معرفی کتاب « معمّای تی. اس. الیوت »، نوشته استیو الیس
یادداشت مترجم
کتاب حاضر جامعترین نوشتاری است که تا این زمان درباره وجوه مناقشهانگیز شخصیت، آثار و افکار الیوت با استناد دقیق به مجموع آثار او، اعم از شعر و نمایشنامه و نقد، در زبان فارسی منتشر میشود. این اثر از مجموعه کتابهای ارزشمندی است که انتشارات کانتینیوم با عنوان فرعی راهنمای سرگشتگان درباره شماری از شاعران و نویسندگان بزرگ دشوارنویس منتشر کرده است. ما ناگزیر عنوان کتاب را مناسب حال فارسی کردیم. در برگردان نام شعرها، کتابها و مقالات هم کوشیدهایم نامهای دقیق و مرسوم را بهکار بریم، مگر در مواردی انگشتشمار که خود معادلگذاری کردهایم. مترجم به جهت ارج نهادن به کوششهای مترجمان دیگر، قطعات مربوط به چهار کوارتت را از ترجمه مهرداد صمدی (چهار کوارتت، فکر روز، ۱۳۶۸)، «چهارشنبه خاکستر» را از برگردان بیژن الهی (چارشنبهـ خاکستر، پیکره، ۱۳۹۰)، و صخره را از فریده حسنزاده (صخره، گلبانچاپ، ۱۳۷۸) نقل و البته در حدّ لازم اصلاحاتی کرده است. ارجاعات به سرزمین بیحاصل و «ترانه عاشقانه جِی. آلفرد پروفراک» را نیز از ترجمه خود آوردهایم که با نام پیشین مترجم به چاپ رسیدهاند (سرزمین بیحاصل، نیلوفر، چاپ اول، ۱۳۸۳؛ جشننامه ابوالحسن نجفی، نیلوفر، ۱۳۹۰، صص ۴۴۷ ـ ۴۵۲). ترجمه دیگر شعرهای متن هم از مترجم است. در پایان از آقای مصطفی حسینی که در برخی معادلیابیها و نیز همسرم خانم منیژه اذکائی که در آمادهسازی کتاب مرا یاری دادند قدردانی میکنم.
مقدمه: شعر الیوت و فایده نقدهای الیوت
شرحهای خوب شاید بسیار مفید هم باشند، اما خواندن بهترین شرح یک کار ادبی هنری نیز احتمالاً اتلاف وقت است، مگر آنکه ابتدا خود اثر را خوانده و به وجد آمده باشیم، حتی اگرچه آن را درست نفهمیده باشیم.
«یادداشتی بهجای مقدمه» بر داخل پرانتز (۱)، دیوید جونز (۲)، ص VIII
تی. اس. الیوت (۳) یکی از سرشناسترین شاعران قرن بیستم و کسی است که آثارش را به جهات مختلف، بیاندازه چالشبرانگیز میدانند. او خود در مقاله «شاعران مابعدطبیعهگرا»(۴) میگوید «احتمالاً شاعران تمدن ما… ناگزیر باید دشوارگو از کار درآیند. تمدن ما گونهگونی و پیچیدگی بسیار دارد و این تنوع و پیچیدگی وقتی از خرد و حساسیتی پالوده نیز بهرهمند شود، لزوما آثار گونهگون و پیچیده پدید خواهد آورد»(SE 289). اما خوانندگان امروزی آثار الیوت افزون بر این مسئولیت شاعرانه در قبال تمدن پیچیده معاصر، با مشکل دیگری هم روبهرو هستند که شاید الیوت تصور هم نمیکرد. بسیاری از خوانندگان روز به روز از ایمان و فرهنگ مسیحی فاصله میگیرند و همین آثار الیوت را بیشتر در هالهای از ناآشنایی فرو میبرد. از این رو کتاب حاضر را به آثار شاعری اختصاص دادهایم که نامش مترادف با دشواری و سرگشتگی است. اما نویسنده در این کتاب نمیکوشد تکتک تلمیحات ادبی آثار الیوت یا حتی اکثر آنها را شرح دهد. برای خوانندگانی که نیازمند چنین شرح مقدماتی هستند در حال حاضر به تعداد کافی انواع راهنما و شرح هست. بعضی از بهترین شروح مقدماتی را در بخش «برای مطالعه بیشتر» و کتابنامه کتاب حاضر آوردهایم. الیوت مکررا تذکر میداد که «شرح» و «درک» یکی نیست و در مقام خواننده به این نتیجه رسیده است که «بسیاری دانستهها درباره تکوین شعر شاید حتی مخلّ ارتباط با شعر شود»(OP 110-2). و اما من با رجوع به نوشتههای خود الیوت که گسترده و روشنگر اشعارش هستند، روشی بازتر اختیار کردهام. الیوت در مقام شاعر و منتقدی بزرگ از چالشهایی که شعرش برمیانگیخت و از تفاوت کارهایش با آثار شاعران پیشین و همینطور از دشواریهای خواندن کارهایش کاملاً آگاه بود. من همچنین در این کتاب به پیوندهای ادبی مکرر و عمده میان آثار الیوت و شاعران و نویسندگانی نظیر دانته (۵)، شکسپیر (۶)، مارول (۷)، بودلر (۸) و کنراد (۹) که خود او هم به آن پیوندها اذعان کرده، خواهم پرداخت؛ ضمن آنکه گفته او را به یاد دارم که «در نقدهای اوان کارم، هم از لحاظ باورهای کلّیام در باب شعر و هم در مورد نویسندگانی که بر من تأثیر گذاشته بودند، تلویحا از نوع شعری که من و دوستانم میسرودیم دفاع میکردم»)TC ۱۶). همچنان که خواهیم دید، این دفاع گاهی «تلویحی» است، نه به تصریح.
یکی از مشکلات انتخاب روش تفسیر اشعار الیوت بر اساس نقدهای او این است که ما امروزه در مورد «نیت» مؤلف تردید داریم و مؤلف را به عنوان منبع مرجّح معنی و تفسیر اثرش کنار میگذاریم. اما رابطه الیوتِ منتقد با شعرش اصلاً از نوع تفاسیر مستبدانه و اربابمآبانه نیست. بدین معنی که او هرگز مدّعی «مالکیت» این آثار نیست. «شعر همان مقدار که برای دیگران معنا پیدا میکند برای مؤلف نیز معنا مییابد». او این را در ۱۹۳۳ (UP ۱۳۰) متذکر شد و ده سال بعد به عبارتی دیگر همان نکته را باز گفت: «تفسیر خواننده ممکن است با تفسیر مؤلف متفاوت و به همان اندازه معتبر باشد، چه بسا بهتر هم باشد. شاید معانی شعر بسیار بیش از آن باشد که خود مؤلف خبر دارد»(OP ۳۱). دشواری ناگزیر شعر جدید تفاسیر متکثری برمیانگیزد و موجّه میسازد، البتّه با این فرض که امکان ندارد کسی بتواند بر همه تنوع و پیچیدگی شعر جدید احاطه یابد. الیوت تصور میکرد شاعر موظّف است این مدرنیته پیچیده را منعکس کند، یعنی در قبال وضع تاریخی خود وظیفه دارد، اما در عین حال، وظیفهای هم در قبال سنّت دارد، یعنی سنّتی که تمامی جنبههای تفکر و احساس را به یکسان طی نکرده و متشکل از مواریث خاصّی است که الیوت با آنها همدلی میکرد. در این تلاقیگاهِ سنّتی که خاصّ است و مدرنیتهای که شاعر باید دیدگاهی عامّ نسبت به آن اختیار کند، در همین نقطه است که نوشتههای اولیه الیوت جای میگیرد. نتیجه این تضارب آراء گفتوگویی است که در این نوشتهها بین «فرد» و «بسیاران» و بین «مرکز وحدتبخش» و «چند صدایی» و همچنین بین امر «آرمانی» و «واقعی» در جریان است.
با بالا گرفتن کار الیوت، التزام او به فرد، مرکز وحدتبخش و امر «آرمانی» قوّت گرفت و تقابل این بار بین نظم و آشوب، و بین پاککیشی و لیبرالیزم نامیمون، خود را نشان داد و الیوت تعلق خاطر خود را با تشرّف رسمی به مسیحیت در ۱۹۲۷ آشکار کرد. شعر الیوت روز به روز مرکزمدارتر شد و صداهای ناهمگونی را که پیش از آن در شعرش میگنجاند خارج کرد. او همچنین صدابخشیدن به «ذهن اروپا» را که تا پیش از آن از وظایف شاعر برمیشمرد کنار گذاشت (SE ۱۶)؛ به تدریج از تنوع و تکثر دست کشید و عملاً به «معیار کلاسیک» بازگشت که نمود آن را در خط سیر او از ویرژیل (۱۰) به دانته و از دانته به اروپای جدید میبینیم. او در مقالهای اساسی در سال ۱۹۴۵ میگوید «حفظ معیار بخشی از آزادی ماست و دفاع ماست از آزادی در برابر آشوب» «اثر کلاسیک چیست؟»، (OP ۷۰). در ۱۹۳۴ او «نزاع زمانه ما» را در جستجوی «تمرکز، نه بطالت» و «نوکردن پیوندهایمان به مدد خرد سنّتی» دانست (ASG ۴۸). در اشعارش از میانه دهه بیست به این سو، شاهد نوعی تمرکز متوازن هستیم، بدین معنا که سبکش پالوده و به شدت همگن میشود و مثلاً نقلقولهای زبانها و گویشهای دیگر و نیز گفتارهای آمیخته (مثل آواز، جاز و شعرهای کودکانه) را که در سرزمین بیحاصل (۱۱) به اوج رسیده بود کنار میگذارد؛ صور خیال نیز خویشتندارتر و ممسکتر میشوند تا حدّی که بسیاری خوانندگان الیوت ادعا کردند در کارهای متأخر او فقر قوّت شعری به چشم میخورد.
یکی از مناقشات اساسی در نقدهای الیوت این است که، به تعبیر خودش، پافشاری «پخته» بر پاککیشی و معیار و «خرد سنّتی» تا چه حدّ در آثار گذشته وجود دارد، آثاری که بسیار بیشتر از آثار روزگار ما پذیرای تجارت مختلف، مواضع فلسفی گوناگون و تنوع فرهنگی و زبانی بودهاند. اهمیت «سنّت» از همان اوان در مشهورترین مقاله اوایل کار الیوت با عنوان «سنّت و استعداد فردی»(۱۲) (۱۹۱۹) به چشم میخورد. به تعبیر رونالد شوشارد (۱۳)، بسیاری از منتقدان الیوت احتمالاً قبول دارند که «دیدگاه کلاسیکگرا، سلطنتطلبانه و مذهبی او از قبل شکل گرفته بود» و این بسیار پیش از جمله مشهورش در مقدمه برای لانسیلات اندروز (۱۴) در ۱۹۲۸ بود.<۱> کنِث اَشر (۱۵) نیز گفته است «از آغاز تا پایان، آثار الیوت هم شعر و هم نثرش تحت تأثیر دید سیاسی اوست که از متفکران مرتجع فرانسه به او رسیده است».<۲< من موافقم که چنین دیدگاهی نقدها و اشعار دو دوره متقدم و متأخر زندگیاش را روشن میسازد، اما کثرت تجارب گوناگون و ارجاعات و احساسهایی که الیوت در دوره اول شاعری خود ثبت میکرد، این دیدگاه را مخدوش میکند. نظر مشهور او در مورد استفاده جیمز جویس (۱۶) از اسطورهها در اولیس (۱۷) (۱۹۲۲) مرتبط است با سرزمین بیحاصل در همان سال. الیوت در مورد اسطورههای اولیس نوشت: «راهی است برای مهارکردن، نظمدادن و شکل و تعینبخشیدن به سلسله عظیمی از تصاویر بیهودگی و بینظمی تاریخ معاصر» «اولیس، نظم و اسطوره»(۱۸)، (SP ۱۷۷)؛ و ارتباط این سخن او با سرزمین بیحاصل هم از حیث بلندپروازی سلسله تصاویر شعر است و هم از نظر کارکرد نظمدهنده و مهارکنندهای که «بینظمی» را قرار بود مهار کنند. محل اختلاف نظر است که الیوتِ شاعر در تقابل با الیوتِ منتقدی که به نقد و «مهارِ» نقد سرگرم بود، تا چه اندازه «گونهگونی و پیچیدگیهای» مدرنیته را رهبری میکرد. و آنچه به این مجادله دامن میزند اعتقاد خود الیوت است که لازم میدید شعر سرشار از «تازگی» و موظف به ثبت تمدن پرآشوب مدرن باشد. در «سنّت و استعداد فردی» او استدلال میکند که اگر شعر بخواهد سنّتی باشد، به این معنی که از وضع تاریخی خاصّ خود طفره برود، اسم این کار فقط همرنگ جماعت شدن است: «همرنگ جماعت شدن اگر صرفا به خاطر خلق اثر نو صورت بگیرد، واقعا به هیچ وجه سازگاری به حساب نمیآید. آن اثر نو نیست و بنابراین، اثر هنری نخواهد بود»(SE ۱۵). همچنان که او روشن میکند، «سنّت» ارزشی بسیار نافذ دارد، چرا که سنّت تجلّی کامل آن تلاقیگاه تاریخی است که پیشتر اشاره کردیم و شاعر نیز «در زمانی که فقط زمان حال نیست، بلکه لحظه حالِ گذشته است» زندگی میکند (P. ۲۲). بنابراین، بدینسان فقط شعرِ هیجانانگیز و نو تولید خواهد شد. اما چنین شعری هنوز هم چه بسا عمدتا حامل بیهودگی و «وحشتِ» معاصر باشد. («وحشت» را از سرنوشته حذف شده نسخه اصلی سرزمین بیحاصل نقل کردیم). بنابراین، ملاحظه میکنید که این دیدگاه الیوت بخشی از تفکر دستراستی بعدی او را نشان میدهد.<۳>
این سخنان و مجادله شدید پیامد آن را در فصلهای بعد خواهیم شکافت، اما میخواهم در اینجا مقدمهای بر آن فصول بنگارم و تأکید کنم که از نظر من پیوستگی بنیادین آثار الیوت در چیست. منظورم نه تنها پیوستگی نظم و نثر اوست، بلکه اشعار اولیه مختوم به سرزمین بیحاصل و همچنین اشعار بعدی او را مدّنظر دارم، هرچند از نظر سبکی اشعار دوره دوم او بسیار متفاوت هستند. در همان آغاز کار در ۱۹۱۶ میبینیم الیوت به «واکنشی علیه رمانتیسیسم» دست میزند که مدرن است:
آغاز قرن بیستم نوعی بازگشت به آرمانهای کلاسیسیسم را شاهد بوده است. این آرمانها را میتوان اجمالاً چنین وصف کرد: فرم و خویشتنداری در هنر، انضباط و اقتدار در دین، و تمرکزگرایی در حکومت (خواه به صورت سوسیالیسم، خواه به صورت پادشاهی). دیدگاه کلاسیسیستی را دیدگاهی ذاتا معتقد به گناه نخستین تعریف کردهاند و این یعنی ضرورت انضباطی ممسکانه.<۴>
گرچه به نظر من چنین دیدگاهی بدون تردید بر نظم و نثر الیوت حاکم است، همچنان که پیشتر نیز اشاره کردم، با بالا گرفتن کار الیوت خود را کلاً آشکارتر کرد. در اشعار اولیه بشر عنصر «بدویگرایی» بخش مهمی از سنّت بوده است. «شعر با طبلزدن وحشیانهای در جنگلی آغاز میشود و شعر کوبش این طبل را جزء ضروری طنطنه و وزن میکند. بر سبیل مبالغه میتوان گفت شاعر از انسانهای دیگر کهنتر است»(UP ۱۵۵)؛ «حتّی بدویترین احساسها را باید جزیی از میراث خود به حساب آوریم»(ICS ۶۲). بشر از این عنصر بدوی با قدرت تمام استفاده کرد و شخص الیوت نیز به شدت مجذوب موسیقی جاز و استراوینسکی (۱۹) شده بود. «سرزندگی» سالنهای موسیقی طبقه کارگر انگلیسی و بعضی اشکال نوشتههای اروتیک او را سحر کرده بود. در آثار بعدی او، بدویگرایی ارزش فراوانی مییابد، زیرا محملی برای زورآزمایی و غلبه بر ارزشهای روحانی فراهم میآورد، اما در نبرد با فرم و خویشتنداری کلاسیک حاکم بر آثار اولیه الیوت، چنان که خواهیم دید، شاعر با آغوش بازتری از بدویگرایی استقبال میکند. همین واکنش به جنبه بدوی «میراثمان» را بعدها در تأکید مذهبی الیوت بر ارزش کفریات و سخنان شیطانی باز مییابیم، چرا که به اعتقاد الیوت، اینها نشاندهنده «زنده» بودن معنوی روح است. «بهتر است به طریق متناقضنما، عمل شر انجام دهیم، به جای آنکه هیچ کاری نکنیم. زیرا شر دستکم نشان میدهد زنده هستیم»(SE ۴۲۹). چیزی که مایه نگرانی الیوت است و پیوسته در آثارش دیده میشود، مدرنیتهای ضعیف و زبون و ماشینی است که رویه «تاریک» امور جنسی و امور معنوی را به یکسان به «بیحسّی بیوجهی» فرو کاسته است «ماری لوید»(۲۰)، (SE ۴۵۸-۹). این دنیای «مردان توخالی» است، دنیای سیل و خیل مردگان زنده بر روی پل لندن در سرزمین بیحاصل. مقاله «ماری لوید» در حقیقت با انتقاد تند الیوت علیه تمدن مدرن «تحمیلی» بر اقوام محلی (در اینجا اقوام ملانزیایی) تمام میشود. نتیجه این تحمیل «محرومشدن آنان… از همه علایق زندگیشان است. آنها از ملال محض در حال مردناند»(SE ۴۵۹). خصلت «بدوی» برای الیوت جاذبه و دافعه عمیقی داشت و همین تزلزل او باعث استفاده فراوان او از ایهام جنسی در اکثر آثارش شد، هرچند احترام الیوت به جنبههای «تاریک» هستی هرگز صورت مطلق پیدا نکرد. این نکته را در انتقاد تند و درست او به دی. اچ. لارنس (۲۱) در ۱۹۳۴ عیان میبینیم: «در مقایسه با ناتینگهام، لندن یا آمریکای صنعتی، سرخپوستان بازیگوش صبحهای مکزیک (۲۲) سرزنده به نظر میرسند. آری، آنها سرزندهاند، اما این کلام آخر نیست، تازه حرف اول است»(ASG ۶۰).
این کتاب در چهار فصل سیر تدریجی، و به قول الیوت، تصیفه و «پالایش» شعر او را (OP ۲۶۰) پی میگیرد، یعنی کمکردن از صداهای متعدد در شعر و حرکت به سوی سبکی بیپیرایهتر و ممسکانهتر. او همچنین تصور «ذهن اروپا» را این بار بر پایههای کمتری بنا میکند و به گرایش مذهبی ـ کلاسیسیستی خود میافزاید. اما نکته آخری که میخواهم بگویم همواره یکی از ویژگیهای مهم آثار الیوت بوده است. از «مردان توخالی»(۲۳) (۱۹۲۵) به این سو، گرایش مذهبی الیوت آشکارتر میشود و شعر و نمایشنامههایش را بدون مراجعه مکرر به نقدها میتوان خواند، هرچند این نکته را در فصول بعد بیشتر بحث خواهم کرد. در واقع، میتوان گفت که اجزاء بههم پیوسته شعرهایی نظیر «چهارشنبه خاکستر»(۲۴) و چهار کوارتت (۲۵) اکنون مانند شرح یکدیگر عمل میکنند و گاهی صراحتا تفسیر همدیگراند. اما میخواهم این نظر را هم رد کنم که گفتهاند اشعار متأخر الیوت عمدتا بیان «اعتقادات» او هستند. خود الیوت مصرّ بود که «شعر جانشین فلسفه یا الاهیات و دین نیست»، «کارکرد آن عقلانی نیست، بلکه عاطفی است» و استفاده از شعر به عنوان وسیله حمل «افکار» به هیچ وجه «کار» شاعر نیست (SE ۱۳۶, ۱۳۷-۸). به نظر الیوت، شاعر از شعر برای دمیدن هوای تازه به «افکار» خود استفاده میکند، کما اینکه در برخی اشعار شلی (۲۶) و یا در آثار بلند و فلسفی بلیک (۲۷) میبینیم. لحن الیوت در این مورد گزنده و خشن است و سنّتهای اخلاقیسازی و «تنبّه» ویکتوریایی را آماج حمله خود قرار میدهد که داستانش مشهور است (SE ۲۸۸). از سوی دیگر، آنچه به نظر الیوت در تحولات اصطلاحا «شعر ناب»(۲۸) در اواخر قرن نوزدهم واکنشی به اصول عهد ویکتوریا بود، نهایت هشدار محسوب میشد. بنابراین، ادعای پرشور آی. اِی. ریچاردز (۲۹) که میگوید سرزمین بیحاصل «جدایی کامل شعر الیوت از کلّیه باورها را» محقّق کرده است، بارها از سوی خود الیوت تکذیب شد: «گمان میکنم یا آقای ریچاردز اشتباه میکند یا من معنای حرفش را نمیفهمم»، و الیوت با اعتقادی که به حقّ خواننده داشت اعلام کرد: «من برای اینکه [به ریچاردز] بگویم «نخیر آقا!» از هیچیک از خوانندگان دیگر باصلاحیتتر نیستم»<UP ۱۳۰).<۵)
رابطه بین شعر و «اعتقاد» برای الیوت دردسر فراوان آورد، مخصوصا در اواخر دهه بیست و آغاز دهه سی که اعتقادات مذهبی، اجتماعی و فرهنگی او پررنگتر شد. او در این دوره میگوید مشغله اصلیاش در مقام منتقد، «رابطه بین شعر و حیات معنوی و اجتماعی روزگار خود و دیگر روزگاران» است و گرچه «یکپارچگی» شعر را باید حفظ کرد و از آن در برابر اقدامات اخلاقیسازی مراقبت کرد، «یقینا [شعر] با اخلاقیات و دین و حتّی چهبسا با سیاست پیوند دارد، گرچه نمیتوان گفت چه نوع پیوندی». اگر این بحث نتیجه مشخصی ندارد، دستکم میتوانیم «نکتهای را بنا بر توافق مشخص کنیم و از آنجا بحث را شروع کنیم».<۶> آن نکته تأکید ضروری بر این مطلب است که باید عکسالعملِ بلافصل را بر فرایند تدریجی «درک» شعر ارجح دانست، و یا آن نکته تأکید بر لذّتی است که به تدریج از درک شعر نصیبمان میشود. خود الیوت این مسئله را چنین مشخص میکند: «من مدتها پیش از آنکه بتوانم حتّی دو تا شعر فرانسوی را درست ترجمه کنم، به شدت شیفته شعر فرانسه بودم»(SE ۲۳۷). این قول و نقلقولی که در آغاز این مقدمه آوردیم قاعدتا باید به خواننده یادآوری کند که اشعار الیوت را میتوان و باید خواند و بازخوانی کرد، وگرنه هر کتابی درباره الیوت حقیقتا بیفایده خواهد بود.
بنابراین پیشنهاد میکنم خوانندگان برای «درک» شعر الیوت روشی الیوتمدار پیش بگیرند و البته پافشاری نکنند که این تنها راه «درست» درک شعر اوست. فصلِ «برای مطالعه بیشتر» این کتاب اطلاعاتی در خصوص بحثهای انتقادی مربوط به الیوت و بهویژه جدیدترین آنها به دست میدهد. دلیل اینکه مقدمه را فصلی جداگانه قرار دادم این بود که بحث انتقادی را نمیشد در پیکره کتاب آورد، زیرا جا را بر مطالب دیگر تنگ میکرد، علیالخصوص که نظر به حجم عظیم مطالب نوشته شده درباره الیوت، با آوردن هر گونه بحث انتقادی در پیکره کتاب لاجرم چنان میشد. تنها استثناء بر ترتیب مذکور، در بحث سرزمین بیحاصل، فصل ۲ است، آن هم با در نظر گرفتن این نکته که شرح خود الیوت بر این شعر که در یادداشتهای او همراه با شعر چاپ شد، همواره با انتقاد بسیاری منتقدان روبهرو بوده است. بنابراین، به نظرم معقول رسید که مطالب اصلی و فرعی را در کتاب با هم بیاورم.
برخلاف برخی از پژوهشهای جدید یا کتابهایی که درباره الیوت برای دانشجویان نوشتهاند، کتاب راهنمای حاضر منحصرا بر سرزمین بیحاصل تمرکز نمیکند، نه تنها از آن رو که بقیه آثار الیوت هم بسیار ارزشمند و علاقه برانگیزند، بلکه به این دلیل که من معتقدم کلّ آثار الیوت زمینهای اساسی برای خواندن هریک از آثار او فراهم میآورد.<۷> او در مقاله عمده خود در مورد دانته با نارضایتی متذکر شد که چگونه «کتابهای فراوانی که در مورد دانته نوشتهاند به افراد القا میکند که مطالعه راجع به دانته از خواندن آثارش واجبتر است»، در حالی که خواندن آثار متنوع دانته از لحاظ پرتویی که هریک از آنها بر دیگری میافکند «چه بسا از دهها شرح مفیدتر باشد» «دانته»، (SE ۲۷۶). راهنمای حاضر البته بیشتر شرح الیوت است تا گزیده آثار او، اما نوشتههای خود الیوت این راهنما را کتابی زودیاب میکند و شاید بتوان گفت نیاز به نوشتن کتابی دیگر درباره الیوت را کاهش میدهد. آن نقلقول آغاز مقدمه که از مقاله دانته آوردیم همچنین میطلبد که به نوشته توجه کنیم، نه به شخص نویسنده. بنابراین، در صفحاتی محدودی که در اختیار من قرار دادهاند، به شرح حال الیوت نمیپردازم، چرا که در منابع بیشمار دیگر آمده است. مستقیما بر سر آثار الیوت خواهم رفت. همانطور که یار معاشر و دوست همکار الیوت، ازرا پاوند (۳۰)، در مجلّدی که به یادبود الیوت پس از مرگ او بیرون آمد، به ایجاز تمام نوشت «باید “درباره” توماس استرنز الیوت (۳۱) شاعر بنویسم؟ یا راجع به دوستم “اُپوسوم”؟ آرامش ابدی او را برهم نزنیم. تنها میتوانم، با همان ابرام پنجاه سال پیش، تکرار کنم: الیوت را بخوانید».<۸>
کتاب معمّای تی. اس. الیوت
شرح و نقد جامع آثار
نویسنده : استیو الیس
مترجم : جواد دانشآرا
ناشر: نشر نیلوفر
تعداد صفحات : ۳۲۳ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید