ایستگاه فضایی میر و حادثهای که در آخرین ماههای فعالیتاش ممکن بود به قیمت جان فضانوردان تمام شود

مایکل فول Mike Foale یک فضانورد آمریکایی- بریتانیایی بود که برای ناسا یا سازمان فضایی آمریکا کار میکرد. او یک سال در روسیه تعلیم دید تا برای رفتن به ایستگاه فضایی روسیه یا میر آماده شود. قرار بود او چند ماه را با دو فضانورد روس در این ایستگاه بگذراند.
-من در سال 1997 به ایستگاه فضایی میر فرستاده شدم. چون فضانورد خوششانسی بودم که طی سالهایی که در ناسا کار میکردم، سه بار با شاتل به فضا رفته بودم.
-بزرگترین مشکل من در مدرسه، زبان خارجی یادگرفتن بود. بنابراین وقتی به من گفتند که باید با دو تا فضانورد روس در ایستگاه فضایی میر زندگی کنم، مثل این بود که دوباره به دوران مدرسه برگشته باشم. از دختر چهار سالهام که اون زمان به کودکستان روسها میرفت الهام گرفتم که وقتی در شاتل هستم زبان روسی یاد بگیرم.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
ایستگاه میر در سال 1986 به بهرهبرداری رسید. ایستگاه میر بخشی از برنامهٔ فضایی درازمدت روسیه که جوابی بود به فرود آمدن فضانوردان آمریکایی بر روی کرهٔ ماه.
-وقتی دریچه رو باز میکردی و وارد میر میشدی، اول از همه دو چیز توجهت رو جلب میکرد. یکی بوی داخلش بود، که شبیه تعمیرگاه اتومبیل بود. شاید هم کمی بوی نا میداد. چون ما توی ایستگاه فضایی میر مشکل رطوبت هم داشتیم؛ و بعد شلوغ پلوغ بودن فضای توی ایستگاه فضایی بود. روی سقف، روی زمین، روی دیوارها، وقتی اون تو حرکت میکردی مثل این بود که توی نای و مری یه نفر دیگه داری حرکت میکنی و صدای بلند گرومپ گرومپ موسیقی رقص هم میشنیدی، موسیقی دیسکوی روسی.
ایستگاه میر از قسمتهای مختلفی تشکیل شده بود. میتوانیم آن را به ماژولهای یا سیلندرهای شاخه شاخه تشبیه کنیم.
وقتی به طرف وسط ایستگاه فضایی میر میرفتی، بوی غذا به مشام آدم میخورد. بوی خیلی خوبی هم بود. گوشت پخته با سیبزمینی که از توی قوطی کنسرو دراومده بود.
در سال 1997 کمکم سن و سال ایستگاه میر بالا میرفت و مشکلساز میشد. کمی قبل از اینکه مایک فول وارد میر بشود، یک آتشسوزی بزرگ در داخل ایستگاه فضایی روی داد، اما اتفاقات بدتری در انتظار بود. هر چند ماه یک مرتبه یک ماشین فضایی بدون سرنشین برای تحویل مواد مورد نیاز به میر فرستاده میشد که معمولاً خودش به طور خودکار و با کمک سیستم هدایتکنندهاش به میر متصل میشد، اما این سیستم هدایتکننده گران بود و بعد از فروپاشی رژیم کمونیستی در روسیه، برنامهٔ فضایی این کشور که با مشکلات مالی روبهرو شده بود، تلاش میکرد هزینههایش را کاهش بدهد. به همین دلیل هم به فضانوردان روس گفته شده بود که سعی کنند بدون استفاده از سیستم هدایتکننده و به صورت دستی این ماشین را به میر وصل کنند. اولین تلاش فضانوردان برای این کار بینتیجه مانده بود. اما روسها چیزی در این مورد به ناسا نگفته بودند. به همین دلیل هم مایک فول تا روزی که وارد ایستگاه فضایی میر شد، از این موضوع اطلاعی نداشت.
-اگه بخوام به زبون ساده بگم، واسیلی سوبلی -فرماندهٔ ایستگاه فضایی- و الکساندر لوزتکین -مهندس پرواز- از وسایل کنترل رادیویی برای هدایت این ماشین فضایی هفت تُنی و اتصالش به میر استفاده کردند.
روز 25 ژوئن 1997 سرنشینان میر یک بار دیگر دستبهکار شدند.
-من خیلی خوشحال و سرحال توی میر مشغول آزمایشها و تحقیقات خودم بودم. واسیلی فرمانده ایستگاه فضایی میر هم برای خودش زیرلبی آواز میخوند و نمیدونم چرا ادکلن هم زده بود. ازشون پرسیدم چه خبر؟ چیکار میخواین بکنین؟ بهم گفتن که میخوان دوباره سعی کنن پروگرس رو به میر متصل کنن.
به مایک فول گفته شد که به پنجرهٔ عقبی میر برود تا محل ماشین حامل مواد لازم را شناسایی کند.
-رفته بودم بیرون و به دنبال پروگرس میگشتم، اما خبری ازش نبود. به واسیلی گفتم پیداش نمیکنم، اون جایی که باید باشه نیست، که البته نشونهٔ خوبی نبود. واسیلی پشت دستگاه کنترل نشسته بود و داشت سعی میکرد پروگرس روکنترل کنه. به صفحهٔ کنترل واسیلی نگاه کردم که از چشم پروگرس به ما در ایستگاه فضایی میر نگاه میکرد و از همونجا میشد دید که جهتیابی اشتباهه و با این محاسبات، اتصال صورت نخواهد گرفت. از ساشا پرسیدم این درسته؟ ساشا همونطور که توی میر شناور بود و داشت به بیرون نگاه میکرد، رفت به طرف پنجرهای که زیر پاهامون قرار داشت و یه بار دیگه بیرون رو نگاه کرد و یکدفعه گفت: مایکل، مشکل به وجود اومده! که معنیش این بود که بریم بهطرف سفینهٔ فضایی سویوس که در انتهای ایستگاه فضایی قرار داره و برای ما حکم کشتی نجات رو داشت. من از لحن هشداردهندهٔ ساشا فهمیدم که موضوع جدّیه و باید برای نجات جونم برم. همونطور که داشتم در حالت بیوزنی خودم رو به سویوس میرسوندم، حس کردم که ایستگاه فضایی در اطرافم در حال لرزیدن و تکون خوردنه. من در حالت معلق بودم ولی میدیدم که همه چیز در اطرافم تکون میخورد. کاملاً معلوم بود که با چیزی تصادف کردیم. ممکن بود که آخرین نفسهام رو میکشیدم، چون داشتم به دیوارهای نازک آلومینیومی سه میلیمتری دور و برم نگاه میکردم و منتظر بودم که هر آن خورد بشن. احساس کردم گوشهام گرفتن، که نشونهٔ این بود که هوای داخل ایستگاه میر داره به بیرون نشت میکنه. چند تا از زنگ خطرها هم به صدا دراومده بودند. معمولاً موقعی صدای اینها در میآد که فشار هوا پایین اومده باشه.
در حالی که پروگرس نزدیکتر میشد، کاملاً مشخص شد که مشکلی به وجود آمده: ماشین حامل بار به صفحههای آفتابگیر یکی از قطعات میر به اسم اسپکتر برخورد کرده بود و بدنهٔ آن را تَرَک داده بود و هوا به سرعت از همین شکاف به بیرون نشت میکرد. فشار داخل میر پایین آمده بود و دستگاههای اندازهگیری نشان میداد که فضانوردان فقط بیست و سه دقیقه وقت دارند، اما به جای اینکه فضانوردان ایستگاه فضایی را ترک کنند، تصمیم گرفتند که ارتباط بین اسپکتر و میر را ببندند.
-اونجا بود که ساشا مهندس پرواز اومد به طرف من و بدون اینکه یک کلمه حرف بزنه شروع کرد به جدا کردن سیمهایی که به اسپکتر وصل بودند. حدود هجده تا سیم بودند که همه رو بیرون کشید. بعد دنبال یه دریچه گشت که بتونه راه ورودی به اسپکتر رو با اون ببنده. دریچه رو پیدا کردیم. وقتی چرخوندیمش، یه صدایی کرد و جا افتاد و کاملاً راه اسپکترو بست.
جلوی نشت هوا گرفته شده بود، اما مشکل دیگری هم وجود داشت.
-چون پروگرس به ایستگاه میر اصابت کرده بود، ایستگاه در حال چرخیدن و غلط زدن بود. ایستگاه فضایی، انرژیش رو از صفحههای خورشیدی میگیره که دیگه امکانش وجود نداشت. باتریها در حال تموم شدن بودند. هیچکدوم از فنها کار نمیکردند. دستگاههای استخراج دیاکسیدکربن کار نمیکرد و ارتباطمون با مسکو و هر جای دیگهای قطع شده بود. ایستگاه فضایی میر تبدیل شده بود به یک ایستگاه کاملاً مُرده.
سرنشینان میر در تاریکی در کنار یک پنجرهٔ بزرگ دور هم جمع شدند تا تصمیم بگیرند که چهکار کنند.
-ما همینطور دور و بر اون پنجره میچرخیدیم و من به کهکشان و راه شیری و ستارههای سبز و آبی و قرمز و زردی نگاه میکردم که توی اون ارتفاع میشه دید. بعد به اون دوتای دیگه گفتم که این یه موقعیت استثناییه. آسمون رو نگاه کنید. ما هیچ وقت به عنوان فضانوردهای این ایستگاه فضایی به صورت دستهجمعی به کهکشان راه شیری و ستارهها نگاه نکرده بودیم. یک دفعه سکوتی بین ما حکمفرما شد. بعد واسیلی گفت آره، راست میگی، اما امروز روز خیلی هولناکی بود.
این از اون موقعیتهایی نبود که توی فیلمها میبینید. که همه چیز یهدفعه با کمک یه آدم باهوش حل میشه. این از اون موقعیتهایی بود که با آزمایش و خطا میبایست حل میشد.
اینجا بود که مایک فول یاد حرفی افتاد که یکی از اولین فرماندههای روس میر به اون گفته بود. اینکه ممکن بود که آنها بتوانند با استفاده از موتور راکتهای کپسول سویوز یعنی قایق نجاتشان، ایستگاه فضایی میر را ثابت نگه دارند. اما نکتهٔ مهم این بود که نمیبایست خیلی از سوخت سویوز استفاده کنند، چون اگر اتفاق دیگری میافتاد، سویوز سوخت کافی برای بازگشت به کرهٔ زمین نداشت. آنها میبایست محاسبه کنند که چه زمانی موتور راکتها را روشن کنند.
مایک فول از پنجره به بیرون نگاه کرد و با استفاده از شَستش به عنوان مرجع و اطلاعاتش دربارهٔ ستارهها و با کمک ساشا محاسبات لازم را انجام دادند.
-حدود شش ساعت طول کشید. به قسمتی رسیده بودیم که نور خورشید رو میدیدیم و یکدفعه هواکشها شروع به کار کردند. چراغها روشن شدند و من به واسیلی گفتم موفق شدیم. ما بیاندازه خوشحال بودیم که زنده مونده بودیم و در عین حال ایستگاه فضایی رو هم ترک نکرده بودیم. اما یک ماه و نیم بعد از اون ایستگاه فضایی میر تقریباً قابل استفاده نبود. فقط اونقدری کار میکرد که ما بتونیم زنده بمونیم. واسیلی احساس میکرد که مسئول تصادف اون بوده. من اینطور فکر نمیکنم. من معتقدم این اتفاق نتیجهٔ تصمیمهاییه که مدیران در روی زمین گرفته بودند.
در هفتههای بعد واسیلی از نظر سلامتی حالش خیلی خوب نبود. خوابش به هم ریخته بود و نگرانی من برای اون موجب شد که نتونیم اونطور که باید و شاید از موفقیتمون لذت ببریم و اون رو جشن بگیریم.
این بدترین تصادف فضایی در تاریخ پروازهای بشر بود. گروهی از فضانوردان روس برای تعمیر خرابیها به فضا فرستاده شدند. وقتی تعمیرات به پایان رسید، میر برای سه سال دیگر در فضا ماند. کارها و تحقیقاتی که در میر انجام گرفت، همراه با تجربیات به دست آمده، پایه و اساس ایستگاه فضایی بینالمللی را تشکیل داد. بعد از چهار ماه و نیم زندگی در میر، یک شاتل فضایی برای پسآوردن مایک فول فرستاده شد.
-بالاخره وقتی که شاتل در ماه اکتبر برای بردن ما اومد، من خیلی خیلی از دیدنش خوشحال شدم. وقتی که همراه با شاتل از ایستگاه فضایی میر جدا شدیم، من در تاریکی آسمون به ایستگاه نگاه کردم و پیش خودم گفتم که اصلاً دلم برای دیدن دوبارهٔ میر تنگ نمیشه.
اما مایک فول یکبار دیگر هم به فضا رفت و چند ماه در ایستگاه فضایی بینالمللی زندگی کرد. او اکنون از ناسا بازنشسته شده و در آمریکا زندگی میکند. او هنوز به نقاط مختلف جهان سفر میکند و دربارهٔ شگفتیها و اکتشافات فضایی سخنرانی میکند.