معرفی کتاب « جامعه‌شناسی به زبان ساده »، نوشته صادق زیبا کلام

تقدیم به:

مادر اعظم بارقه به پاس عظمت عشقش به پدرم که هنوز پس از گذشت ۳۵ سال از فراغش همچنان عاشقانه به وی عشق می‌ورزد


مقدمه

این کتاب مولود سه جریان است که هر یک بدون آنکه ارتباطی با یکدیگر داشته باشند منجر به تولد آن شدند. جریان نخست یا نطفه اولیه به وجود آمدن آن، باز می‌گردد به اواسط سال ۱۳۷۹. آن روزها من به دنبال یافتن یک کار تدریس برای یکی از دانشجویان فارغ‌التحصیل‌ام بودم. ازجمله با یکی از همکاران که دفتر و دستک یکی از مراکز آموزشی دانشگاه علمی – کاربردی وزارت علوم در دستش بود تماس گرفتم. او هم گفت که می‌تواند از متقاضی برای تدریس در دوره‌های پودمانی که من تا آن روز اسمش را هم نشنیده بودم استفاده کند. از من پرسید که رشته تحصیلی متقاضی چیست و من هم گفتم که لیسانس و فوق‌لیسانسش در رشته تاریخ است. تصور من آن بود که از دانشجویم برای تدریس در ادبیات، تاریخ یا دست‌کم روابط عمومی استفاده شود. اما تنها رشته موجود در آن مرکز برای وی جامعه‌شناسی بود. اشکال هم از اینجا پیش آمد که دانشجویم به هیچ‌روی استقبالی از تدریس جامعه‌شناسی نکرد. می‌گفت اگرچه هم در لیسانس و هم در فوق‌لیسانس، دو، سه درس جامعه‌شناسی داشته اما چیز زیادی دستگیرش نشده. آنچه برایم عجیب می‌نمود آن بود که او در دوره لیسانس دو درس جامعه‌شناسی‌اش را با نمرات ۱۹ و ۲۰ گذرانده بود. در دوره فوق‌لیسانس هم ۱۹ گرفته بود. با این همه حاضر نبود چند ساعتی در هفته آن را در سطح فوق‌دیپلم تدریس نماید. می‌گفت مطلب زیادی برای گفتن ندارد، چون چندان مباحث جامعه‌شناسی را درک نکرده. برای من خیلی عجیب بود که آخر چگونه ممکن است فارغ‌التحصیلی شش واحد درسی جامعه‌شناسی در لیسانس و فوق‌لیسانس با نمرات ۱۹ و ۲۰ گذرانده باشد، آن وقت نتواند کلیاتی را برای دانشجویان فوق‌دیپلم یا حتی پایین‌تر ارائه دهد؟ پاسخ ایشان این بود که مطالب را صرفا حفظ می‌کرده و چندان اشرافی به عمق و معنای متن پیدا نکرده. می‌گفت اساتید مطالبی را می‌گفتند و ماهم جزوه و کتاب را می‌خواندیم، بعد هم امتحان می‌دادیم، در حالی که چیز زیادی دستگیرمان نشده بود و این نوعا حکایت درس جامعه‌شناسی برای بسیاری از ما بود.

شاید برای خوانندگانی که این جملات را می‌خوانند قابل درک نباشد که چگونه ممکن است دانشجویی درسی را در لیسانس و فوق‌لیسانس بگذراند، نمره بالایی هم بیاورد، در عین حال با مبانی، مبادی، چارچوب‌ها، کلیات و خلاصه با بنیان‌های اولیه آن درس چندان آشنا نشود. در پاسخ می‌بایست گفت که اتفاقا چندان جای شگفتی ندارد و دریغا که این یکی از ویژگی‌های نظام آموزش عالی ماست. کم نیستند فارغ‌التحصیلان حتی موفق رشته‌های علوم انسانی که در برخی از حوزه‌ها که بنیان مطالب درسی روی ترجمه قرار دارد، فهم عمیق یا حتی متوسطی از آن درس پیدا نمی‌کنند و صرفا مطالب را حفظ کرده و در عین حال نمره بالایی هم می‌آورند، بدون آنکه درک چندانی از مفاهیم آن حوزه پیدا کنند.

تا آنجایی که به فارغ‌التحصیل‌جویای تدریس ما مربوط می‌شود، من به ایشان پیشنهاد کردم که خودم مطالبی را درخصوص جامعه‌شناسی برای ایشان می‌نویسم و او هم همان مطالب را تدریس نماید و آن فرصت به دست آمده را از دست ندهد. قرار شد ترم بعد ایشان به سر کلاس بروند و من هم در این فاصله شروع کردم کلیاتی را پیرامون جامعه‌شناسی نوشتن. اما مثل بسیاری دیگر از کارهای مملکتمان در میانه‌راه تصمیم مدیریت آن واحد تغییر کرد و قرار شد متقاضی ما همان درس تاریخ را ارائه دهد. من ماندم و ۶۰، ۷۰ صفحه مطلب پیرامون کلیات جامعه‌شناسی.

جریان دومی که زمینه‌ساز تولد این کتاب شد آن بود که قریب به یک سال بعد از ماجرای یاد شده، من عهده‌دار تدریس درسی به نام «امپریالیزم خبری» برای دانشجویان فوق‌لیسانس رشته علوم ارتباطات شدم. فکر می‌کنم نفس عنوان «امپریالیزم خبری» خود به تنهایی بیانگر سرفصل‌ها و مطالبی باشد که شورایعالی انقلاب فرهنگی برای این درس در نظر گرفته. نمی‌دانم زمانی که لنین رساله «امپریالیزم؛ عالی‌ترین مرحله تکامل سرمایه‌داری» را می‌نوشت، آیا هرگز تصور می‌کرد که ۷۰، ۸۰ سال بعد اندیشه‌های او دست‌مایه درسی در دانشگاه‌های جمهوری اسلامی ایران شود؟ این‌که چرا کسی که اساسا قائل به وجود پدیده‌ای به نام «امپریالیزم خبری» نیست، ناچار می‌شود آن را تدریس هم بکند، خود حدیث جداگانه‌ای است. اگر در نظام آموزشی عالی ما چندان دغدغه‌ای نیست که مفاهیم بنیادی جامعه‌شناسی فراگرفته شود، در عوض تأکید فراوانی صورت می‌گیرد تا دانشجویان با اصول و مبانی «امپریالیزم خبری» آشنا شوند. استنکاف من از تدریس آن درس و اصرار بر تدریس درسی که قبلاً ارائه می‌دادم به جایی نرسید، چرا که دانشجویان آن واحد درسی را گرفته بودند و به هر حال می‌بایستی ارائه می‌شد. برای حل مسئله با دانشجویان به توافق رسیدیم که من در حوزه دیگری تدریس کنم و دانشجویان خود پیرامون «امپریالیزم خبری» کنفرانس دهند. از میان مباحثی که برای تدریس با دانشجویان مطرح شد، آنان به جامعه‌شناسی بیشتر اشتیاق نشان دادند، با آنکه همچون متقاضی‌مان آنان هم در لیسانس و در فوق‌لیسانس چندین واحد جامعه‌شناسی گذرانده بودند. برای این‌که دریابم که کار را از کجا می‌بایستی شروع کنم، یک سری پرسش پیرامون مبانی بنیادی جامعه‌شناسی از آنان به عمل آوردم و آن‌قدرها طول نکشید که متوجه شدم چرا دانشجوی خودم آن‌قدر از این‌که جامعه‌شناسی را تدریس کند اکراه داشت. مطالب سال گذشته را به علاوه مطالب بیشتری در طول ترم فراهم کردم و برای نخستین بار در عمرم درس جامعه‌شناسی را ارائه دادم. آن کلاس خیلی مورد استقبال دانشجویان قرار گرفت و قریب به دو، سه سالی آن تجربه ادامه یافت. از آنجا که دانشجویان در مجموع راضی بودند، مدیر گروه و دیگر مسئولان دانشگاه هم چندان به روی من نمی‌آوردند که چه می‌کنم. اما سرانجام کشتیبان آن دانشگاه را سیاستی دیگر آمد و آن بساط تعطیل شد. فایده آن دو، سه سال این شد که مطالب بیشتری تهیه کردم. مطالبی که امروزه پایه و اساس این کتاب را تشکیل می‌دهند.

البته من تا اینجا هم بنا نداشتم که مطالب گردآوری شده را در قالب یک کتاب درآورم و در حقیقت آنچه باعث شد تا خیلی جدی به فکر این کار بیفتم، حادثه یا جریان سوم بود. دست‌نوشته‌هایم را می‌دادم به چندتایی از دانشجویانم و آنان زحمت می‌کشیدند، می‌بردند برای تایپ و بعد هم بر می‌گرداندند. در خلال رفت و آمدشان آنان بدون آنکه من در جریان باشم مطالب را خوانده بودند و به‌تدریج به من پیشنهاد کردند که آن مطالب را به صورت یک کتاب درآورم. مسئله اینجا بود که جملگی آنان، محمدرضا هدایتی، مرتضی باقیان، مهدی مسلمی، ابراهیم طبرستانی و مهدی خدایی، از بهترین دانشجویان علوم سیاسی دانشگاه تهران بودند (در فاصله سال‌های تحصیلی ۸۴ -۸۱). اصرار آنان برای چاپ کتاب برایم هم خیلی معنادار بود و هم قابل تأمل. با این‌که جامعه‌شناسی کار اصلی‌ام نبود اما در عین حال اصرار دانشجویان را می‌توانستم درک کنم.

در حقیقت، جامعه‌شناسی نیز همانند بسیاری از شعبه‌ها و شاخه‌های دیگر علوم انسانی، از غرب به ایران آمده است. از صدر تا ذیل، جامعه‌شناسی که در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شود یا به صورت کتاب چاپ شده، برگرفته از منابع غربی است. البته این مسئله به خودی خود عیبی ندارد. ممکن است دانشی از فرهنگ و جامعه‌ای به فرهنگ و جامعه دیگری انتقال یابد؛ هیچ کجای این پدیده عیب و ایرادی ندارد. مشکل از جایی به وجود می‌آید که بخواهیم آن دانش و معرفت را ترجمه کنیم و به زبان خودمان درآوریم. برخلاف تصور بسیاری اگر مترجم خواسته باشد مفهوم و معنا را منتقل کند و نه صرفا قالب، متن یا پوسته را، ترجمه کار ساده‌ای نیست. یک مترجم می‌تواند جمله‌ها، فرازها و در نهایت متنی را ترجمه کند بدون آنکه به‌درستی معنای آن را دریابد. مترجم، متن را جمله به جمله و لغت به لغت ترجمه می‌کند، بدون آنکه به‌درستی بداند که معنای مطالبی که ترجمه می‌کند چیست. شاید این مطلب برای خوانندگانی که هیچ‌وقت تجربه ترجمه نداشته‌اند، قدری سنگین، دیریاب و غیرقابل تصور به نظر برسد که چگونه ممکن است مترجمی متنی را ترجمه کند بدون آنکه معنای آن را به‌درستی درک کرده باشد. وقوع چنین پدیده‌ای نه تنها محتمل است، که اتفاقا به طور منظم هم اتفاق می‌افتد. مترجمان حرفه‌ای توجه چندانی به معنای متنی که ترجمه می‌کنند ندارند، ضمن آنکه متن را هم به طور کامل ترجمه، و حق‌الزحمه‌شان را دریافت می‌کنند. بگذارید مثالی بزنیم تا قدری روشن شود که این پدیده عجیب چگونه ممکن است اتفاق بیفتد. کسانی که دست‌اندرکار فراگیری یک زبان خارجی بوده‌اند، در مواردی با وضعیت دشواری در فهم معنای جمله و یا متنی در زبان بیگانه مورد یادگیری‌شان رو به رو می‌شوند. آنان معنای تک، تک لغات آمده درجمله را می‌دانند، با این همه نمی‌توانند معنای جمله را به‌درستی درک کنند. عکس این وضعیت نیز اتفاق می‌افتد. به این معنا که ما معنی جمله را با آنکه برخی لغات را نمی‌دانیم به‌درستی می‌فهمیم. حالت اول اغلب در مورد یک گزاره بلند یا پاراگراف نیز اتفاق می‌افتد.

این حالت؛ این‌که خواننده معنای همه لغات را می‌داند اما معنای متن را متوجه نمی‌شود، وضعیتی است که مترجمان حق‌الزحمه‌ای اغلب در آن به سر می‌برند. روش عملی هم که اتخاذ می‌کنند آن است که متن را جمله به جمله و لغت به لغت ترجمه می‌کنند؛ درست مثل یک کامپیوتر. اگر مترجمان حق‌الزحمه‌ای بخواهند متون مختلف حقوقی، سیاسی، ادبی، اجتماعی، فنی و… را که ترجمه می‌کنند در عین حال درک هم نمایند، می‌بایستی فیلسوف به معنای قدیم و کلاسیک آن باشند. در عالم واقعیت، مترجم بدون آنکه معنی متن را بفهمد آن را ترجمه می‌کند. ترجمه‌هایی از این دست البته عیب و نقصی هم ندارند، جز این‌که خواننده یا معنای متن را به‌درستی درک نمی‌کند و یا آنکه مجبور است پس از چند بار خواندن متن، معنای مورد نظر نویسنده را حدس بزند.

آنچه گفتیم حکایت تلخ بسیاری از متون علوم انسانی است که به فارسی ترجمه و چاپ شده‌اند. شاید سخنی به اغراق نرود اگر کسی مدعی شود که یکی از بزرگ‌ترین معضلات اساسی دانشجویان رشته‌های علوم انسانی ازجمله جامعه‌شناسی در ایران، درک و فهم عمیق متون کتاب‌هایی است که در حوزه‌های مختلف علوم انسانی تدوین شده‌اند. بیشتر متون کتب علوم انسانی ما، گنگ، نامفهوم، پیچیده، مبهم و در یک کلام غیرقابل هضم هستند. این وضعیت بیش از آنکه ناشی از پیچیدگی مفاهیم و مطالب علوم انسانی باشد، برخاسته از ذات ترجمه یا درست‌تر گفته باشیم «بد ترجمه شدن» آن آثار است. در تدوین آنها، مترجمان که بسیاری از آنان اساتید دانشگاهی هم هستند، بیش از آنکه وسواس و دغدغه رساندن مطلب به مخاطب را داشته باشند، دغدغه آن را دارند تا زبانی را که به کار گرفته‌اند و متنی را که نوشته‌اند به گونه‌ای باشد که بیانگر استادی و اهل فضل بودن آنان باشد. هدف در نگارش یا ترجمه یک کتاب علوم انسانی آن نیست که مفاهیم را به مخاطب تفهیم کنیم، بلکه بیشتر می‌خواهیم که متن نوشته شده جوری نباشد که به پرستیژ علمی نویسنده خدشه‌ای وارد شود.

نکته دیگر آن است که در مواردی متن و جملات آن‌قدر گنگ و نامفهوم هستند که انسان بی‌اختیار دچار این شبهه می‌شود که آیا نویسنده، یا درست‌تر گفته باشم مترجم محترم، اساسا خود متن و موضوع را فهمیده یا آنکه فقط ترجمه کرده؟ نکته سوم، به کارگیری الفاظ و اصطلاحات فارسی سره و پرهیز از لغات عربی است. البته به کارگیری اصطلاحات فارسی سره خیلی شایسته و مطلوب است، به این شرط که مخاطب ما هم معانی این اصطلاحات را که بیشتر هم من درآوردی و نمایشی هستند درک کند. در بسیاری از موارد برای خواننده مشخص نیست که مقصود و منظور نویسنده از اصطلاحات و عبارات فارسی سره به کار گرفته شده چیست. البته همان‌طور که اشاره کردیم، استفاده از این‌گونه الفاظ و اصطلاحات فارسی نیز بیشتر یک حالت پرستیژی و به رخ کشیدن سواد و معلومات نویسنده را دارد تا عشق و علاقه واقعی به زبان فارسی.

حاصل این نوع کتاب‌ها، آن شده است که دانشجویان صرفا مطالب را حفظ می‌کنند، واحدهای درسی مختلف را پاس می‌کنند و گاه نمرات بالایی هم می‌آورند، بدون آنکه واقعا گوهر مباحث را فراگیرند. ختم کلام آنکه، کیفیت برخی از آثار و کتبی که در حوزه جامعه‌شناسی وجود دارد دلیل سومی شد تا مطالبی را که به‌تدریج تنظیم کرده بودم به صورت یک کتاب درآورم. حاجت به گفتن نیست که این کتاب نیز در اصل یک ترجمه است. منتها مطالب آن از متون مختلف گردآوری شده‌اند. نکته مهم‌تر آن است که مطالب فقط ترجمه نشده‌اند، بلکه قبل از ترجمه سعی کرده‌ام متن را خودم درک کنم و سپس آن را به فارسی ساده و قابل فهمی روی کاغذ بیاورم.

نگارش این کتاب همان‌طور که پیشتر یادآور شدم، در درجه اول مدیون آن دانشجویم بود که در سال ۱۳۷۹ می‌خواستم به عنوان مدرس برای وی کاری پیدا کنم. در مرتبه دوم مدیون درس «امپریالیزم خبری» و در مرتبه سوم نیز مدیون متون بسیاری از کتب جامعه‌شناسی است؛ متونی که حتی صدای دانشجویان ممتاز و خوش‌فکر دانشگاه تهران را هم درآورد. در طی سال‌هایی که کتاب در شرف تولد بود، فرشته عزیزم (اتفاق) بارها و بارها متن آن را مورد بازخوانی، اصلاح و ویرایش قرار داد. اگر ایشان نمی‌بود، شاید این کتاب هرگز متولد نمی‌شد. دانشجوی دیگرم خانم بهاره آروین که ضمن تحصیل در علوم سیاسی دوره دکترای جامعه‌شناسی را هم می‌گذرانید، به تقاضای من متن کتاب را قبل از چاپ مطالعه نمود و اصلاحات مغتنمی در آن به عمل آورد. استقبال ایشان از دست‌نوشته‌ها سبب شد تا آخرین تردیدهایم نیز از میان برود و مصمم شوم تا نوشته‌ها را در قالب یک کتاب بریزم. اما بدون تردید بعد از فرشته، اصرار و تکرارهای محمدرضا هدایتی، مهدی مسلمی، مرتضی باقیان، ابراهیم طبرستانی و مهدی خدایی در ترغیب من که مطالب نوشته شده را به صورت یک کتاب درآوردم، سهم به‌سزایی در تولد این کتاب داشت. می‌بایستی اعتراف کنم که باور نمی‌کردم دانشجویان علوم سیاسی دانشگاه تهران که با سرشیر و خامه اساتید جامعه‌شناسی ایران سرو کار دارند، از آن مطالب این چنین استقبال کنند. سرانجام می‌بایستی از زحمات سرکار خانم استلا اورشان صمیمانه سپاسگزاری کنم که با گشاده‌رویی، بارها و بارها تغییرات، اصلاحات و کم و زیاد کردن‌های بی‌پایان مرا پذیرا شدند.

صادق زیباکلام

۲۴ دی ۱۳۸۴


بخش نخست: تعریف و کلیات جامعه‌شناسی

تعریف جامعه‌شناسی یا «علم جامعه‌شناسی» همچون شعر حافظ «سهل ممتنع» است. از یک سو سهل است، به این معنا که جامعه‌شناسی را در ساده‌ترین شکلش می‌توان بررسی، درک، شناخت و فهم جامعه یا اجتماع یعنی یک مجموعه تشکیل شده از انسان‌هایی که در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند، تعریف کرد. ممتنع است از این بابت که اساسا برای پدیده‌ای به نام جامعه‌شناسی نمی‌توان یک تعریف جامع و مورد توافق در نظر گرفت، به گونه‌ای که در چند سطر، هم بتوان جامعه‌شناسی را خیلی دقیق و روشن تعریف کرد و هم آن تعریف مورد توافق همه جامعه‌شناسان قرار گیرد.

شاید برای کسانی که نخستین بار با «جامعه‌شناسی» آشنا می‌شوند، گفتن این‌که جامعه‌شناسی را به سادگی نمی‌توان تعریف کرد، قدری ثقیل به نظر برسد. بسیاری از ما ممکن است فکر کنیم که جامعه‌شناسی به هر حال عبارت است از مطالعه جامعه و جامعه نیز از انسان‌ها شکل گرفته، بنابراین می‌توانیم جامعه‌شناسی را علم مطالعه یا بررسی انسان‌ها یا رفتار انسان‌ها در جامعه بدانیم. چرا انسان‌ها این‌گونه رفتار می‌کنند یا آن‌گونه؛ چرا به این حزب رأی می‌دهند و یا از آن شخصیت سیاسی طرفداری می‌کنند؛ چرا این فیلم یا آن رمان آن‌قدر گل کرد؛ چرا بعضی از انسان‌ها دیندارتر از بعضی دیگر هستند؛ چرا برخی خودکشی می‌کنند؛ چرا برخی به کارهای خلاف روی می‌آورند و یا عده‌ای معتاد می‌شوند؛ چرا آمار طلاق در یک جامعه بالا می‌رود؛ چرا اساسا مردم از حکومت تبعیت می‌کنند؛ چگونه می‌توان بنیان خانواده را در جامعه مستحکم‌تر نمود؛ چرا نابرابری وجود دارد؛ چرا مردم یک جامعه از مردم جامعه دیگر مذهبی‌ترند یا برعکس غیر مذهبی‌ترند؛ چرا عده‌ای به سنت‌ها پای‌بندند و عده دیگری برعکس روی به مدرنیته آورده‌اند؛ چرا در برخی از جوامع مردم علیه حکومت‌هایشان شورش و طغیان می‌کنند؛ چرا در برخی جوامع انقلاب می‌شود؛ چرا برخی از گروه‌های اجتماعی از گروه‌های دیگر قوی‌ترند و چرا برعکس عده‌ای ضعیف و عقب‌مانده‌اند؛ چرا علیه زنان تبعیض وجود دارد؛ چرا برخی از مردم مسئولیت‌پذیرترند و عده‌ای دیگر لاابالی و غیرمسئول؛ همه اینها و ده‌ها پرسش از این دست را می‌توان مسائل یا حوزه کاری جامعه‌شناسی دانست. به عبارتی، جامعه‌شناسی را می‌توان تلاشی در جهت یافتن پاسخ به این پرسش‌ها دانست.

شاید بسیاری با این نوع تعریف مشکلی پیدا نکنند. اما اگر دقیق‌تر به این نوع تعریف نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که در اینجا تعریف مشخصی از جامعه‌شناسی صورت نگرفته، بلکه گفته می‌شود که جامعه‌شناسی چه خاصیتی دارد و چه کار می‌تواند انجام دهد. به سخن دیگر، در اینجا جامعه‌شناسی تعریف نشده، بلکه تنها گفته شده که چه کارهایی می‌تواند انجام دهد. درست مثل آن است که برای تعریف «ماشین» بگوییم، ماشین عبارت است از وسیله یا ابزاری که انسان را از نقطه «الف» به نقطه «ب» می‌رساند. هیچ‌کس نمی‌تواند با این تعریف مخالفت کند. اما واقعیت آن است که ما در اینجا ماشین را به گونه‌ای «عام»، «علمی» و «جامع» تعریف نکرده‌ایم، بلکه گفته‌ایم که ماشین چه خاصیتی دارد. ممکن است بپرسیم که این نوع «تعریف» – می‌توانیم نام آن را بگذاریم «تعریف کاربردی» یا تعریف حسب کاربرد سوژه یا پدیده – چه اشکالی دارد؟ در پاسخ باید گفت که این نوع تعریف به هیچ روی غلط نیست، اما مشکلی که دارد آن است که کامل نیست. کامل نبودن تعریف کاربردی را در مورد ماشین به روشنی می‌توان نشان داد. «پنکه» و «ریش‌تراش» نیز ماشین هستند اما هیچ‌کدام انسان را از نقطه‌ای به نقطه دیگر نمی‌رسانند. اولی هوا را در تابستان تحمل‌پذیرتر می‌کند و دومی صورت مردان را اصلاح می‌کند. در عین حال هر دو نیز ماشین هستند. تراکتور، موتور آب و جاروبرقی هم هر سه ماشین هستند اما شامل تعریفی که ما از ماشین کردیم (و غلط هم نبود) نمی‌شوند.

برخلاف ماشین، نشان دادن اشکال تعریف کاربردی در جامعه‌شناسی چندان ساده نیست، زیرا ما را وارد یکی از مباحث عمده و حل‌نشده جامعه‌شناسی می‌کند. فرض بگیریم که ما جامعه‌شناسی را دانش رفتار انسان‌ها در جامعه تعریف کردیم. جامعه‌شناسی را بررسی رفتار یک کارگر، دانش‌آموز، کشاورز، مدیرکل، دانشجو، مسافرکش، کارمند، زن خانه‌دار و… در جامعه تعریف کردیم. این تعریف به هیچ روی اشتباه نیست و اتفاقا عمده‌ترین فعالیت جامعه‌شناسان این‌گونه مطالعات است. اما مشکل از اینجا شروع می‌شود که آیا ما می‌خواهیم فرد را بررسی کنیم یا آن نهاد یا سازمان اجتماعی را که فرد جزیی از آن است می‌بایستی مورد مطالعه قرار دهیم؟ آیا ما می‌خواهیم یک یا چند دانش‌آموز، یا کارگر را به عنوان «فرد»(۱) مورد بررسی قرار دهیم یا آنکه می‌خواهیم رفتار «دانش‌آموزان» یا رفتار «کارگران» یا طبقه کارگر را به عنوان یک گروه اجتماعی مشخص بررسی کنیم؟ یا آنکه صرفا می‌خواهیم رفتار چند یا چندین کارمند یا حتی صدها کارمند را تک تک مورد بررسی قرار دهیم؟ شاید در ابتدا تفاوت میان این دو چندان آشکار به نظر نرسد. یک جامعه‌شناس ممکن است رفتار چند ده و چند صد دانش‌آموز را در کشوری یا منطقه‌ای مورد مطالعه قرار داده، بگوید که رفتار دانش‌آموزان در این کشور یا این منطقه این‌گونه است. جامعه‌شناس دیگری ممکن است رفتار چند صد یا چند هزار کارگر را مورد مطالعه قرار داده و سرانجام به یک جمع‌بندی درباره رفتار کارگران کشور یا منطقه‌ای از جهان برسد. سؤال اساسی اینجاست که آیا با مطالعه فردی چندین هزار کارگر، دانش‌آموز، کشاورز، بازاری و یا کارمند به فرض ایرانی یا انگلیسی نمی‌توان به این نتیجه رسید که اولاً کارگران ایرانی این خصوصیات را دارند و ثانیا در مقایسه با همتایان انگلیسی یا آمریکایی‌شان از این تفاوت‌ها برخوردار هستند؟

سخن از این متین‌تر نمی‌شود که کسی مدعی شود که من از میان پنج میلیون کارگر ایرانی، پنج هزار نمونه آماری را تک، تک مورد مطالعه قرار دادم و اکنون ادعا می‌کنم که طبقه کارگر ایران دارای این خصوصیات و ویژگی‌های سیاسی، اجتماعی، مذهبی است. حداکثر این‌که بگوییم که پنج هزار نمونه آماری کافی نیست و مثلاً میزان نمونه را ده برابر کنیم و ۵۰ هزار کارگر ایرانی را مورد مطالعه قرار دهیم و سپس ادعا کنیم که ما ۵۰ هزار کارگر ایرانی را هر یک به تنهایی و به دقت مورد مطالعه قرار دادیم و به این نتیجه یا نتایج رسیده‌ایم. حتی سختگیرترین افراد هم در برابر نمونه آماری ۵۰ هزار تسلیم می‌شوند. خوب اشکال کار در کجاست؟ از نظر آماری هم که ما تعداد افراد مورد مطالعه‌مان را آن‌قدر بالا بردیم که ضریب خطا عملاً صفر شده است.

پاسخ به این اشکال ما را وارد یکی از جدی‌ترین و بنیادی‌ترین مناقشات جامعه‌شناسی می‌کند. از آنجا که درک این مناقشه خود یکی از مهم‌ترین مسائل جامعه‌شناسی است، بنابراین بگذارید صورت مسئله را یک‌بار دیگر بازبینی کنیم. ما از نظر آماری یک نمونه قابل قبول از کارگران، دانش‌آموزان، کارمندان یا یک گروه مشخص اجتماعی دیگر را یک یک بررسی کردیم. ۵ هزار کارگر ایران‌خودرو را یا از طریق پرسشنامه یا مصاحبه یا بدون آنکه خودشان متوجه باشند در رفتارهای مختلف، افکار و عقاید، باورهای اجتماعی، سیاسی، دینی، عاطفی، روحی و روانی به دقت مورد مطالعه قرار دادیم. چه دلیلی دارد و چرا در پایان این بررسی ما نبایستی به این جمع‌بندی برسیم که رفتار و هنجارهای اجتماعی کارگران ایران خودرو چنین است؟ ممکن است گفته شود که در ایران خودرو قریب به دویست هزار کارگر کار می‌کنند و ۵ هزار نمی‌تواند نمونه آماری قابل استنادی باشد. اما مشکل در اینجا نیست، زیرا همان‌طور که گفتیم ما می‌توانیم نمونه آماری را از ۵ هزار به ۵۰ هزار برسانیم. اما هنوز هم آن اشکال اساسی وجود دارد و بسیاری از جامعه‌شناسان معتقدند که حتی اگر نمونه آماری ما ۵۰ هزار نفر هم باشد، ما نمی‌توانیم بگوییم که هنجارها و رفتارهای کارگران ایران خودرو یا دانشجویان شهرستانی مقیم تهران این‌گونه است.

حتی یک گام جلوتر برویم. فرض بگیریم که ما تک تک ۲۰۰ هزار کارگر ایران خودرو را مورد بررسی دقیقی قرار دادیم. آیا باز هم آن اشکال وجود دارد؟ در پاسخ بایستی گفت که آری، هنوز هم آن اشکال وجود دارد، زیرا این اشکال ناشی از عدد و رقم و کم و زیاد بودن نمونه آماری نیست، بلکه اشکال اساسی‌تر از اینهاست.

در مثال مورد نظرمان، حاصل بررسی تک تک کارگران، هرچه هست می‌شود رفتار کارگران ایران. اما مسئله به این سادگی نیست. درست است که ما تمامی ۲۰۰ هزار کارگر ایران خودرو را تک به تک و خیلی دقیق مورد بررسی قرار دادیم، اما از دید بسیاری از جامعه‌شناسان نتیجه را نمی‌توانیم به عنوان رفتار اجتماعی کارگران ایران خودرو بدانیم. از دید این دسته از جامعه‌شناسان ما نه تنها نمی‌توانیم از روی بررسی ۲۰۰ هزار کارگر ایران خودرو به این نتیجه‌گیری قطعی برسیم که کارگران ایران دارای چه رفتارهایی هستند، بلکه حتی در مورد خود آن ۲۰۰ هزار نفر یا ۵ هزار نفر نیز که مورد مطالعه قرار گرفته‌اند نمی‌توانیم مدعی شویم که رفتار آنان را شناخته‌ایم؛ اما چرا؟

از نظر بسیاری از جامعه‌شناسان، ما انسان‌ها دارای یک هویت فردی هستیم و یک هویت اجتماعی. به عبارت دیگر، یک فرد، به عنوان یک فرد، دارای مجموعه رفتارهای مشخصی است. اما آن فرد وقتی به گروه اجتماعی مخصوص خودش می‌پیوندد، دارای رفتارهای بیشتری می‌شود. به عبارت دیگر، یک کارگر یا چند صد هزار کارگر به صورت فردی یا تکی دارای رفتارهای مشخصی هستند. اما طبقه یا گروه اجتماعی که از این صنف تشکیل می‌شود دارای هویت، هنجارها و رفتارهای خاص خود می‌شود. رفتارها و هنجارهایی که ممکن است اساسا در هیچ‌یک از کارگران به صورت فردی و تکی وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر، جمع یا اجتماع کارگران به عنوان طبقه کارگر از خود دارای هویتی می‌شود که این هویت پیشتر در میان کارگران وجود نداشته. جمع انسان‌ها که اجتماعی را می‌سازد، دارای یک روح جدید و دیگر می‌شود. پنج نفر انسان هر کدام به تنهایی روحیات و ویژگی‌های رفتاری مشخصی دارند. انتظار ما آن است که این جمع پنج نفره، همان رفتارهایی را داشته باشد که در هر یک از این پنج نفر بوده. اما آن‌گونه که بسیاری از جامعه‌شناسان معتقدند، اجتماع پنج نفر روح مستقلی از خودش پیدا می‌کند؛ رفتارها، هنجارها و ویژگی‌های جدیدی از خودش بروز می‌دهد. به سخن دیگر، وقتی پنج انسان اجتماعی را می‌سازند، رفتار آن اجتماع برابر با مجموع رفتار آن پنج نفر نیست، بلکه موجود جدید که همان اجتماع یا جامعه پنج نفره باشد دارای رفتارهای جدیدی می‌شود.

بگذارید مثالی بزنیم که بیشتر ما بارها هم دیده‌ایم و هم خودمان جزء آن بوده‌ایم. پنج دانش‌آموز را در نظر بگیریم که پس از تعطیلی مدرسه به منزل باز می‌گردند. جمع پنج نفری آنان، حتی اگر دختر هم باشند، رفتارهایی را انجام می‌دهند که هیچ کدام از آنان به تنهایی انجام نمی‌دهند. معمولاً با هم بگو بخند می‌کنند، گاه رهگذران را دست می‌اندازند، با دیدن آدم‌ها و یا قیافه‌های جدی، گرفته یا مضحک، می‌خندند و با چشم و ابرو دیگران را مسخره می‌کنند و رفتارهایی از این دست. اما پس از چند صد متر وقتی از هم جدا می‌شوند و تنها، گویی موجودات دیگری هستند خیلی رسمی، جدی و باوقار، هر کدام ادامه راه را تا رسیدن به منزل طی می‌کنند. جامعه‌شناسان «جمع‌گرا» معتقدند که جمع آن پنج دانش‌آموز، یک هویت جدید، یک اجتماع جدید و یک مجموعه جدید می‌سازد که بسیاری یا شماری از رفتارهای آن متفاوت از رفتارهای تکی آن دانش‌آموزان می‌باشد. به عبارت دیگر، آن اجتماع ۵ نفره که همان دانش‌آموزان هستند، رفتارها و هنجارهایی را مرتکب می‌شوند که هیچ‌کدام از آن دانش‌آموزان به تنهایی انجام نمی‌دهند. صرف‌نظر از مثبت یا منفی‌بودن، شایسته یا ناشایست بودن آن رفتارها، جمع از خود دارای یک روح یا یک ذات می‌شود یا روحی پیدا می‌کند که در فرد یا افراد نیست.

اکنون می‌توان بهتر درک نمود که چرا از دید بسیاری از جامعه‌شناسان اگر همه پنج میلیون کارگر ایرانی را هم تک، تک مورد بررسی قرار دهیم، نتیجه آن مطالعه را نمی‌توانیم معادل با رفتار کارگران ایران بدانیم؛ زیرا طبقه کارگر ایران، که از پنج میلیون کارگر ایرانی تشکیل شده، به عنوان یک اجتماع یا یک مجموعه یک سری ویژگی‌ها، رفتارها و هنجارهایی پیدا می‌کند یا نشان می‌دهد، که در هیچ کدام از آن پنج میلیون نفر وجود ندارد. این گروه از جامعه‌شناسان به موجودی به نام اجتماع یا جامعه اعتقاد دارند مستقل از فرد. آنان اعتقاد دارند که جامعه یا اجتماع برابر با جمع جبری افراد تشکیل‌دهنده‌اش نیست؛ زیرا اجتماع افراد، یک روحیه، یک ذات و یک سری هنجارهای متفاوت و تازه از خود پیدا می‌کند.

اکنون معلوم شد که چرا تعریف جامعه‌شناسی یا علم جامعه‌شناسی همچون شعر حافظ سهل ممتنع می‌شود. ما در صفحات پیش، جامعه‌شناسی را بررسی رفتار انسان‌ها تعریف نمودیم. اما اکنون متوجه می‌شویم که چرا این تعریف، دست‌کم از نظر برخی از جامعه‌شناسان کافی و جامع نیست؛ زیرا جامعه یا اجتماع، جمع جبری افراد تشکیل‌دهنده‌اش نیست. ویژگی‌های طبقه کارگر ایران برابر با جمع جبری ویژگی‌های پنج میلیون کارگر ایرانی نیست. بلکه طبقه کارگر، به عنوان یک مجموعه، یک اجتماع از خود دارای هویت و ذاتی است، رفتارها و هنجارهایی دارد و از خود نشان می‌دهد که افزون و متفاوت با رفتارهای آن پنج میلیون نفر است. از دید جامعه‌شناسان جمع‌گرا، بایستی «طبقه کارگر» ایران را مورد مطالعه قرار داد و مطالعه پنج میلیون کارگر به تنهایی ناقص است. پس جامعه‌شناسی را از نو تعریف می‌کنیم. به جای مطالعه انسان‌ها، می‌بایستی جمع آنان را مورد مطالعه قرار دهیم. به عبارت دیگر، در تعریف جدید جامعه‌شناسی، به جای شناخت کارگران ایران، باید گفت شناخت طبقه کارگر ایران. از دید این دست از جامعه‌شناسان، با مطالعه تک، تک دانش‌آموزان، آموزگاران و کارمندان آموزش و پرورش ایران نمی‌توان آموزش و پرورش ایران را شناخت. به اعتقاد آنان، برای شناخت آموزش و پرورش ایران می‌بایستی موجودی به نام نهاد آموزش و پرورش را ارزیابی کرد. به جای شناخت افراد، انسان‌ها و رفتارها، به جای شناسایی اعتقادات و باورهای فردی آنان می‌بایستی نهادها را شناخت. پس جامعه‌شناسی از نگاه این جامعه‌شناسان «شناخت جامعه» است، اما نه از طریق افراد و اعضای تشکیل‌دهنده آن، بلکه از طریق شناخت نهادها، سازمان‌ها، گروه‌های اجتماعی، طبقات، نوع ارتباطات، کارکردها و تأثیرگذاری‌هایی که بر یکدیگر دارند.

شاید بسیاری از خوانندگان ما حالا دیگر مجاب شده باشند که آنچه که یک جامعه را می‌سازد، نه افراد، بلکه روح جمعی است که در نتیجه کنار یکدیگر قرارگرفتن انسان‌ها به وجود می‌آید. بنابراین برای شناخت جامعه، نه افراد، بلکه این روح جمعی را می‌بایستی شناخت. برای شناخت کارگران ایران نمی‌توان به سراغ کارگران به عنوان افراد رفت، بلکه می‌بایستی جمع آنان را که به نام طبقه کارگر می‌باشند مورد مطالعه قرار داد.

اما این فقط یک روی سکه است. در مقابل این دسته از جامعه‌شناسان، گروه دیگری قرار دارند که معتقدند چیزی به نام «روح جمعی» یا «روح اجتماع» وجود ندارد. آنچه که وجود دارد «افراد» هستند. اگر افراد از پیکر یا مجموعه یک جمع خارج شوند، از آن جمع چه می‌ماند؟ آنچه که توسط یک «نهاد»، «گروه اجتماعی»، «سازمان» و یا «طبقه» صورت می‌گیرد، در حقیقت توسط فرد یا افراد به وجود آورنده آن جمع صورت می‌گیرد. بدیهی است که تصمیمات، سیاست‌ها و کنش‌های یک جمع از خارج از آن که به آن القا نمی‌شود، بلکه از درون خود آن سرچشمه می‌گیرد. درون جمع نیز افراد آن هستند که فکر می‌کنند، احساس می‌کنند، اعتقاد دارند، منافع و مصالح دارند و سرانجام این‌که حسب فهم و درک و مصالح و منافع و اعتقاداتشان تصمیم می‌گیرند برای نمونه، اگر پنج میلیون کارگر ایرانی جملگی از ایران خارج شوند و به کشور دیگری برای کار بروند، آن وقت هیچ چیز از طبقه کارگر ایران به عنوان یک ذات، یا روح جمعی دیگر باقی نمی‌ماند. هر اجتماع یا جمعی قائم به افراد تشکیل‌دهنده آن است، اگر افراد و اعضای تشکیل‌دهنده‌اش آن را ترک کنند از آن جمع چه می‌ماند؟ رفتار طبقه کارگر ایران، دانش‌آموزان ایران، دانشجویان ایران، مجلس ایران، عشایر ایران و کارمندان ایران چیزی جدا از باورها، افکار و عقاید، سنت‌ها و روش‌های تک، تک کارگران، تک، تک دانش‌آموزان و… نیست. آنچه که به عنوان رفتار اجتماعی طبقه کارگر ایران از کارگران ایران سر می‌زند، چیزی جدای از مجموعه باورها و اعتقادات فردی اعضای تشکیل‌دهنده آن نیست. این‌طور نیست که وقتی چند فرد دور هم جمع می‌شوند اعتقادات جدیدی پیدا کنند. اعتقادات جدید در نتیجه تجربیات اجتماعی، مطالعه، تحقیق و آموزش به دست می‌آید و در کنار یکدیگر قرارگرفتن چند نفر، چند صد نفر یا چند صدهزار نفر، دانش جدید و ادراک تازه‌ای حاصل نمی‌شود. حاصل کلام آنکه برای شناخت طبقه کارگر ایران، بایستی همانا «کارگران ایرانی» را مورد بررسی قرار دهیم تا بفهمیم آنان در جامعه چگونه رفتار می‌کنند؛ دارای کدامین ارزش‌ها هستند و براساس آن ارزش‌ها هنجارهای آنان و رفتارهای گروهی‌شان چگونه هست. به سخن دیگر، شناخت طبقه کارگر ایران، یعنی شناخت کارگران ایران.

از دید این دسته از جامعه‌شناسان آنچه که جامعه را می‌سازد افراد تشکیل‌دهنده آن است. بنابراین جامعه‌شناسی عبارت است از شناخت «فرد». برخلاف «جمع‌گرایان»، این دسته از جامعه‌شناسان معتقدند آنچه که جامعه را می‌سازد، افراد تشکیل‌دهنده آن است و برای شناخت جامعه می‌بایستی «فرد» یا «افراد» تشکیل‌دهنده آن را شناخت.


کتاب جامعه‌شناسی به زبان ساده نوشته صادق زیبا کلام

کتاب جامعه‌شناسی به زبان ساده
نویسنده : صادق زیبا کلام
ناشر: انتشارات روزنه
تعداد صفحات : ۲۰۹ صفحه


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]