معرفی کتاب « نان آن سالها »، نوشته هاینریش بل

سخنی کوتاه دربارهٔ هاینریش بل
هاینریش بل (۱) نخستین نویسندهٔ آلمانی است که پس از توماس مان (۱۹۲۹) جایزهٔ ادبی نوبل را به دست آورد. (۲) فرهنگستان سوئد هنگام اعطای این جایزهٔ بزرگ ادبی جهان به هاینریش بل یادآور شد: «بل به خاطر سبک نگارشش و نیز دیدگاهی که از عصر و زمانهاش با مهارت تمام ارائه کرده است و بدین گونه سهم عمدهای در تجدید حیات ادبیات آلمانی دارد به دریافت این جایزه نایل میگردد.»
برای هاینریش بل جنگ جهانی دوم که وی از سال ۱۹۴۵ – ۱۹۳۹ به عنوان سربازی ساده، به ویژه در جبههٔ روسیه در آن شرکت داشت تجربهای بس مهم و شکل دهندهٔ آثارش بود. او پس از پشت سر گذاشتن این سالها به این اصل باورمند شد که چیزی بیهودهتر و فاجعهانگیزتر از جنگ نیست؛ بر اثر جنگ انسان آدمیت خود را از دست میدهد و با خود بیگانه میشود، خاصه آنکه مجبور به تحمل سنگینی بار خرابیها و نابسامانیهای جنگ بر دوش خود هم باشد. جنگ و عواقب آن مایهٔ اصلی آثار بل هستند و لاجرم بازگو کردن این حقایق تلخ تعهدی برای او پدید میآورند و همین تعهد است که در او سببساز دیدی انتقادی بر جامعهٔ نوخاسته و مرفه آلمان میشود.
بل دربارهٔ این تعهد در مصاحبهای میگوید:
«برای من این تعهد زمینه است، به عبارت دیگر پایه و اساس است و آنچه من بر این پایه بنا مینهم، همان است که از هنر در مییابم. نمیتوانم بگویم که به چه چیزی علیه چه چیزی متعهد هستم، اینها اموری هستند که من در لابهلای داستانهای خود میآورم، احتمالاً با موفقیت اندک.»
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
اما به راستی نمیتوان چگونگی این تعهد بل را به خوبی دریافت. این تعهد میتواند در زمینهٔ مسائل دینی، اجتماعی یا سیاسی باشد.
بل از نویسنده «دیدی تیزبین» را خواستار است؛ همچنین انسانیت و تطمیع ناپذیری و این توانایی را که بتواند مسائل را شکافته و به تجزیه و تحلیل آن بپردازد.
او گر چه به نوشتن داستانهای کوتاه دلبستگی خاصی دارد، با این همه به عنوان رماننویس شهرت یافته است.
موضوعات آثار بل را که شامل رمان، داستان بلند و کوتاه، هجویات، نمایشنامهٔ رادیویی و یک نمایشنامه است، میتوان به ترتیب زمان نگارششان به سه دسته تقسیم کرد:
۱. انسان در جنگ: که موضوع نخستین رمان او به نام «آدم، کجایی؟» (۱۹۵۱) و بسیاری از داستانهای کوتاه و بلند اوست. قهرمان واقعی این داستان افسری (ستوان یکم) است که هنگام حملهٔ روسها بر اثر بیماری زخم معده توانایی عقب نشینی را در خود نمیبیند و ناچار در چنگال مرگ اسیر میشود.
۲. مسائل دوران پس از جنگ: که د رچند رمان دیگرش به نام «و کلمهای هم بر زبان نیاورد» (۱۹۵۳) و «خانهٔ بیسرپرست» (۱۹۵۴) و «نان آن سالها» به شرح میآید. موضوع رمان اولی خود جنگ نیست، بلکه نویسنده به طور کلی عواقب و تأثیرات ناشی از جنگ را، به ویژه از نظر روانی بر انسانها نشان میدهد و در رمان «خانهٔ بیسرپرست» دنیای دو پسربچهٔ یازده ساله را به خواننده مینمایاند که پدرشان را در جنگ روسیه از دست دادهاند. کتاب «نان آن سالها» تأثیری را که قحطی و گرسنگی روی یک مرد جوان گذاشته به تصویر در میآورد.
۳. و بالاخره دستهٔ سوم رمانها و داستانهایی هستند که تصویری انتقادی از اوضاع و احوال اجتماعی جامعهٔ امروزی آلمان به دست میدهند. «عقاید یک دلقک» (۱۹۶۳) که به فارسی هم برگردانده شده است، را میتوان جزء این دسته به شمار آورد. در این رمان، قهرمان بل که کاملاً به صورت آدمی بیگانه از جامعهٔ خود درآمده است به اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و دینی انتقاد میکند و علیه آنها به اعتراض بر میخیزد و از یک زندگی راستین و پرمعنا و مفهوم جانبداری میکند.
هاینریش بل بیگمان یکی از نویسندگان معاصری است که سنگینی بار نابسامانیها و نارواییهای جنگ را بر دوش خود و وجدان جامعهٔ خود احساس کرده و با اسلحهٔ انسانیت و عدالت اجتماعی به نبرد با آن برخاسته است. او شاهد و بازگوکنندهٔ روزگار تلخ و تیرهای است که شعلههای خشم قلبهای شکستهٔ یتیمان و درماندگان جنگزده را بر ما مینمایاند. هاینریش بل مسئلهٔ نابودی یهودیان را از دو سو به تصویر در میآورد: از یک سو سربازانی را نشان میدهد که به گونهای بیتفاوت به دستور مافوق مأمور حمل یهودیان به کشتارگاه هستند و از سوی دیگر فرماندهٔ کشتارگاهی را تصویر میکند که هم از روی اعتقاد و هم از روی پیشداوری برای اجرای دستور و کشت و کشتار آماده است. در ضمن تصور ناسیونال سوسیالیستها را دربارهٔ پستانگاری یهودیان رد میکند.
در مجموع باید گفت محور اصلی آثارش دفاع و جانبداری از یک زندگی انسانی است و انتقاد بر تمام آن چیزهایی که به چنین زندگیای لطمه میزند یا آن را ناممکن میسازد.
یکی از ویژگیهای نویسندگی او آن است که رشتهٔ سخن را به دست قهرمانهای آثارش میسپارد تا بیواسطه تجربیاتشان را بازگویند همانند «فندریش» قهرمان داستان «نان آن سالها».
در آثار بل همیشه کشمکشی میان «من» و دنیای خارجی وجود دارد؛ یعنی میان قهرمان داستانهای بل و محیطی که به صورت دشمنی سهمگین و نابودگر در میآید؛ قهرمان داستان احساس میکند که دنیای خارجی تهدیدش میکند و ناچار در برابر آن حالتی تسلیم پذیر به خود میگیرد و با اعتراضی خودویرانگرانه بدان پاسخ میدهد. از سوی دیگر این کشمکش در تضاد میان آدمهای موفق داستانها به چشم میخورد، اما قهرمانهای بل هرگز کوششی برای بهتر ساختن شرایط زندگی خود نمیکنند.
بل محیط زندگی مردم طبقهٔ پایین و متوسط جامعهٔ خود را به تصویر میکشد؛ یعنی محیط زندگی افرادی کمتحرک و غیرفعال و کمتوان برای از میان بردن مشکلات و آنها غالباً به محیطی کاتولیکی تعلق دارند و حتی اگر هم از خانوادههای پروتستانی ثروتمند برخاسته باشند (مانند قهرمان «عقاید یک دلقک») باز هم خود را با دنیای کاتولیکی طبقهٔ متوسط خانوادهٔ معشوقشان مأنوستر میبینند. آنها ارکان زندگی خود را در محیطی که میزیند با خطر روبهرو میبینند، اما این محیط نه تنها زمینه و عامل شکل دهندهٔ قهرمان و داستان است بلکه هدفی نیز برای انتقادهای زهرآگین نویسنده است.
دربارهٔ زبان هاینریش بل باید گفت تا حد زیادی از کلمات و اصطلاحات زبان عامیانه استفاده میکند و در نتیجه نثرش برای همه کس قابل فهم و ساده است و این خود به واقعیتر جلوه دادن کلامش کمک مینماید. او با چنین زبانی طنز را نیز به کار میگیرد تا به تأثیر شیوهٔ بیانش بیفزاید و همین طنز خود یکی از ویژگیهای شیوهٔ نویسندگی اوست که میتوان آن را از لابهلای حوادث داستانها دریافت و لمس کرد. برای نمونه، در «عقاید یک دلقک» هنگامی که قهرمان داستان اظهار تمایل میکند که سرگرد را که در رایش سوم بیش از اندازه به رژیم وفادار بوده دوباره ببیند، میافزاید: «او حالا حتماً سرهنگ یا ژنرال است.» قدرت و استحکام چنین طنزی غالباً مانع از آن میشود که مطایبه _ اگر هم بل بخواهد از آن استفاده کند _ مؤثر افتد؛ زیرا او چنان گرفتار و غرق در موضوع مطرح شده است که دیگر آمادگی لازم برای پرداختن به مطایبه را نمیتواند داشته باشد.
در ارزیابی کارهای ادبی بل اتفاق نظر وجود ندارد: چه از جنبهٔ جهانبینی و چه از نظر ادبی. نظر منتقدان آلمانی دربارهٔ ساختمان رمان و داستانهایش، شرح مفصل جزئیاتی که در آثارش به چشم میخورد و زبانش بسیار گوناگون و حتی در قطبهای مخالف است.
دربارهٔ طرح کلی داستانهای بلند و رمان هایش برخی به انتقاد برخاستهاند و میگویند: «زمان گذشته و حال آزادانه و به گونهای غیرمنطقی به هم در میآمیزند». این درهم آمیختن بسیار گذشته و حال را خواننده در «نان آن سالها» نیز احساس میکند و ناچار است قسمتهایی از داستان را چند بار بخواند تا ارتباط حوادث را نیکوتر دریابد. البته این شیوهٔ نویسندگی به نظر تعدادی از منتقدان پسندیده است. آنها معتقدند این روش شرایطی فراهم میکند که خواننده با دقت و لذتی بیشتر داستان را دنبال کند، اما این روش به نظر برخی دیگر هم ناپسند میآید.
دربارهٔ شرح جزئیات برخی گویند که در آثارش به طور مکرر شرح دقیق جزئیات به چشم میخورد و از لباس زیر گرفته تا حلقهٔ توالت همه چیز شرح داده میشود.
زبان بل نیز از اختلاف نظرها مصون نیست و این خود نشان میدهد که معیارهای قاطعی برای ارزش گذاری آثار ادبی یافت نمیشود یا اگر هم یافت شود، قطعیت کامل ندارد. بنابراین، اگر بخواهیم نظر منتقدان بزرگ آلمانی را در ارزشگذاری آثارش معیار کار قرار دهیم، به طور قطع به جایی نمیرسیم، اما باید پذیرفت که موضوعهای انتخابی بل و انتقادی که وی خود را بدان متعهد میداند، تأثیری بس عظیم بر عامهٔ مردم گذاشته است، گر چه قهرمانهایش همواره یکنواخت و محتوای داستانهایش از حد شرح مفصل جزئیات فراتر نمیروند و مواد و سمبلهای مورد استفادهٔ او مانند «یقهٔ شارن هورست»(۳) و «لبهای ایفی ژنی»(۴)، «تابوت»، «کلاس درس» و… که در داستان «نان آن سالها» نیز میآیند به طور مکرر در بیشتر داستانهایش به کار برده میشوند.
از میان همهٔ آثار بل تنها نمایشنامهٔ وی بود که کاملاً با استقبال سرد مردم روبهرو شد؛ زیرا در آن بل کوشید در شیوهٔ بیانش از فن، فاصله گزینی استفاده کند تا به روشنی موضوع مطرح شده بیفزاید و شخصیتهای نمایشنامه را به گونهای بهتر نشان دهد.
گر چه هاینریش بل برندهٔ جایزهٔ ادبی نوبل است، اما همچنان که ذکر شد در ارزشگذاری آثار ادبیاش هنوز اتفاق نظر وجود ندارد. خوانندگان عزیز میتوانند با مطالعهٔ آثاری از او که به فارسی برگردانده شده تا حدودی دربارهاش داوری کنند. (۵)
۱
روزی که هدویگ (۶) آمد، دوشنبه بود و در این صبح دوشنبه، پیش از آنکه زن صاحبخانهام نامهٔ پدر را زیر در رد کند، ترجیح میدادم لحاف را روی صورتم بکشم؛ یعنی درست همان کاری که غالباً در گذشته _ هنگامی که هنوز در کوی کارآموزان بودم، میکردم، اما در راهرو، صاحبخانهام صدا زد: «برایتان نامه آمده، از منزل!» و هنگامی که نامه را از زیر در به داخل فرستاد _ نامهای که به سفیدی برف بود و در سایهٔ خاکستری رنگی که هنوز در اتاقم وجود داشت غلتید _ وحشتزده از رختخواب پریدم؛ زیرا به جای مهر گرد ادارهٔ پست مهر بیضی شکل پست راه آهن را دیدم.
پدر که از تلگرام نفرت داشت، طی این هفت سالی که من تنها در این شهر زندگی میکنم، تنها دو بار چنین نامههایی با مهر پست راه آهن فرستاده بود: نامهٔ اولی حاکی از مرگ مادر بود و نامهٔ دومی از تصادف پدر که هر دو پایش شکسته بود، خبر میداد…؛ و این سومین نامه بود. بیدرنگ بازش کردم و پس از خواندن خیالم راحت شد. پدر نوشته بود: «فراموش نکن، هدویگ دختر مولر (۷) که تو برایش اتاقی تهیه کردی، امروز با ترن ۱۱ و ۴۵ دقیقه وارد آن شهر میشود. لطفی کن، او را از ایستگاه راه آهن بردار و یادت باشد که چند شاخهٔ گل برایش بخری و نسبت به او مهربان باشی. سعی کن تصورش را بکنی که چنین دختری چه حالی خواهد داشت: این نخستین بار است که او تنها به شهر میآید و خیابان و محلهای را که باید در آن زندگی کند نمیشناسد. همه چیز برای او بیگانه است و ایستگاه راه آهن با آن شلوغی هنگام ظهرش او را به وحشت میاندازد. به خاطر داشته باش: او بیست سال دارد و برای معلم شدن به شهر میآید. حیف که تو دیگر نمیتوانی مرتب روزهای یکشنبه به دیدن من بیایی _ حیف _ از صمیم قلب _ پدر.»
بعدها اغلب در این باره فکر میکردم که اگر هدویگ را از ایستگاه راه آهن نمیآوردم، چه میشد: من وارد زندگی دیگری میشدم، همچنان که آدم اشتباهی سوار قطار دیگری شود، زندگیای که در آن زمان _ پیش از آنکه هدویگ را بشناسم _ کاملاً خوب و قابل قبول به نظر میرسید، یا لااقل وقتی که در این باره با خود میاندیشیدم، چنین میپنداشتم.
اما زندگیای که مانند قطار آن طرف سکو، در برابر چشمم قرار داشت _ قطاری که نزدیک بود سوارش شوم _ آن زندگی را اکنون در رؤیاهایم میبینم. میدانم که آنچه آن وقتها به نظرم خوب و قابل قبول مینمود، تبدیل به جهنمی میشد: خود را میبینم که در آن زندگی پرسه میزنم، میبینم که لبخند میزنم، حرف زدن خودم را میشنوم، همان طور که ممکن است آدمی لبخند و حرف زدن برادر دوقلویی را که هرگز نداشته است، ببیند و بشنود. برادر دوقلویی که پیش از نابود شدن نطفهای که او را در بر داشت، برای لحظهای پدید آمده بود.
آن وقتها از اینکه پدر نامه را با پست فوری فرستاده بود، تعجب میکردم و هنوز نمیدانستم فرصت خواهم داشت هدویگ را از ایستگاه راه آهن بیاورم یا نه. زیرا از زمانی که در زمینهٔ تعمیرات و سرپرستی ماشینهای رختشویی اتوماتیک تخصص یافتهام، آخر هفتهها و دوشنبههای ناآرامی دارم، به ویژه روزهای شنبه و یکشنبه که شوهرها تعطیل هستند و با ماشینهای رختشویی ور میروند تا آنکه از جنس و طرز کار این خرید گرانقیمت اطمینان بیابند. من کنار تلفن مینشینم و منتظر تلفنهایی میشوم که اغلب از نقاط دوردست مرا احضار میکنند. به محض آنکه وارد خانهها میشوم، بوی اتصالی یا سیمهای سوخته به مشامم میرسد. یا اینکه ماشینهایی را پیش روی خود مییابم که از درون آنها کف صابون مانند کارتون میکی ماوس سرازیر میشود؛ مردان ماتمزده و زنان گریانی را میبینم که فراموش میکنند یکی از دکمههای روی ماشین را فشار دهند، یا آنکه یکی از آنها را دوبار فشار میدهند. در آن هنگام من از اینکه با تأنی و بیاعتنایی خاص خود کیف ابزارم را باز کرده و با لبهای به جلو آمده، معایب فنی را بررسی کرده و به آرامی با دست، کلیدها، اهرمها و اتصالها را کنترل میکنم لذت میبرم و در حینی که مخلوط پودر را درست میکنم، یک بار دیگر کار ماشین را توضیح میدهم، آن را به کار میاندازم و در حالی که دستهای خود را میشویم، مؤدبانه به اظهار نظرهای فنی مبتدیانهٔ آقای خانه گوش فرا میدهم و او سرشار از احساس خوشبختی است که اطلاعات فنیاش جدی گرفته میشود. وقتی قبض ساعتهای کار و مقدار کیلومتر رانندگی را برای امضا به آنها میدهم، غالباً به دقت نگاهش نمیکنند و من به آرامی سوار ماشینم میشوم و سر کار بعدی میروم.
نان آن سالها
نویسنده : هاینریش بل
مترجم : محمد ظروفی
ناشر: انتشارات نگاه
تعداد صفحات : ۱۰۴ صفحه