زندگینامه جین آستین و دستاوردهای هنری او به مناسبت زادروز او
در چنین روزی در سال 1813، برای اولین بار رمان غرور و تعصب جین آستین به چاپ رسید.
جین آستین 16 دسامبر 1775 دراسـتیونتن هـمپشایر (انـگلستان) متولدشد. او هفتمین فرزند از هشت اولاد خانواده و دومین فرزند دختر بود. پدرش جورج آستین (1805-1731) کشیشی محلی بود و مادرش کـاساندرا (1827-1739) نام داشت.
جورج آستین درآمد متوسط آبرومندانهای داشت. حدود ششصد پوند در سال به اضافه حـق الزحمه تدریس خصوصی شاگردانی کـه در خـانه آنها اقامت داشتند. ولی برای او با داشتن هشت فرزند (مثل آقای بنت در رمان غرور و تعصب) ثروت زیادی محسوب نمیشد و برای ازدواج آنها رقم قابل توجهی نبود.
بسیاری از مخاطبان آثار جین آستین در شبهه هستند که شخصیت داستانی «کاترین مورلند» در رمان «کـلیسای نورتنگر» آیا بازتابی از کودکی نویسنده است؟ یا لااقل در این بخش از زندگی که بازی کریکت و «غلت زدن در سراشبی سبز پشت منزل» را به بازیهای دخترانه ترجیح میداده است؟
در سال 1783 جین و خواهر بزرگاش کاساندرا مدت کوتاهی تحت تعلیم خانم کاولی قرار گـرفتند کـه ابتدا در آکسفورد و سپس به ساوتهمپتون نقل مکان کردند. آنها پس از همهگیری یک بیماری در ساوتهمپتون، به خانه بازگشتند. جین و کاساندرا سالهای 1875 و 1786 در مدرسه شبانهروزی کلیسا به کلاس قرائت رفتند که ظاهرا شباهتهایی به مدرسه غیر رسـمی خـانم گودارد در رمان «اما» داشته است.
جین برای رفتن به این مدرسه بسیار جوان به نظر میرسید ولی از مادرش نقل شده است: «اگر کاساندرا سرش را از بدن جدا کند، جین هم این کار را خواهد کرد.» جـین فـقط همین دوره را در خارج از خانه و خانواده تحصیل کرد. دو خواهر، بقیه آموزشها از جمله نقاشی، نواختن پیانو و…را در خانه آموختند.
منابع اصلی اطلاعات درباره زندگی جین آستین نامههای خانوادگی اوست، بهویژه آنها که از سـال 1796 بـه بـعد به خواهرش «کاساندرا» نوشتهاست. بـه اضـافه خـاطرات بهجامانده از خانوادهاش که تا نیم قرن پس از مرگ جین آستین به صورت مکتوب در دسترس نبود.
جین آستین به حد کفایت مطالعه میکرد، هم ادبیات جدی و هم ادبیات عـامهپسند آن دوران را. پدرش در سال 1801 کتابخانهای با پانصد جلدکتاب داشت و جین نوشته بود که او و خانوادهاش رمانخوانهای بسیار بزرگی هستند و از ایـن مـوضوع به خود میبالد. جین با رمانهای قرن هجده یعنی کتابهای نویسندگانی چون «فیلدینگ» و «ریـچاردسون» آشـنایی کامل داشت، آثاری که خویشتنداری و پایبندی اخلاقی در آنها بـسیار کمتر از آثـار نزدیک به دوره «ویکتوریا» بوده است. بااینحال او نـوعی وقـار و آدابدانی و نزاکت را در رمانهای خود برگزید. او رمان «آقای چارلز گرندیسون» ریچاردسون را بارها خوانده بود و از رمـانهای «فـانی برنی» لذت میبرد. وی بعدها عنوان «غـرور و تـعصب» را از عبارتی در کـتاب «سـیسیلیا» یـبرنی گرفته بود، و وقتی «کاملیا» ی برنی در سـال 1796 مـنتشر شد، دوشیزه جین آستین یکی ازمشترکین آن بود. سه رمانی که او در رمان «کـلیسای نورتنگر» آنـها را ستود، «کاملیا» و «سیسیلیا» ی برنیو «بلیندا» ی مـاریا ادوورت بوده است.
از 1782 تـا 1784 در خـانه کشیشی استیونتن نمایشهایی توسط خانواده آستین روی صـحنه رفت و در سالهای 1787 و 1788 تحت تأثیردخترعموی فرهیخته و بافرهنگ جین «الیزادو فیولیدی»-که کتاب «عشق و دوستی» بـه اوتـقدیم شده بود- به نمایشها بـا دقـت و جـزئیات بیشتری پرداخته شـد. هـمین امر الهام جالبی شد برای جین آستین در رمان «پارک مانسفیلد» و ابراز نارضایتی و ناخوشنودی آشکار از تئاترهای آماتور.
خـانواده جـین دورادور باعث ازدواج شارلوت آنفرانس واتل و پسر بـدنام خـانواده تویستلتون کـه بـاهم به اسـکاتلند گریخته بودند، شدند. (آقـای تویستلتون و خانم واتل در تئاترهای آماتور بازی میکردند.) هرچند که «پارک مانسفیلد» بیست سال بعد در فضای اخـلاقی نـزدیک به دوره ویکتوریا نگاشته شد.
جین آستین «جـیوونیلیا» را طـی سـالهای 1787 تـا 1793 نوشت که شـامل تـقلیدهای طنزآمیزی از ادبیات آن روز میشد. عشق و دوستی» هم یکی از این آثار بود که بعدها در سه جلد دستنویس گردآوری شـدند. جـین ایـن داستانها را برای سرگرمی افراد خانوادهاش مینوشت و بسیاری از آنها را بـه اقـوام و آشـنایان هدیه مـیکرد. نـگارش نـسخههای اولیه رمانهایی که بعدها با نامهای «حس و حساسیت»، «غرور و تعصب» و «کلیسای نورنتگر» به چاپ رسید، از سال 1795 آغاز شد و (این رمانها به ترتیب «ماریان و الینور»، «تصورات اولیه» و «سوزان» نـام داشتند.) لیدی سوزان هم احتمالاً در همین دوران نوشته شده است.
دوران نوجوانی در استیونتن (1801) و باث (1806-1801)
نامههای اولیه جین آستین درباره رقصها و جشنهایی بود که در همپشایر شرکت کرده بود. او در این نامهها از دیدارش از شهرهای لندن، باث و سـاوت هـمپتون و حضورش در نمایشهای مختلف سخن گفته است. یک جمله معروف از خانم میتفورد درباره جین نقل شده که چنین گفته است:
«او را زیباترین، احمقترین و پرتکلفترین دختری به یاد میآورم که به دنبال شکار شوهر اسـت» البـته به نظر میرسد این سخن ناشی از یک حسادت شخصی از طرف خانم میتفورد نسبت به جین استین بوده است. چون چنین توصیفی برای دختری که قبل از هجده سـالگی رمـان «سه خواهر» را نوشته است، بـه سـختی قابل قبول است.
مدرک چندان محکمی که حاکی از روابط جدی او با مردی برای ازدواج باشد، وجود ندارد. درسالهای 6-1795 با مردی به نام توماس لیفروی (خـویشاوند ایـرلندی و دوست صمیمی جین آستین، خـانم آن لیفروی) رابطه گرمی داشت. در 14 و 15 ژانویه 1796 وقتی جین بیستساله بود، این موضوع را به شکل طعنهآمیزی برای خواهرش کاساندرا نوشته بود: «به مری بگو، آقای هارتلی و تمام داراییاش را به او واگذار میکنم. نه تنها درمـورد او بـلکه برای تمام طرفدارانام حاضر به معامله هستم، حتی بوسهای که پاولت میخواست به من بدهد، چون من در آینده خود را منحصراً در اختیار آقای لیفروی قرار خواهم داد. کسی که شش پنی هم برایم ارزش ندارد…جمعه-بالاخره آن روز رسید، روزی که آخـرین دیـدارم را بـا تام لیفروی خواهم داشت و هنگامی که این نامه را دریافت کنی همهچیز پایان یافته و اشکهایم اندوهگنانه درحال سـرازیر شـدن است».
بههرحال بدیهی است که او شایستگی ازدواج با جین را نداشته است. (سالها بعد کـه لیـفروی رئیـس دادگاه ایرلند شد، به برادرزاده خود اقرار کرده بود فقط یک عشق بچهگانه نسبت به جین داشـته است.) یـک سـال بعد خانم لیفروی سعی کرد ارتباط یبین جین و ساموئل بلککال برقرار کند امـا جـین علاقهای به این موضوع نشان نداد. اواخر سال 1800 پدر جین که نزدیک به هفتاد سال داشت، ناگهان تصمیم گـرفت دوران بـازنشستگی را به باث برود-تصمیمی که چندان مطابق میل جین نبود-و سال بعد خـانواده آنها به آنجا نقل مکان کردند. طی سالهایی کـه در بـاث بـودند خانواده جین هر تابستان به کنار دریا مـیرفتند و در یـکی از همین تعطیلات است که اسرارآمیزترین ماجرای عشقی جین اتفاق میافتد. تمام آنچه از این موضوع آشـکار اسـت همان چیزهایی است که کاساندرا سـالها بـعد از مرگ جین بـه خـواهرزادههایش نـقل کرده است و تا سالها هیچچیز به صـورت مـکتوب در این باره وجود نداشت. هنگامی که خانواده جین در نقطهای در کنار دریا (احتمالاً جـنوب دوون شایر واقع در غرب لایم) اقامت گـزیده بودند، جین مرد جـوانی را مـلاقات میکند که به گفته کاساندرا بـه راسـتی عاشق جین شده بود. کاساندرا بعدها هروقت که صحبت به میان میآمد با احترام از او یـاد مـیکرد و معتقد بود که زوج بسیار مـناسبی بـرای جـین میشد.
طبق گـفته کـارولین (برادرزادهاش) هنگامی که آنها بـرای مـدت کوتاهی از هم جدا میشوند مردجوان صراحتاً گفته بود که به زودی همدیگر را خواهند دید. امـا پس از مـدت کوتاهی خبر مرگ او رادریافت کردند. مـدرکی در دسـت نیست کـه نـشان دهد ایـن اتفاق ناخوشایند تا چـه اندازه بر روی جین تأثیر گذاشته است ولی هستند کسانی که کنجکاوند بدانند آیا رمان «ترغیب» در سال 1817 تحت تـأثیر این تـجربه نوشته شده است؟ جین آن زمان 37 ساله (هـمسن آن الیـوت قـهرمان «تـرغیب») بـود و یکیاز بخشهای مـهم کـتاب هم در «لایم» اتفاق افتاده است.
ماجرایی که با وضوح بیشتری از آن یاد شده در دوم دسامبر سال 1802 اتفاق افتاده اسـت، هـنگامی کـه جین و خواهرش در منزل خانواده «بیگ» در «مانی داون» اقـامت داشـتند. «هـریس بـیگواتیر» کـه شـش سال از جین جوانتر بود از او خواستگاری کرده و جین هم قبول کرده بود، هرچند که نسبت به او احساس علاقه نمیکرد. روز بعد جین درباره این موضوع بیشتر فکر کرده و سپس بهطور غـیر منتظرهای به استیونتن (مکانی که برادرشان جیمز آن موقع کشیش بود) رفتند و اصرار داشتند هرچه زودتر به باث بروند تا از آن ناحیه دور شوند. این عمل آنها از لحاظ اجتماعی شرمآور تلقی میشد، اما بدیهی بود کـه جـین از این خواستگاری ناخشنود است. آقای بیگ وایتر اگرچه ثروتمند و مرفه اما «دستوپاچلفتی و ناخوشایند» بود.
هیچکدام از نامههایی که جین از جون 1801 تا آگوست 1804 به خواهرش نوشته و در آن احتمالا اشارههایی به این اتفاقات کرده، نگهداری نشدهاند. بـههرحال پایـان همه این ماجراهای عشقی این بودکه جین آستین (مثل خواهرش کاساندرا) هرگزازدواج نکرد.
در سال 1803 کتاب کلیسای نورتنگر (که قبلاً «سوزان» نام داشت) را بـه یـک ناشر بسیار کمتر از ارزش واقعی آن، بـه بهای 10 پوند فروخت، و ناشر هم آن موقع این کتاب را به چاپ نرساند. (در واقع چهارده سال بعد به زیر چاپ رفت.)
احتمالاً سالهای آخر اقامت در باث بـود کـه استین شروع به نگارش «واتـسونها» کـرد. نوشتن این رمان که ناقص و پراکنده انجام گرفته بود نیمهتمام رها شد و جین از ادامهاش صرفنظر کرد.
در ژانویه 1805 پدر از دنیا رفت. از آنجا که بیشتر درآمد آقای آستین در سمت یک روحانی تا زمان حیاتاش قابل پرداخت بـود، پس از فـوت او درآمد باقیمانده برای سایر افراد خانواده یعنی خانم استین و دو دخترش به حد قابل ملاحظهای کاهش یافت.
وضعیتی مشابه آقای بنت در غرور و تعصب. اگرآقای بنت فوت میکرد -به همین دلیل آنها تا حـد زیادی وابـسته به حـمایت برادران آستین شدند و مقدار ناچیزی که از نامزد کاساندرا به او رسیده بود، که رویهمرفته به حدود 450 پاوند در سـال میرسید.
در سال 1805 مارتالوید (خواهر همسر جیمز) پس از فوت مادرش به خانم آستین، جـین و کـاساندرا ملحق شـد و با آنها زندگی کرد.
دوران بلوغ و شـکفتگی در سـاوت همپتون (1809-1806) و چـاو تـاون (1817-1809)
در 1809 جـین آستین، مادرش، خواهرش کاساندرا و مارتالوید بـه چـاوتون نزدیک آلتون و وینچستر رفتند، جایی که برادرش ادوارد خانه کوچکی در یکی از املاکاش فراهم کـرده بـود. این خانه در همپشایر در مکانی نه چـندان دور از خانه دوران کودکیاش در استیونتن قـرار داشـت. قبل از ترک ساوت همپتون جین بـا نـاشر بدقولی که «سوزان» را به او فروخته بود مکاتبه کرد، اما جواب رضایتبخشی دریافت نکرد.
بـلافاصله پس از بـازگشت به همپشایر فعالیتهای ادبی خود را از سـر گـرفت و «حـس وحساسیت» را بازنویسی کـرد. اواخـر 1810 و اوایل 1811 برای چاپ تـوسط یـک ناشر-با قبول ریسک فروش نرفتن آن از سوی خودش- پذیرفته شد.
«حس و حساسیت» در اکتبر 1811 بدون ذکـر نام نـویسنده به شکلی گمنام منتشر شد و فـقط اقـوام نزدیک جین از هـویت نـویسنده خـبر داشتند. در یادداشتهای روزانه «فـنی» یکی از برادرزادههایش ذکر شده که عمه کاساندرا خواهش کرده از بردن نام عمه جین به عنوان نویسنده «حـس و حـساسیت» خودداری شود.
با توفیق غیر مـنتظرهای کـه ایـن اثـر بـه دست آورد، جین تـشویق شـد «غرور و تعصب» را بازنویسی کند. در نوامبر 1812 «بچه عزیزش» (آنطور که خودش در نامهای با این عنوان از آن یـاد کـرده بـود) را فروخت که در ژانویه 1813 منتشر شد. سال 1812 کـارش را بـر روی «پارک مـانسفیلد» آغـاز کـرد و درطـول سال 1813 آن را به نگارش درآورد. در همان سال بود که شهرت او به عنوان یک نویسنده از محیط خانوادهاش فراتر رفت.
جین در نامهای در 25 سپتامبر 1813 نوشته بود: «برادرم هنری هنگامی که شنیده بود رمان «غـرور و تعصب» در اسکاتلند توسط «لیدی رابرتکر» و خانمی دیگر مورد تحسین قرار گرفته، غرق دراحساس غرور و عشق برادرانه فوراً به آنها گفت که نویسنده کتاب چه کسی است!»
از آنجایی که حق چاپ و تکثیر کتاب را تـماما به صد و ده پاوند فروخت (احتمالاً جهت دریافت درآمدی سهل و آسان به جای صبر کردن برای رسیدن به سود و منفعت در درازمدت) هنگام چاپ دوم این کتاب درآمدی عاید او نشد. چاپ دوم «حس و حساسیت» در اکـتبر 1813 مـنتشر شد و ماه می 1814«پارک مانسفیلد» به بازار آمد و ظرف شش ماه به فروش رفت. و این زمانی بد که جین کار بر روی «اما» را آغاز کرده بـود.
هـنگامی که برادرش هنری در لندن اقـامت داشت نـقش واسطه را بین جین و ناشران برعهده داشت و در چند مورد جین خودش با برادرش درلندن میماند تا نمونههای چاپی را بازنویسی و اصلاح کند. در استیونتن او و کاساندرا یک اتاق رختکن خـصوصی داشـتند که در کنار اتاق خوابشان قـرار داشـت. «جیوونیلا» و نخستین متون سه رمان اولیهاش را در این خلوتگه خصوصی نوشته است. اما در چاوتون اینطور نبود، جیمز ادوارد برادرزادهاش تعریف کرده بود که جین نخواسته بود صدای غژغژ در را رفع کنند زیرا به صدا درآمدن درهـنگام بـاز و بسته شدن میتوانست برای او هشداری باشد تا دستنوشتههایش را پیش از ورود کسی، درجایی پنهان کند.
جین هر زمان که از نوشتن فارغ میشد اوقاتش را با برادرها و خانواده و دیگر بستگان و دوستان میگذراند و آنها هم گـهگاه بـه ساوت همپتون و چـاوتون میآمدند. جین معروف بود به این که با بچهها میانه خوبی دارد و میتوان آنهارا سرگرم کند و به برادرزادههایش فـانی و آنا بسیار وابسته بود. در نامهای که تاریخ هفتم اکتبر 1808 را دارد درباره برادرزادهاش فـانی مـینویسد: «مـن او را همانطور یافتم که توصیف کرده بودی، در واقع مثل خواهر دیگری است برای من-هرگز نمیتوانستم تصور کنم یک بـرادرزاده ایـنقدر برایم عزیز و ارزشمند باشد.» و در نامهای دیگر به تاریخ اکتبر 1815 به برادرزادهاش کارولین-پس از ایـن کـه اولین فرزند خواهرش آنا به دنیا آمد، نوشت: «حالا تو یک خاله شدهای و وجودت ارزش و اهمیت خاصی پیـداکرده و برای شادی آنها هرچه از دستات برآیدباید انجام دهی، من همیشه به اهمیت خـاله یا عمه بودن تا آنجا کـه ممکن است تأکید داشتهام و مطمئنم تو هم اهمیت آن را درک خواهی کرد».
جین آستین در نامهای در ششم نوامبر 1813 (هنگامی که 37 سال داشت) نوشته بود: «سالهای جوانی را سپری کردهام، حالا دیگر روی کاناپه کنار آتش مینشینم و مـیتوانم هرچه بخواهم بنویسم».
در دسامبر 1815 «اما» به چاپ رسید و به پرنس رجنت اهدا شد. چاپ دوم پارک مانسفیلد در فوریه 1816 با موفقیت چندانی مواجه نشد.
نوشتن «ترغیب» را در آگوست 1815 آغاز کرد و درست یک سال بعد به پایـان رسـاند. در طول سال 1816 قوای جسمانیاش در اثر بیماری تحلیل رفته بود، درحالیکه در همان سال برادرش هنری ورشکسته شده و جیمز نیز بیست هزار پاوند ضرر داده بود.
اوایل سال 1817 کار بر روی رمان دیگرش به نام «سـاندیتون» را آغـاز کرد اما ناچار شد در ماه مارس از آن دست بکشد. در 27 آوریل تقریباً همه متعلقاتاش را به کاساندرا سپرد و در 24 می به قصد معالجات پزشکی به وینچستر رفت. جین آستین 18 جولای 1817 در سن چهل و یک سالگی از دنیا رفت. علت مـرگ او کاملاً مشخص نیست. 24 جولای 1817 در کلیسای وینچستر به خاک سپرده شد. کاساندرا بنابر سنت آن زمان که به زنان اجازه نمیداد در مراسم تشییع جنازه شرکت کنند، به هنگام خاکسپاری جین حضور نیافت.
در همان سـال رمـانهای «تـرغیب» و «کلیسای نورتنگر» که توسط هنری بـازخوانی شـده بـود در یک دوره چهار جلدی به همراه دیگر آثار و به چاپ رسید. این مجموعه شامل زندگینامه نویسنده به قلم برادرش هنری بود، که برای نـخستینبار جـین استین را بـه عنوان یک نویسنده معرفی میکرد.
منبع: شماره 71 مجله گلستانه
این نوشتهها را هم بخوانید
واقعا یکی از بهترین رومان هایی بود که مطالعه کردم هرچند از این رمان فیلم هایی با بازیگر معروف هم تهیه کردن و ولی شخصیت پردازی داخل رمان بسیار قوی تر بود