رمان تاوان ، اثر ایان مک ایوان
درباره ایان مک ایوان
ایان راسل مک ایوان (IAN RUSSEL MC EWAN) نویسندهٔ معاصر انگلیسی است. شهرت مک ایوان، به دلیل نوشتن رمان، نمایشنامه، داستان کودکان و نمایشهای تلویزیونی است. او در 12 ژوئن 8491 متولد شد و از آنجا که پدرش ارتشی بود، قسمتی از دوران کودکیاش در سنگاپور و شمال آفریقا سپری شد. در دوازده سالگی به همراه خانواده به انگلستان برگشت و در مدرسهای شبانهروزی در سافلک (SUFFOLK) شروع به تحصیل کرد. آن دوره را میتوان دورهٔ آشنایی و علاقمندیاش به شعر رمانتیک و داستان مدرن دانست. او تحصیلات خود را در دانشگاههای ساکس و ایست آنجلیکا ادامه داد و از اولین افرادی بود که توانست فارغالتحصیل دورهٔ نویسندگی خلاق شود. وی در حال حاضر یکی از بزرگترین و شناخته شدهترین نویسندگان معاصر در ادبیات انگلیسی است و داستانهایش، بویژه داستانهای اخیر او، به عنوان آثار پست مدرن معرفی میشوند. اگر چه به طور کلّی آثار مک ایوان از لحاظ ساختار روایی، سنّتی به نظر میرسند، بهره بردن از نثر منحصر به فرد، شخصیتپردازی استثنائی و طنز و کنایهآمیز سبب شده است تا آثارش، هم در حوزهٔ سنتی و هم پست مدرن، مورد توجه قرار گیرد. به تصویر کشیدن موضوعات منزجر کننده، تا حدّی سبب بدنامی مک ایوان در اذهان عمومی شده است؛ اما این مسئله با موفقیتهای او در عرصهٔ ادبیات و داستاننویسی در تضاد است. در حالی که بسیاری از منتقدین، مک ایوان را نویسندهای جدّی میدانند که در آثارش به طراحی موضوعات چالش برانگیز میپردازد، بسیاری دیگر او را صرفا نویسندهٔ داستانهای رعبآور میدانند که فقط به خلق صحنههایی زننده میپردازد. نخستین آثار او غالبا با درونمایههای تاریک و افراطآمیز همراهند که در آنها به مسائلی از قبیل قتل، تجاوز و خشونت پرداخته میشود. اگر چه در آثار بعدی مسائل منزجر کنندهٔ قبلی به چشم نمیخورد، او تلاش میکند افراد معمولی را در موقعیتهای کاملا خاص قرار دهد. در کنار چنین موضوعاتی، در نوشتههایش درونمایههای گستردهتری همچون مسائل سیاسی و اجتماعی و تأثیر آنها بر زندگی افراد، را مورد توجه قرار میدهد.
رگههای پست مدرن در جدیدترین رمانهای مک ایوان به وفور به چشم میخورد. دغدغههای زندگی مدرن، از موضوعات اصلی در این آثار به حساب میآید. زمینهٔ اصلی در رمانهای این دوره، منعکس کنندهٔ عناصر پست مدرن است و توصیفات نویسنده در اغلب موارد، تئوریهای پست مدرن را منجلی میسازد. به جرئت میتوان مک ایوان را یکی از مبتکران خلق اندیشههای پست مدرن در داستان قلمداد کرد. اضافه بر این، روایت او تحت تأثیر دوگانگیهای موجود در پست مدرن قرار میگیرد؛ این یعنی این که خود او نویسندهای پست مدرن تلقی میشود که دائما در بازگشت به رئالیسم و فراداستان در نوسان است.
فراداستان
اگر چه «فراداستان» در بسیاری از رمانها کاربردی تلویحی دارد، موضوعی کلیدی در اغلب رمانهای دورهٔ پست مدرن به حساب میآید.
بیشتر رمانهای پست مدرن به اشکال مختلف ماهیتی فراداستانی دارند.
فراداستان، به عبارت ساده، به داستانی گفته میشود که ماهیّت داستان را نمایان میسازد. پاتریشیا وا (PATRICIA WAU?H) در تعریف فراداستان میگوید: «این واژه به داستانهایی اطلاق میگردد که خودآگاهانه و اصولی، توجه خواننده را به ماهیّت خیالی و تصنعّی داستان جلب میکنند و از این طریق، ارتباط بین واقعیت و تخیّل را به چالش میکشانند»(2,WAU?H).
وا معتقد است فراداستان تلاش میکند از طریق نوشتن داستان، نظریهای از داستاننویسی عرضه کند. لیندا هاچن (LINDA HUTCHEON) در کتاب روایت خودشیفتگی (NARCISSISTIC NARRATIVE)، به فراداستان با عنوان «داستانی دربارهٔ داستان» اشاره میکند. منظور او داستانی است که روایت خود را نقد میکندو به تحلیل ماهیّت زبانشناختی خود میپردازد (1,HUTCHEON). راوی یک اثر فراداستانی، توجه خواننده را به فرایند نگارش داستان جلب میکند. خواننده هم هیچگاه فراموش نمیکند آنچه که میخواند، اثری ساختگی است. رگههای فراداستانی را نمیتوان فقط به اواخر قرن بیستم محدود کرد. از نمونههای اصلی فراداستان در تاریخ ادبیات انگلیسی، میتوان از رمان تریسترم شندی (TRISTRAM SHANDY) در سال 0671 نام برد. اما زمینهٔ اصلیاش را میتوان به جنبش پست مدرن و یا پسا ساختارگرایی در داستاننویسی معرفی کرد. نویسندهٔ فراداستان برای نیل به اهدافش، مفاهیمی مانند متن، روایت چهارچوب، نتیجهگیری و تاریخ را به چالش میکشاند تا فرضیات سنّتی مربوط به رماننویسی را باطل کند و در نتیجه، ارکان اصلی پسا ساختارگرایی را متجّلی سازد.
اگر چه آثار فراداستانی با توجه به گستردگی تکنیکهایی که در آنها استفاده میشود، دارای خصیصههایی گوناگون هستند، ویژگیهای مشابهی را میتوان در آنها بررسی نمود. در یک اثر فراداستانی، اغلب با استفاده از بینامتنیّت (INTERTEXTUALITY) و تلمیح (ALLUSION):
- ساختارهای مختلف داستانی آزمایش میشوند.
- جوانب نقدی و نظری به هم پیوند زده میشوند.
- شخصیتهای تخیّلی آثار داستانی ارائه میشود.
نویسندگان فراداستان با به کارگیری روشهای زیر، از اصول روایتی تخطّی میکنند:
- در بین داستان وارد میشوند و آنچه را که نوشتهاند، تحلیل میکنند.
- به نوعی با شخصیت خیالی داستان درگیر میشوند.
- به طور مستقیم خواننده را مورد خطاب قرار میدهند.
- آشکارا نشان میدهندکه چگونه فرضیات و قواعدروایت سبب تغییر واقعیت میشوند، و در آخر ثابت میکنند که هیچ حقیقت و معنای ثابتی در جهان وجود ندارد.
فراداستان از روشهای زیر استفاده میکند تاتکنیکهایی غیر متداول و تجربی داشته باشد:
- طرح کلّی داستان به شکل سنتّیاش را رد میکند.
- تلاش برای واقعی جلوه دادن امور را رد میکند.
- اصول و قرار دادها را برمیاندازد تا واقعیت را به تردید تبدیل کند.
- بیثباتی داستان را به رخ میکشد و آن را به صورت اقرارآمیزی نشان میدهد.
- انعکاسپذیریاش را آشکار میسازد؛ کارکردی که خواننده را قادر میسازد تا اثر را در قالب متن (TEXT) ببیند.
در نتیجهٔ استفاده از چنین تکنیکهایی، تمام اصول روایت متزلزل میشود و شکلی جدید از خوانش متن به وجود میآید. آنچه که خواننده مشاهده میکند، این است که رمان فراداستانی با نشان دادن آشکارانهٔ ماهیتّ خود بازنگرش، اهمیتی بالاتر از داستان پیدا میکند. فراداستان از طریق عدم تظاهر به واقعیت، به اصل واقعیت نزدیکتر میشود و به خواننده امکان میدهد تا درک بهتری از ساختار بنیادین روایت داشته باشد. متن فراداستانی با از بین بردن الگوهای سنّتی در معنا دادن و پایان دادن به داستان، توجه خواننده را به نحوهٔ شکلگیری داستان جلب میکند.
تاوان، داستانی در دل داستان
تاوان (1002)، یکی از معروفترین آثار مک ایوان و از بهترین نمونههای رمان پست مدرن در ادبیات انگلیسی قلمداد میشود. آنچه که تاوان را در میان آثار مک ایوان جلوهگر میسازد، تنّوع در استفاده از تکنیکهای مختلف و قریحهٔ منحصر به فرد او در داستانگویی، با تکیه بر توصیفات گیرا از افکار شخصیتهای داستان است.
تاوان به روایت زنی 77 ساله و انگلیسی است که در دورانی حسّاس در تاریخ بریتانیا بین سالهای 5391 تا 0491 را به تصویر میکشد. این داستان در ابتدا ساکنان اشرافی خانهای در جنوب انگلستان قبل از جنگ، سپس عقبنشینی ارتش بریتانیا در دانکرک (DUNKIRK)، به دنبال آن بیمارستانی در لندن در زمان جنگ، و در آخر نتیجهاش در سال 9991 را به تصویر میکشد.
قسمت اول، بلندترین قسمت داستان، خانوادهٔ اشرافی تالیس (TALLIS) را در یک روز گرم تابستانی، در سال 5931 نشان میدهد. این قسمت از طریق دختر 31 ساله و کوچک خانواده، براینی (BRIONY)، که سودای نویسندگی در سر دارد، روایت میشود. آنها در انتظار رسیدن پسر خانواده، لئون (LEON) به همراه دوستش، مارشال (MARSHALL) از سفر هند هستند.
براینی هم برای استقبال از برادرش مشغول آماده ساختن نمایشی که خودش نوشته، با عنوان (THE TRIALS OF ARABELLA) است. در اجرای نمایش، او را پسرعموها و دخترعمویش همراهی میکنند. علاقهٔ براینی به داستان، سبب شده است که همهٔ رویدادهای پیرامونش را از طریق آنچه که در دنیای تخیّلی دیده است، تعریف کند. در جایی از داستان میبیند که سیسیلیا (CECILIA)، خواهر بزرگترش، مشغول صحبت با رابی (ROBBIE)، پسر پیشخدمت خانواده، است که حاکی از علاقهٔ این دو به یکدیگر است. هنگامی که سیسیلیا وارد حوض آب میشود، براینی با تصوّر کودکانهاش، که ناشی از خواندن داستان پریان است، رابی را انسانی شرور میپندارد که قصد آزار سیسیلیا را دارد. در همان روز، براینی میبیند که شخصی مشغول آزار رساندن به لولا (LOLA)، دختر عمویش، است. وقتی که در ادامه مشخص میشود که لولا مورد تجاوز قرار گرفته، براینی با تصوّری که از رابی به دست آورده است، با اطمینان در نزد پلیس شهادت میدهد که شخص متجاوز، رابی بوده است. در نتیجهٔ شهادت براینی، رابی به زندان فرستاده میشود.
در قسمت دوم، در سال 0491، یعنی پس از گذشت 5 سال، رابی را میبینیم که به همراه ارتش بریتانیا در حال عقبنشینی در منطقهٔ دانکرک در فرانسه است. از قرار معلوم، در نتیجهٔ شهادت براینی، او 3 سال در زندان بوده و پس از آن، به شرط شرکت کردن در جنگ، از زندان آزاد شده است.
سیسیلیا هم دورهٔ پرستاری را گذرانده و به طور کامل با خانوادهاش قطع رابطه کرده است. زمانی که رابی زندانی بوده است، آنها از طریق نوشتن نامه با هم در ارتباط بودهاند و سیسیلیا به رابی قول داده است که منتظر میماند تا او آزاد شود. در پایان این قسمت، رابی را در دانکرک و در شرایطی بسیار بد میبینیم که به همراه ارتش، مشغول عقبنشینی است و سرنوشتی نامعلوم دارد.
در قسمت سوم، براینی در بیمارستانی در لندن در حال گذراندن دورهٔ پرستاری است. او با اطمینان باور دارد شخصی که به لولا تجاوز کرده است، مارشال، دوست برادرش، بوده است، نه رابی. از همین جهت، به خاطر گناهی که مرتکب شده است-شهادت اشتباه علیه رابی-احساس گناه و پشیمانی میکندآنچه که مشخص شده، این است که براینی به خاطر اشتباهی که مرتکب شده و رابی را روانهٔ جنگ کرده است، ادامهٔ تحصیل در دانشگاه را رها میکند و پرستاری را نوعی تاوان اشتباهش میداند.
سرانجام، براینی سیسیلیا را در لندن پیدا میکند و میفهمد که او هم پرستار شده و به خاطر رابی کاملا با خانواده قطع رابطه کرده است. سپس در پایان قسمت سوم، براینی رابی را میبیند که ارتش را رها کرده است و در کنار سیسیلیا زندگی میکند. وقتی شادی آنها را در کنار یکدیگر میبیند، بسیار خوشحال میشود؛ ولی رابی از دیدنش بسیار ناراحت و عصبانی میشود.
در انتهای این قسمت، براینی به آنها قول میدهد که هر چه زودتر به خانه برگردد و شهادت اشتباهش علیه رابی را اعلام کند تا از او رفع اتهام شود.
قسمت پایانی با عنوان «لندن،9991»، از منظر براینی روایت میشود. او هم اکنون یک رماننویس معروف است و در 77 سالگی از بیماری فراموشی رنج میبرد. آنچه که در این قسمت آشکار میشود، این است که نویسندهٔ سه قسمت قبلی داستان، خود براینی بوده است. در صفحات آخر رمان میخوانیم اگر چه رابی و سیسیلیا در داستان براینی به یکدیگر رسیدند، اما در واقعیت هیچ وقت نتوانستند به هم برسند. رابی در اثر عفونت شدید، در دانکرک مرد و سیسیلیا هم در اثر انفجار بمبی در ایستگاه قطار کشته شد.
در انتهای تاوان مشخص میشود آنچه که تا کنون خواندهایم، توسط براینی نوشته شده است تا تاوانی برای اشتباههای گذشتهاش باشد. براینی میگوید اگر چه نتوانسته است در واقعیت رابی و سیسیلیا را به هم برساند، به جبران اشتباهش آنها را در دنیای داستان به هم رسانده است. با این حال، در آخر میگوید اشتباهی که مرتکب شد، به هیچ طریقی جبران شدنی نیست؛ حتی با استفاده از تخیّل و داستاننویسی.
نکتهٔ درخور اهمیت در رمان تاوان این است که نویسندهٔ داستان، خود شخصیّتی خیالی است که در وقایع پیرامونش را به تصویر میکشد. از ابتدای داستان به این مسئله اشاره شده که براینی عاشق نوشتن است؛ برای مثال، در جایی از داستان، خواهرش، سیسیلیامیگوید: «کاری که در ابتدا بیشتر به هوسی زودگذر شبیه بود، حالا تمام فکر و خیالش را مشغول کرده» (تاوان،12) داستان، گویی تمام زندگی براینی است. او کتاب میخواند تا به اطلاعاتش افزوده شود و برای نوشتن داستان، از وقایع اطرافش الهام میگیرد. با این حال، بسیار بیتجربه و خام است و داستانهایی که نوشته است-اگر چه چهارچوب اصلی یک داستان، مانند شروع، اوج و پایان، در آنها رعایت شده است-به همین شکل ناشیانه و سادهانگارانه هستند.
از آنجا که فکر و ذکر براینی فقط به داستان و دنیای تخیّلی تعلق دارد، هر اتفاقی در زندگی، خانواده و اطرافش را به دنیای خیالی ربط میدهد. در نظر او، اتفاقات روزمره بهترین سوژهها، و اطرافیانش بهترین شخصیتها در داستان هستند. او با خواندن نامهای که رابی به اشتباه برای سیسیلیا نوشته است، بسیار شوکه و ناراحت میشود؛ ولی مهمتر از همه این است که چنین مسئلهای به او فرصت میدهد تا داستاننویسی را در خود شکوفا کند. خواندن نامه، او را متقاعد میسازد که داستانی در حال رخ دادن است.
او حتی لحظهای هم با خود نمیگوید آنچه که دیده، به سادگی آنچه در داستانها خوانده است، نیست. بنابراین براینی با مرتبط ساختن نامه و آنچه از رابی و سیسیلیا کنار حوض دیده است به داستان پریان، ضرورت خلق یک دوشیزهٔ قهرمان و یک نیروی اهریمنی را احساس میکند. او حس میکند. اتفاق کنونی، همانند زنجیرهای به آنچه که قبلا رخ داده، متصل است. بنابراین خود را همانند قهرمانی شجاع میبیند که در برابر نیروی اهریمنی-رابی-قرار گرفته است. با آنکه رابی سالیان زیادی در کنار آنها زندگی کرده و همیشه به خوبی از او یاد میشده است، براینی میگوید که او «وانمود کرده که انسان خوبی بوده و سالیان سال است که ما را فریب داده»(تاوان،021). بنابراین از این به بعد هر آنچه که رابی انجام میدهد، در نظر براینی عملی شرورانه و غیر اخلاقی تلّقی میشود. در حقیقت، براینی با نقش دادن به افراد و وارد کردن آنها به دنیای تخیّلی، توانایی دیدن چهرهٔ واقعی افراد را از دست میدهد.
از آنجا که مهمترین دغدغهٔ راوی، داستانسرایی است، تاوان را میتوان رمانی را خودآگاه نامید. آنچه که این ویژگی را به رمان میبخشد، درگیری راوی با نحوهٔ نگارش داستان است. تنی جکسون (TONE JAKSON) در این رابطه میگوید:
رمان مک ایوان در بین موضوعاتی که مطرح میکند، فرایند نویسنده شدن دختری جوان را نشان میدهد و در این صورت به وضوح میتوان آن را فراداستان نامید. خود نویسنده (مک ایوان) گفته که هر جمله از داستان، توضیحی آشکار بر نحوهٔ نگارش همان جمله است. با در نظر گرفتن همهٔ این موارد، نتیجه میگیریم که تاوان به صراحت به بررسی ماهیّت رمان پرداخته است.
همانندآغاز، پایان داستان نیز ماهیّتی خودآگاه دارد. در پایان قسمت سوم، این گونه به نظر میرسد که داستان به پایان رسیده است. سپس قسمت پایانی را میبینیم که حالتی اعترافگونه دارد. آنچه که پایان داستان را خودآگاه میسازد، پایان باز آن است. در آخرین ویرایش، براینی صحنهای را اضافه میکند که در واقعیت اتفاق نیفتاد و آن زمانی است که او موفق به دیدار با رابی و سیسیلیا میشود. اضافه کردن این صحنه به داستان، براینی را قادر میسازد که تصوّر کند در صورت دیدار مجدّد، چه اتفاق دیگری ممکن بود رخ دهد. این پایان را به نوعی میتوان بازگشت براینی به ابتدای کار، یعنی زمان کودکیاش، دانست. آنچه رخ میدهد شبیه به داستانهایی است که او در کودکی مینوشت؛ یعنی داستانهایی که در پایان، دو عاشق جوان به یکدیگر میرسیدند و با خوشبختی به زندگی ادامه میدادند. در قسمت نتیجهگیری، براینی آشکار میکند که هم رابی و هم سیسیلیا مردند؛ اما در عین حال اذعان میکند که «دانستن چنین پایان بدی چه لذّتی را برای خواننده به ارمغان خواهد آورد؟»(تاوان،173). او دیگر فقط آنچه راکه اتفاق افتاده است، نمینویسد؛ بلکه خوانندگان رمان را نیز در نظر میگیرد: سرانجام زمانی که رمان منتشر میشود، شخصیتها فقط در داستان من وجود خواهند داشت. براینی نیز مانند دو عاشق جوان که در بالهام (BALHAM) کنار هم زندگی میکردند، به تخیّل میپیوندد. برای کسی مهم نیست که بداند برداشت غلط کدام فرد سبب شده است تا این رمان نوشته شود. این را میدانم که همیشه گروهی از خوانندگان هستند که در نهایت به جایی میرسند که بپرسند «واقعا در آخر داستان چه اتفاقی رخ داد؟» جواب این سؤال خیلی ساده است: آن دو زنده ماندند و خوشبخت شدند (تاوان،173).
این قسمت از رمان دوباره به ما یادآوری میکند کتابی را که در دست گرفتهایم، یک رمان است و داستان درون آن از طریق خوانش ما زنده میشود. یکی از دلایل برای پایان خوش نیز این است که خواننده بارها و بارها داستان را بخواند. عنوانی که براینی برای رمان انتخاب میکند، تاوان است؛ یعنی همان چیزی که او در طول زندگی سعی میکند بپردازد. او در تلاش است که تاوان گناهش را بپردازد؛ اما از آنجا که خودش نویسندهٔ رمان است، انجام این کار آسان نیست:
مشکلی که من در طی این سالها داشتهام این است: چگونه یک رماننویس میتواند تاوان اشتباهاتش را بپردازد در حالی که خداوندگار اثر است و با قدرت قاطع خود آنگونه که میخواهد نتیجه میگیرد؟ اصلا هیچ شخص، یا نیرویی بالاتر و قدرتمندتر از نویسنده وجود ندارد که او را ببخشد (همان:173).
در آخر کار براینی به تاوان گذشته به نوشتن رمان مبادرت میورزد. اما این مسئله را میداند که هیچ وقت بخشیده نمیشود. نکتهٔ جالب توجه این است که او به راحتی میتوانست تصویری خوب و مثبت از خود جلوه دهد به شکلی که خوانندگان او را دوست داشته باشند. او حتی به شخصیتهای دیگر رمان هم اجازه نداد تا او را ببخشند. او میگوید: «من شادی را به آنها هدیه دادم، اما آنقدر خودخواه نبودم که اجازه دهم مرا ببخشند»(همان: 273). او از طریق نوشتن رمان، فقط به توصیف آنچه که رخ داده است، میپردازد و قضاوت نهایی را به خواننده واگذار میکند.
نتیجه
با توجه به تحلیلی که از فراداستان بر رمان تاوان ارائه شد، نتیجه میگیریم که این اثر یکی از بهترین نمونههای فراداستان به حساب میآید.
مثالهایی که از داستان ذکر گردید، همگی حاکی از ماهیّت خودآگاه رمان بودند. این ویژگی سب میشود تا خواننده نقشی مهمتر از قبل در معنی دادن به داستان ایفا کند. وقتی با دو پایان مختلف در انتهای داستان روبهرو میشویم، اینگونه به نظر میرسد که برای نویسنده مهم نیست که داستان چگونه پایان یابد، بلکه مسئله حائز اهمیت این است که خواننده به سهم خود چه برداشتی از داستان دارد و هر طور که دوست دارد، داستان را به پایان برساند.
کتاب ماه ادبیات , دی 1389 – شماره 159