معرفی کتاب: دانشمندان دوران هیتلر: سیاست و جامعهٔ فیزیکدانان رایش سوم

در یک برهه از تاریخ آلمان مستبدترین “پیشوا” و مستعدترین فیزیکدانان هم زمان می‌شوند. این تقارن نامیمون منشأ پیدایش مسایلی می‌شود که به کشاکش این دو قطب می‌انجامد. فیزیکدانان آلمان در برج عاجی می‌زیستند که نه سیاست را با آنان کاری بود و نه خود آنان کاری به سیاست داشتند، با این نگرش “خام” یک‌باره با حکومتی رو به رو شدند که همه چیز را منحصراً از دریچهٔ سیاست می‌دید. دانشمندان (و در این مورد خاص فیزیکدانان) نخست باید ورود این مهمان تازه را به دنیای خود می‌پذیرفتند (یا نمی‌پذیرفتند) و سپس بر اساس دیدگاه حرفه‌ای و بینش شخصی خود رد قبال آن موضع‌گیری می‌کردند.

رویکرد فیزیکدانان به حکومت نازی‌ها متفاوت بود: جمع کثیری از آنان جلای وطن کردند، خواه از سر ناگزیری و خواه برای به در بردن گلیم خویش؛ انیشتین و بور و کورانت از این دست بودند.

برخی عطای حکومت را به لقای آن بخشیدند و قید حیات فرهنگی و دانشگاهی را زدند و رخت به جای دیگری افکندند. عده‌ای ماندند و یکسره به آرمان‌های نازیسم دل سپردند و برای تحقق آن و تلفیق ایدئولوژی نازیسم و فیزیک آریایی تلاش کردند. شاخص‌ترینشان لنارد و اشتارک بودند که دو فصل کامل کتابی که در پی معرفی‌اش هستیم، در شرح احوال آن‌ها است و آخرین آن‌ها که ماندن و مصالحه با رژیم را به رفتن ترجیح دادند زیرا که باور داشتند، “حیات آکادمی ارجح‌تر از حکومت چند روزهٔ مشتی بی‌نزاکت بی‌فرهنگ است.” ماکس پلانک و هایز نبرگ از سردمداران چنین طرز تفکری بودند. مصالحهٔ آنان گاه به سازش و حتی خیانت تعبیر می‌شد.

نویسنده با جزئیات فراوان به بررسی انگیزه‌ها و علل رویکرد دستهٔ اول و چهارم می‌پردازد در عین حال که از سایرین نیز غفلت نمی‌کند. وی که در زمینهٔ پیدایش نازیسم صاحب نظر است در عین اشراف همه جانبه به مسائل از صدور احکام جزمی تن می‌زند. نمونهٔ بارز آن بخشی از فصل کتاب است که با همدلی کامل به فضایل اخلاقی و انگیزه‌های مهاجرت جیمز فرانک می‌پردازد. اما در عین حال در فصلی دیگر و در یک جمله این گونه مهاجرت‌ها را بیهوده و به نفع رژیم می‌داند.

یا طرز تفکر پلانک را در ماندن و مهاجرت نکردن توهم می‌شمارد اما “در عملی بودن” آن شک نمی‌کند یا از منفورترین شخصیت‌های فیزیک آریایی چهره‌ای ترسیم می‌کند که بیشتر ترحم انگیزاند تا منفور.

دیگر این که متن یک متن دانشگاهی است (نویسنده استاد تاریخ دانشگاه اوهایو است) با محاسن و معایب این گونه متن‌ها. خواننده شاید در برخی موارد از ارائهٔ ارقام و آمار خسته شود (که چندان هم نیست) اما اطلاعات ارزشمندی که در هر صفحهٔ کتاب عرضه می‌شود جبران مافات می‌کند.


بریده‌ای از کتاب:

ناسیونال سوسیالیست‌ها به قدرت می‌رسند

گر چه هواداران فیزیک آریایی معتقد بودند که از حمایت هیتلر برخوردارند، پیشوا هرگز در امور مربوط به جامعهٔ فیزیکدانان دخالتی نکرد. هر چند سال‌ها پیش از به قدرت رسیدن نازی‌ها، هیتلر دیدگاه‌های خود را دربارهٔ «نفش آموزش و پرورش در هدایت جنبش نازی‌ها» ارائه کرده بود. پیشوا در نبرد من توضیح می‌دهد که همان اندازه که شیمی و فیزیک و ریاضیات و موضوعاتی نظیر آن در عصر “مادی شده” Vermaterialisierte (فرماتریالیسرت) فناوری اهمیت دارد، منحصر کردن دایمی آموزش به این گونه مسائل خطرناک است. آن چه آلمان نیاز دارد تربیت Bildung (بیلدونگ) است که نه مبتنی بر خود پرستی مادی‌گرانهٔ ناشی از علم، بل ایثار فرد فرد برای اجتماع است. تاریخ و رشته‌های مشابه دیگر می‌تواند این وظیفه را ایفا کند اما این همه کافی نیست.

هیتلر معتقد بود که در آموزش، پرورش جسم و پس از آن رشد شخصیت بیشترین اولویت را دارد. تعلیمات علمی چندان مهم نیست زیرا معتقد بود که “آدمی با سواد کمتر Gebildet (گبیلدت)”، تما استوار و مصمم و با اراده، روی هم رفته با ارزش‌تر از فردی نحیف و بی اراده و بزدل و آرامش طلب است. بدیهی است که هیتلر هیچ عشقی به روشنفکران نداشت. یواکیم فست روزنامه نگار حتی مدعی است که “ناسیونال سوسیالیسم اساساً نمایانگر تحقیر سیاسی و نظام یافتهٔ اندیشه است.

برخورد هیتلر با کارکنان دولت نیز به همین اندازه تحقیر آمیز بود. در یک گفت و گوی خصوصی با سردبیر یک روزنامهٔ ملی گرا در سال 1931 از هیتلر پرسیده شد که زمانی که قدرت را به چنگ آورد و بخواهد برای ادارهٔ ماشین دولت از اندیشهٔ تحصیل کرده‌ها استفاده کند مغزهای لازم را از کجا فراهم می‌کند؟ هیتلر با تاکید پاسخ داد که:

“از خود من”. هیتلر گفته بود که “به هر حال، شاید خیال کنید که در یک انقلاب موفقیت آمیز حزبی ما مغزها را گله وار به ارث نمی‌بریم؟ خیال می‌کنید طبقهٔ متوسط آلمان (با طعنه) این گل سر سبد روشنفکران از خدمت به ما سر باز می‌زنند و فکرشان را در اختیارمان نمی‌گذارند؟ موضع طبقهٔ متوسط آلمان همان قضیهٔ مشهور عمل انجام شده است. ما هر کاری که بخواهیم با طبقهٔ متوسط می‌کنیم.

و یهودیان؟ ریچارد برایتینگ در گفت و گوی دیگری اشاره می‌کند که در بین این افراد آدم‌های خوب و قابلی پیدا می‌شود. مردانی که در جنگ نشان صلیب آهنین گرفته بودند. مردانی با اندیشه‌های بزرگ نظیر اینشتین. هیتلر جواب داد که:

“هر چیزی که آن‌ها ساخته‌اند از ما دزدیده‌اند و هر چیزی که می‌دانند علیه ما به کار می‌برند. آن‌ها می‌روند دیگران را علیه ما تحریک می‌کنند. ما به آن‌ها نیازی نداریم.”

سردبیر حیران می‌ماند که پیشوا اینشتین را هم غریبه‌ای می‌داند که باید برود. رکورد عمیق اقتصادی و بیکاری ناشی از آن به جنبش هیتلر کمک کرد. هیتلر در سی‌ام ژانویه 1933 رسماً به صدر اعظمی منصوب شد و حزب ناسیونال سوسیالیسم پس از آن به سرعت قدرت خود را تحکیم کرد.

عامل بسیار مهم در مورد کارکنان خدمات کشوری که شامل اعضای هیات علمی نیز می‌شد، مشروعیت ظاهری به قدرت رسیدن نازی‌ها بود. سالم بودن ] انتخابات[مخالفت با رژیم را کم رنگ کرد و این امید را زنده کرد که چون هیتلر بر اریکه قدرت تکیه بزند یاد می‌گیرد که کمتر افراطی عمل کند. مشروعیت ظاهری امتیاز روانشناسانهٔ بزرگ هیتلر بود در قانونمند کردن طبقهٔ متوسط.

از اساسی‌ترین اهداف ناسیونال سوسیالیست‌ها مشروعیت بخشیدن رسمی به یهود ستیزی بود. البته، نظریهٔ “دشمن طبقاتی” از عناصر حیاتی جنبش نازی‌ها بود و نقش آن در ایدئولوژی نازی‌ها به حق با نقش “دشمن طبقاتی” مرام کمونیستی مقایسه شده است. حزب از اوایل سال 1920 در برنامهٔ 25 ماده‌ای خود خاطر نشان می‌سازد که فقط رفقای هم نژاد Volksgenossen (فولکس گنوسن) شهروند محسوب می‌شوند و یهودیان جدا از این مقوله‌اند. به علاوه، در برنامه قید می‌شود که تنها شهروندان می‌توانند صاحب مشاغل دولتی در تمام سطوح شوند. در خلال سال‌های 1920 نازی‌ها با ارائهٔ لایحهٔ بر کناری یهودیان از مشاغل دولتی به “رایشتاگ” بر این نکته با جدیت و پیگیری تاکید ورزیدند.

نخستین نشانهٔ واضح تداوم سیاست یهود ستیزی نازی‌ها در سال 1933 و در پایان دومین ماه به قدرت رسیدن هیتلر برای مردم آلمان ظاهر شد. صدها تن از مقامات کشوری به دلیل ضدیت با نازی‌ها مشاغل خود را از دست دادند. هر چند در 31 ماه مارس قضات یهودی فقط به علت یهودی بودن از کار اخراج شدند، روز بعد تحریم ملی تحت حمایت دوبت صورت گرفت. گر چه دولت آن را “نسبتاً آرام” توصیف کرد اما در حالی که پیراهن قهوه‌ای‌ها جلوی مغازه‌ها می‌ایستادند، بر سر در مغازه‌های یهودیان پلاکارد می‌زدند، پنجره‌ها را خرد می‌کردند، یهودیان را در خیابان کتک می‌زدند، مانع ورودشان به ادارات و کتابخانه‌های عمومی و غیره می‌شدند، پلیس کناری می‌ایستاد و یا اصلاً دیده نمی‌شد اما “نیروهای امداد” پلیس نازی همه جا گشت می‌زد. تمام این عملیات به دستور یولیوس اشترایخر نازی شدیداً ضد یهود و با نظارت یوزف گوبلس وزیر تبلیغات صورت گرفت.

یکی از هدف‌های حی و حاضر و بسیار مشهور نازی‌ها آلبرت اینشتین بود. هر چند وی یکی از نامدارترین و محترم‌ترین دانشمندان آلمان بود، صلح طلبی آشکار و جهان وطنی و حمایت از صهیونیزم هم وی را در آلمان جزو منفورترین‌ها ساخته بود. زمانی که هیتلر به قدرت رسید او در آمریکا بود و حملات مطبوعات نازی را به خود با اعلام عدم بازگشت به آلمان نازی زده پاسخ گفت و نیز یادآور شد که جهان باید از خطرات ناسیونال سوسیالیسم آگاه شود.

وقتی که در اوایل ماه مارس به اروپا رسید از رفتن به آلمان خودداری کرد و در اقامتگاه ساحلی اوستند بلژیک سکنی گزید و منتظر تحولات ماند.

نازی‌ها با ضبط اموال و در نهایت تعیین جایزه برای سر وی به اعمال و بیانیه‌هایش واکنش نشان دادند. روزی که کشتی اینشتین در 28 ماه مارس پهلو گرفت وی به آکادمی علوم پروس که انحصاری‌ترین و آبرومندترین انجمن دانشمندان بود، استعفانامه نوشت. وی به ظاهر با افتخار در خواست کرد که تمامی پیوندهایش با آلمان بریده شود و دوستان آکادمی را که به علت فشار، مجبور به اخراج وی شدند بخشید.

اما فشارها همچنان زیاد می‌شد. بر نهارد روست وزیر آموزش پروسی و دست نشاندهٔ نازی‌ها که آکادمی رسماً زیر نظر وی بود در 29 ماه مارس درخواست کرد که آکادمی اینشتین را به علت “تحریک” علیه دولت آلمان توبیخ کند. وقتی که استعفای اینشتین دریافت و روز بعد پذیرفته شد، قضیه به ظاهر منتفی شد اما عصر 31 ماه مارس و درست ساعاتی پیش از شروع تحریم ملی، وزیر طی یک “درخواست فوری” از آکادمی خواست که در مورد اینشتین بیانیهٔ علنی صادر کند.

ماکس پلانک دوست و حامی اینشتین برای مرخصی به سیسیل رفته بود. ارنست هیمان حقوقدان و دبیر دیگر آکادمی به در خواست روست گردن نهاد و طی یک بیانیهٔ مطبوعاتی اعلام داشت که آکادمی با “نفاق افکنی gruel hertze” (گرول هتس) اینشتین متآسف باشد. این بیانیه در اول آوریل صادر شد و نام اینشتین در همان روز و در سخنرانی یوزف گوبلس برده شد.

“ما نسبت به بین الملل یهود حسن نیتی به خرج دادیم که به هیچ وجه شایسته‌اش نبودند. قدردانی یهودیان چه بود؟ در وطن توبه کردند در حالی که در دنیا آتش مبارزهٔ دروغ و کینه‌ای را بر افروختند که از جنگ جهانی هم فراتر رفت. یهودیان آلمان باید از پناهندگانی مانند اینشتین سپاسگزار باشند زیرا که امروزه خود آن‌ها- به صورت کاملاً قانونی و مشروع- به حساب آورده می‌شوند.”

تا زمان حیات رایش سوم نام این دانشمند به علت مخالفت بی پرده با ناسیونال سوسیالیسم مترادف خائن بود.

قانون اصلاح خدمات کشوری علی رغم حوادث اول آوریل، غیر منتظره بود و حتی برخی از اعضای حزب غافلگیر شدند. نقشهٔ وزیر کشور (که ویلهلم فریک نازی و کارمند سابق دولت اداره‌اش می‌کرد) این بود که ترکیب اساسی ادارات دولتی را بی کاستن از کارآیی آن در ادارهٔ امور تغییر دهد. ششرایط ساده اما ویرانگر بود: برخی از کارکنان دولت به علت “ملی کردن” خدمات دولتی و تعدیل ادارات منتظر خدمت شدند. مشمولان عبارت بودند از: (1) کلیهٔ کسانی که زا نهم نوامبر 1918 بدون داشتن شرایط لازم به خدمت دولت در آمده بودند. (یعنی نامزدهای سیاسی)؛ (2) کلیهٔ کسانی که فعالیت‌های سابقشان ضمانتی برای خدمت دائم و بی قید و شرط دولت کنونی نبود؛ (3) “غیر آریایی‌ها”. برای تعدیل نیروی انسانی کلیهٔ کسانی که هنوز توان کار کردن دارند می‌توانند باز نشسته شوند.

ایضاً هر مستخدمی که به پست تازه‌ای منصوب شود حتی اگر حقوق و رتبهٔ شغلی وی پایین‌تر باشد، موظف به پذیرش پست تازه است. در غیر این صورت تقاضای بازنشستگی بدهد.

جمله‌بندی این قانون چند راه گریز داشت چون با مقرراتی که تا سی‌ام سپتامبر 1933 نافذ بود، این قانون موقتی محسوب می‌شد. به علاوه، چون پل فون هیندنبورگ رئیس جمهور اصرار داشت که برای سربازان جنگ دیده استثنا قائل شوند، سربازان جنگ دیدهٔ غیر آریایی را معاف کردند. یک مستخدم غیر آریایی می‌توانست در اداره خدمت کند چنانچه 1) پیش از اول ماه اوت 1914 به کار مشغول شده باشد، 2) در خط مقدم جبهه شرکت کرده باشد، 3) پدر یا فرزندش در جنگ کشته شده باشد.

در یازدهم آوریل متمم قانون به این پرسش اساسی که چه کسی غیر آریایی است پاسخ داد. مستخدمی در طبقهٔ غیر آریایی‌ها قرار می‌گیرد که والدین یا جد یهودی داشته باشد و افرادی یهودی شناخته می‌شوند که به آیین یهود عمل کنند.

متمم‌های بی‌شماری کاربرد قانون استخدام کشوری را تشریح می‌کرد. سومین متمم در ششم ماه مه به وضوح تاکید دارد که کلیهٔ مدرسان انستیتوهای آموزشگاه‌های عالی مستخدمین دولت محسوب می‌شوند حتی اگر نظیر استادیاران Privatdozenten (پریوات دوزنتین) حقوق بگیران دولت نباشند. مواد مربوط به “اشخاص از لحاظ سیاسی اعتماد ناپذیر” بسط داده شد. کلیهٔ کسانی که به روش کمونیستی عمل می‌کردند و یا به هر صورت به حزب کمونیست و ارگان‌های آن وابسته بودند باید اخراج می‌شدند. در جایگزینی بازنشستگان و مستخدمان اخراج شده، اولویت با کسانی بود که بر اساس “رفتار ملی گرایانه” پیش‌تر لطمه دیده بودند. قانون چندین متمم یافت و روند بازسازی ادارات تا سال 1937 تکمیل نشد.

مشکل لاعلاج نیمه یهودیان بودند. بین حزبی که می‌خواست با آنان نظیر یهودیان رفتار کند و دولتی (یعنی سازمان استخدام کشوری) که می‌خواست آلمانی محسوبشان کند، برخورداری پیش آمد. قوانین پانزدهم سپتامبر 1935 نورنبرگ و متمم چهاردهم نوامبر 1935 کم و بیش پیروزی بوروکرات‌ها بود. فردی را از نژاد غیر خالص و یهودی تلقی می‌کردند که دست کم سه نسل‌شان یهودی بوده و یا دو نسل یهودی و خود آن زن و مرد عملاً یهودی باشند و یا با یهودی ازدواج کرده باشند. این قوانین شامل تمامی یهودیان آلمان و مدرسان دانشگاه می‌شد. بنابراین افرادی که 25 در صد یهودی بودند در خطر اخراج قرار نداشتند اما قوانین نورنبرگ برای معافیت بر اساس خدمات جنگی هیچ شرطی قائل نشده بود و اصلاحیهٔ قانون استخدام کشوری سال 1933 و متمم‌های آن برای تمامی جوامع دانشگاهی نتایج فوری و گسترده داشت. ثابت شد که فیزیک از آسیب پذیرترین رشته‌ها است و دست کم 25 درصد کارکنان آن در سال 33- 1932 که شامل برخی از عالی‌ترین دانشمندان آلمان بودند اخراج شدند.


کتاب دانشمندان دوران هیتلر: سیاست و جامعهٔ فیزیکدانان رایش سوم

نوشته: آلن دی. بیرچن؛

مترجم: هادی همامی

نشر سمام، 1386.

404 صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]