معرفی کتاب « مغز »، نوشته مایکل اوشی
برای فرزندانم،
آنی و جک و به دخترم، لیندا، که درگذشت؛
زیرا کسی نمیدانست هنگامی که مغز درست کار نمیکند چه باید کرد.
امیدوارم روزی به قدر کافی بدانیم.
یادداشت ناشر
چنانکه در متن کتاب هم مشخص شده تلاش برای توضیح همه فعالیتهای ذهن آدمی براساس اصول مادی صرف تاکنون کاملاً موفقیتآمیز نبوده است و اساساً این پرسش قابل طرح است که آیا میتوان همه ویژگیهای مغز (نفس) آدمی را براساس اصول مادی تبیین کرد. بنا بر دیدگاه بسیاری از افراد غیرمادیگرا بسیاری از فعالیتهای مغز از جمله آگاهیها صرفاً براساس قبول غیرمادی بودن (تجرّد) نفس توضیحپذیر است. از اینرو توضیحات این کتاب را دربارهٔ سازوکارهای مادی فعالیتهای مغزی میتوان، برخلاف گمان ضمنی نویسنده، در امتداد سازوکارهایی غیرمادی برای فعالیتهای ذهنی انسان تلقی کرد.
۱. اندیشیدن به مغز
چند لحظه به ماشینی بسیار مؤثر، یعنی به مغز خودتان بیندیشید: اندامی به وزن فقط ۱۲۰۰ گرم، با بیش از یکصد میلیارد سلول عصبی، که هیچ یک از آنها به تنهایی کوچکترین تصوری از این امر ندارد که شما چه هستید. در واقع، این تصور که سلول هم میتواند تصوری داشته باشد، احمقانه به نظر میآید. چون ظاهراً، سلول، چیز بسیار سادهای است. اما، آگاهی هشیارانهٔ (۱) آدمی، دقیقاً از همینجا میآید: سلولهای عصبی با صد تریلیون (۲) ارتباط درونی، به هم پیوستهاند. اگر خوب بیندیشید، این نکتهای عمیقاً شگفتآور از زندگی است. بنابراین، شاید تصور اینکه چنین ماشینی ویژگیهایی معجزهآسا دارد، چندان نامعقول نباشد. اما، هر چند جهان سرشار از اسرار است، علم جایی برای معجزه ندارد و چالشانگیزترین مسئلهٔ علمی قرن بیست و یکم چیزی نیست جز توضیح اینکه مغز بر اساس کاملاً مادی چگونه کار میکند.
اندیشیدن به مغز، خود، امری است معماوار، زیرا به مغز فقط با مغز میتوان اندیشید. اگر پیآمد این نتیجهگیری را، که مغز شما پیچیدهترین و خارقالعادهترین ماشین در جهان است، در نظر بگیرید (که شاید این کار را کرده باشید) دوری بودن عجیب این معما را درخواهید یافت. بدیهی است که این و شاید نه چیزی غیر از آن، عقیدهٔ مغز شما دربارهٔ خودش است: شیوهٔ اندیشیدن مغز دربارهٔ مغز. (۳) بنابراین، به نظر میرسد که ما در تناقضِ (۴) منطقی سیستمی خود ـ ارجاع (۵) و، در این مورد، خود ـ وسواس (۶) گیر افتادهایم. شاید تنها نتیجهگیری قابل اطمینان از این تجربهٔ فکری آن باشد که مغز بسیار مغرور نیز هست!
با اینکه مغز بسیار مغرور است، باید اعتراف کنیم که تواناییهای بسیار بارزی را در اختیار شما قرار میدهد. در هر کنش، احساس و فکر شما مغز در کار است. مغز به شما امکان میدهد که به وضوح به گذشته بیندیشید، دربارهٔ اکنون داوریهای آگاهانه کنید و برای آینده، مجموعهای از کنشهای عقلانی را برنامه بریزید. به شما توانایی میدهد تا ظاهراً بیتلاش زیاد، ”تصویر“ در مغز شما تشکیل شود، در میان سر و صدا، موسیقی را درک کنید. ببینید، برقصید، عاشق شوید، گریه کنید و بخندید. اما، شاید گفتنیتر از همه، توانایی مغز در ایجاد آگاهی هوشیارانه باشد که شما را متقاعد میسازد که اختیار انتخاب آنچه را بعداً انجام خواهید داد، دارید.
ما نمیدانیم که از ماشینی فیزیکی، چگونه ”هوشیاری“ پدیدار میشود و شاید در تلاش برای فهم اینکه مغز چگونه این کار را انجام میدهد در برابر دشوارترین چالشهای علمی قرار داشته باشیم. این، بدان معنا نیست که مسئله را در اصول نمیتوان حل کرد، فقط بدان معناست که مغز ماشینی محدود است و احتمالاً برای فهم، قدرت محدودی دارد. اما حدود اینقدرت فکری کدام است و، در همان محدوده، آیا ممکن است هنوز دربارهٔ مغز پرسشهایی بیپاسخ مطرح سازیم؟ دانشمندان عصبشناس میپذیرند که با چالشی بزرگ روبهرو شدهاند. اما، سرعت شتابندهٔ اکتشافات در علم عصبشناسی (۷) نشان میدهد که ما تا مرز نظریای که ممکن است برای قدرت فهممان وجود داشته باشد، فاصلهای زیاد داریم. بنابراین، به جای نومیدی، به خاطر محدودیتهای نیروی عقلانی انسان، باید در تلاش خود برای فهم فیزیکی کامل مغز و شگفتآورترین ویژگیهای آن، یعنی آگاهی و احساس اختیار، خوشبین باشیم.
هر چند هنوز این کتاب کوتاه را به درستی آغاز نکردهایم، اما در شیوهٔ اشارهٔ خود به «مغز» اشتباهی بنیادی مرتکب شدهایم. مغز، عاملی مستقل نیست که در برج عاج باشکوه و والای خود در جمجمهٔ ما خانه داشته باشد. بلکه بخشی از سیستم گستردهای است که برای نفوذ، تأثیر و تأثر، به هر گوشه و کنار بدن شما گسترده شده است. مغز شما، به شکل نخاع (۸)، در سراسر ستون مهرهها گسترده میشود و بهطور متناوب عصبهایی را منتشر میسازد که اطلاعات را به همه جای بدن شما میبرند و از آنها میآورند. در عمل، هیچ چیزی از دسترس مغز خارج نیست. هر نفسی که میکشید، هر ضربان قلب شما، هر احساس شما، هر حرکت، حتی حرکات غیرارادی مانند در آمدن موهای پشت گردنتان و حرکت غذا در رودههایتان، تمام اینها، مستقیم یا غیرمستقیم با عمل دستگاه عصبی کنترل میشود که مغز، بخش اصلی آن است.
از این دیدگاه، مغز فقط مرکز صدور دستورالعملها نیست، خود آن هم مدام، زیر رگبار اطلاعاتی که از اندامهای ما و از عالم خارج میآید، قرار دارد. سلولهای اختصاصی به نام نورونهای گیرندهٔ حسی (۹)، اطلاعات را از طریق عصبهای حسی به دستگاه عصبی میدهند و دادههای زمان واقعی (۱۰) را در مورد حالات داخلی بدن و جهان بیرونی، در اختیار مغز قرار میدهند. بهعلاوه، اطلاعاتی که به مغز و از مغز جریان مییابد، فقط با سلولهای عصبی حمل نمیشود. در حدود ۲۰ درصد حجم مغز با مویرگهای خونی اشغال میشوند که نیاز شدید مغز به انرژی را با اکسیژن و گلوکز تأمین میکنند. تأمین خون، مجرای ارتباطی دیگری میان مغز و بدن و بدن و مغز فراهم میآورد. غدد درونریز (۱۱) در سراسر بدن، هورمونهایی را در جریان خون رها میکنند. این هورمونها، مغز را از وضعیت کارکردهای جسمانی مطلع میسازند و مغز دستورالعملهای هورمونی را در منبع خون قرار میدهد تا در سراسر بدن توزیع شوند. بنابراین، وقتی میگوییم که بدن این یا آن کار را انجام میدهد، کلمهٔ «مغز» نشانهای اختصاری برای همهٔ فرایندهای تعاملی به هم وابستهٔ دستگاه پویایی پیچیدهای است که از مغز، بدن، و عالم خارج تشکیل شده است.
مغز انسان «ماشینی» بسیار تکاملیافته و به طرزی شگفتآور پیچیده است که اغلب، آن را با پیچیدهترین ماشینهای انسانساخته، یعنی کامپیوترهای دیجیتالی مقایسه میکنند. اما مغزها و کامپیوترها، اساساً متفاوتند. مغز، موجودِ زیستی تکاملیافتهای است که از موادی مانند مولکولهای کوچک آلی، پروتئینها، لیپیدها و کربوهیدراتها، چند عنصر نشانه (۱۲)، و مقدار زیادی آب نمک (۱۳) ساخته شده است. کامپیوتر مدرن، از اجزای الکترونیکی و سویچهای ساخته شده از سیلیکون، فلز و پلاستیک تشکیل شده است. آیا مهم است که ماشینی از چه ساخته شده باشد؟ در مورد کامپیوترها، پاسخ منفی است: عملیات کامپیوتر، «مستقل از محیط»(۱۴) است. یعنی، هر محاسبهای را در اصول، میتوان در هر محیطی، با استفاده از هر قطعهٔ ساختهشده از هر مادهٔ مناسبی انجام داد. مثلاً، در این مورد، چرخدنده و اهرم، دستگاههای هیدرولیکی یا اپتیکی را میتوان جانشین قسمتهای الکترونیکی کامپیوتری مدرن کرد، بدون آنکه بر روی توانایی ماشین در محاسبه (جز از نظر سرعت و راحتی کار) اثری بگذارد. این نیز بهشدت غیرمحتمل به نظر میرسد که مغز فقط الگوریتمهای محاسباتی را انجام دهد یا اینکه بتوان با چرخدنده و اهرم هم به همان خوبی سلولهای عصبی به اندیشیدن توفیق یافت. بنابراین، شاید نتوان انتظار داشت که کامپیوترها مانند مغز عمل کنند، مگر آنکه راهی برای ساختن آنها در محیطی زیستی (۱۵) بیابیم (نگاه کنید به فصل هفتم).
کتاب مغز
نویسنده : مایکل اوشی
مترجم : ابوالفضل حقیری
انتشارات بصیرت تاریخ نشر
تعداد صفحات: ۱۹۲ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید