود، ساکنان ایران، قبل از مهاجرت آریاییها به این منطقه، اقوامی به نامهای کاسی یا کاسو، گوتی، سوباری، حوری، تَپوری، آمارد، کادوسی و ایلامی بودهاند. نام سرزمین تپوریها ابتدا تپورستان بوده و سپس طبرستان شده است. کاسیها بهطور عمده در غرب ایران، در کوههای زاگرس و لرستان سکونت داشتهاند. گوتیها و سوباریها ساکن کردستان بودهاند. حوریان پایهگذار حکومت میتانی بودهاند و ایلامیان در سوزیانا یا خوزستان زندگی میکردهاند (خدادادیان، ج ۱، ص ۴۷). لشکرکشی به سرزمینهای همسایه و تسلّط بر آنها در آن دوران نیز رایج بوده است؛ به همین دلیل حدّ و مرز بسیار دقیق و مشخصی برای سرزمین هر قوم در طول حیاتش، یا برای شاهی در دوران حکومتش، نمیتوان تعیین کرد. بههرصورت، در ۷۰۰, ۱ ق.م. حکومت بابل در دست کاسیها بود و میتانیها بین سالهای ۵۰۰, ۱ تا ۳۰۰, ۱ ق.م. در بینالنهرین حکمرانی میکردند.
شرقشناسان و قومشناسان در مورد نژاد و جهانبینی این مردمان اتفاقنظر ندارند. عدهای معتقدند در زمانهای بسیار دور، ساکنان سراسر فلات ایران و قفقاز و جنوب اروپا، از نژاد آریایی نبودند. بعضی از صاحبنظران کاسیها را آریایی میدانند. گروهی معتقدند ساکنان کنار دریای عمان و خلیج فارس از نژاد حبشی یا سیاه بودهاند.
بههرصورت هنگامیکه آریاییها بهتدریج وارد سرزمین ایران شدند، ساکنان بومی آن را مردمانی زشت و از لحاظ نژاد و مذهب و عادات و اخلاق از خود پستتر دیدند (پیرنیا، ۵۳۵,۲، ص ۱۴). آنها بومیان را دیو یا تور مینامیدند. در مازندران آثاری بهدست آمده است که این مطلب را تأیید میکند. رفتار بومیان با این مهاجران حالت غالب و مغلوب را داشت. ابتدا برای آنها هیچ حقی قائل نبودند و دائم با آنها جنگ و ستیز میکردند. آریاییها رفتهرفته نفوذ کردند و بر بومیها مسلط شدند و کارهایی مانند زراعت و دامداری و خدمت در خانواده را به بومیان محوّل کردند. آریاییها که نه بهقصد چپاول سرزمین تازه، بلکه برای مستقرشدن در آن آمده بودند، شروع به ساختن قلعهها و استحکاماتی کردند. بخشی از این استحکامات به خانواده و بخشی به گله و حشم آنان اختصاص داشت (همو، همان). بعضی معتقدند که آریاییها ابتدا به خدمت ساکنان بومی درآمدند و کارهای سخت و پست به آنان محوّل میشد، ولی بهتدریج با نشان دادن لیاقت و درایت خود، در اجتماع و ساختار حکومتی بومیان نفوذ کردند و به درجههای بالاتر اجتماعی دستیافتند. آنان با ذکاوت و اخلاق و رفتار مناسب موجب ترقی خود شدند و حکمرانی را از بومیان گرفتند.
تاکنون از جهانبینی همه بومیان این سرزمین قبل از آریاییها اطلاعات زیادی در دست نیست، ولی از شواهد اندکی که موجود است، میتوان نتیجه گرفت که قوای طبیعت برای آنان اهمیت ویژهای داشت و مانند بیشتر اقوام کهن، عناصر طبیعت را ستایش میکردند و برای هریک نمادی میساختند. یکی از اقوام بومی بسیار کهن سرزمین ایران که چند قرن بر بخش وسیعی از جنوبغربی و جنوب ایران حکومت کردند ایلامیان بودند.
ایلامیان
ایلامیان که بودند؟ در کجا زندگی میکردند؟ جهانبینی آنان چگونه بود؟
ایلامیان به احتمال در اواخر هزاره چهارم ق.م. از کوههای زاگرس گذشته و وارد دشت خوزستان شدهاند (صراف، ص ۱۳۱). آثار کشفشده نشان میدهند که این قوم در حدود چهار تا پنج هزار سال پیش دارای تمدن درخشان بودند. تاریخنویسان، دوران حکمرانی ایلامیان را به دوره پیش از تاریخ و تاریخی تقسیم کردهاند (مشکور، ص ۱۳۴). چند سلسله پادشاهی به مدت چند قرن بر سرزمین ایلام حکومت کردهاند. محدوده جغرافیایی ایلام در طی این مدت طولانی دستخوش تغییراتی شده است. ایلام زمانی همسایه سومر و اَکد و سپس همسایه بابل و آشور بوده است. تاریخ ایلام را از این جهت به سه دوره تقسیم کردهاند:
دوره اوّل:
ارتباط تاریخ ایلام با تاریخ سومر و اَکد که آغاز آن از دوران بسیار کهن تا ۲۲۵, ۲ ق.م. است.
دوره دوّم:
ارتباط تاریخ ایلام با تاریخ بابل، که از ۲۲۵, ۲ ق.م. تا ۷۴۵ ق.م. است.
دوره سوّم:
ارتباط تاریخ ایلام با آشور که از ۷۶۵ ق.م. تا ۶۴۵ ق.م. است.
پادشاهان ایلامی در طی تاریخ طولانی این قوم، نبردهایی کرده که در بعضی از آنان شکست خورده و در بعضی پیروز شدهاند. اما آشور بانیپال، پادشاه آشوری، در ۶۴۵ ق.م. شکست نهایی را به این قوم داد و این پادشاهی از صفحه روزگار محو شد (همو، همان؛ دهخدا، مدخلِ عیلام ص ۴۷۷). از نظر کریستنسن پادشاهی هخامنشیان دنباله سلطنتهای بابل و آشور و اکد است که بعدها در نتیجه کفایت و کاردانی و تدبیر سیاسی کوروش و داریوش به اوج خود رسید (کریستنسن، ۱۳۶۸، ص ۳۶).
محدوده جغرافیایی دولت ایلام از غرب تا دجله، از شرق تا فارس، از شمال تا بابل و همدان و از جنوب به خلیج فارس و از آنجا تا بوشهر گسترش داشته است. بنا بر اسناد کشفشده، شوش، اهواز و خایدالو از شهرهای مهم ایلام بودهاند. شهر شوش که قدمت آن حداقل به پنج هزار سال پیش میرسد، قرنها پایتخت و پایگاه هنر و تمدن ایلامیان بوده و پس از انقراض دولتهای ایلامی نیز در جهان باستان عظمت دیرین خود را از دست نداده است (خدادادیان، ج ۲، ص ۱۶۱۸).
بعضی از صاحبنظران، معنی ایلام را «کوهستان» میدانند؛ ولی بنا بر نظر هینتس (ص ۱۰) ایلامیان سرزمینشان را بهصورت «هَلـ تَـ اَمـ تی» (hal-ta-am-ti) مینوشتند که بهمعنی «سرزمین سَروَر» یا «سرزمین خداوند» است.
برای ردیابی نژاد ایلامیان هر تلاشی با دشواری روبرو شده است. (همو، ص ۱۱). آنها نژادی بسیار مستقل داشتهاند؛ ولی در عین حال با همسایگان خود، یعنی لولوبیها و قومی دیگر که «سو» نامیده میشدند، وجوه اشتراک فراوانی داشتهاند. امّا بههرحال مردمان ساکن سرزمین ایلام یکدست نبودهاند (همو، همان).
خط اولیه ایلامیان براساس الگوی خط تصویری سومریان با اندکی اختلاف تدوین شده است (همو، ص ۱۹). این خط تصویری، خط ایلامی آغازین است. خط دورانهای بعدی ایلام از انواع خط میخی است و با خط بابلی و آشوری تفاوتهایی دارد (خدادادیان، ج ۲، صص ۵۹۰, ۱ و ۶۱۸, ۱). هینتس (ص ۱) زبان ایلامی را یکی از ظریفترین زبانهایی میداند که پژوهشگران شناختهاند و بهنظر وی این زبان بهسختی در مقابل بازخوانی خود مقاومت میکند.
جهانبینی ایلامیان
آنچه اکنون بهعنوان جهانبینی ایلامیان مطرح میشود، مبتنی بر شواهد باستانشناختی است و طبیعی است که کشفیات جدیدتر این فرضیهها را تکمیل یا بهکلّی دگرگون کنند؛ بهویژه آنکه درحال حاضر در این زمینه ابهامها و گسستهایی نیز وجود دارند و همین امر باعث تعدد نظر در میان ایلامشناسان شده است.
از دوران حکومت ایلامیان در مناطق مختلف قلمرو آنها، آثاری بهصورت کتیبههای گلی، معابد و آرامگاهها، نقشهای برجسته بر کوهها، مجسمهها و آثار مُهرهایی شناسایی شدهاند. بعضی از این مکانها عبارتاند از: شهر شوش، «اِشگُفت سلمان» (بهمعنی شکاف سلیمان) و «کولفَرَه» (بهمعنی تنگه وسیع و فراخ) در ناحیه ایذه، معبد یا زیگورات چغازنبیل (دور اونتاش) در ۳۵ کیلومتری جنوب شرقی شهر شوش و هفتتپه در ۱۵ کیلومتری شهر شوش که این مکانها در استان خوزستان واقع شدهاند؛ همچنین مَلیان، در ۲۷ کیلومتری جنوب شهرستان ملایر، لیان در بوشهر، اَرَجان یا اَرَگان بین اهواز و شیراز، سیاَلک کاشان، نقشرستم در فارس نزدیک دارابگرد، کورانگون در فارس نزدیک شهرستان نورآباد ممسنی، شهداد در استان کرمان، و شهر سوخته در نزدیکی زابُل (صراف، ص ۳؛ هینتس، صص ۳ـ۶).
بررسی آثار شناساییشده ایلامی نشان میدهد که دین در زندگی آنان نقش اصلی را ایفا میکرده است (هینتس، ص ۳۱). آنها به خدایانِ متعدد اعتقاد داشتند و امور مذهبی آنان با راهنمایی گروه وسیعی از کاهنان و راهبهها اجرا میشده است (صراف، ص ۴). کاهن بزرگی که بر تمام امور مذهبی سرزمین ایلام نظارت میکرد «پاشیشوـ رابو» (Pashishu-rabu) نام داشت (همو، همان). در معابد، کاهنانی بهنام «شاتِن» (Shaten)زیرنظر کاهن بزرگ به امور مذهبی مشغول بودند (کخ، ص ۴۲). راهبهها علاوهبر حفاظت شبانه از معابد، مسئول راهنمایی نیایشگران به معبد و هدایت آنان به نزد خدایان ایلامی بودند. نذرها را نیز راهبهها دریافت میکردند (صراف، ص ۵). در تصاویر کشفشده نیایشگران ایلامی با لباس رسمی و گاهی برهنه دیده میشوند.
در آثار کشفشده از دورانهای مختلف تاریخ ایلام، هفتاد خدا شناسایی شدهاند. علاوهبراین، نام تعداد دیگری از خدایان ناشناخته در میان آثار مکشوفه به چشم میخورد که از زمان تقدس و کمّ و کیف آنها اطلاعی در دست نیست (همو، ص ۱۲۹). شاید کشفیات آینده به شناخت بیشتر این خدایان منجر شوند.
همه این خدایان در تمام مدت تاریخ طولانی حکومت ایلامیان مورد پرستش نبودهاند. بعضی از آنان در دورانهایی در صحنه حاضر و سپس از مجموعه خدایان ایلامی حذف شدهاند؛ و پس از مدّتی خدایان دیگری از نو، به این مجموعه اضافه شدهاند. برای مثال، چهار خدا به اسامی: ناتی (nati)، سین (sin)، اِنلیل (enlil) و شَمَش (shamash) در دوران پادشاهی «پوزوراینشوشینک» (puzurinshushinak) به صحنه خدایان ایلامی وارد شدهاند و پس از پایان دوران حکومت این پادشاه، دیگر مورد پرستش نبودهاند (همو، ص ۱۳۴).
همه خدایان ایلامی منشأ ایلامی ندارند و منشأ اکثر آنان سومری است (همو، ص ۱۳۷). برای مثال خدایانی بهنام ایشنیکاراب (ishnikarab)، تموز(tammuz)، شالا (shala) و شمش از سرزمین سومر به ایلام وارد شدهاند. منشأ تعدادی از خدایان ایلامی هنوز مشخص نیست.
خدایان ایلامی هم زن و هم مرد بودند. بعضی از آنها به شکل انسان واقعی و بعضی از خدایان از سر تا کمر به شکل انسان و از کمر به پایین به شکل مار بودهاند.
یکی از شاخصهای خدایان ایلامی بر سر داشتن تاج شاخدار است که این، هم در تصاویر خدایان مرد و هم در الههها دیده میشود (همو، همان). سربازان ایلامی نیز کلاهْخود شاخدار بر سر میگذاشتهاند (هینتس، ص ۱۱۱).
ایلامیان معتقد بودند که خدایان آنان قدرتی مرموز و فوقطبیعی و اسرارآمیز بهنام کیتن (kiten) دارند و شاهان ایلام نماینده کیتن هستند. هرکس به آنها بیحرمتی کند، زندگی خود را از دست خواهد داد (صراف، ص ۱۲).
قدیمترین سند مکتوب در مورد مذهب ایلامی یک لوح گلی است که از حفاریهای شوش بهدست آمده و مربوط به پادشاهی «هیتا» یازدهمین پادشاه از اوّلین سلسله ایلامی است (همو، ص ۷). در این کتیبه گلی نام سیوهفت خدای ایلامی آمده است. هیتا این خدایان را شاهد پیمان دوستی خود با پادشاه اَکد، «تارامیس»، معرفی میکند. وی از این خدایان برای سلامتی خود و خانوادهاش و پیشرفت کارهای کشور یاری میطلبد. در این سند، در رأس مجمع خدایان ایلامی، الهه مادر بهنام پیننکیر (pinenkir) و بعد از وی نام «هومبان» (humban)، یعنی بزرگترین خدای ایلامی که شوهر اوست، آمده است. این الهه، مادر شایسته همه خدایان ایلامی است. از نظر هینتس (ص ۳۱) در طول تاریخ ایلام، دین ایلامی، بهگونهای پایدار فردیت خود را حفظ کرده است. بخشی از این فردیت شامل نوعی عبودیت و بندگی و احترام غیرمتعارف به زنانگی ابدی است و این امر بیانکننده نوعی مادرسالاری نزد ایلامیان میباشد. این وضعیت در هزاره سوّم بر نظام مذهبی ایلام حاکم بود تا اینکه در طول دوّمین هزاره در تاریخ ایلام تغییری رخ داد و آن گردن نهادن مادرسالاری دوران کهن ایلام به جریان تدریجی ارتقای مقام مردان بود (همو، ص ۳۳). با وجود این، پیننکیر هرگز از گروه خدایان برتر ایلامی حذف نشد. یک الهه مادرِ خدایان دیگر نیز مانند این الهه در منطقه ساحلی خلیج فارس وجود داشت که «کیریریشا» (kiririsha) نامیده میشد و جایگاه اصلی مراسم آئینی او لیان بوشهر بود. «کیری» به معنی الهه و «ریشا» به معنی بزرگ است. در دورانهای کهن هر قسمت بزرگ ایلام باید الهه مادرِ خود را میداشتند (همو، همان). شهر شوش پیننکیر، کناره جنوبی خلیج فارس، کیریریشا و بخش شرقی کوهستانی «انشان» الهه «پَرتی» (parti)را داشت. ایلامیان پیننکیر را الهه آسمانها میدانستند و بهنظر آنها وی قدرت نفرین نیز داشت.
علاوهبر مادرِ خدایان، مردم ایلام برای هر شهر خدایی داشتند و برای او معبد و مجسمهای میساختند. آنها، هم به خدایان محلی خود و هم به خدایان دیگر نذرهایی پیشکش میکردند.
به سبب ارتقای شهر شوش از مقام یک شهر عادی هزاره سوّم به جایگاه پایتخت پادشاهی ایلام در هزاره دوّم، خدای شوش، یعنی اینشوشینک مقام رفیعی یافت. او قبل از این، در فهرست سیوهفت خدای ایلامی مقام ششم را داشت. اینشوشینک خدای دنیای مردگان و خدای سوگند بود (صراف، ص ۷۲).
یکی دیگر از خدایان معروف و مهم ایلامی «هومبان» (humbān)بود. وی خدای ایلام یا خدای آسمان بود. او ابتدا همسر پیننکیر و سپس همسر کیریریشا میشود. در سندی متعلق به قرن ۱۳ ق.م. هومبان و اینشوشینک هردو بهعنوان شاه خدایان ذکر شدهاند (هینتس، ص ۳۵). اینشوشینک و هومبان و کیریریشا یک تثلیث کاملاً تثبیتشده را بهعنوان سران طبقه خدایان ایلام در هزاره دوّم تشکیل دادهاند. ابتدا عامه مردم اینشوشینک را «پدر ضعیفان» لقب داده بودند، ولی عنوانهای او بهتدریج مهمتر شدند. در هزاره دوّم، فرمانروایی ایلامی او را پادشاه خدایان نامید. فرمانروایان بعدی خود را خدمتگزار صمیمی اینشوشینک نامیدند. عناوین این خدا در زمان پادشاهی شیلهکـ اینشوشینک (shilhak-inshushinak) در قرن ۱۲ ق.م. به اوج شکوه رسید. این پادشاه او را با عنوانهای «خدای بزرگ، خدای پایتخت من، حامی معبد بزرگ، نگهبان متوکلی که نام خود را به ما ارزانی داشت» نامید (همو، همان). حتی در قرن هفتم ق.م. این خدا بهمثابه حافظ خدایان آسمان و زمین در نظر گرفته و پرستش میشد.
بهنظر میرسد که کیریریشا، مادر خدایان، نهتنها همسر هومبان، بلکه همسر اینشوشینک هم بوده است (صراف، ص ۷۲؛ هینتس، ص ۳۶). درعین حال امکان دارد هر سه با هم خواهر و برادر بوده باشند، زیرا ازدواج خواهرها و برادرها و همینطور ازدواج بیوه برادر بزرگتر با برادر کوچکتر در میان ایلامیان مرسوم بوده است.
هینتس معتقد است در میان همه خدایان ایلامی، فقط اینشوشینک بالاترین نفوذ را بر روحیه مردم داشته است؛ زیرا بهمحض پیدایش اینشوشینک، سنگنبشتههای مذهبی که معمولاً خشک و رسمی بودند، ناگهان روح تازهای یافتهاند. بههمین سبب، شاه اونتاشـ ناپیریشا (untash-napirisha)، که معبد چغازنبیل در دوران حکومتش ساخته شد با کلماتی بسیار انسانی و تکاندهنده این چنین به او متوسل میشود:
شود آیا که این خدا، اینشوشینک، را خوش آید که به ما نزدیک شود، مراحمش را به ما بدهد و [ کلامش] را جاری کند.
اینشوشینک با الهه ایشنیکرب (ishnikarab) همکاری نزدیک داشت. او همراه با این الهه خدای میثاق شد (همو، همان). در انواع قوانین و در طول محاکمات، در سرتاسر ایلام، همه به آنها قسم میخوردند. ایشنیکرب به زبان اَکدی به معنای «او دعاهای ما را اجابت کرده است» میباشد. این امر میتواند دلیل این واقعیت باشد که منشأ این الهه ابتدا اَکدی بوده است. در شوش کشفی موجب پیدایش لوحههای دفنشده اوّلین هزاره ق.م. شد. این لوحهها نشان میدهند که چگونه ایشنیکرب و لگَمَل (lagamal) هردو مردگان را در جهان زیرین میپذیرفتهاند. در یک لوحه، ارواح مردگان اینگونه توصیف شدهاند:
ایشان به مسیر خود وارد شده و به راه خود میروند. ایشنیکرب و لگمل بهسوی آنها میآیند… در گور، اینشوشینک قضاوت خود را درباره آنها خواهد راند (همو، ص ۳۷).
اینشوشینک فرمانروای جهان مردگان بود. خدای خورشید نَهونته (nahunte)نام داشت. در متون قانونی ایلامی شهود تقریبا همیشه بهوسیله این دو خدا معرفی شدهاند. از اینرو، این دو خدا بهعنوان خدایان نور و تاریکی، یعنی خدایان زمین و قلمرو مردگان تلقی شدهاند.
بعضی از پادشاهان ایلام به جهت تقدس، برای لقب خود، از اسامی خدایان استفاده میکردهاند. این اسامی از این قبیل هستند:
کوتیکـ اینشوشینک، آناهامیتیـ اینشوشینک، کوتیرـ نهونته، شوتروکـ نهونته، شیلهکـ اینشوشینک و امثال آن. دختر شیلهکـ اینشوشینک «اوتوـ اِـ هیهیـ پیننکیر» نام داشت که احتمالاً معنی «من زهدان او را به پیننکیر اهدا کردهام» میدهد (همو، ص ۳۲).
از نظر ایلامیان همه سیارات و نیروهای طبیعی، حتّی دریا جنبه تقدس داشتهاند (صراف، ص ۱۳۷). خورشید خدای نور و روشنایی، خالق روز و درعین حال خدای اجرای قانون بوده است. ماه «پدر یتیمان» بوده و لقب «درخشنده» داشته است.
آنطور که از آثار کشفشده برمیآید، ایلامیان به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتهاند. وقتی فردی عادی، میمُرد او را بدون کفن کف خانهاش دفن میکردند. کسی که میمُرد هرقدر هم که فقیر بود پیش پایش یک ظرف گلی دفن میشد. ثروتمندان هم از این قبیل ظروف به همراه داشتند. آنها یا در تابوت گلی یا در قبرهایی که از آجر ساخته شده بود دفن میشدند. کانالی هم وجود داشت که از طریق آن میشد در قبر آب وارد کرد. آنها معتقد بودند که آب هم مثل غذا برای زندگی پس از مرگ لازم است (هینتس، ص ۵۵).
ایلامیان آرزو میکردند که خدایانشان، مُردگانشان را با خوشرویی بپذیرند و دهان آنان را با روغن پُرکنند؛ گوشت و نان و حلوا جلوی آنان بگذارند و به آنان شراب یا حداقل آب دهند.
آنچه از بررسی نظام بتپرستی ایلامیان میتوان نتیجه گرفت این است که برای آنان از دوره هیتا تا سقوط دولت ایلام، همواره چهار خدا ارزش ویژهای داشتهاند که عبارتاند از: هومبان، پیننکیر، کیریریشا و اینشوشینک (صراف، ص ۱۳۷).
ایلامیان مجسمه خدایان خود را از جنس فلز، گل رُس، سنگ و غیره میساختند و آنها را با مراسم ویژهای و با خواندن سرودهای مذهبی و نواختن موزیک به معبدها حمل میکردند. آشور بانیپال ادعا میکند که سیوسه مجسمه معابد ایلامی را که جنس آنها از طلا، نقره، برنز یا از مرمر بود، بیرون برده است (هینتس، ص ۴۷).
ورودی معابد ایلامی بهوسیله مجسمههای شیر، گاو نر و نوعی سگ محافظت میشد. رسم آنان چنین بود که بهطور مورب، نه مستقیم، وارد معابد خود میشدند (همو، ص ۴۵). دانستههای مربوط به شکل معابد ایلامی از نقش مُهرهای باقیمانده از آن دوران بهدست آمده است. در ایلامِ قدیم شکل معابد بهصورت یک بنای مربعمستطیل مرتفع، بر یک شالوده ایواندار بوده است (همو، همان). سقف معابد از چند ردیف تیر چوبی بوده و پنجرههایی مربّعشکل برای روشنایی و تهویه هوای معبد وجود داشته است. جالبترین ویژگی معابد ایلامی وجود شاخ در هر طرف دیوارههای آن است. سنگنبشتههای ایلامی ثابت میکنند که این شاخها جزء مهمی از معابد را تشکیل میدادهاند؛ زیرا اساس الوهیت بودهاند. آشور بانیپال در شرح فتح شوش میگوید که شاخهای مفرغی ریختهگریشده را از زیگورات برکنده است (همو، ص ۴۷).
پادشاهان و مردم ایلام برای یاری خواستن از خدایان نذرهایی برای آنان میکردند. این پیشکشها شامل طلا، نقره، باغ، زمین، گندم، غنائم جنگی، زیورآلات، نظرقربانی، حیوانات، مجسمه و امثال آن میشدند (همو، همان؛ صراف، ص ۱۳۸). پادشاهان علاوهبر این موارد برای خدایان زیگورات میساختند. ازجمله این زیگوراتها به معبد چغازنبیل یا «دوراونتاش» که «اونتاش نپیریش» (untash-napirish) شاهی از سلسله ایلامی شوتروک (shutruk)، آن را برای خدایان ساخته است، میتوان اشاره کرد. بالاترین طبقه این زیگورات، معبد اینشوشینک است. این پادشاه ایلامی در کتیبهای خود را چنین معرفی میکند: «من اونتاش نپیریش پسر هونبنومن (hunbanuman)، شاه انزان و شوش، همین که محل شهر محصور شد، در آنجا دوراونتاش و مکان مقدس را ساختهام.» «دور» در ایلامی بهمعنی قلعه است. در این مکان معابد خدایانی مانند ایشنیکاراب، کیریریشا، ناپیراشا، پیننکیر، شالاوادد (shalavaded)، شیموت (shimut)، بِلتاِلـی (belt-eli)، نَپرَتِپ (napratep)، هیشمیتیک (hishmitik)، و روهورَتِر (ruhurater)، شناسایی شدهاند. از این مکان قطعاتی از مجسمههای سفالین و لعابدار گاوهای نر، که از دروازههای ورودی بنای زیگورات محافظت میکردهاند، بهدست آمدهاند. مجسمه برنزی «ناپیراسو» همسر اونتاش نپیریش به وزن ۸۰۰، ۱ کیلوگرم در این مکان کشف شده که نشاندهنده پیشرفت هنر مجسمهسازی ایلامیان است. همچنین وجود خردهورقههای طلای چکشخورده با ضخامت کمتر از برگ کاغذ نشاندهنده پیشرفت صنعت و هنر نزد این قوم است.
ایلامیان جشنهای مذهبی متعددی داشتهاند که اطلاعات محدودی از آنها بهدست آمده است. یکی از این جشنها، جشن «الهه نگهبان پایتخت» است. احتمالاً «الهه نگهبان پایتخت» لقب پیننکیر بوده است. این جشن قبل از آغاز پاییز بوده است (صراف، ص ۸؛ هینتس، ص ۴۹). چنین جشنی را برای الهه کیریریشا هم برگزار میکردهاند. طبق منابع بهدستآمده علاوهبر جشن مذهبی «الهه نگهبان پایتخت» مراسم دیگری بهنام جشن «توگا» (tuga)داشتهاند که مخصوص خدای شیموت بوده است. خدای شیموت «منادی نیرومند خدایان» لقب داشت. زمان برگزاری این جشن را ماه اردیبهشت ذکر کردهاند. در این جشن گاو نری را قربانی میکردند (هینتس، ص ۴۹). قربانیکردن را ایلامیان با نوای موسیقی همراهی میکردهاند. در کولفره در نقشِ حکشده بر یک تختهسنگ، میتوان یک شاهزاده ایلامی، قربانیکردن سه گاو نر کوهاندار، یک بز کوهی و سه قوچ همراه با نوای موسیقی سه نفر نوازنده را تشخیص داد که یکی از نوازندگان درحال نواختن چنگ، دیگری بربط و سوّمی فلوت است (همو، ص ۴۸). احتمالاً قربانیکردن بخشی از مراسم روزانه معابد ایلامی بوده است. از نقشهای روی مُهرها و دیگر اشیای بهدستآمده در شوش چنین بهنظر میرسد که کاهنان ایلامی درحین ادای وظایف مذهبی برهنه بودهاند (همو، ص ۵۱). حیوانات مخصوص قربانی از قبل در باغهای مقدس معابد پرورش مییافتند و هنگام جشنهای مذهبی شکارچیان شاهی آنها را به پایتخت میآوردند تا قربانی کنند (همو، همان).
وجود نقش مار در آثار کشفشده ایلامی بیانکننده اهمیت مذهبی آن نزد مردم ایلام است. بنا بر نظر هینتس (ص ۳۱)، پرستش مار نزد ایلامیان ریشه در جادو دارد. مار یک نقشْمایه (motif) بارز تمدن ایلام است و نقش آن روی درِ کوزهها و سرپوشِ ظروف، بهعنوان نشانه حراست در مقابل ابلیس است. برای محافظت از دروازهها تصویر مارهایی بهصورت پیچیده بر روی درها نقش شدهاند. تصویر مارها همچنین بر نقوش حکشده شاهان دیده میشوند (هینتس، ص ۱۷۹، عکس شماره ۳۰). مارها گرد ظروف محراب پیچیدهاند و دسته ابزارهایی چون تیر، عصا و چوگان سلطنتی بهصورت مار ساخته شدهاند. مارها بهصورت مارپیچ عمودی تختگاه سلاطین را تشکیل دادهاند. نقشْمایه مار که به دورِ درختِ زندگی پیچیده، از دوران کهن در ایلام وجود داشته است.
نماد باروری ایلامی که دو مار درحال جفتگیری هستند تا مصر رسوخ کرده است (هینتس، ص ۳۱). مارهایی با سرِ انسان، گواهی جنبه الوهیت این خزندهاند؛ الوهیتی که در بینالنهرین ناشناخته بوده است. آثار کشفشده نشان میدهند هریک از خدایان ایلامی نزد ایلامیان نماد ویژهای داشتهاند که بعضی از آنها بهقرار زیرند:
قرص ماه، نماد خدای سین؛
ستاره، نماد خدای ایشتار؛
قرص خورشید، نماد خدای شمش؛
اژدها با بدن مار همراه سرنیزه روی پایه ستون، نماد خدای مردوک (صراف، ص ۱۳۹).
مجموعه آثار کشفشده ایلامیان، نشان میدهند که مذهب و مراسم مربوط به آن، با قوم ایلام عجین بوده و هر فعالیت و پیشرفتی، در جنبههای مختلف زندگی این قوم، از راه مذهب و مربوط به آن بوده است. در امور مملکت نیز کاهن اعظم همواره در کنار شاه بوده است. گرچه آنها خدایان متعددی را از آغاز برای خود متصور بودند و برای هریک تندیس و معبدی ساخته بودند، ولی در طول تاریخشان اعتقاد به آن چهار خدا پیوسته ثابت ماند و از میان این چهار خدا، تثلیث خدای هومبان، اینشوشینک و کیریریشا تا هنگام سقوط ایلامیان به دست آشور بانیپال، ادامه یافت.
بررسی سیر تکوینی اندیشه در نزد ایلامیان، بنا بر شواهد و آنچه تاکنون شرح داده شد، نشاندهنده این حقیقت است که آنان به درجهای از کمال معنوی و انتزاعی دست یافته بودند. شاه آشوری، آشور بانیپال، در توصیف بانفوذترین خدای ایلامی، اینشوشینک، چنین میگوید:
«خدای اسرارآمیزی که در مکان ناشناسی میزید، جایی که هیچکس نمیتواند وجود الهی او را دریابد.» به احتمال، این گفته را نیز تأییدی بر سیر رو به رشد معنویت در نزد ایلامیان میتوان دانست.