معرفی کتاب « چطور مثل داوینچی فکر کنیم »، نوشته دانیل اسمیت

پیشگفتار
«او در تاریکی شب،
زمانی که همه در خواب بودند، بیدار شد.»
دمیتری مِرِژکوفسکی (۱)
لئوناردو داوینچی زندگی خود را از «هیچ» آغاز کرد. حتی تا زمانی که زنده بود، اکثرا او را یک هنرمند «معمولی» و اندیشمندی که گاهی فکرهای عجیب و غریب به سرش میزند، میدانستند. اکنون نزدیک به پنج قرن و نیم از زادروز او میگذرد. هرچند پس از این همه سال، هنوز داوینچی و زندگی او در هالهای از رمز و راز باقی مانده است، اما حالا دیگر همه او را به عنوان مشهورترین هنرمند و یکی از اندیشمندان استثنایی در تمام اعصار میشناسند. اگر در حال حاضر از کسی که حتی علاقهٔ مختصر و مبهمی به هنر داشته باشد هم بخواهید از هنرمندانی در گذشته و حال نام ببرد، ممکن است که او مثلا از پیکاسو یاد کند، اما حتما نام داوینچی را از قلم نخواهد انداخت. تابلوی «مونالیزا» اثر خیرهکنندهٔ داوینچی است که نقاشان زیادی تلاش کردهاند به نحوی، و گاهی هم به شکلی مضحک، از آن تقلید کنند. طی چندین نسل که از آفرینش این اثر میگذرد، نسخههای تکثیر شدهٔ «مونالیزا» زینتبخش دیوار اتاقهای بسیاری از افراد عادی و بهویژه دانشجویان هنر بوده است. اما این اثر فقط به این دلایل شهرت جهانی کسب نکرده است. «مونالیزا» زنی است با لبخندی معماگونه بر لب و چهرهای عجیب که هیچ شباهتی به زنانِ زمان خود ندارد. چهرهٔ رازآلود او در عین حال هم پیام صلح و آشتی به بینندگانش میدهد و هم انگار چیزی شبیه دود مواد مخدر از خود ساطع میکند!
داوینچی همچنین به نمادی از نبوع تبدیل شده است. البته شاید صفت نابغه برای او قابل بحث باشد، چون این صفت معنایی دقیق ندارد. ابتدا باید روشن شود که اصلا نبوغ یعنی چه؟ استعداد فوقالعاده؟ توانایی و زیرکی بیش از اندازه؟… یا شاید نوعی قدرت خدادادی اَبَرانسانی؟ مسئله این است که خود واژهٔ «نبوغ»، گاهی صفتی غیر از آنچه ظاهرا معنی میدهد را تداعی میکند. داوینچی ممکن است خصلتهای یک «نابغه» را داشته باشد، اما اطلاق این صفت به او باعث میشود شخصیت داوینچی از ما فاصله بگیرد و او را برای ما دست نیافتنی و حتی «غیرزمینی» گرداند. به هرحال اگر او نابغه هم بوده باشد، مثل یک نابغهٔ زمان ما نزیسته است و او را نمیتوان یک نابغهٔ معمولی تلقی کرد. داوینچی شخصیتی چند لایه و پیچیده داشت. قائل شدن صفتهای معمولی برای او نوعی بیعدالتی در تشخیص هویت این انسان خارقالعاده محسوب میشود. بدون شک داوینچی دارای خصلتهایی خدادادی در زمنیههای گوناگون بوده است. یکی از پژوهشگران علوم طبیعی در زمان ما معتقد است که او احتمالا از نظر مغزی با اکثر انسانها تفاوتهای عمدهای داشته است. به گمان این پژوهشگر، توانایی خارقالعادهٔ داوینچی که او را قادر میساخته در آن واحد به علوم مختلف زمان خودش به آسانی تسلط یابد، نشان میدهد که هر دو قسمت چپ و راست نیمکرهٔ مغز او به نحوی نادر و عجیب بیش از حد تکامل یافته بودند، به نحوی که قادر بوده حرکات تند و برقآسای فیزیکی را همانند فیلمی که به صورت کُند پخش میشود، مشاهده کند.. با این همه مواردی هم وجود داشته که زندگی و اندیشههای لئوناردو با او از در چالش برمیآمده و به نظر میرسیده که او نه تنها با خود، بلکه با اطرافیانش به رویارویی میپردازد. به ویژه، گاهی و در مورد اجرای برخی از پروژههای او گذشت زمان برایش یک دشمن محسوب میشده است.
در زندگی خانوادگی داوینچی هم پیچیدگیهای زیادی وجود داشت. وقتی به دنیا آمد، در زندگی او هیچ زمینهای برای اینکه او به یک شخصیت بزرگ تبدیل شود، وجود نداشت. داوینچی خانوادهٔ پرعدهای داشت و پیش از اینکه به شانزده، هفده سالگی برسد و فعالیتهای حرفهای خود را آغاز کند، پدر و مادرش قادر نبودند به ویژه از نظر احساسی، زیاد به او بپردازند. پس از آن هم روابط شخصی خاصی با افراد دیگر و به ویژه با زنان نداشت. شاید به همین دلیل در برخی از محافل شایع شده بود که او گرایشهای همجنسگرایانه داشته است. (۲)
به هرحال، حتی اگر داوینچی دارای خصلتهایی بوده که ممکن است برای برخی از مردم غیرقابل قبول به نظر آید، این امر نمیتواند بر آثار بینظیر او که بسیار پیشرفتهتر از زمان خود بود، سایهای بیاندازد. داوینچی با خلق آثار هنری خود، ثابت کرد که خارقالعادهترین فردی بوده که تا آن زمان در این دنیا میزیسته است. اما برای پی بردن به ابعاد شخصیتی شگفتانگیز او باید فراتر از این رفت. داوینچی نه تنها یک نقاش، مجسمهساز و موسیقیدان بینظیر، بلکه یک دانشمند برجسته نیز بود. او قرنها پیش از اینکه بشر قادر باشد به امکان پرواز در آسمانها به طور عملی بیاندیشد، «ماشین پرواز» مشهور خود را طراحی کرد. داوینچی پژوهشهایی فوقالعاده در زمینهٔ کالبدشناسی (۳) انسان انجام داد و در این مورد آثار مستندی از خود به جا گذاشت که تا آن زمان بیسابقه بود. او را همچنین باید یک ریاضیدان برجسته، یک نقشهکش ساختمان و یک مهندس معمار توانا دانست. علاوهبرآن، داوینچی تجهیزات و ماشینهای زیادی، از وسائل آشپزخانه گرفته تا نمونهای صنعتی از یک زیردریایی را اختراع کرد که در عصر او باورنکردنی به نظر میرسید. او در زمینهٔ فلسفه نیز آثاری ارزشمند از خود به جا گذاشته است. میتوان به ذکر تواناییهای علمی دیگر او همچنان ادامه داد، اما بهتر است خواننده در موارد دیگر به متن کتاب مراجعه کند.
هرچند بسیاری از کارهای هنری داوینچی کامل نشد، اما او هزاران صفحهٔ یادداشت از خود به جا گذاشت که میتواند به عنوان منابع پژوهش در مورد افکار و شخصیت چند بعدی او مورد استفاده قرار گیرد. زیستنامه نویسان معاصر با داوینچی از همین منابع برای پژوهش در مورد شخصیت و زندگی او استفاده کردهاند و میکنند. یکی از معروفترین پژوهشگران در این زمینه جورجو وازاری (۴) است (که از داوینچی به عنوان «انسانی با روح شاهانه و وسعت نظری شگرف» یاد میکند.)
اکنون، چند قرن پس از داوینچی، پژوهشگران با استناد به نوشتههای به جا مانده از داوینچی توانستهاند وقایع زندگی او را از درون هالهای اسطوره آسا که شخصیت او را احاطه کرده بود، خارج سازند و به کاوش در مورد آن بپردازند. جالب این است که خصلتهای گوناگون شخصیت داوینچی در دنیای واقعی و غیر اسطورهای جذابتر به نظر میرسد. در این کتاب شما با ابعاد مختلف شخصیت داوینچی آشنا خواهید شد و به آنچه باعث شد او به یک انسان بزرگ و مشهور تبدیل شود، پی خواهید برد. از سوی دیگر، خواهید دید که او مثل هر انسان دیگر در زندگی خود کاستیها، خطاها و شکستهایی هم داشته است.
لیانا بورتولون (۵) در کتاب خود تحت عنوان «زندگی، زمانه و هنر لئوناردو»(۶) مینویسد:
«لئوناردو به مطالعه دربارهٔ علوم مختلف علاقهٔ زیادی داشت و به پژوهش در هر شاخهای از علوم میپرداخت… از این نظر میتوان او را به حق و به معنای واقعی کلمه یک نابغهٔ جهانشمول دانست، نابغهای آشفته حال که از پرداختن به جنبههای فرعی پدیدهها هم صرف نظر نمیکرد. در دنیای کنونی، انسانها وقتی با یک نابغه مواجه میشوند، ممکن است احساس آشفتگی کنند. واقعیت این است که مردم قرن شانزدهم هم نسبت به داوینچی چنین احساسی داشتند. حتی اکنون هم وقتی به زندگی لئوناردو در پنج قرن پیش مینگریم، ممکن است شخصیت شگفتانگیز او ما را متحیر سازد…»
اما در این کتاب ما نقاب «نابغه بودن» را از چهرهٔ واقعی داوینچی کنار میزنیم تا خواننده را با زوایای حقیقی او و زندگی اش آشنا کنیم.
آثار به جا مانده از لئوناردو داوینچی
در این بخش کوتاه از کتاب، لیستی از نقاشیهایی را که یا توسط خود داوینچی خلق شده اند، یا او نقشی اساسی در آفرینش آنها داشته، ارائه میدهیم. در این لیست به ترتیب ابتدا نام اثر، سپس سال خلق آن و در انتها محل نگهداری اصل اثر در حال حاضر ذکر شده است. (باید توجه داشت که تاریخ خلق آثار و محل نگهداری آنها در حال حاضر ممکن است دقیق نباشند.) در مورد مجسمهها و پیکرههای ساخته شده توسط داوینچی فقط یک مورد به جا مانده که مدل یک اسبسوار به صورت مومی شکل است. این پیکره در سال ۱۵۰۸ به عنوان یک «طرح اولیه» به منظور آفرینش یک مجسمهٔ سنگی کاملتر توسط داوینچی ساخته شده و نه در یک موزه، بلکه به طور خصوصی توسط یکی از علاقهمندان او نگهداری میشود.
- «چهرهٔ جینِورا دِ بِنچی»(۷)، ۱۴۷۴، گالری ملی، واشینگتن دی. سی.، آمریکا
- «بشارت»(۸)، ۱۴۷۲-۱۴۷۵، گالری اوفیتسی (۹)، فلورانس، ایتالیا
- «بشارت»، ۱۴۷۸، موزهٔ لوور، پاریس، فرانسه
- «مریم مقدس با گل میخک»(۱۰)، ۱۴۸۰-۱۴۷۸، گالری «آلته پیناکوتک»(۱۱)،
مونیخ، آلمان
- «مریم مقدس و گلِ او»(۱۲)، ۱۴۷۸، موزهٔ هرمیتاژ، سنت پترزبورگ، روسیه
- «سنت ژِرُم»(۱۳)، ۱۴۸۰-۱۴۸۲، پیناکوتکا (۱۴)، واتیکان، ایتالیا
- «پرستش مردان خردمند»(۱۵)، ۱۴۸۱، گالری اوفیتسی، فلورانس، ایتالیا
- «مریم مقدس در صخرهها»(۱۶)، ۱۴۸۳-۱۴۸۶، موزهٔ لوور، پاریس، فرانسه
- «چهرهٔ یک موسیقیدان»(۱۷)، ۱۴۸۵، پیناکوتکا آمبروزیانا (۱۸)، میلان، ایتالیا
- «بانویی با یک قاقم»(۱۹)، ۱۴۸۸-۱۴۹۰، موزهٔ چارتوریسکی (۲۰)، کارکوف،
لهستان
- «مریم مقدس در صخرهها»، ۱۵۰۸-۱۴۹۱، گالری ملی، لندن، انگلستان
- «تصویر یک بانو»(۲۱)، ۱۴۹۵، موزهٔ لوور، پاریس، فرانسه
- «شام آخر»(۲۲)، ۱۴۹۵-۱۴۹۸، سالن پذیرایی سنتا ماریا دِل گراتسی (۲۳)، میلان، ایتالیا
- «اتاقی در برج»(۲۴)، ۱۴۹۷-۱۴۹۸، قصر اسفورتسِسکو (۲۵)، میلان، ایتالیا
- «چهرهٔ ایزابلا دِسته»(۲۶)، ۱۴۹۹-۱۵۰۰، موزهٔ لوور، پاریس، فرانسه
- «مریم مقدس و فرزندش با سنت آن و سنت ژان باتیست»(۲۷)، ۱۵۰۰ یا ۱۵۰۶-
۱۵۰۸، گالری ملی، لندن، انگلستان
- «مونالیزا»(۲۸)، آغاز: ۱۵۰۳-۱۵۰۷، موزهٔ لوور، پاریس، فرانسه
- «سالوادور موندی»(۲۹)، ۱۵۰۶-۱۵۱۳، کلکسیون خصوصی
- «صورتِ یک زن جوان»(۳۰)، ۱۵۰۸، گالری ملی، پارما، ایتالیا
- «مریم مقدس و فرزندش با سنت آن»(۳۱)، ۱۵۱۰-۱۵۱۳، موزهٔ لوور، پاریس، فرانسه
- «سنت جان باتیست»، ۱۵۰۵-۱۵۰۷ یا ۱۵۱۳-۱۵۱۶، موزهٔ لوور، پاریس، فرانسه
- «سنت جانِ کشاورز»(۳۲)، ۱۵۱۳-۱۵۱۶، موزهٔ لوور، پاریس، فرانسه
اگر از شما خواسته شود که یکی از بزرگترین اندیشمندان تاریخ را نام ببرید، در صورتی که بدانید لئوناردو داوینچی که بوده و چه آثاری از خود به جا گذاشته است، ممکن نیست که نام او را از قلم بیاندازید. لئوناردو در یک خانوادهٔ معمولی که زیاد هم اهل علم و اندیشه نبود، به دنیا آمد. محیط خانوادگی او برای پروراندن استعدادهای فوقالعادهٔ او مساعد نبود. شرایط تولد او هم به هیچ وجه معمولی محسوب نمیشد. سرنوشت لئوناردو چنان رقم خورد بود که انگار از همان ابتدای زندگی باید خود را برای نبرد با دشواریها آماده میکرد. به نظر نمیرسید که آیندهای درخشان در انتظار او باشد.
داوینچی در ۱۵ آوریل سال ۱۴۵۲ در روستایی واقع در ایالت «توسکان»(۶۴) واقع در ایتالیا چشم به جهان گشود. در آن زمان ایتالیا به هیچ وجه شباهتی به یک کشور متحد و یکپارچه نداشت و به «ایالت – شهر»(۶۵) های مجزا تقسیم شده بود. محل تولد لئوناردو، از فلورانس که کانون رُنسانس بود و از آنجا به سراسر اروپا گسترش پیدا میکرد، فاصلهٔ زیادی نداشت. «رُنسانس» را باید یک تحول فرهنگی دانست (در زبان فرانسه این واژه به معنای «تولد دوباره» است) که در اواسط قرن پانزدهم میلادی در سراسر اروپا، از شمال این قاره تا جنوب آن یعنی ایتالیا، پا گرفته بود. در واقع، این «تولد دوباره» به معنای شکفته شدن مجدد فرهنگ غنی رُم باستان در قارهٔ اروپا بود. داوینچی که فرزند نامشروع یک پدر گمنام و یک دختر ازدواج نکردهٔ روستایی بود، خیلی زود به یکی از سه شخصیتی تبدیل شد که در این تحول فرهنگی نقش تعیین کنندهای ایفا کردند.
نام کامل پدر لئوناردو «پیرو فروئوسینو دی آنتونیو داوینچی»(۶۶) بود. او و اجدادش از نسلها پیش در رفاه کامل زندگی میکردند. پیرو مالک یک دفتر اسناد رسمی بود. او با تهیه و به ثبت رساندن تمام مدارک و اسناد بخش خصوصی بهداشت و پزشکی آن زمان که پس از رُنسانس در فلورانس سر برآورده بود، درآمد زیادی کسب میکرد (بخش تجاری بهداشت و درمان فلورانس به نوبهٔ خود با ارائهٔ خدمات درمانی و بهداشتی بهخصوص به جامعهٔ هنری نوپای شهر، منافع سرشاری داشت.). نام فامیل خانوادهٔ لئوناردو، یعنی «داوینچی»، به معنای ساکن شهر «وینچی» بود. با این حال، نمیتوان محل دقیق تولد لئوناردو را تعیین کرد. در برخی منابع آمده که او در دهکدهٔ «آنچیانو»(۶۷) که چند مایل با شهر وینچی فاصله داشت، به دنیا آمده است.
بعدا وقتی داوینچی معروف شد، عدهای از هم ولایتیهای او ادعا میکردند که ریشهٔ «وینچی» از واژهٔ لاتین vincere است که به معنای «پیروزی» یا «چیرگی» است. آنها میخواستند با این سخنان لئوناردو را سلحشوری جلوه دهند که در تمام زندگیش برای دستیابی به موفقیتهای پیدرپی همواره خواهد تاخت و در هر گام به دستاوردی بیسابقه دست خواهد یافت. اما واقعیت این است که نام فامیل لئوناردو، یعنی داوینچی، همریشه با یک واژهٔ ایتالیایی به معنای برگهای نازکی بود که در آن نواحی از آن برای بافتن زنبیل استفاده میکردند. گرچه لئوناردو در جایی به دنیا آمده بود که با مرکز رُنسانس اروپا فاصلهٔ چندانی نداشت، اما در زمان کودکی و آغاز نوجوانی خود، مانند بیشتر اهالی آن منطقه، در جریان آنچه در دنیا میگذشت قرار نمیگرفت.
علاوه برآن، لئوناردو به دلیل اینکه یک فرزند نامشروع یا به عبارت دیگر یک «حرامزاده» به حساب میآمد، از تمام حقوق اجتماعی معمول در آن زمان محروم بود. او نمیتوانست وارد دانشگاهی بشود یا بهطور قانونی در جایی کار کند. لئوناردو از استعدادهای خیره کنندهای برخوردار بود. به همین دلیل پیشنهادهای کاری با دستمزدهای مناسب از این و آن دریافت میکرد. اما او هیچ امیدی نداشت که بتواند از این فرصتهای شغلی استفاده کند.
لئوناردو از حمایت معنوی و احساسی پدر و مادر خود هم برخوردار نمیشد. با این حال، مراسم غسل تعمید او همراه با چند کودک دیگر به طور رسمی برگزار شد و در آن دهها پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ شرکت کردند. چنین مراسمی میتوانست تا حدودی بر نامشروع بودن او سرپوش بگذارد. علاوهبر آن، سِرپیرو، پدر لئوناردو، مردی جاهطلب بود (واژهٔ «سِر» در نام پدر لئوناردو هم حاکی از آن بود که او به یک خانوادهٔ «محترم» و «متشخص» تعلق دارد.) و میدید وضعیت غیرعادی فرزندش برای او نامناسب است و مانع پیشرفت وی خواهد شد. به همین دلیل، سِر پیرو مصمم بود هرچه زودتر از وضعیت نامناسبی که ناشی از داشتن یک فرزند نامشروع بود، رهایی یابد.
کاترینا زمانی که لئوناردو را به دنیا آورد بیست و پنج سال بیشتر نداشت. گفته میشد که او هم از یک خانوادهٔ اصل و نسبدار است (البته در این مورد تردیدهای زیادی وجود دارد.)، اما به هر حال، او از ثروتی برخوردار نبود که بتواند با آن فخرفروشی کند. در مورد حرفهٔ مادر لئوناردو بین بسیاری از «زیستنامه نویسان»(۶۸) عهد داوینچی اختلاف نظر وجود داشت. حتی عدهای از آنها نوشتهاند که او پیشخدمتی بیش نبوده است.
از چگونگی روابط عاطفی بین سِرپیرو و کاترینا اطلاعات زیادی در دست نیست. اما به احتمال زیاد یک عشق واقعی بین آنها وجود داشته است. داوینچی در دههٔ پنجم زندگی خود در این مورد به نکتهٔ جالبی اشاره میکند. او مینویسد: «… اگر مردی با یک زن روابطی ناهنجار و سلطهجویانه داشته باشد، فرزندی که از آنها به دنیا میآید، به احتمال قوی کجخلق، تندمزاج و غیر قابل اعتماد خواهد شد. اما اگر روابط بین آن زن و مرد بر اساس یک عشق واقعی و تمایل هر دو طرف استوار باشد، احتمال اینکه فرزندشان فردی فهمیده، باهوش، شوخطبع، سرزنده و دوست داشتنی به بار آید، بسیار بیشتر است.» میتوان نتیجه گرفت که لئوناردو به وجود یک عشق پایدار بین پدر و مادرش اشاره میکند، چون این خودِ او بوده که به عنوان «فردی فهمیده، باهوش، شوخطبع، سرزنده و دوست داشتنی» بین مردم شناخته شده بود. اما عشق بین پدر و مادر لئوناردو به ازدواج آنها منجر نشد.
ظرف یک سال پس از تولد لئوناردو داوینچی، پدر او با دختر شانزده سالهٔ یک دفتردار ثروتمند ازدواج کرد. مادر او نیز به همسری یک کارگر کورهپز خانه به نام آکاتابریگا (۶۹) در آمد. لئوناردو از آن پس به احتمال زیاد با مادر و ناپدریش در ناحیهای به نام «کَمپو زِپی»(۷۰) که در نزدیکی وینچی قرار داشت، زندگی میکرد. خانوادهٔ آکاتابریگا در آن منطقه املاکی هم داشتند.
پدر لئوناردو طی چند سال بعد گاهی سری به فرزندش میزد. اما فرانچسکو (۷۱)، عموی لئوناردو، که برای کار کشاورزی و ادارهٔ مزارع انگور در وینچی مانده بود، از لئوناردو مراقبت میکرد و به او علاقهٔ زیادی داشت. در مورد اینکه رفتار ناپدری لئوناردو با او چگونه بوده، اطلاعات زیادی به جا نمانده است. اما در سالهای بعد، داوینچی به نوعی «پیش گویی اسرارآمیز» میپردازد (که بهتر است آن را ترکیبی از عبارتهای «رمزآلود» و «فلسفی» دانست.)، او میگوید: «گاهی ناپدری یا نامادریها بهتر از پدران و مادران واقعی، بچههایشان را میپرورانند.» داوینچی در همین رابطه معتقد است که هرقدر هم ریشهٔ یک درخت بیشتر و بهتر در زمینی مناسب کاشته شود، باز هم ممکن است میوهای بهتر از یک درخت پیوندی به بار نیاورد. به عبارت دیگر شاید یک گیاه پیوندی ریشهای حقیقیتر از آن گیاه را در خود پرورش دهد.
طی یکی دو سال پس از تولد لئوناردو، او تحت سرپرستی پدربزرگ و مادربزرگ پدری خود قرار گرفته بود. آنها به دلیل اختلاف سن زیاد با لئوناردو، نه از نظر فیزیکی و نه از نظر احساسی قادر نبودند آنطور که باید و شاید به نوهٔ خود برسند. اما سرانجام این عمو فرانچسکوی لئوناردو بود که با آغوشی باز و اختصاص وقت کافی وظیفهٔ سرپرستی لئوناردوی جوان را به عهده گرفت و به او علاقه مند شد. با این حال، شکلگیری اخلاقی ویژه، اراده و اعتماد به نفس در لئوناردو به قدری سریع بود که عموی او گاهی در مورد تأثیر تلاشهایش برای تربیت و پروش او احساس ناامیدی میکرد. کودک جوان از همان آغاز عاصی بود. هیچ چیز را همانگونه که بود نمیپذیرفت و این ویژگی در او به تدریج تبدیل به نیرویی میشد که او را قادر میساخت آثاری ماندگار در دنیایی که در آن زندگی میکرد از خود به جا بگذارد. به نظر میآمد که دنیای اطراف این کودک بیپروا برایش بسیار کوچک است. شکل گرفتن تدریجی شخصیت ویژهٔ لئوناردو به گونهای بود که از همان آغاز شوق «پرواز» را در او بر میانگیخت. لئوناردوی کوچک بسیار جاهطلب بود، اما خودِ او نمیدانست که در آیندهای نه چندان دور، به یکی از بزرگترین چهرههای تاریخ تبدیل خواهد شد.
داوینچی شیفتهٔ طبیعت بود و در بسیاری از کارهایش از آن الهام میگرفت. طبیعت به نوعی سرچشمه و زیربنای زندگی فلسفی او به حساب میآمد. داوینچی معتقد بود که طبیعت از نظر معماری و مکانیکی کامل و از تعادل بینظیری برخوردار است. او بر آن بود که بهترین کاری که یک هنرمند میتواند انجام دهد، الهام گرفتن از طبیعت است. به نظر داوینچی محتوای هر علمی در واقع تکرار قوانین ذاتی طبیعت است. به عنوان مثال او در مورد نوآوری و فنآوری مینویسد:
«برخی از افراد بشر ممکن است وسیله یا چیزی را اختراع کنند. میتوانند ماشینهایی بسازند که کار خاصی را انجام دهند. اما هیچ نوآوری بشری نمیتواند به اندازهٔ پدیدههای طبیعی زیبا، ساده و هدفمند باشد. طبیعت از هیچکس و هیچ چیز انتظار خاصی ندارد. و در آن هیچ چیز یا پدیدهای بیهوده و زیادی نیست.»
عشق داوینچی به طبیعت از گشت و گذار او در تپههای اطراف وینچی آغاز شد. او به همراه فرانچسکو، گاهی چندین روز متوالی را در باغهای اطراف شهر میگذراندند. به باغها و درختان زیتون سرکشی میکردند و شاخههای زائد درختان و بوتهها را میکندند. در همان حال به دنبال یک زمین مناسب برای کشت انگور میگشتند. لئوناردوی جوان ذهن کاوشگری داشت. او با ولع به دنبال دانستن بیشتر دربارهٔ اسرار طبیعت بود. جورجو وازاری در این مورد نوشته است: «داوینچی در همهٔ ابعاد پدیدههای طبیعی کند وکاو میکرد. از خواص درختان و گیاهان گرفته تا حرکت ستارگان، از مسیر چرخش کرهٔ ماه به دور زمین تا برآمدن و وغروب خورشید در آسمان.»
در دنیای مدرن امروز روشن شده است که عناصر موجود در طبیعت از نوعی پیوستگی و هماهنگی درونی برخوردارند، اما در زمان داوینچی پدیدههای طبیعی جدا از هم به نظر میرسیدند و این فقط او و تعداد محدودی از دانشمندان دیگر بودند که توانستند به ارتباط بین اجزای مختلف طبیعت پی ببرند و پیوستگی درونی و ذاتی طبیعت را در همه جا «مشاهده» کنند. زمانی که داوینچی در باغ زیتون عمویش در حال گشت و گذار بود، موارد استفادهٔ گوناگون زیتون توجه او را جلب کرد. زیتون فقط یک میوهٔ خوردنی نبود، بلکه از آن هم به عنوان دارو، هم برای روغنکاری برخی از ماشینها و هم برای روشن کردن چراغهای آن زمان استفاده میشد. داوینچی چند سال بعد، به هنگام چیدن زیتون از درختان در مورد آن مینویسد: «نعمت از آسمان فرو میریزد. ما هم زیتون را میخوریم و هم با آن چراغهایمان را روشن میکنیم.»
آثار برداشتهای داوینچی از طبیعت، در سالهای بعد در تابلوهای نقاشی او جلوهگر شد. تابلوی «بشارت» (که او در سال ۱۴۷۸ آن را کشید و یکی از اولین و مهمترین تابلوهای نقاشی است که او به تنهایی خلق کرد)، نقاشیهای متعددی که او تحت عنوان «مریم مقدس و فرزندش»(۷۲) کشید و بیشتر آثار بینظیر بعدی او (و صد البته تابلوی معروف مونالیزا (۷۳)) همگی به نوعی متأثر از طبیعت بودند. منظرههای طبیعی تنها زمینههایی فرعی از این تابلوها نیستند، بلکه بخش مکمل و برجستهٔ نقاشی او را تشکیل میدهند و به تابلوها روح و احساس میبخشند. او با این منظرهها نخواسته که تنها برداشت خود از منظرهٔ تپههای «توسکانی» را که در کودکی بشدت تحت تأثیر آن قرار گرفته بود، به نمایش بگذارد، بلکه اغراق نخواهد بود اگر بگوئیم داوینچی اولین نقاش دوران خود بود که از کشیدن چهرههای قدیسان به تنهایی فراتر رفت و طبیعت را نیز در زمینهٔ تابلوهای نقاشی خود به تصویر کشید. در واقع، در همهٔ تابلوهای نقاشی داوینچی که در سال ۱۴۷۳ توسط او خلق شده و اکنون در گالری اوفیتسی در فلورانس از آنها نگهداری میشود، مناظری دلنواز از طبیعت به چشم میخورد. کِنِت کلارک (۷۴) در قرن پیشین دربارهٔ لئوناردو داوینچی چنین نوشته است:
«از نظر داوینچی انسان شباهت زیادی به یک ماشین دارد. برای درک انسان باید هم عملکرد کلی آن ماشین و هم اجزاء و قطعات تشکیل دهندهٔ آن را شناخت. داوینچی معتقد بود که کوهها و صخرههای زمین فقط سنگهایی بیجان نیستند. آنها با هم مناظری روحبخش و زیبا به وجود میآورند، اما این زیباییها تنها ظاهر طبیعت هستند که چشم آنها را میبیند. کوهها استخوانهای زمین هستند که بخشی از آناتومی طبیعت به حساب میآیند. حتی گاهی هم از درون به حرکت درمیآیند و باعث زلزله میشوند. ابرها تنها تودههایی با اشکال اتفاقی و بیقاعده نیستند. حرکتهای زیبای آنها که انگار توسط یک هنرمند خبره هدایت میشوند، بیحساب و کتاب نیستند. گاهی به هم میپیوندند و به نوعی با هم متحد میشوند. سرانجام هم این بخارهای آب مجددا به اصل خویش بازمیگردند و به صورت باران زمین، رودخانهها و دریاها را آبیاری میکنند.»
داوینچی در یادداشتهای خود از طبیعت مطالب جالب و جذابی را مینوشت. گاهی هم به طور شفاهی با دوستانش دربارهٔ طبیعت سخن میگفت. او به همه توصیه میکرد که نگاهی عمیق به طبیعت و پدیدههای طبیعی داشته باشند. گاهی به اطرافیانش میگفت: «هرگاه فرصتی یافتید از خانه و شهر خود خارج شوید، حتی خانواده و دوستانتان را ترک کنید و به تپهها و کوههای خارج از شهر بپیوندید و از زیباییهای آن لذت ببرید.»
داوینچی یک طبیعتگرای واقعی بود. او به حیوانات هم عشق میورزید و نگران آنها بود. داوینچی در آن زمان که هیچکس بجز استفاده از جانوران و مهار کردن آنها فکر دیگری در سر نداشت، طرفدار حقوق حیوانات بود. باید گفت که از نظر حیوان دوستی، او اندیشههایی بسیار پیشروتر از زمانهٔ خود در سر داشت. وازاری در این مورد مینویسد: «داوینچی علاقهٔ زیادی به تمام حیوانات داشت. با آنها با حوصله رفتار میکرد و شیفتهشان بود. اگر به جائی میرفت که پرندهها را در قفس میفروخنتد، آنها را میخرید، پول فروشنده را هر قدر که بود میپرداخت و پرنده را با دست خود از قفس آزاد میکرد. او از بازگردندان آزادی به این پرندگان لذت میبرد.»
(توماسو ماسینی (۷۵) که به نام «زوروآسترو»(۷۶) معروف بود و شناخته میشد) که یکی از دوستان شفیق و بسیار نزدیک لئوناردو به حساب میآمد، دربارهٔ حیوان دوستی او نوشته است که: «لئوناردو حتی از کشتن پشه یا کَکهایی که ممکن بود او را بگزند، پرهیز میکرد و همیشه ترجیح میداد پیراهنهایی کتانی بر تن کند تا چیزی که از بدن مردهٔ یک حیوان درست شده است [مثل چرم، پوست و نظائر آنها] بدن او را لمس نکند.»
به نظر میآید که داوینچی در جوانی به حیوانات بیشتر از انسانها علاقه داشت. این حساسیت کمتر او در مورد انسانها شاید ناشی از روابط ناامید کنندهٔ وی با انسان و انسانیت به طور کلی در آغاز زندگی او باشد. داوینچی پس از اینکه جوانی را پشت سر گذاشت، موضع خود را در مورد خلق و خوی انسانها در مقایسه با حیوانات چنین بیان میکند: «انسان از توانائی بسیار مهم سخن گفتن برخوردار است… اما مسئله این است که بیشتر سخنان انسانها نادرست است و گاهی هم دروغ میگویند، در صورتی که حیوانات هرچند از توانایی سخنگویی محرومند، اما به نوعی منظور خود را به درستی، با شفافیت و سادگی و به نحوی مفید و مؤثر بیان میکنند.» داوینچی زمانی که در سال ۱۴۹۰ در میلان به سر میبرد، قصههایی نوشت که در آنها حیوانات میتوانند حرف بزنند. او تلاش میکرد از این موهبت فرضی سخن گفتن حیوانها در قصههایش بیشترین استفاده را ببرد تا به جای آنها برای انسانها درددل کند و رنجهایی که حیوانات تحمل میکنند را بیان کند. البته در اینکه منبع و منشأ اصلی این قصهها واقعا از داوینچی بوده، تردید وجود دارد، اما با قاطعیت میتوان گفت که این داستانها توسط او نوشته شده، هرچند ممکن است موضوع آنها از قصههای سنتی رایج بین عوام نشأت گرفته باشد. به هر حال، داوینچی حیوانات را دوست داشت و از هر فرصتی برای بیان این احساس خود استفاده میکرد. در عین حال، داوینچی گاهی از تشریح جسد حیوانات برای مقاصد علمی اِبائی نداشت، اما روشن است که او این کار را نه با رغبت، بلکه بیشتر به خاطر پیبردن به اسرار آناتومی موجودات زنده و پیشبرد علوم طبیعی انجام میداد.
عشق لئوناردو نسبت به طبیعت که در کودکی او و به هنگام گشت و گذار در تپههای اطراف وینچی شکوفا شد، در سراسر عمرش با او بود. حتی زمانی که او بعدا در شهرهای بزرگ و پر ازدحام اقامت داشت، شیفتگی نسبت به طبیعت در جان او زنده بود. او وقتی در شهر زندگی میکرد، هیچ فرصتی را برای «جولان در طبیعت» از دست نمیداد. داوینچی سوارکار ماهری بود و اسبهای او تا اواخر عمرش با او بودند. او زمانهای زیادی را در اصطبل خصوصی خود سپری میکرد و در همانجا بود که تابلوهای نقاشی و پیکرههای زیبایی از اسب و حیوانات دیگر را خلق کرد.
گفته میشد که داوینچی هرگز صاحب خانهای که متعلق به خودش باشد، نبوده است. با این حال، او در سال ۱۴۹۷ وارد بازار خرید و فروش املاک شد و زمینی را که پیشبینی شده بود در آن یک باغ انگور هم دایر شود، خرید. او در صدد بود تا شور و شوق خود را که سالها به آن میاندیشید، ارضا کند. «خانه» برای او تنها مأمنی نبود که با آجر و خشت و گِل ساخته شده باشد تا او بتواند در آن به کار و استراحت بپردازد. او دوست داشت با طبیعت «یکی» شود. به دنبال جایی بود که اطرافش را کوه و دشت و گُل احاطه کرده باشد و بالاخره هم به این خواست خود رسید.
نیروی نهفته در آب
«در آب، بستری که در آن جریان مییابد و هر حرکتش رازهایی وجود دارد که باید در مورد آنها و نیرویی که در آب نهفته است نوشت و تحقیق کرد.»
نقل از مقدمهٔ رسالهٔ پیشنهادی داوینچی دربارهٔ آب
داوینچی تنها شیفتهٔ طبیعتِ بکر اطراف توسکانی، گلها و درختهایی که در این سرزمین میروییدند، یا حیواناتی که بدون کوچکترین دخالت انسانها در دشتها و کوههای آن منطقه آزادانه به چرا وگشت و گذار میپرداختند، نبود. او علاوه بر عشق به طبیعت، برای آن احترام خاصی قائل بود. او اعتقاد داشت که در این طبیعت ظاهرا خاموش نیروهایی نهفته است که پیشبینی تأثیر آنها بر محیط اطراف کار سادهای نیست. داوینچی بهخصوص، هم به زیبایی حرکتهای آب و هم به امکان بهره برداری علمی از آن، نگاهی ویژه داشت. نقل قولی که در ابتدای این بخش از او شده است، گویای تمایل او به انجام پژوهشی همه جانبه در مورد آب است. در این باره از او رسالهای به نام «دستخط لِستِر»(۷۷) به جا مانده که هم اکنون در اختیار بیل گیتس (۷۸)، یکی از شخصیتهای مشهور علوم رایانهای است. داوینچی در این دستخط مشاهدهها و نتیجهگیریهای متعددی در ژئوفیزیک (۷۹) آب به عمل آورده و این نوشتهٔ او را در آن واحد باید هم یک رسالهٔ علمی و هم بخشی از اندیشههای فلسفی وی به حساب آورد.
تأثیر آب در اندیشههای داوینچی در آثار متعددی از او به چشم میخورد. حتی میتوان انعکاس مرموز آب را در تابلوی نقاشی معروف داوینچی تحت عنوان «مریم مقدس در صخرهها» مشاهده کرد. او در مورد اثر آب بر جزیرهٔ قبرس که آب آن را در اقیانوس احاطه کرده، مطالب جالب زیر را نوشته است، بدون اینکه اصلا سفری به این جزیره داشته باشد.
«بچهٔ آب»(۸۰)
«خیلیها به کشیدن یک تابلوی نقاشی علاقه دارند، بدون اینکه از استعدادی واقعی در این کار برخوردار باشند. این عده مثل بچههایی هستند که با عجله هر چیزی را نقاشی میکنند و هرگز به جزئیات و حواشی آن نمیپردازند. آخر هم نقاشی خود را نیمهکاره رها میکنند.»
لئوناردو داوینچی
«از کوههای «کیلیکیه»(۸۱) میتوان سواحل جزیرهٔ زیبای قبرس را دید. ونوس زمانی در این جزیره اقامت داشته است. دریانوردان زیادی هم که از دور جذب زیباییهای این جزیره شده بودند، تلاش کردند در این جزیره پهلو بگیرند، اما اکثر آنها پس از فرو رفتن در گردابهای اطراف جزیره یا برخورد با صخرههای اطراف آن از بین رفتند. دریانوردان شیفتهٔ قبرس میشوند و عطر گلهای این جزیره که با وزش باد در اطراف آن پراکنده میشود، آنها را مست میکند. اما دریغا که این همه زیبایی و عطر گلها به آسانی قابل دسترسی نیست. خدا میداند چند کشتی در اطراف این جزیره پس از تلاشهای ناموفقِ دریانوردان برای نزدیک شدن به آن یا غرق شده، یا در هم شکستهاند!»
داوینچی در اوایل دههٔ ۱۴۹۰ در مورد اینکه چگونه باید یک طوفان شدید را نقاشی کرد، چنین مینویسد:
«ابتدا باید ابرهای در هم پیچیده در آسمان را در تابلوی نقاشی به نحوی متمایز نشان داد و این احساس را برای بیننده به وجود آورد که باد ابرها را به سویی میکشاند. در همان حال باید شنهای ساحلی، برگها، شاخههای درختان و اشیاء سبک که در اثر طوفان همراه با تودهای از مه و غبار متراکم در آسمان به پرواز در آمدهاند را به تصویر کشید.»
زمانی که داوینچی شصت سالگی را پشت سر گذاشته بود، تلاش کرد دستورالعملهای خود را برای نقاشی طوفان بر اساس آنچه در انجیل آمده بود، تکمیل کند. وازاری در مورد یک تابلوی نقاشی مطالبی نوشته است که داوینچی از «نپتون»(۸۲) کشیده بود. از نپتون در اساطیر یونانی به عنوان «الههٔ دریا» یاد میشده است. وازاری در این نوشته به «یک اقیانوس طوفانی که در زمینهٔ آن ارابهٔ نپتون توسط اسبان دریایی در حال گذشتن از میان تلاطم دریاها هستند و در آن شبحهایی از غولها و الهههای دریایی نیز دیده میشوند»، اشاره میکند.
برای داوینچی طبیعت مادهٔ خام و عنصری اصلی در نقاشی به حساب میآمد. آب برای او جزئی مهم از طبیعت به شمار میرفت که بشر نمیتواند به آسانی آن را مهار کند. او به همین دلیل شیفتهٔ آب و نیروهای نهفته در آن بود. میخواست بیشتر دربارهٔ آب بفهمد و راهی را بیابد که بتوان از آب به گونهای مفید برای زندگی بشر استفاده کرد. داوینچی آنقدر در مورد آب به تفکر و پژوهش میپرداخت که سرانجام توانست به طرحی که از نظر اصول مهندسی ساختمان در آن زمان نه تنها بینظیر بلکه باورنکردنی به نظر میرسید، دست یابد. (داوینچی حتی یک لباس غواصی هم به منظور شنا کردن در اعماق دریاها طراحی کرده بود.) داوینچی در تمام عمر خود به فکر مهار آب بود و به موفقیتهای بزرگی هم در این مورد دست یافت
چطور مثل داوینچی فکر کنیم
نویسنده : دانیل اسمیت
مترجم : سیامک دشتی
ناشر: نشر ایرانبان
تعداد صفحات : ۳۱۲ صفحه