در زادروز مل گیبسون، فیلم شجاعدل ببینید: کاراکتر سینمایی ویلیام والاس
شونکانری به جیمز باند معروف است. آرنولدشوارتزنگر همیشه قول میدهد که برمیگردد. و وقتی مل گیبسون در صحنه ظاهر میشود، میتوان احتمال بالایی داد که یا همسر شخصیت سینماییاش مُرده است، یا همسر و خانوادهاش بزودی کشته خواهند شد؛ واقعهای که جنون انتقام را در شعلهور میکند.
گیبسون در اولین نقش مهماش، مکس روکیتانسکی فیلم همکس دیوانه، پلیسی که همسر وفرزندش به دست اوباش آخرالزمانی کشته میشوند که نتیجهاش چیزی نیست جز تارومار شدنشان توسط مکس. دراسلحه مرگبار، او پلیسی است که در پی مرگ همسراش در سانحه رانندگی، جنون خودکشی به سرش میزند. در جوان ابدی، معشوقهاش به اغما میرود، و او تنها برای مواجه نشدن با مرگاش، طی آزمایشی منجمد میشود تا ده سال بعد از خواب بیدار میشود. درمیهن پرست، پدری است در آمریکای مستعمره انگلیس که از همان ابتدای فیلم همسرش درگذشته است، وپسر بزرگاش به دست ارتش بریتانیا کشته میشود که همین بازاو را در جاده انتقام میاندازد. در نشانهها، کشیش سابقی است که پیش از شروع داستان، همسرش را در تصادف رانندگی دلخراشی از دست داده، و در اثر این ضایعه ایماناش به خدا از بین رفته است. بالاخره در بازسازی سینمایی سریال معروف لبه تاریکی، مجدداً همسرش در آغاز فیلم از دنیا رفته، و دخترش در آغوشاش به ضرب گلوله فردی ناشناس، جان میسپارد.
کار به جایی رسیده که به نظر میرسد فیلمسازان به هنگام جستجو برای بازیگر نقش یک قهرمان دیوانه همسرباخته یا خانوادهباخته، اول از همه بفکر مل گیبسون میافتند. اما سهمگینترین، آتسافروزترین، بهیادماندنیترین حضور مل گیبسون در این پرسونای تراژدیک سینمایی، نقشی بود که خودش کارگردانی کرد: ویلیام والاس فیلم قویدل یا شجاع دل.
در اسکاتلند قدیم تحت استعمار بریتانیا، پادشاه شرط میکند هر دختر اسکاتلندی که ازدواج میکند، شب زفاف را با او بگذراند. ویلیام والاس سرکش، برای رهایی از این شرط خفتبار، در خفا به عقد دختر مورد علاقهاش در میآید. سربازان بریتانیایی به موضوع پی میبرند، و عروس را به قتل میرسانند. والاس با شنیدن خبر، در راه بیبازگشت خون و آتش و انتقام میفتد، وملتی را علیه حکومت مرکزی بریتانیا، بسیج میکند. او در یکی از زیباترین تکگوییهای تاریخ سینما، خطاب به قشون محافظهکار خود که به فکر فرار از صحنه جنگ با ارتش بزرگ بریتانیا هستند، جملاتی فریاد میکند که میتواند الگوی هر ملت آزادیخواه باشد:
«بله، اگر امروز بجنگید، ممکن است بمیرید. و اگر فرار کنید، زنده میمانید. حداقل برای مدتی. اما سالها بعد در آیندهای دور، در حالی که در بستر مرگ هستید، آیا حاضرید تمام روزها، از امروز تا آن روز را تعویض کنید با یک فرصت… تنها یک فرصت!… که امروز به همین میدان برگردید، و به دشمنانمان بگویید، شما میتوانید جانمان رابگیرید، ولی آزادیمان را نمیتوانید بگیرید!»
در طول مدت فیلم، والاس به همراهاناش فریاد استقلال اسکاتلند را سر میدهد. اما تماشاگر میداند که انگیزه اصلی والاس برای این حرکت عظیم، نه میهنپرستی است، نه عشق به هممیهنان. انگیز او، عشق بعد از ازدواج، او را به تنها یک فرد و انتقام از کسانی است که تنها چند روز بعد ازدواج، او را برای همیشه از والاس گرفتند. حتی وقتی والاس مخفیانه با همسر پسر پادشاه بریتانیا رابطه برقرار میکند، و میگوید که او را به یاد همسر گذشتهاش میاندازد و در صحنه پایانی اعدام والاس، او روح همسرش را میبیند که از کنار چوبه اعدام رد میشود و به او لبخند میزند. حال خیال ویلیام والاس دیگر آسوده است.
این دو گانگی شخصیتی قهرمان شجاعدل ما را به فکر میاندازد: انگیزه واقعی چه تعدادی از مصلحان اجتماعی تاریخ، صرفا اصلاح اجتماع بوده است؟