معرفی کتاب « در باب شهریار ماکیاولی »، نوشته تیم فیلیپس

این کتاب ترجمهای است از:
Niccolo Machiavelli’s
The Prince
A 52 Brilliant Ideas Interpretation
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
Tim Phillips
Infinite Ideas Limited, 2008
یادداشت
همانگونه که آشکار است ماهیت غرب مدرن با ماکیاولی و اثر مشهورش شهریار آغاز و بر پایه و اساسی که وی میگذارد بنا میشود؛ پایه و اساسی که به طور خلاصه با شعار «هدف وسیله را توجیه میکند» شناخته شده است.
این کتاب نیز از آنجا که به تفسیر ایدههای مندرج در شهریار میپردازد لاجرم برخی دیدگاههای ماکیاولیستی را که با اندیشههای دینی و اسلامی در تعارضند در بر میگیرد، مثلاً آنجا که میگوید «زیاد خوب نباشید» یا «عزیزم به من دروغ نگو»، «ناخنخشک باشید»، «بیرحم و ددمنش باشید» و…، و حتی گاه صراحتاً برخلاف آموزههای اسلام هستند، مثلاً آنجا که میگوید ضعفا وارث زمین نیستند.
بدیهی است این شیوهها و روشهای غیراخلاقی با آموزههای دینی و اسلامی هیچ سنخیتی ندارد و در دیدگاه اسلام هدف هیچگاه وسیله را توجیه نمیکند.
مقدمه
نیکولو ماکیاولی کتاب شهریار را در سال ۱۵۱۳ نوشت. او این کتاب را هنگامی نوشت که از کار اخراج و به مزرعه خانوادگی در خارج از فلورانس تبعید شده بود؛ و همین کتاب بود که لقب «پدر سیاست مدرن» را برای او به ارمغان آورد. ولی از مردی که معتقد بود هر کاری را باید به دلیل موجهی انجام داد، عجیب بود که نتوانست به دنبال نوشتن این کتاب کار دلخواهش را در زمینه سیاست فلورانس برای خود دست و پا کند. این کتاب، که تلفیق دقیقی از سوابق شخصی و راهنماییهای مختلف است، شبیه کتابهای امروزی خودیاری به نظر میرسد. مشکل اینجاست که بازار کتابهای خودیاری برای شهریاران، از رونق چندانی برخوردار نیست.
توصیههای صریح و اغلب غیراخلاقی این کتاب که به زبانی ساده بیان شدهاند، رهنمود فوقالعادهای برای پیشرفت در کار به شمار میروند، البته به این شرط که جرئت به کار گرفتنشان را داشته باشید. امروزه کسی را «پیرو ماکیاولی» میخوانیم که در راه کسب و حفظ قدرت به هر کاری از جمله دروغ و فریبکاری دست میزند. حقیقت این است که سراسر این کتاب در باره به دست آوردن و حفظ قدرت است. این نیز درست است که ماکیاولی، همانگونه که خواهیم دید، ایدههایی را در باره این موضوع مطرح کرده است که چگونه عملی کردن این توصیهها، اصول اخلاقی قراردادی را از دور خارج میکند. ولی اگر او را در مقام پیشتاز رنسانس نادیده بگیریم، اشتباه کردهایم.
هواداران ماکیاولی در طول تاریخ وجهه خوبی برای او ایجاد نکردند. فردریک کبیر، لویی چهاردهم، ناپلئون، بیسمارک و هیتلر، همه توصیههای او را حفظ بودند و بهخصوص ناپلئون اکثر اوقات به ایدههای او فکر میکرد. بسیاری این کتاب را به عنوان کتابی برای راهنمایی ظالمان و ستمکاران محکوم کردهاند، و این هم واقعیت دارد که انعکاسی از افکار و اعمال استالین، مائو تسه تونگ و همه ستمکاران تاریخ را در آن میبینید. ولی همه اینها دلایلی دارند. نوشتن این کتاب در واقع واکنشی بوده که ماکیاولی در مقابل دنیای آن روزگار نشان داده است: او میخواست شهریاران کشورش قدرتمند باشند چون قدرت با خود ثبات میآورد. ایتالیا در آن زمان ملغمهای از شهرها و ایالتها بود که در مقابل حملات دشمنانشان بسیار آسیبپذیر بودند و ماکیاولی یک سال قبل کارش را از دست داده بود ــ او به مدت پانزده سال شخصیتی متنفذ در روابط بینالملل محسوب میشد ــ و این اتفاق زمانی افتاد که حکومت جمهوری فلورانس در مقابل خانواده مدیچی (۱) و حامیان قدرتمندشان تسلیم شد. در حالی که جمهوریخواهی تقریباً در ایتالیا نابود شده بود، ماکیاولی به محاسن و معایب انتزاعی شکلهای رقیب حکومت فکر نمیکرد، بلکه به این فکر میکرد که چطور حاکمان ایتالیا میتوانند ثبات و موفقیت را برای زادگاه او به ارمغان بیاورند.
سایر کتابهای او (در اینجا شما را از دردسر خواندن گفتارهایی در باب لیویوس (۲) نجات میدهم) نشان میدهند که او طبیعتاً جمهوریخواه بوده است. ماکیاولی طرفدار دیکتاتوری نبود، ولی منطقش این بود: حال که دیکتاتوری تنها چیزی است که نصیب ایتالیا شده، بهتر است دیکتاتورها کارشان را استادانه انجام دهند. او همچنین مردی بود اهل عمل که همه زندگی کاریاش در روابط دیپلماتیک رو در رو با قدرتمندترین مردان اروپا سپری شده بود. از نزدیک دیده بود که چه چیز مؤثر واقع میشود و چه چیز مؤثر واقع نمیشود (و از ذکر نام افراد در کتاب شهریار هم ابایی نداشت). همچنین میدانست که ذهن دشمنان ایتالیا و شهوت بیرحمانه قدرت در میان رهبران اروپا (و در کلیسای کاتولیک آن زمان) چطور عمل میکند. ماکیاولی میدانست که با اصول اخلاقی و سخنان زیبا نمیتوان حریف اینگونه افراد شد.
سرانجام تصمیم گرفت کاری انجام دهد. او این کتاب را که در زمان زندگیاش برای عموم منتشر نشد به جولیانو دِ مدیچی، (۳) که قرار بود حاکم فلورانس شود، تقدیم کرد. بعد از مرگ جولیانو تقدیمنامه را تغییر داد و کتاب را به لورنزو دِ مدیچی (۴) اهدا کرد. بدون شک مدیچیها از اهمیت قدرت آگاه بودند. طی پانصد سالی که از مرگ ماکیاولی میگذرد، افراد بسیاری در سراسر دنیا ایدههای او را به کار گرفتهاند و ــ گرچه علاقهای به تصدیق این مطلب ندارند ــ آنها را سرمشق قرار دادهاند. تعداد کمی از ما از صمیم وجود معتقدیم که تنها راه کسب قدرت و نفوذ، استفاده از استعدادهای ذاتی است. مفاهیمی مانند «سیاست اداری» و «روابط عمومی» در واقع متعلق به ماکیاولی هستند. محال است بتوان افکار ماکیاولی را یکجا با دنیای امروز تطبیق داد. او در باره اروپای قرن بیست و یکم ننوشته است. ولی به احتمال بسیار دنیای مشاغل، رقابتهای خصمانه و روابط اقتصاد بینالملل را درک میکرد. کتاب شهریار او بیش از آنکه به روحیات نخستوزیری امروزی نزدیک باشد به روحیات مدیرعاملی امروزی نزدیک است. مجبور نیستید کل نظریات ماکیاولی را هضم و جذب کنید. منظور او این نبوده که روشی برای زندگی را به همه ما تجویز کند، بلکه این بوده که اگر میخواهی رهبری کنی، باید قدرت داشته باشی؛ و اگر قدرت میخواهی، این کاری است که باید برای به دست آوردن و حفظ آن انجام دهی. یک قرن بعد از مرگ او یکی از متفکران سیاسی مدرن انگلیس به منظورش پی برد. فرانسیس بیکن در سال ۱۶۰۵ نوشت: «ما بیشتر مدیون ماکیاولی و افراد دیگری هستیم که در باره آنچه مردم میکنند مطلب مینویسند، نه در باره آنچه باید بکنند.» ۳۵۰ سال بعد یکی از متفکران سیاسی حقیقتاً مدرن ایدههای شهریار را در سخنان خود منعکس کرد. او گفت: «تنها چیزی که قدرت برای آن احترام قائل است خودِ قدرت است. شاید گفتههای من دردسرساز شوند، ولی واقعیت دارند. شما نمیتوانید منکرشان شوید. شاید حرفهای مرا دوست نداشته باشید، ولی نمیتوانید منکر آنها شوید. اگر از بیان حقیقت واهمه دارید، پس لایق آزادی هم نیستید.»
اینها گفتههای مالکوم ایکس است. میبینید که ماکیاولی باعث اختلاف نظرهای بسیاری شده است. آیا آنقدر شهامت دارید که بشنوید او چه گفته است؟
۱. بدی نیز مؤثر واقع می شود
ایدهای روشنگر
هیچ چیز مانند سر بریدهای بر روی تیرک نمیتواند موجب اطاعت شود.
استیوی، (۵) مرد خانه (۶)
آمادگی داشتن به معنای امیدوار بودن به رخ دادن بهترین اتفاقات نیست، بلکه به این معناست که به هر قیمتی که شده تدبیری برای مقابله با بدترینها بیندیشیم.
ماکیاولی در نامهای به سال ۱۵۰۶، یعنی هفت سال قبل از آنکه نوشتن شهریار را شروع کند، چنین نوشت: «کارهای بیرحمانه، ستمگرانه و ضدمذهب باعث افزایش شهرت و اعتبار حاکم کشوری میشود که انسانیت، اعتماد و مذهب دیگر در آن جایی ندارد.» این نشان میدهد که ایدههای این کتاب یکشبه به ذهن او خطور نکرده و زمانی که سیاستمدار بوده این افکار را در سر میپرورانده است.
و حالا سخنی در باره دلیل وجود ما در اینجا. ما دیگران را به خوب بودن ترغیب میکنیم. به آنها میگوییم چه افراد بزرگی هستند و آنها به ما میگویند که فوقالعادهایم. با این حرفها میخواهیم چه کسی را دست بیندازیم؟ ماکیاولی میگوید: اگر طالب پیشرفت هستید، این را بدانید که خوبی فقط شما را از آن دور میسازد.
امروزه همه ما وسواس خوب بودن داریم. کتابهای بسیاری در باره قدرت خوبی نوشته شده است و صدها مقاله خواندهایم که به ما میگویند تنها خوبی است که به نتیجه میرسد. ولی اکثر اینها جز هجویات چیزی نیستند. خوب بودن خوب است، ولی اگر در مقابل، مردم به همان اندازه خوب نباشند، سرتان کلاه میرود. میتوانید الهامبخش خوبیها باشید، ولی اگر کارمندان، سهامداران و مشتریانی داشته باشید که شما را برای مسائل مختلف تحت فشار قرار میدهند، گاهی نمیتوانید همه اصول خوب را در موردشان رعایت کنید ــ و همینطور نمیتوانید متحمل چنین ریسکی شوید، چون شاید آن اصول اصلاً فایدهای هم نداشته باشند.
گاهی لازم است دیگران را از دور خارج کنید و اسم در کنید. کتاب شهریار هم در همین باره نوشته شده است. باید آمادگی پذیرش این مطلب را داشته باشید که خوب بودن خوب است، ولی افراد موفق کسانی هستند که میدانند کی میتوانند اصول و هنجارهای رفتار مرسوم را نقض کنند.
همه ما زمانی که میدانیم با بدی کردن به جایی خواهیم رسید، داوطلبانه «بد» میشویم. اگر شما هم میخواهید به ما ملحق شوید، میتوانید خوب باشید، ولی همزمان بدانید که بدی هم همیشه بد نیست. از سوی دیگر، اگر ریاستتان به خطر افتاده، بهراحتی نمیتوانید آدم بکشید، ولی شاید احساس کنید گاهی دروغ گفتن بد نیست.
کتاب پرمایه ماکیاولی در باره «بدی در عمل» بهواقع در همین زمینه است ــ این کتاب از نفس رفتارهای غیراخلاقی حمایت نمیکند و برای آن ارزشی قائل نیست، و بدون شک ادعا نمیکند که چیزی به نام خوبی وجود ندارد؛ فقط میگوید اصول اخلاقی همیشه نمیتوانند ملاک انجام دادن یا ندادن کاری باشند. خواندن کتاب شهریار درست مثل سیلی خوردن است. این کتاب از شما میپرسد: واقعاً چه میخواهید و از چه راهی میخواهید به خواسته خود برسید؟
اگر این نظریه را نمیپسندید که بیرحمی و ستمگری در جامعهای که در آن زندگی میکنید مؤثر واقع میشود، تنها راه شما این است که یا با آن کنار بیایید یا کشور دیگری برای زندگی کردن پیدا کنید. ولی اگر از خودآگاهی لازم برای پذیرش آن برخوردار هستید و هنوز میخواهید به قدرت برسید و آن را حفظ کنید، به خواندن ادامه دهید.
***
توصیهای برای شما
چه کسانی را در محیط کارتان تحسین میکنید؟ آیا گمان میکنید آنها افراد کاملی هستند؟ احتمالاً نه ــ ولی ما فقط چیزهایی را میبینیم که میخواهیم ببینیم. قهرمانان زندگیتان را با همه خوبیها و بدیهایشان دوباره ارزیابی کنید، و ببینید کدام یک از آن بدیها یا خوبیها باعث موفقیتشان شده است. آنوقت میتوانید در باره خودتان هم به همین روش قضاوت کنید.
***
۲. واقع بین باشید
ایدهای روشنگر
با واقعیت همانطور که هست روبرو شوید، نه آنطور که بوده یا شما میخواهید باشد.
جک وِلچ
این قسمت در باره رهبری عملی است، نه مدیریت نظری. پیام هر صفحه شهریار این است: دنیای واقعی همین است. با آن کنار بیایید.
ماکیاولی در شهریار میگوید: «بزرگترین دارایی من دانشی است که از طریق تجربهای طولانی آن را به دست آوردهام و به وسیله آن میتوانم انسانهای بزرگ را هدایت کنم.» او واقعاً چنین تجربهای داشت: تجربهای پانزدهساله از درآمیختن با حاکمان مختلف، پاپها و اشراف در مقام دیپلماتی فلورانسی. شهرت او این بود که در هر کاری موفق است.
ماکیاولی در مقایسه با خانوادههای حاکم بر ایتالیا شخصیتی درستکار و شریف بود. او مانند پاپ الکساندر ششم (که از خاندان بورجا (۷) بود) شخصاً مجالس عیاشی برپا نمیکرد، یا مانند لئوی دهم، پاپی از خاندان مدیچی، با یک فیل سفید به نام هانو (۸) دور تا دور رم فخر نمیفروخت. او همه چیز را مینوشت: فریبکاریها، دروغها، شقاوتها، و همچنین شجاعتها و بزرگیها. و یکی از چیزهایی که میدید این بود که برای شهریار بودن و حفظ موقعیت باید هم کارهای الهامبخش انجام بدهی و هم کارهای زشت. او میگوید نشانه واقعی رهبری، توانایی چنین تصمیمگیریهایی است.
در روزگار او رهبران از دو منبع الهام میگرفتند: معارف مورخان کلاسیک و فلاسفهای مانند سنکا (۹) یا افلاطون، و چکیده آنها در قالب توصیههای رایج در آن روزگار برای رهبران. در آن زمان کتابهای بسیاری با نام شهریار موجود بود که پیام تقریباً همه آنها این بود: شهریار باید مهربان، پرهیزگار، بخشاینده، سخاوتمند و صلحطلب باشد.
از نظر ماکیاولی، همه اینها جز مشتی چرندیات نبود، آن هم از نوع خطرناک آن، چون از آن چرندیاتی بود که همه ما دوست داریم در باره خودمان بخوانیم. او در سراسر شهریار به ما هشدار میدهد که گاهی مجبور میشویم بین دو راه ناخوشایند یکی را انتخاب کنیم. ماکیاولی میگوید ما نمیتوانیم همه را راضی کنیم و گاهی هم نمیتوانیم تنها بر فرضیات سادهای که در باره درست و نادرست وجود دارد اتکا کنیم؛ دنیا پیچیدهتر از اینهاست. پس بهتر است دنیا را همانطور که هست بشناسیم و درک کنیم و مطابق این شناخت عمل کنیم.
از این لحاظ، سخن ماکیاولی در هر دورانی و در میان متفکرانی که به هیچ وجه آنها را پیرو ماکیاولی نمیخوانیم، طنینانداز است. اقتصاددان بزرگ جان کنت گالبریت (۱۰) میگوید: «سیاست هنر ممکنات نیست، بلکه انتخابی است میان امور فاجعهبار و امور ناخوشایند.» یا پیتر دروکر، (۱۱) اولین نویسندهای که به اهمیت اقتصاد معرفت (۱۲) پی برد و اولین کسی که عمیقاً در باره محیطهای کاری به تفکر و تأمل پرداخت، گفته است: «رهبران نباید اصول اخلاقی را ضمیمه عقایدشان کنند. چنین کاری تنها موقعیتشان را به خطر میاندازد.»
با این حال، در بسیاری از کتابهای بیمایهای که امروزه قفسههای کتابفروشیها را پر کردهاند وانمود شده است که با خوب بودن، خوشحال کردن مردم یا متعهد شدن در قبال اصول اخلاقی انعطافپذیر میتوانید به هر چه میخواهید دست یابید. در حالی که ماکیاولی دقیقاً به عکس آن معتقد است، چون به آنچه در کتابها میخواند اعتماد نداشت. چیزی را که با چشمان خودش میدید باور داشت.
***
توصیهای برای شما
استیون کووی (۱۳) در کتاب هفت عادت مردمان بسیار موفق (۱۴) میگوید باید مسئولیت رفتارهای خود را بر عهده بگیریم و دیگران را به خاطر اتفاقاتی که رخ میدهد سرزنش نکنیم. به موقعیتی فکر کنید که اخیراً در زندگیتان ایجاد شده و شما به سبب اینکه آن را ساده گرفتهاید یا خودتان را گول زدهاید، با آن بد برخورد کردهاید. آیا برای درست کردن اوضاع خیلی دیر شده؟
***
۳. اگر از قدرتتان استفاده نکنید، آن را از دست می دهید
ایدهای روشنگر
بعضی از مردم دلشان میخواهد اتفاقی رخ دهد، برخی دیگر آرزوی رخ دادن آن را دارند، و عدهای دیگر کاری میکنند که آن اتفاق رخ دهد.
مایکل جوردن
قدرت یعنی توانایی ایجاد تغییر. پس اگر قدرتی دارید و از آن برای ایجاد تغییر استفاده نمیکنید، آن را تلف میکنید.
ماکیاولی در نامهای به سال ۱۵۰۶، یعنی هفت سال پیش از آنکه نوشتن کتاب شهریار را آغاز کند، نوشته است: «همه باید در جهتی که روحشان آنها را هدایت میکند جسورانه عمل کنند.»
یکی از ابعاد جالب فراوان شهریار این است که به عنوان هدیهای برای حاکمانی از خانواده مدیچی نوشته شده که اندکی پیش از آن ماکیاولی را به اتهام توطئه علیه خودشان به مدت چند هفته مورد شکنجه قرار داده بودند. در یکی از این شکنجهها او را از دست آویزان کردند، آن هم در حالی که دستانش را از پشت به هم بسته بودند. در چنین حالتی احساس میکنید شانهها از مفصل خود بیرون میزنند، ولی ماکیاولی در کتاب خود یا در نامههایش از این موضوع شکایتی نکرده است. در دنیای او شکنجه ابزاری ضروری برای به دست آوردن و حفظ قدرت است.
شهریار کتابی است در باره عمل کردن نه فکر کردن. وقتی ماکیاولی شهریار را مینوشت، احتمالاً خدمتکارانش فکر میکردند آدم بدبختی است ــ و بدون شک از عجزی که بر او تحمیل شده بود احساس نفرت میکرد. بعد از آنکه صبحها کتابهای کلاسیک کتابخانهاش را مطالعه میکرد و بعدازظهرها چیزی مینوشید و کمی ورقبازی میکرد، بهترین لباسهایش را میپوشید و در اتاقی خالی با فرماندهان مورد علاقهاش که درگذشته بودند حرف میزد: «با آنها گفتگو میکنم و دلیل کارهایی را که کردهاند از آنها میپرسم.» حتی وقتی هم که مشغول مطالعه بود نمیتوانست این کار را نکند.
امروزه با شکنجه کردن مردم به شما پاداش نمیدهند. ولی ماکیاولی چیزی را میدانست که ما گاهی آن را فراموش میکنیم: موفقیت نه به نیت خوب ما و نه به افکار و کلمات خوبمان، بلکه به اعمال خوب و بد ما و تأثیری که بر دنیا میگذاریم بستگی دارد.
این با زندگی شغلی ما در دنیای امروز فاصله زیادی دارد. امروزه با صندوقهای پستی الکترونیکی، بازخورد مشتریان، جلسات شستشوی مغزی، بازخوردهای ۳۶۰ درجه، کوهی از تحقیقات بازاریابی و یک دوجین مجلات حرفهای که در آنها توصیههای متضادی مطرح میشود، گاهی وسوسه میشویم که هر کاری را کنار بگذاریم: فلج ناشی از تجزیه و تحلیل.
با این حال، گاهی صِرفِ عمل کردن میتواند فرصتهایی ایجاد کند یا شرایط کار را تغییر دهد آن هم به گونهای که هیچ تحلیلی قادر به انجام آن نیست. تاریخچه اخیر مشاغل سرشار از نمونههای پیروزی عمل بر فرضیهپردازی است. وقتی سونی در سال ۱۹۷۵ فورمت نوار ویدئوی بتاماکس را خلق کرد، بهدقت در باره استراتژی آن فکر میکرد و به کیفیت برتر ضبط و مزیت اول بودن امید بسته بود. ولی ماتسوشیتا و سایر تولیدکنندگان نوارهای ویدئوی ویاچاس با استفاده از قدرتشان در بازار در این نبرد پیروز شدند. آنها نوارهای ویاچاس خود را طوری ساختند که از قابلیتهای بیشتری برخوردار بود و گنجایش ضبط بیشتری داشت ــ و سپس استودیوهای تبلیغاتی شاهد این بودند که آنها بازار را در اختیار گرفتهاند و بودجه و زمان بیشتری را به نوارهای ویدئوی ویاچاس اختصاص میدهند. آنها مجبور نشدند حتی یکی از مدیران سونی را شکنجه کنند ــ البته تا جایی که ما میدانیم.
***
توصیهای برای شما
فکر کردن کافی است، عمل را شروع کنید. کرک ویسلر (۱۵) ناطقی انگیزهبخش است که خود را «مأمور روحیهبخشی» مینامد. او اغلب در باره اقداماتی حرف میزند که میتوانید همین امروز «بدون بودجه و جواز»، برای پیشرفت در کارتان انجام دهید. اراده و قدرت به خرج دهید، و تصمیم بگیرید و عمل کنید. همین حالا و بدون معطلی. شروع کنید.
***
۴. نفر بعدی کیست؟
ایدهای روشنگر
تنها چیزی که سیاستمدار چشمانتظار آن است انتخابات بعدی است. و تنها چیزی که دولتمرد چشمانتظار آن است نسل بعدی است.
توماس جفرسون
به ارث بردن قدرت اغلب آسانتر از به دست آوردن آن است. ولی تحویل آن به نفر بعدی معمولاً به طرز شگفتانگیزی دشوار است.
اولین بخش کتاب شهریار گزارشی کوتاه و مورد به مورد در این باره است که شهریاران چطور قدرت خود را به دست میآورند و چطور آن را حفظ میکنند. در فصل دوم ماکیاولی چندان وقت تلف نکرده که در باره راهی که به گمان او آسانتر از راههای دیگر به دست آوردن قدرت است ــ به ارث بردن قدرت ــ توضیح دهد. او میگوید حفظ چنین قدرتی آسانتر است چون کافی است جانشین، روال تثبیتشده و جاافتاده قبلی را تغییر ندهد. به اعتقاد ماکیاولی، حاکم میانهحالی که قدرت را به ارث میبرد وفاداری زیردستان را نیز به همراه آن به دست میآورد و به این ترتیب دیگر مشکل تسلط یافتن بر آنها ندارد. همچنین، در مورد قدرت و نفوذ موروثی، نشان دادن واکنش در مقابل خطرهایی که نفوذ نویافته شما را تهدید میکند سادهتر است.
با این حال، مشاغل خانوادگی دائم در تلاشند تا شکاف بین نسلها را پر کنند. مرکز مشاغل خانوادگی بیدیاو استوی هیوارد، مدعی است که به ارث بردن قدرت مزایای بسیاری دارد: نسل جدید مدیران از ارزشها، وفاداری، ثبات، تعهد قوی، شناخت حرفهای و برنامهریزی بلندمدت مشترکی برخوردارند. ولی به گفته این مرکز، در حالی که حدود شصت درصد مشاغل انگلستان به دست خانوادهها اداره میشوند، تنها ۲۵ درصد مشاغل تا نسل بعدی دوام میآورند. و کمتر از یکهفتم مشاغل خانوادگی موفق میشوند بدون تغییر مالکیت، مدیریت را به نسل سومشان تحویل دهند.
ماکیاولی میگوید شهریاری که قلمروی را به ارث میبرد بسیار خوششانستر است، چون «دلایل کمتری برای آسیب رساندن به دیگران» دارد. ولی مشکل بسیاری از «شهریار بعد از این» ها معمولاً به چنگ آوردن قدرت از دست مردم نیست، بلکه گرفتن آن از حاکم موجود است. بیدیاو استوی هیوارد به فهرست بلندبالایی از مشکلات جانشینی اشاره کرده است که نسل اول را از واگذاری قدرت بازمیدارد: ترس از مرگ، تهدیدِ از دست دادن هویت شخصی، تعصب در مقابل برنامهریزی، ناتوانی در انتخاب از میان نامزدهای موجود و حسادت، تنها بخشی از دلایل محسوب میشوند.
اگر در زمینهای مشغول به کار بوده باشید که مدیران آن دائماً در حال عوض شدن هستند، میدانید که اولین کاری که مدیران انجام میدهند تغییر کلی روال قبلی است. و شهریار توصیه میکند که اگر میخواهید ثباتتان را حفظ کنید، نباید «خیلی زود خیلی چیزها» را تغییر دهید: ماکیاولی در اشارهای دوپهلو میگوید: «هر تغییری سنگی ناهموار را باقی میگذارد که سایر سنگها در ادامه ساخت و ساز روی آن قرار میگیرند.»
مسئولیت، پی در پی تقسیم میشود و در واقع نوعی رشته (پیوند) اعتماد ایجاد میکند. در حالی که حاکم موجود آماده واگذاری منصب خود میشود، حاکم جدید باید مراقب باشد با کنار گذاشتن همه محاسن و معایب نظام، آن هم فقط به این دلیل که این روش متعلق است به پدر یا مادر (یا مشاور یا هر کسی که قدرت را به او واگذار کرده)، ثبات موقعیت خود را به خطر نیندازد. برای تجربه کردن مشکلات مشاغل خانوادگی، حتماً نباید عضوی از آن خانواده باشید. وقتی شما بخش عمدهای از عمرتان را در کنار رئیستان سپری میکنید، احتمالاً او را بیشتر از اعضای خانواده خود میشناسید و او نیز همان پیوند عاطفی را با شما برقرار میکند. ما معمولاً مشاوران را شخصیتهایی کاملاً مثبت میخوانیم. سعی کنید از آنها زیاد تعریف نکنید، چون خودتان از رشد بازمیمانید.
***
توصیهای برای شما
به آینده فکر کنید. بعد از شما چه کسی به کارتان ادامه خواهد داد؟ چطور میتوانید به کسی که منصب شما را به ارث میبرد کمک کنید؟ اگر نمیخواهید وجوه مثبت کار را تغییر دهد، زیر و بم کار را به او یاد بدهید.
***
کتاب در باب شهریار ماکیاولی
تفسیر ۵۲ ایده طلایی
نویسنده : تیم فیلیپس
مترجم : مریم تقدیسی
ناشر: گروه انتشاراتی ققنوس
تعداد صفحات: ۱۷۴ صفحه