معرفی کتاب خانه آبی : فریدا کالو، دیهگو ریورا، لئون تروتسکی ، نوشته منوچهر استیفا

ازتکها جزو معدود مردمان بومی بودند که در زبانشان کلمه “هنرمند” تولتکاتل Toltecatl وجود داشت. براساس افسانهای ازتکایی «هنرمند تربیت شده است، او ماهر است، هنرمند واقعی با شادی درون قلبش کار میکند او همه چیز را با هم میآمیزد تا هماهنگی ایجاد کند»
و بیتردید دیوارنگاران مکزیکی چنین بودند.
اجازه بدهید که این روایت را از شب ژانویه ۱۹۳۷ و بر روی یک کشتی نروژی آغاز کنم. این کشتی در واقع یک نفتکش بزرگ بهنام روت بود که آغاز سال نو را با شلیک توپ و کشیدن آژیر جشن گرفت. در این سفر، نفتی حمل نمیکرد اما بیش از هزار تن آب دریا را برای حفظ تعادل، در مخازناش انباشته بود.
کشتی روت بهدستور دولت نروژ، دو مسافر بسیار ویژه را بهکشور مکزیک میبرد. آنها لئون تروتسکی (۱) انقلابی تبعیدی روسیه و همسرش ناتالیا (۲) بودند. بهغیر از خدمه کشتی فقط یک پلیس نروژی آنها را همراهی میکرد.
حکومت نروژ میخواست از مشکلات اقامت تروتسکی بههر شکلی خلاص شود و البته بدون هر دردسری از سوی پلیس مخفی شوروی. بههمین دلیل این سفر پنهان نگه داشته شده بود. هیچ تشریفاتی در ۱۹ دسامبر که کشتی بندر را ترک میکرد وجود نداشت. آنها چهار ماه تقریباً به صورت حبس خانگی در نروژ زندگی کردند. تروتسکی این دوران را در خاطراتاش دشوار نامیده و گفته که «او را پنج سال پیر کرده بود». آنها در ماه سپتامبر بهخانه بزرگی در سی کیلومتری جنوب اسلو منتقل شده بودند و پاییز را آنجا گذراندند.
با رسیدن به آبهای آرام اقیانوس اطلس، تروتسکی خاطرات خود را از زمان تبعیدش از مسکو مرور میکرد. در حقیقت همه چیز از ۱۹۲۴ زمان مرگ لنین آغاز شده بود او که مهمترین کاندیدا برای ادارهٔ اتحاد جماهیر شوروی بهشمار میآمد غافل از آن بود که استالین بهروایتی حتی مرگ لنین را چنان سازمان داده بود که او در مسکو نباشد. تنها سه سال طول کشید تا استالین توانست این رقیب سرسخت خود را از حزب اخراج کند. در ۱۹۲۸ به آسیای میانه (قزاقستان) و بالاخره سال بعد به ترکیه تبعید شد. ترکها برای اجازه ورود به تروتسکی از دولت کمونیست تعهد گرفته بودند که در خاک ترکیه به او سوءقصد نکنند و تروتسکی نیز هیچ گونه فعالیت سیاسی انجام ندهد و نوشتهای در ترکیه بهچاپ نرساند. بنابراین آقای لئون سیدِف (اسم مستعار تازه تروتسکی) در خارج از اتحاد جماهیر شوروی اول به کنسولگری کشورش در استانبول، سپس به هتلی و در آخر به جزیره آرام «بیوک آدا» که در فاصله نیم ساعتی استانبول در دریای مرمره قرار داشت و سرویس پستی منظماش مورد تأیید تروتسکی بود و در ضمن فقط با کشتی میشد به آن رفت و آمد کرد که از نظر امنیتی اهمیت ویژهای داشت، نقل مکان کرد.
در این ایام، استالین هرچند خوشحال از اینکه توانسته بود رقیب خود را از میدان به در کند اما از پشیمانی فرار تروتسکی از چنگاش و اینکه نتوانسته بود او را در شوروی بکشد، تا اواخر عمر، رنج میبرد.
تروتسکی در چهار سال اقامت در ترکیه اول در سال ۱۹۳۰ کتاب «زندگی من» و سپس «تاریخ انقلاب روسیه» را در سه جلد و طی سالهای ۱۹۳۳ ـ ۱۹۳۲ به نگارش درآورد که در خارج از ترکیه منتشر شدند و مقالاتی مینوشت که بیشتر در بولتن مخالفان در نشریهای چاپ میشد که تا پیش از ظهور نازیسم مرکزش در برلین بود و پس از آن به فرانسه منتقل شد. بد نیست قبل از اینکه از این قسمت بگذرم، اشاره کنم که نوشتههای تروتسکی بسیار ماهرانه و با روشی هوشمندانه و دیدی همه جانبه نوشته شده است. من معتقدم که او میتوانست نویسندهای در حد تولستوی باشد. بدون تردید فعالیت ادبی تروتسکی از تمامی سیاستمدارانی که دستی در نویسندگی داشتند پیشی گرفته بود، او در ساده و موجزنویسی استاد مسلم بود. تنها شاید بتوان وینستون چرچیل نخست وزیر بریتانیا را همپایه او دانست. علاوه بر نویسندگی، تروتسکی سخنوری بزرگ بود. شاید بتوان به او لقب «سخنور بزرگ بلشویک» داد.
بعد تلاشهای ناموفقی را بهخاطر آورد که برای کسب پناهندگی از کشورهایی ظاهراً آزاد از نفوذ شوروی مانند آلمان، اتریش، فرانسه، اسپانیا، ایتالیا و چکسلواکی انجام داده بود و در آخر پس از چهار سال اجازه یافته بود به مدت دو سال و البته بهصورت ناشناس در فرانسه پناهنده و مقیم شود.
متأسفانه فضای سیاسی فرانسه تغییراتی کرد و آنها مجبور به ترک فرانسه و عزیمت به نروژ شدند. با آغاز محاکمات مسکو، در سال ۱۹۳۶، فشار به دولت سوسیالیستی نروژ جهت اخراج تروتسکی شدت یافت. در این شرایط هیچ کشور اروپایی به او پناه نمیداد.
و حالا پس از هشت سال سرگردانی و مبارزه شبانهروزی در اقیانوس اطلس و روی یک کشتی عظیم نفتکش به مرور خاطرات خود مشغول بود. ناگهان به یاد آورد که محاکمات نمایشی مسکو شروع شده و او که از زمان تصدی کمیسر عالی جنگ انقلاب بلشویکی تا بهحال به خود اجازه استراحت نداده بود بلافاصله مشغول نوشتن گزارش تحلیلی از محاکمات مسکو شد.
محاکمات نمایشی مسکو در حقیقت پیش از خروج تروتسکی از نروژ آغاز شده بود. بسیاری از متهمین بهدلیل شکنجههای شدید اعتراف میکردند که در توطئه قتل استالین دست داشته و همه آنها توسط تروتسکی هدایت شدهاند و البته بلافاصله اعدام میشدند. تروتسکی زمان مهاجرت اجباری از کشورش اجازه یافته بود کلیه اسناد شخصیاش را با خود به ترکیه ببرد و با استفاده از همین اسناد بود که ساختگی بودن این محاکمات را برملا میکرد و حتی توانست زندگینامه استالین را بنویسد.
در دسامبر ۱۹۳۶ خبر رسید که تنها کشور مکزیک به او پناهندگی داده است. در ششم ژانویه کشتی به خلیج مکزیک وارد شد. تشویش مسافران با دمای هوا افزایش یافت و بالاخره سه روز بعد به بندر تامپیکو (۳) رسیدند.
بد نیست چند ماه به عقب برگردیم.
تروتسکیستهای جهان بهویژه رفقای آمریکایی آنها که نگران اوضاع تروتسکی بودند و میدانستند که دولت روزولت درخواست پناهندگی او را جدی نمیگیرد، از آنیتا برِنر (۴) خواستند تا تلاش خود را جهت دریافت اجازهٔ اقامت برای تروتسکی از کشور انقلابی مکزیک که رئیس جمهوری اصولگرا داشت انجام دهد. آنیتا که نویسنده و منتقد هنری و تاریخنگار مشهور آمریکایی و البته متولد مکزیک بود، از طرف کمیته تروتسکیستهای آمریکا تلگرافی به دیهگو ریورا (۵) فرستاد و از او خواست که پناهندگی تروتسکی را از رئیس جمهور لاسارو کاردناس (۶) خواستار شود.
خوشبختانه این اتفاق مقارن شد با پایان گرفتن دوران استالینیست بودن دیهگو ریورا و برای اینکه به او تهمت امپریالیست نزنند، تروتسکیست سرسختی شده بود، بنابراین درخواست را مستقیماً برای کاردناس که در آن زمان جهت رسیدگی به امور اصلاحات ارضی، به نواحی شمالی پایتخت رفته بود، برد و باز خوشبختانه کاردناس هم در آن دوران میخواست استقلال خودش را به چپهای طرفدار استالین که از زمان انتخابات وامدارشان بود ثابت کند. بنابراین با پناهندگی تروتسکی بهشرط عدم دخالت در امور داخلی مکزیک، موافقت کرد. با اعلام این پناهندگی، جناحهای چپ به ویژه حزب کمونیست او را تحت فشار قرار دادند تا تصمیماش را تغییر دهد. از سوی دیگر موج تبریک از طرف سازمانهای کارگری، لیبرال و روشنفکران کشورهای گوناگون به سوی او ارسال شد. به هرحال با پیشینه انقلابی و روحیه مستقلی که کاردناس داشت هیچ گروهی نتوانست روی او تأثیر بگذارد و حتی بعدها که تظاهرات کمونیستهای طرفدار استالین گسترش پیدا کرد به آنها اخطار داد که هرگونه رفتار اعتراضآمیز به تروتسکی، به دلیل نقض قانون آزادی بیان تحت پیگرد قانونی قرار میگیرد.
حال برگردیم به هوای استوایی در اوایل ژانویه در خلیج مکزیک، ساحل کشوری که آغوش خودش را بر او گشوده بود و «مکزیک سحرآمیز» مینامیدش، در چند کیلومتری آنها قرار داشت.
با دیدن دکل چاههای نفت این زوج به یاد باکو در دریای خزر افتادند اما برای آنها به غیر از این، همه چیز نامأنوس بود. تروتسکی به ناخدا خبر داد که تا دوستانش را نبیند از کشتی پیاده نمیشود. چند دقیقه بعد قایق یدککشی به کشتی روت نزدیک شد. تروتسکی و ناتالیا چهره خندان و آشنای مکس شکتمن (۷) را پیشاپیش پیشوازکنندگان شناختند. او که بارها در ترکیه، فرانسه و حتی نروژ به دیدارشان رفته بود، یک تروتسکیست متعصب بود.
همراه او هنرمندی به نام فریدا کالو (۸) بود که، به اسم فریدا ریورا همسر نقاش و دیوارنگار مشهور یعنی دیهگو ریورا، حامی دریافت پناهندگی او معرفی شد. دیهگو بهدلیل بیماری کلیه، اجازه نداشت که بیمارستان خود در شهر مکزیکو را ترک کند لذا همسرش را به پیشواز تروتسکی فرستاده بود که آنها را تا خانه آبی همراهی کند.
در آن روز فریدا با موهای مشکی زیبای به هم بافته و گوشوارههای یشمی که به هرسو تکان میخورد و روسری و دامن مشکی بلندش در میان اونیفورمهای مقامات رسمی و نظامیان که برای استقبال از تروتسکی آمده بودند کاملاً متمایز بود. قایقی نیز پر از خبرنگاران مشتاق وجود داشت، تروتسکی هم ماهها در انتظار چنین فرصتی بود. بالاخره، نزدیک ظهر به خاک مکزیک پا گذاشتند، تروتسکی برخلاف کاریکاتورهای روزنامههای اتحاد جماهیر شوروی که بهصورت ناپلئون کوتولهای بهتصویر کشیده میشد، مردی بلند قامت و متشخص با صورتی جذاب و موهایی سفید بود. در ساحل، رئیس ایستگاه و فرمانده پادگان هم حضور داشتند. پرواز با هواپیما به مکزیکو به دلیل گزارش هواشناسی مورد استقبال قرار نگرفت و قطار هم هنوز از پایتخت نرسیده بود. میهمانان به هتلی رفتند و تروتسکی در فرصت پیش آمده، تلگرافی به آقای کاردناس، ریاست جمهور فرستاد و از او تشکر کرد.
قطار تشریفاتی اِل ایدالگو (۹) که کاردناس برای آوردن تروتسکی از پایتخت فرستاده بود شبانگاه به ایستگاه تامپیکو وارد شد، در قطار جرج نواک (۱۰) جانشین دبیر کل کمیته آمریکایی دفاع از تروتسکی، بعضی از سوسیالیستها و لیبرالها حضور داشتند. این قطار در حقیقت متعلق به پاسکوئال اورتیس روبیو (۱۱) رئیس جمهور سابق مکزیک بود که به پنجرههای ضدگلوله و ضدبمب مجهز بود. روبیو دلایل محکمی برای به کارگیری این تجهیزات داشت چرا که در اولین روز زمامداریاش وقتی کاخ ملی کشور را ترک کرد اتومبیلاش را به گلوله بستند و گلولهای هم چانهاش را شکافته بود.
بنابراین فعلاً این سفر جای نگرانی برای تروتسکی، همسرش و سایر همراهان نداشت. اما او و سایر نزدیکان خوب میدانستند که جاناش همیشه در خطر است. عقاید تروتسکی درباره آینده شوروی و کینه عجیبی که استالین نسبت به او که نامدارترین منتقدش بود؛ داشت، انگیزه کافی به او میداد تا همه کوشش خود را برای ساکت کردنش انجام دهد. از طرفی دیگر، مکزیک اخیراً به مردانی اجازه ورود و پناهندگی داده بود که میتوانستند به راحتی آرزوی استالین را برآورده کنند.
در سال ۱۹۳۶ وقتی اتحاد جماهیر شوروی در جنگ داخلی اسپانیا به یاری جمهوری خواهان اسپانیا در مقابله با ارتش فالانژیست ژنرال فرانسیسکو فرانکو (۱۲) رفته بود، عملاً اسپانیا را به پایگاه بینالمللی استخدام و تربیت نیروهای پلیس مخفی خود تبدیل کرده بود. بعدها با شکست جمهوری اسپانیا در ۱۹۳۹ صدها نفر از اعضای پلیس مخفی و مبارزان بریگاد انترناسیونال به مکزیک پناه بردند.
این افراد سرسپرده حرفهای و آماده خدمت به پلیس مخفی شوروی بودند و اوضاع از این هم که بود وخیمتر شد، اما در بحبوحه جنگ داخلی اسپانیا همین اطلاعات، تروتسکی و رفقای تروتسکیست آمریکایی را که مرکز فعالیتشان در نیویورک بود به شدت نگران کرده بود. بنابراین از قبل رفقای قابل اعتمادی را روانه کویوآکان (۱۳) کرده بودند تا از محل اقامت آینده او محافظت کنند.
تروتسکی و همسرش از اینکه اسپانیولی نمیدانستند ناراحت بودند، به انگلیسی هم خیلی مسلط نبودند بنابراین به زبان آلمانی و توسط مترجم با اطرافیان صحبت میکردند. در راه تروتسکی خواست برایش آوازهای محلی آمریکایی بخوانند آنها هم شعری از جو هیل (۱۴) که در تکریم ترانه سرای سوئدی ـ آمریکایی و فعال کارگری سروده بود، برایش خواندند. فریدا هم با صدای لطیفاش با خواندن آوازهای اصیل مکزیک فضای گفتوگو را سبکتر میکرد و چشم انداز نخلها، کاکتوسها و دیگر گیاهان گرمسیری را زیباتر مینمود.
بعد به دشت مکزیک سرازیر شدند و باران ملایمی گرفت و هوا کمی سرد شد. تروتسکی و ناتالیا احساس راحتی کردند، در ظهر روز بعد، به ایستگاه کوچک لِچِریا (۱۵) در شمال شهر مکزیکو رسیدند. ایستگاهی که کاردناس هم برای ورود بیسروصدا به مکزیکو از آن استفاده میکرد. ایستگاه مملو از مقامات نظامی و دولتی بود. حضور چشمگیر خبرنگاران در کمیته استقبال حال و هوای خاصی به مراسم میداد. در ایستگاه، ریورا که به تازگی از بیمارستان مرخص شده بود و آنطور که خبرنگار محلی تایمز آن را توصیف کرده «چاق و بیحال» در ایستگاه منتظر خوش آمد گویی به میهمان خود بود. او اکنون از پنجاه سالگی گذشته بود و با وجود اینکه هفت سال از میهماناش کوچکتر بود اما به سرزندگی و چالاکی او به نظر نمیآمد.
خوزه دیهگو ماریا و برادر دوقلویش در اواسط دسامبر ۱۸۸۶ از پدر و مادری معلم در شهر گواناخواتو (۱۶) در ایالتی به همین نام در مکزیک متولد شدند. از آنجا که این دو فرزند پس از سه بار سقط جنین مادر برای او مانده بودند، پدرش از ترس و برخلاف میل باطنیاش دیهگو را به یک پرستار بومی سپرد که در حومه شهر زندگی میکرد. او علاوه بر شیر خود با شیر بُز نیز بچه را تغذیه میکرد. ریورا در کتاب «زندگی من هنر من»(۱۷) درباره کودکی خود میگوید: «من از دو تا چهار سالگی علاوه بر مادر واقعیام، دو مادر دیگر یعنی یک پرستار و یک بُز هم داشتم».
پدربزرگ وی که گفته شده اصالتاً روس بود، با مهاجرت به مکزیک در کنار بنیتو خوارس (۱۸) اولین رئیس جمهور مکزیک پس از استقلال، بر علیه امپراتور مکزیک، ماکسیمیلیان اول (۱۹) (۱۸۶۷ ـ ۱۸۶۴) و اشغال فرانسویها جنگیده بود و مالک معادن نقره بسیاری در این استان بود.
مادربزرگ دیهگو دورگه بود و خون بومیان را داشت. دیهگو همیشه به این گذشته افتخار میکرد. پدربزرگی انقلابی و مادربزرگی که خون بومیان را داشت و در آن دوران که میتوان نامش را بازگشت به گذشته نامید بسیار افتخارآمیز بود.
فوت برادر دوقلوی دیهگو بعد از هجده ماه، تأثیر شگرفی بر خانواده و روحیه دیهگو گذاشت که بعدها در کارهای دیهگو هم مشهود بود. مادر دیهگو که کاتولیک متعصبی بود بعد از فوت پسرش به تحصیل پزشکی پرداخت و ماما شد. البته سه سال بعد خواهر دیهگو به دنیا آمد و آرامش و شادی که با از دست دادن فرزند از خانواده رفته بود به آنها بازگشت.
پدر و مادر دیهگو در ۱۸۹۲ به شهر مکزیکو نقل مکان کردند و در آنجا دو هفته نامهٔ، آزادیخواهانه الدمکراتا (۲۰) را منتشر میکردند که خطمشی آن مبارزه با پورفیریو دیاز (۲۱) رهبر نظامی کشور در دوران اشغال فرانسویها بود که پس از به دست آوردن قدرت، خود دیکتاتوری مطلق شده بود و در حقیقت از ۱۸۷۶ تا ۱۹۱۰ که انقلاب مکزیک به نتیجه رسید بر کشور حکومت کرد.
دیهگو در چهار سالگی توسط پدر خواندن را آموخت، در هشت سالگی به مدرسهٔ کاتولیکی رفت، در سه سال اول مدرسه شاگرد ممتاز بود و آثاری از استعدادهای هنریاش نمایان شده بود، بنابراین عصرها به آکادمی نقاشی سن کارلوس (۲۲) فرستاده شد. شیفتگی به طراحی که از سنین پایین در دیهگو دیده میشد ناگهان با حضور در کلاسهای نقاشی پیشرفت معجزهآسایی کرد و استعدادش شکوفا شد.
پدرش که اوایل میخواست او را به مدرسه نظام بفرستد با بروز استعداد دیهگو تصمیماش عوض شد و او شاگرد رسمی آکادمی سن کارلوس شد.
هنر برای او در زندگی، درجه اول اهمیت را داشت، همانطور که بعدها نوشت «هنر را قسمتی از طبیعت وجودم میدانستم که نه تنها مفید بود بلکه حمایت کننده آن به حساب میآمد مثل مصرف نان، آب یا تنفس هوا».
وی از ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۵ در آکادمی سن کارلوس بهطور مستمر و طاقتفرسا به فراگیری فن نقاشی به روش سنتی با استفاده از مدل مشغول بود. دیهگو تا سال ۱۹۰۳ که نقاش اسپانیایی سانتیاگو ربول (۲۳) در قید حیات بود شاگرد او بود.
سپس آنتونیو فابرس کوستا (۲۴) نقاش معروف کاتالان (۲۵)، معاون آکادمی شد و روش تدریس را عوض کرد و به جای کپی از استادان بزرگ نقاشی اروپا، به شاگردان دوربین داد تا از مناظر عکس بگیرند و بر روی آنها کار کنند. دیهگو هم مسحور طبیعت شد و به تقلید از خوزه ماریا ولاسکو (۲۶) کارهای آن سالهای او دقیقاً برداشت زیبایی از آن نوع نقاشیها است و همان کوههای آتشفشان و پرتو نورها و چشماندازهای زیبا که منحصر به مناظر مکزیک است در آن دیده میشود. (تصویر ۱) در این میان نقاش و تئوریسین معروف مکزیکی که به تازگی از اروپا برگشته بود، خراردو موریلو (۲۷) در او تأثیر شگرفی گذاشت و هم او بود که برای اولین بار ارزش هنرهای محلی و فرهنگ مردمان اصلی مکزیک را به او شناساند.
دیهگو با تشویق موریلو برای پیشرفت و گسترش هنرش و به لطف بورس فرماندار وراکروز و پولی که از نمایشگاههای گروهی در آکادمی سن کارلوس به دست آورده بود در سال ۱۹۰۶ آماده دیدار از اروپا شد.
خانه آبی : فریدا کالو، دیهگو ریورا، لئون تروتسکی
نویسنده : منوچهر استیفا